حضرت آیت الله صدیقی روز یکشنبه مورخ ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ مصادف با بیست و پنجمین روز ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در «مسجد جامع بازار» به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- مقدمه
- مَثَلِ امامت
- اهمیّتِ امتحان قبل از امانت دادن
- عشقِ حضرت ابراهیم علیه السلام به خدای متعال
- حضرت ابراهیم علیه السلام و امتحانِ همسر
- حضرت ابراهیم علیه السلام و امتحانِ فرزند
- حضرت ابراهیم علیه السلام و امتحانِ آتشِ نمرودیان
- لحظه لحظهی زندگیِ ما امتحان است.
- امتحاناتِ سختِ حضرت ابراهیم علیه السلام برای چه بود؟
- روضه
- دعا
اعوذ بالله من شیطان الرجیم
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»
«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»[۲]
مقدمه
مسئلهی امامت که وجود مبارکِ ولی نعمتِ ما، صاحب این کشور، حضرت علی بن موسی الرضا علیهِ آلافُ التَّحِیَّهِ وَ الثَّناءِ فرمودند: امامت اساسِ اسلام نامی است، اسلام همیشه نِمُوْ دارد، اسلام اسلامِ چهارده قرن قبل نیست، اسلام چشمهای است که دائماً میجوشد و اگر هر کسی در هر زمان و مکانی تشنهی هدایت باشد قرآن کریم او را هدایت میکند.
مَثَلِ امامت
امامت مثل خورشید تابان است که هم قطبِ دایرهی سیّارات است و هم جاذبهی آن عالَم را در مدار قرار میدهد و هم حرارتِ خورشید هزاران میکروب و ویروس را دفع میکند و انسانها را در سلامتی حفظ میکند و هم دریا را تبخیر میکند و بخار متساعد در آسمان به ابر تبدیل میشود، ریزشِ باران از برکات غیرمستقیمِ خورشید است و در بیان حضرت رضا علیه السلام «امام» خورشید است.
وجودِ مبارکِ امام هم میکروبهای بیدینی را از نفوسی که مستعد هستند دفع یا رفع میکند، همچنین چشمه گوارا و آب حیات است، هر موجودی زنده است از وجودِ نازنین امام حیات میگیرد. امام همانندِ ابرِ بارانزا است، امام پدرِ مهربان است، امام با رعیتِ خود رفیق است، نیکوکاری و مهربانی امام از مادر هم نسبت به رعیت خود بیشتر است.
اینها ویژگیهایی است که حضرت رضا علیه السلام برای «امام» بیان فرمودند.
اهمیّتِ امتحان قبل از امانت دادن
قرآن کریم در سوره مبارکه بقره از قول حضرت ابراهیم علیهالسلام میفرماید: «وَ إِذِ ابْتَلی إِبراهیمَ ربّه بِکلماتٍ»[۳] خدای متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به کلماتی امتحان کرد؛… این درس است که حواسِ همهی مؤمنین جمع باشد، اگر میخواهند به کسی رای بدهند، اگر میخواهند به کسی اعتماد کنند، امانت بدهند، مرید شوند، بدونِ امتحان دل به کسی ندهید، بدونِ امتحان به کسی اعتماد نکنید، دارایی خود را، ایمان خود را، سرنوشت کشور خود را به دست هر کس و ناکس ندهید که زیان می کنید.
خداوند متعال عالم است که چه کسی پاک است و چه کسی ناپاک است، او «عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»[۴] است، نیّتها را میداند، از طینتها خبر دارد، از باطنها اطلاع دارد، لذا خدای متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را میشناسد، خودِ خدای متعال او را آفریده است ولی وقتی میخواهد به او مقام بدهد او را امتحان میکند.
این امتحان هم برای فردی که میخواهد به مقامی برسد سازنده است و هم محک است، تا وقتی که امتحان نیامده است انسان خیلی ادعا دارد و تصوّر میکند خیلی کارها را میتواند انجام دهد ولی وقتی در میدان میرود معلوم میشود که نه اینطور نیست و این کار کارِ او نبوده است، لذا فرمودند: که «الْوِلَایَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ»[۵]، مسئولیتهای حکومتی میدان آزمایش مردان است.
