«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرْسَلینَ طَبیبِنَا حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعصُومینَ سیَّمَا الْحُجَّه مُولانَا بَقیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَه وَ نُصرَتَهُ وَ رِضاهُ وَ رَأفَتَهُ وَ دُعائَهُ خَیرَه وَ اللَّعنُ عَلَی أَعدائِهم أجمَعین إلی یَومِ الدِّین».

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ».[۲]

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (7)

اشراف امیر المؤمنین علیه السّلام به همه‌ی زمان‌ها

ایام نورانی امامت امیر المؤمنین، اخذ بیعت از امّت جهت حاکمیّت دین و حاکمیت خدا از مجرای امامت و ولایت حضرت امیر را تبریک عرض می‌کنم. چون در ایّام غدیر نشد در محضر شما عرض ادبی داشته باشیم، نامی شیرین‌تر از نام امیر المؤمنین علیه السّلام نداریم و بحثی، مطلبی سازنده‌تر از مطلب پیرامون هویت و شخصیّت و آموزه‌های علوی وجود ندارد. لذا چون او امام الأئمّه است و ما حضرت امیر را به امامت خود باور داریم، چند نکته خداوند متعال نیّت بدهد که «ذِکْرُ عَلِیٍ‏ عِبَادَهٌ»[۳]، «النَّظَرُ إِلَى‏ وَجْهِ‏ عَلِیِ‏ بْنِ‏ أَبِی‏ طَالِبٍ‏ عِبَادَهٌ»[۴]پیغمبر خدا فرمودند: «بِای عِبَادَه»  و این نظر، نظر بصری نیست، نظر بصیرتی است. باید چشم دل را باز کرد علی را دید. امیر المؤمنین علیه السّلام بر حسب نص صریح قرآن کریم همه جا حضور دارد، این‌ها را مدام تکرار کنید، حضرت علی همه جا است و حضرت علی به همه‌ی زمان‌ها وجود دارد و اشراف دارد.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (8)

یکی، دو آیه در قرآن کریم در کلّیّت آن، در مورد امامان و رمز بقای خودمان، رمز اشراف خودمان، رمز خروج خودمان از حبس زمان و مکان، ما زندانی زمان و مکان هستیم و برای یک ساعت دیگر نمی‌توانیم کاری انجام دهیم. بخواهیم کار بعدی را انجام بدهیم باید این زمان را از دست بدهیم به زمان جدید برسیم. یکی از عجایب عبرت‌آموز زندگی ما این است که با بقای خود، فنای خود را رقم می‌زنیم. در متن بقا فانی می‌شویم، هستی ما نیستی را رقم می‌زند. هر نفسی که می‌کشیم با بقای خود نفس می‌کشیم، ولی به اندازه‌ی یک نفس به مرگ خود نزدیک می‌شویم و عمر خود را از دست می‌دهیم. این از آن رموز عجیبی است که آدم توجّه داشته باشد، در متن هستی این عالم دارد نیست می‌شود، با بقا، فنای خود را، با دست خود به قبر خود، به برزخ خود نزدیک می‌شویم. ارتفاع کم می‌کنیم، داریم می‌رویم، نمی‌مانیم.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (9)

منصرم بودن خاصیّت زمان و مکان

خاصیّت زمان هم همین است، منصرم است، غیر قار الذّات است، سیال است، نمی‌شود آن را نگه داشت. چه کنیم که از این محدودیت زمانی و از محدودیت مکانی بتوانیم بیرون بیاییم؟ ما الآن که در محضر شما هستیم، در حرم حضرت ثامن الحجّج، علیّ بن موسی الرّضا نیستیم. روز بیستم ذی حجّه بر حسب روایت میلاد حضرت موسی کاظم علیه السّلام است، آدم آروز دارد که در کاظمین باشد ولی نیستیم، در دو مکان نمی‌توانیم باشیم، در یک مکان هستیم. در هر مکانی که هستیم محدود به آن مکان هستیم و نمی‌توانیم از آن مکان خارج شویم.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (6)

دو آیه در قرآن کریم است که مثل همه‌ی آیات ارزشی از علی شروع می‌شود و در تنزّل آن به ما هم می‌رسد یکی رمز لازمانی خروج از زمان است، فرا زمانی شدن انسان است، یکی فرامکانی شدن انسان است. آن‌که فرا مکانی است فرمود: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۵] خیلی صریح است. این نشان می‌دهد چیزی که مکان او را محدود نمی‌کند آن وجه الله است. پس وجه الله در همه‌ی مکان‌ها است و هیچ مکانی او را تهدید نمی‌کند، مرزبندی نمی‌کند. «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» و در جهت فرازمانی شدن بشر هم فرمود: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان‏ * وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ»[۶] رب نیست، وجه رب است، «ذی الجلال» نیست، «وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» همه چیز در متن زمان فانی می‌شود. ولی چیزی که زمان او را کامل نمی‌کند باقی است آن وجه الله است.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (5)