بنیصدر خود را در این مسئولیتها نشان میدهد، خدای متعال با امتحان پردههای دیگران هم کنار میزند و خودِ خدای متعال به ما رحم کند، ما که عُرضهی امتحان نداریم، ما که طاقت امتحان نداریم، خدایا! اگر میخواهی ما را امتحان کنی خودت به ما کمک کن، وگرنه امتحان سخت است، امتحان مشکل است، امتحان فشار دارد، امتحان حوصله میخواهد، ظرفیت میخواهد، هوشیاری میخواهد.
زمانی که خدای متعال میخواهد به حضرت ابراهیم علیه السلام که گوهر پاک او را میشناسد مقام بدهد او را به امتحانات سختی مبتلا کرد، «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ»[۶] رَبِّ ابراهیم ابراهیم را آزمود. رَبِّ او است، خالق و مالکِ او است و او را میشناسند اما با این حال بدون امتحان بنا نیست چیزی به او بدهد.
«بِکَلِمَاتٍ»… حال این «کلمات» آیا امتحاناتی بود که خدای متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به آنها امتحان کرد به مال امتحان کرد، به زن و فرزند امتحان کرد، به ذبح پسر خوبِ او حضرت اسماعیل علیه السلام امتحان کرد، به آتش نَمرود امتحان کرد، به شکستن بتها بهتنهایی امتحان کرد، و حضرت ابراهیم هم در امتحان مالی سرافراز بیرون آمد…
عشقِ حضرت ابراهیم علیه السلام به خدای متعال
سابقاً یکی از دعاهایی که بر زبان اشخاص جاری میشد این بود که میگفتند: خدای متعال به تو دولت ابراهیمی بدهد، حضرت ابراهیم علیه السلام متمکّن بود، ثروتمند بود، جزو أغنیاء بود، گوسفندان فراوانی داشت، حضرت ابراهیم علیه السلام با گَلّهی بسیار حجیم خود در بیابان مشغول چراندن گوسفندان خود بود، صدایی گوش ایشان را نوازش داد، «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ».
این «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» تسبیح موجودات است، پروردگار عالم در سوره مبارکه اسراء فرمودند: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ»[۷] هیچ چیزی نیست مگر اینکه تسبیح خدای متعال را میگوید، در پنج سورهی مُسَبَّحاتِ قرآن به این مسئله تاکید میکنند، «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»[۸]، «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»[۹]، «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»[۱۰]، خدای متعال میفرماید: تمامِ موجودات!
این خاک که شما پا بر روی آن میگذارید و میگویید فلانی خاکی است، یعنی دیگر خیلی خود را پایین میآورد، این خاک که آن را خیلی پایین میدانید، این خاک دائم الذکر است، بهتر از بنده است، بنده اهل غفلت هستم ولی خاک هیچ غفلتی ندارد، دائما تسبیح دارد. آب دریا با همه عظمتی که دارد، قُل قُلهی تسبیحِ آن شنیدنی است، ریگهای بیابان، برگ درختان، ریشهی درختان، تنهی درختان، میوهی درختان دائما تسبیح دارند، خورشیدی که سایهاش برای ما برکت است مشغولِ تسبیح است، ماه که با دیدنِ آن ماه رمضان خود را آغاز کردیم و با روئیت آن رمضانِ خود را به اتمام میرسانیم تسبیحِ خدای متعال را میگوید، لباسهایی که به تن کردهایم تسبیحِ خدای متعال را میگوید، فرشی که روی آن نشستهایم تسبیحِ خدای متعال را میگوید، آجرها و کاشیهای این مسجد تسبیحِ خدا را میگوید، موهای سر و صورت ما تسبیحِ خدا را میگوید، پلک چشمانِ ما تسبیح خدای متعال را میگوید، رگها و پیهای اعصابِ ما تسبیح خدای متعال را میگوید، یاختهها، گلبولهای قرمز و سفیدِ ما تسبیح خدای متعال را میگوید، قلبِ ما، عروقِ ما، استخوانهای ما تسبیح خدای متعال را میگوید، مَلَکهای ما هم تسبیح خدای متعال را میگویند، ولی ما تاکنون هم تسبیح اعضای بدن خودمان را و هم تسبیح ملائکه خودمان را با این که کنار خود ما هستند نشنیدهایم، هیچ وقت مَلَکهای ما از ما جدا نمیشوند، همهی ما مَلَکِ پاسدار داریم ولی ما حتّی یک بار هم صدای ملائک را نشنیدهایم.
مرحوم حاج آقا رحیم ارباب شاگرد جهانگیرخانِ قشقایی از علمای صالح اصفهان بودند، حکیم و عارف است و شاگرد آخوند ملا محمد کاشی که در عرفان سرآمد است.
ایشان میگوید من شبی بیدار شدم قصد کردم بروم وضو بگیرم تا نماز شب بخوانم اما دیدم که در و دیوارِ حجره من «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ» میگوید، آمدم جلوی در و دیدم درِ حجره میگوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»، از در بیرون آمدم دیدم سنگفرشِ مدرسه می گوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»، کنارِ حوض آمدم و دیدم سنگهای حوض میگوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»، دست در آب بردم تا وضو بگیرم که دیدم آب در دست من و در حوض میگوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»!
متحیرشدم، عقل از سرِ من پرید، خدایا! یعنی قیامت به پا شده است؟ پردهها کنار رفته است؟…
با همین حالت حیرت به حجره استاد خود آخوند ملا محمد کاشی برگشتم که او را صدا بزنم که بگویم واویلا عالم پایان رسیده است! گویا مقدّماتِ قیامت است، تمام موجودات ندا میدهند: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ».
میگوید تا درِ حجره را باز کردم دیدم استادِ ما آخوند ملا محمد کاشی سر به سجده گذاشته است در سجده میگوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»، او که میگوید زمین و زمان با او میگویند: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ».
حال یک ندا از این ندای همخوانیِ همه موجودات گوشِ جناب ابراهیم خلیل علیه السلام را نواخت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»، آنچنان دل ایشان آب شد، چون مؤمن عاشقِ خدای متعال است، دلِ عاشق از اسم معشوق بیتابی میکند…
میگویند کسی بیماریای گرفته کرده بود، او را نزد هر دکتری که بردند گفتند که تشخیص نمیدهد و دوا ندادند، او را نزد ابن سینا بردند، ابن سینا تشخیص داد که این عاشق است، شروع کرد خیابان های شهر را گفتن، وقتی نامِ آن خیابانی که عشقِ او در آن خیابان بود را برد ضربان قلب او شدت پیدا کرد، کوچههای آن جا را شمرد، بعد فرستاد تا نامِ مالکهای خانههای آنجا را آوردند که آن خانهها برای چه کسانی است؟ اسم هر کسی را میبرد، تا به نامِ خانهای رسید که معشوق او در آن خانه بود، تا نامِ خانه معشوق را برد دید این شخص بهم ریخت، فهمید بیماری او عشق است و عشق او هم در آن خانه است، از چه چیزی فهمید؟ از این دل شدگی، از این به هم ریختگی.
حضرت ابراهیم عاشق بود، میشنود کسی اسم معشوقِ او را میبرد: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»، آنچنان دل ایشان هیجانی شد، فریاد زد: ای صاحبِ صدایی که نامِ محبوب مرا بردی، یک مرتبهی دیگر بگو نصف مالِ خود را به تو میدهم، یک مرتبهی دیگر هم شنید، برای مرتبهی سوم عشق ایشان بیشتر شد…
انسان هرچه به معشوق نزدیکتر شود دل او بیشتر آب میشود… دو مرتبه، سه مرتبه.. وقتی همهی مالِ خود را باخت گفت: ای صاحب صدا! یک مرتبهی دیگر بگو تا خودِ من هم مال تو و برده تو بشوم، اینجا بود که جبرئیل امین گفت: ای ابراهیم! من از جانب خدای متعال مأمور بودم تو را به مالِ تو امتحان کنم که ببینم تا چه مقدار حاضر هستی که در راهِ دوست از مال خود بگذری، خوب امتحان دادی، حاضر شدی همه مالِ خودت را فدای نام دوست کنی، امتحانِ حضرت ابراهیم علیه السلام و آوارگیِ هاجر و طفل کوچکِ ایشان جزو امتحانات بیسابقه است که برای احدی پیش نیامده است.
حضرت ابراهیم علیه السلام و امتحانِ همسر
وجود نازنین خاتم الانبیا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: که من غیور هستم، پدرم ابراهیم علیه السلام هم غیور بود، یعنی فرمودند: پدرم ابراهیم علیه السلام غیرتمند است و غیرتِ من بیشتر از پدرم ابراهیم علیه السلام است و غیرتِ خدای متعال بیشتر از من است.
خدای متعال غیرت را دوست دارد، وای به حال بی غیرتیهایی که امور خانوادهها را به هم میریزد، گاهی در این ماشینها زنها روسری را هم بر میدارند ولی غیرت ها در حال کمرنگ شدن است، دیگر کسی ناراحت نمیشود. میگویند: ای بابا شده است دیگر!
این غیرت حفاظ ناموس است، حفاظ دین است! یکی از ویژگیهای حضرت ابراهیم علیه السلام غیرت ایشان بود، به یک مرد غیرتمند ناموس دار دستور داده شود که زن جوانت را در بیابان بگذار و برگرد، بچّهای که خدای متعال آن را در دوران پیری به او داده شده است و بچّهی دیگری هم ندارد و آن هم چه بچّهای… خدای متعال میفرماید: هم مادر و هم بچّه را در بیابان بگذار، در بیابانی که نه آب است، نه نان است، نه محرم است، نه پناهگاه است، نه خانه است، نه کاشانه است، نه انیس است، نه مونس است… حضرت ابراهیم علیه السلام خم به ابرو نمیآورد و عیال خود را همراه فرزند دلبند خود در بیابانِ سوزان گذاشت و گفت: «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ»[۱۱] ای پروردگارِ ما! من ذُرّیهی خود را در این بیابانی که اساساً امکان و استعداد رشد گیاه و میوه و حبوبات را ندارد… «بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» اصلا نمیتواند صاحب زرع شود… زن و بچّهی خود را در چنین بیابان خشک و سوزانی گذاشتم، چرا؟… ای ابراهیم! چرا یک زن بیپناه را در بیابان آواره میکنی؟ گفت: «رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ» تا اینها آواره نشوند اینجا قبله نمیشود، اینجا نماز را آباد نمیکنند… اگر ما بخواهیم به دین رونق بدهیم باید به آوارگیِ زن و بچّهی خود راضی شویم…
خدای متعال دید که حضرت ابراهیم علیه السلام در این امتحان هم سرفراز است و خم به ابرو نیاورد.
حضرت ابراهیم علیه السلام و امتحانِ فرزند
امتحان سوم ایشان امتحان به حضرت اسماعیل علیه السلام بود.
گفت: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»[۱۲]، پسر من! دقیقاً این تعبیر را دارد… پسرِ من! من میبینم که سر تو را ذبح میکنم، خودم در حال بریدن سر تو هستم… پسر چه گفت؟ آیا شوکّه شد؟ آیا گفت: بابا! این چه خوابی هست که دیدهای؟ نخیر!
گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»[۱۳] بابا جان زود باش، معطّل نکن که مأمور هستی، در اجرای ماموریّتِ خود تعلل نکن، «افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» من به تو قول میدهم که ان شاء الله اهل صبر هستم، من به این که مرا به قربانگاه ببری و سرم را جدا کنی تن دادهام، آنجا هم برد، دست و پای بچّهی خود را بست و به رو انداخت… سیّدالشّهداء علیه السلام را هم به رو انداختند…
حالا چرا به رو انداخت؟ یکی اینکه میگویند: حضرت اسماعیل علیه السلام خواستند در زمانِ جان دادن در حال سجده باشد و پیشانیِ خود را در آستان دوست بگذارد.
دوم اینکه گفتهاند: نگران بود… میگویند محبّت در چشم است، تا چشم به چشم میافتد محبّت به جوش میآید، پسر او است، تنها پسرِ او است، پسر ایشان در اوج جوانی است و فرزند دیگری هم ندارد، میخواهد این تک فرزندِ خود را میخواهد سر بِبُرد، ممکن است اگر نگاه در چشم او بیاندازد هیجانی شود و بگوید خدای من! آیا من بچّهی خود را بکشم؟ برای اینکه چشمِ ایشان در چشمِ پدر نیفتد گفت که مرا به رو بیانداز، تا مرزِ بریدنِ سر… دست به کاردِ قصّابی هم برد… کارد را هم به گلو گذاشت… اینجا بود که خدای متعال دستور داد این کارد، این خنجر، این چاقو این گوشتِ لطیف را نَبُرَد، هر چه کشید دید فایدهای ندارد، از طرفی خود را مأمور میبیند، از طرفی چاقو یاری نمیکند، عصبانی شد چاقو را از روی ناراحتی به سنگ زد، ناگهان از چاقو صدا در آمد الخلیل یامرنی و الجلیل ینهانی ابراهیم خلیل علیه السلام امر میکند من بِبُرَم اما خدای جلیل به من میگوید نَبُر، خدای متعال دستور داده است، اینجا ندای الهی برای حضرت ابراهیم علیه السلام افتخار شد، «وَنَادَیْنَاهُ أَن یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»[۱۴]، ندا کردیم، صدای حق را با گوشِ جان شنید، ای ابراهیم! تو رویایت را اجرا کردی، تا همین جا بود، بیش از این مأموریت نداری، خودت را نشان دادی که سَرِ محبّتِ فرزند را در راه ما فدا کردی، نمیخواستیم این گلوی ظاهری بریده شود، میخواستیم این زنجیرِ باطنی که محبّتِ فرزند است… ببینیم آیا به خاطر ما دل از فرزند میبُری؟ دیدیم که بریدی!
عمده آن دل بریدن است، ثروت داشتن بد نیست ولی نباید به ثروت دل داد، داشتنِ فرزند بسیار لازم است اما باید در راه دین از فرزند دل کَند.
حضرت ابراهیم علیه السلام این زنجیره محبّت را در راه خدا بریدند.
حضرت ابراهیم علیه السلام و امتحانِ آتشِ نمرودیان
آخرین امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام امتحان آتش نمرودیان بود، چه آتشی روشن کردند! در عالم چنین آتشی سابقه ندارد، آتشی بود که مأمورین هم از چند فرسخی نمیتوانستند نزدیک شوند، حرارتِ آن آتش از فاصلهی زیاد میسوزاند، گویا شبیهِ آتشِ جهنّم بود، اینجا بود که میگویند طرح منجنیق را شیطان داد، گفت همچنین وسیلهای بسازید و ابراهیم را در منجنیق بگذارید و او پرتاب کنید.
حضرت ابراهیم علیه السلام را در منجنیق گذاشتند و ایشان را پرتاب کردند، تمام ملائکه به شیون آمدند، خدایا! زیر این آسمان یک بندهی صالح ، تو را عبادت میکند که میخواهند او را هم اینطور بسوزانند.
آنها به حضرت ابراهیم علیه السلام مراجعه کردند، ملائکه گفتند: اجازه بده ما شما را محافظت کنیم، گفت: من به شما احتیاجی ندارم، بر حسبِ نَقلی حضرت جبرئیل به حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: اگر به ما اجازه نمیدهید تا به شما کمک کنیم از خدای متعال بخواه که او تو را حفظ کند، فرمود: «علمه بحالی یغنینی عن مقالی» خدای متعال که میداند در حالِ سوزاندنِ من هستند، اگر خدای متعال به سوختن من راضی است چرا من راضی نباشم؟ و اگر خدای متعال راضی نباشد خودِ او جلوی آتش را خواهد گرفت.
تا حضرت ابراهیم علیه السلام را در آتش انداختند خدای متعال ندا کرد: «قُلْنا یا نارُ کُونِى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ»[۱۵]… آتش به اذن خدای متعال میسوزاند، خدای متعال دستور داد حضرت ابراهیم را نسوزان، تا خدای متعال دستور داد که ای آتش بر حضرت ابراهیم سرد باش، از این آتشی که گوشت را میسوزاند و انسان را آب میکند آنچنان برودت و سرمایی بیرون میآمد که حضرت ابراهیم علیه السلام از سرما میلرزیدند، آنوقت خداوند متعال آتش را کنترل کرد و فرمود: «سَلاماعَلى إِبْراهِیمَ»… نه سرمایی که حضرت ابراهیم را بلرزاند، سرمایی که بر ایشان گوارا باشد، برای او خنک باشد، لذا گویا گلستان شد، خدای متعال آنچنان آتش را بر حضرت ابراهیم علیه السلام گلستان کرد…
لحظه لحظهی زندگیِ ما امتحان است.
چه خوب است که انسان از امتخانات سربلند بیرون بیاید، همیشه خداوند متعال برای ما امتحان گذاشته است، اگر حواسِ ما در امتحانات الهی جمع باشد خدای متعال تمام آتشهای کینهی دشمنان را، آتشهای فقر و غیر از فقر را بر ما گلستان میکند و ما را از همه سختیها عبور میدهد.
خداوند متعال فرمود: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»[۱۶]، «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ»[۱۷]، از هر امتحان که فارغ شدید تصوّر نکنید که کار تمام است و خود را برای امتحان بعدی آماده کنید، تا در دنیا هستید سنّتِ امتحان بر شما حاکم است، اینکه مثلاً یک روزی باشد یا یک جایی باشد که خدای متعال شما را در معرض امتحان قرار ندهد وجود ندارد.
آمدنِ شما به مسجد یک امتحان است، الحمدالله در حال نمره گرفتن هستید، دیگران هم که عمر خود را در جاهای دیگر صرف میکنند… برای آنها کارنامه پُر میشود و برای شما هم پُر میشود، مثلاً از اینجا به منزل میروید، کسی که در انتهای روز با دهان روزه در این روزهای پایانی ماه مبارک رمضان که گرسنگی و تشنگی فشار آورده است و حواسِ او جمع است و میگوید: میخواهم وقتی به خانه میروم دلها را شاد کنم، با دست پر و زبان خوش میرود، با برخورد دل انگیز به خانه میرود و نزدِ خدای متعال سرافراز است، امتحان است! این شخص امتحانِ خود را خوب میدهد، اشخاصی هم هستند که حواسِ آنها نیست، حال که روزه هست بداخلاقی میکند، گرسنه است و به او فشار آمده است و به زن و بچّهی خود تندی میکند، این شخص در امتحان شکست میخورد.
اگر حواسِ ما در امتحان جمع باشد و از خدای متعال کمک بخواهیم و بگوییم: خدایا! من را کمک کن که سرافکنده نشوم و کارنامهی خود را با سرافرازی به عالم قیامت بیاورم، خدای متعال کمک میکند.
امتحاناتِ سختِ حضرت ابراهیم علیه السلام برای چه بود؟
حال این امتحاناتِ سخت برای حضرت ابراهیم مقدمه چه چیزی بود؟ مقدمه امامت بود، «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»[۱۸].
معلوم میشود امامت با آرای مردم درست نمیشود، با شورای سقیفه امام درست نمیشود، اگر با پارلمان و با کابینه تصویب کنند که شخصی امام شود این امامت به درد خودشان میخورد، به درد کَس و کار خودشان میخورد!
امامی که بلدچی بهشت است و انسان دنبال او برود به بهشت میرود، اگر انسان به دنبال او برود به خدای متعال میرسد، اگر انسان به دنبال او برود به عزت میرسد، به قدرت میرسد، به نور میرسد، به معنویت میرسد، به شیرینیِ دینداری میرسد، به شیرینی و حلاوت نماز شب و سجدههای طولانی میرسد، این امامت که ریسمان الهی است و خلق را به خالق مرتبط میکند و انسان را از اسارت این تعلّقات دنیوی قطع میکند و به او انقطاع الی الله میدهد… مقدمه این امامت امتحانات سختِ آنطوری است.
امامت مقامی است بالاتر از نبوت، مقامی است بالاتر از رسالت، مقامی است بالاتر از خُلَّت، عالیترین مقامی که نصیبِ انسان کامل میشود امامتِ به این معنا میباشد.
حضرت ابراهیم علیه السلام در میان «اتخذه نبیاً»[۱۹]، «اتخذه عبداً»… در روایت از حضرت رضا علیه السلام داریم که حضرت حق ابتدا حضرت ابراهیم علیه السلام را به عنوان بنده انتخاب کرد و دید او در بندگیِ خود بنده است، بعد ایشان را به عنوان نبی انتخاب کرد و دید که در نبی بودن هم نبیِ درستی است، «اتخذه رسولاً»… بعد از عبودیت به ایشان نبوت داد، وقتی در نبوت سرافراز بود به ایشان رسالت داد، وقتی در رسالت خود عالی بود مقامِ خُلَّت به ایشان داد و ایشان «خلیل الرحمان» شدند، در خُلَّت و محبّتِ خود به خدای متعال عالی امتحان دادند که نشانهی آن هم این امتحانات سخت بود، آنگاه خدای متعال چه مقامی به ایشان داد؟ همان مقامی که آقاجان ما حضرت مهدی ارواحنا فداه دارند، به ایشان امامت داد.
امامت از شئونی است که از جانب خدای متعال است و آرای مردم هیچ دخالتی در آن ندارد، مَثَلِ امام مَثَلِ کعبه است و مردم باید به سراغ کعبه بروند و کعبه نباید به سراغ مردم بیاید، او محور است، او قطب است، او فلش خدای متعال است، او حجّتِ خدای متعال است، او ولیِّ خدای متعال است، او خلیفهی خدای متعال است، او همه کارهی خدای متعال است، قدرت خدا در وجود او است، علم خدا در وجودِ او است و خدای متعال این مقام را به حضرت ابراهیم علیه السلام داد، بعد از آن که مقام امامت را از خدای خود دریافت کرد آرزو کرد که این مقام برای فرزندانِ او نیز باشد و فرمود: «وَمِنْ ذُرِّیَّتِی»[۲۰]…
خوب است که انسان برای فرزندِ خود بخواهد که او هم نماز شب خوان شود، او هم گریه کنِ امام حسین علیه السلام باشد، او هم انقلابی باشد، او هم در خط شهدا باشد، بچهاش منحرف نشود بچهاش معتاد نشود، بدبخت نشود، هرزه نشود… خیلی مهم است که انسان به فکر فرزندِ خود باشد.
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً»[۲۱]… وقتی حواسِ تو به خودت هست که در جهنّم نیفتی دستِ فرزندِ خود را هم بگیر و او را با امیرالمومنین علی علیه السلام و اولاد طاهرین ایشان علیهم السلام بیمه کن، نکند فرزندِ خود را رها کنی تا او را از امیرالمومنین علیه السلام جدا کنند و به جهنّم ببرند. «قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ».
تا حضرت ابراهیم علیه السلام مسئله ذریه خود را مطرح کرد. خدای متعال فرمود: «لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» امامت عهدالله است عهد الناس که نیست، امامت نصیبِ هر کس و ناکسی نمیشود، نصیبِ چه کسی میشود؟ به کسی که هیچ ظلمی در پرونده او نوشته نشده باشد، یعنی معصوم باشد و عصمت داشته باشد.
خدای متعال را به حقیقت حضرت ابراهیم علیه السلام و فرزندان حضرت ابراهیم علیهم السلام که پیامبر ما و ائمه ما علیهم السلام باشند قسم میدهم که خدای متعال این جلسهی ما را ذخیره آخرت ما قرار دهد، خدای متعال این حرفها را از ما و از شما که با عشق گوش فرا میدهید جزو آبروهای قیامتی ما قرار بدهد.
روضه
برویم دامن حضرت امام زین العابدین علیه السلام را بگیریم.
البته حضرت علی اکبر علیه السلام شهید شد ولی علی اوسط که حضرت امام زین العابدین علیه السلام میباشند سختتر از شهادت برایشان پیش آمد، وقتی شهدا شهید شدند پریدند و رفتند، اما امام سجاد علیه السلام چه کشیدند…
هشتاد و چند زن و کودک در جوارِ غیرت الله… دستِ بسته… این ناموس خدای متعال را دیار به دیار میبرند… چشمِ نامحرمها به اینهاست و اینها را تماشا میکنند… به امام زین العابدین علیه السلام خیلی سخت گذشت…
بر حسب آنچه همه شما شنیدید و گریه کردهاید از حضرت سوال شد که آقا جان! کجا به شما خیلی سخت گذشت؟ امام سجّاد علیه السلام نفرمودند در شب عاشورا، وقتی عمّهام متوجه شدند که پدرم شعرهای وداع را میخواند بیچاره شدند، دوان دوان نزدِ پدرم رفتند و غش کردند..
نفرمودند در روز عاشورا که ساعت به ساعت شهید میآوردند…. و همهی داغ ها بر دلم نشست…
نفرمودند وقتی که ذوالجناح آمد و شیهه کُنان الظلیمه الظلیمه… همهی بچّهها بیرون دویدند، اما دیدند که اسب آمده اما صاحب خود را نیاورده…
نفرمودند وقتی که ما را کنار گودی قتلگاه آوردند، پدرم سر نداشت… لباس نداشت… ابا و عمامه نداشت…
نفرمودند که ما را در کوفه هفتده روز زندانی کردند… زنها گرسنه بودند… در زندان سختی کشیدند
نفرمودند که ما را به مجلس شراب بردند…
بلکه آنچه معروف است مشهور است سه مرتبه فرمودند: الشام… الشام… الشام…
راوی میگوید: وقتی من بی حیایی مردم شام را دیدم… وقتی مردم کوفه فهمیدند که این ها بازماندگان امام حسین علیه السلام هستند، زنهای کوفه گریه کنان رفتند نان و خرما آوردند، رفتند چادر آوردند…
اما وقتی در شهر شام فهمیدند اینها دختران علی علیه السلام هستند دست به سنگ بردند… پیرزنها هم سنگ برمیداشتند به سر مقدس امام حسین علیه السلام میزدند…
آن مرد میگوید: من نزدِ امام سجاد علیهالسلام رسیدم که بگویم آقاجان! چرا نفرین نمیکنید؟ بیش از این طاقت نداریم… گفت: ابهتِ امام زین العابدین علیه السلام من را گرفت، گفتم نزدِ غافله سالار میروم، نزدِ حضرت زینب سلام الله علیها رفت و پرسید: بیبی! میخواهید تا چه زمانی صبر کنید؟
حضرت زینب سلام الله علیها دستِ خود را بالا بردند… این شخص میگوید: دیدم آسمان پُر از ملائکه است که هر کدام از اینها یک حربه دارند و در اختیار حضرت زینب سلام الله هستند، حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: دستِ ما به اینها بند است ولی مأمور هستیم که سختی بکشیم و به شما دینداری بیاموزیم…
اینجا بود که حضرت سجاد علیه السلام به «سهل بن سعد ساعدی» فرمود: آیا پول داری؟ عرض کرد: آقاجان! در این شرایط پول به چه درد شما میخورد؟
حضرت فرمودند: اگر پول داری برو به نیزهدارها بده که این سرها را جلو جلو ببرند… چون مردم برای تماشای این سرها میآیند… این زینب دختر علی علیه السلام است… این رباب همسرِ حسین علیه السلام است…
لاحول و لا قوه الا بالله
دعا
نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ الاَعظَم یا الله…
یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین، یا غیاثَ المُستَغِیثِین، یا اِلَهَ العَاصِین، یا غَفّارَ الذّنُوب، یا سَتّارَ العُیُوب…
خدایا! گناهانِ ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! در این روزهای آخرِ ماه مبارک رمضان ما را در درجاتِ قربِ خودت بالا ببر.
خدایا! آنچه به خوبان دادهای ما را محروم نفرما.
خدایا! فرزندانِ ما را اهلِ صلاه قرار بده.
خدایا! عاقبتِ امرِ خودمان و اطرافیانمان را ختم به خیر بفرما.
خدایا! امام راحل، شهدای سرافراز، ذویالحقوق و مشایخمان، گذشتگانمان، گذشتگان از این مسجد، مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی را سرِ سفرهی امام زین العابدین علیه السلام ضیافت بفرما.
خدایا! حوائجِ همه، حوائجِ این جمع و ملتمسین و منظورین را برآورده بفرما.
خدایا! آنچه از نعمتها به ما دادهای، توفیقِ شکرِ آن را به ما بده.
خدایا! این امنیّت، این نظامِ اسلامی، این رهبریِ نورانی را از ما نگیر.
خدایا! دشمنانِ ما را نابود بفرما.
خدایا! ما را دشمنشاد نفرما.
خدایا! خیر و برکت به بازار، به معیشتِ مردم نازل بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴
[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴ «وَ إِذِ ابْتَلی إِبراهیمَ ربّه بِکلماتٍ فأتمهنّ قالَ إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرّیتی قالَ لاینالُ عَهدی الظّالِمینَ»
[۴] سوره مبارکه فاطر، آیه ۳۸ «إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»
[۵] حکمت ۴۴۱ نهچ البلاغه
[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴ «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»
[۷] سوره مبارکه اسرا، آیه ۴۴ «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا»
[۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۱ «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»
[۹] سوره مبارکه صف، آیه۱ «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»
[۱۰] سوره مبارکه جمعه، آیه ۱ «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»
[۱۱] ابراهیم ۳۷ «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ»
[۱۲] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰۲ «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»
[۱۳] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰۲
[۱۴] سوره مبارکه فصلت، آیه ۱۰۴و۱۰۵و۱۰۷
[۱۵] سوره مبارکه فصلت، آیه ۱۰۷
[۱۶] سوره مبارکه شرح، آیه۶و۷
[۱۷] سوره مبارکه انشراح، آیات ۷ و ۸
[۱۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴ «وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین»
[۱۹] الکافی جلد ۱ صحفه ۱۷۵
[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴ «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»
[۲۱] سوره مبارکه حدید، آیه ۶ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ عَلَیها مَلائِکهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یفْعَلُونَ ما یؤْمَرُونَ»
پاسخ دهید