وجه الله بودن ائمّه علیهم السّلام

روایات متعدّد داریم هم در بحار نسبت به ائمّه‌ی اطهار و هم نسبت به حضرت امیر علیه السّلام یک وجهی است، یک بابی است، یک فصلی است که ائمّه وجه الله هستند. در دعای شریف ندبه هم در مقام جستجوی از نور امام زمان می‌گوییم «أَیْنَ‏ وَجْهُ‏ اللَّهِ‏ الَّذِی‏ یَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ الْأَوْلِیَاءُ»[۷] او وجه الله است، اولیاء هم به او متوجّه می‌شوند، از او وجاهت و وجه اللهی را دریافت می‌کنند.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (4)

 این یک مسئله‌ی کلّی است که هر موجود مستعد برای خلافت الهی می‌تواند به این مقام برسد، همه می‌توانند دسترسی داشته باشند. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[۸]، اصلاً «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[۹] برای همین است، او که وجه الله است، شما هم وجه الله شوید. معیّت با صادقین که همان وجه الله هستند، این معیّت یعنی قماش آن‌ها شدند یعنی تحوّل پیدا کردن از فنا به بقا. فنای در صادقین، بقای به صدق صادقین است. «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ»[۱۰] کجا هستند؟ «فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۱۱] این‌ها همه رموز دارد، حرف دارد منتها همه‌ی شما بحمد الله اهل رمز هستید و ما را هم در این جهت با خود می‌برید.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (3)

این صدق انسان را به مقام «فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» می‌رساند. مقام عندیت یکی برای شهداء است و یکی برای متّقین است، هر دو هم از صداقت برخوردار هستند. در مورد متّقین این آیه است «فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»، در مورد شهداء هم دارد که «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ»[۱۲] علی علیه السّلام دائماً عطش شهادت داشت، عطش مرگ داشت، چشم به راه بود که چه موقع مرگ فرا می‌رسد، منتظر بود. پیغمبر خبر بشارت به او داده بود و حضرت علی علیه السّلام برای رسیدن به آن شب و روز نداشت. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» این در مورد حضرت علی علیه السّلام است.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (2)

نکته‌ی دیگری که به نحو کلّی به حسب روایات نیست، این در مورد حضرات ائمّه‌ی اطهار علیهم السّلام است که گاهی هم با شما این آیه را مطرح کردیم، خدا به خود ما هم این بصیرت را بدهد که حرف نزنیم، باور کنیم. اگر این طلبه‌ی پرشکسته‌ی بیچاره باور کند که در محضر حضرات معصومین علیهم السّلام است، یعنی این‌طور می‌تواند جسورانه با شما صحبت کند؟! خجالت او را آب می‌کند.

رسیدن سه نفر از بزرگان به جایگاه موفقین عالم

مرحوم سیّد بحر العلوم أعلی الله مقامه علّامه بود، از نظر قداست و مراتب نوری جزء نوادر روزگار است. علّامه‌ی طباطبایی أعلی الله مقامه فرموده بودند وقتی پروردگار متعال روزنه‌ای از عالم باطن برای ما باز کرد و موفّقین عالم را آن‌جا دیدیم، سه نفر از بزرگان ما در اوج بودند، در قلّه بودند. خیلی از افراد موفّق هستند. مرحوم حاج شیخ محمّد حسین اصفهانی مفسّر، آیت الحق، صاحب کرامات، صاحب مائده، صاحب حال حضور، صاحب نماز واقعی این وجود عزیز به آقای بهجت گفته بود من در زمان بلوغ خود تا به امروز یک گناه از خود سراغ ندارم، ولی فکر گناه چرا. لذا وقتی علّامه‌ی طباطبایی می‌گوید شخصیّتی به قلّه رسیدند، این‌ها کسانی هستند که فکر گناه هم ندارند، «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»[۱۳] این‌ها تمام منازلی که در عمر خود طی کردند، منازل السائرین همه‌ی این‌ها منازل صدق بوده است چه سیر فکری و چه سیر احساسی و چه سیر عملی، در عمر خود هیچ غباری ندارند.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (1)

یکی از این سه نفر مرحوم علّامه سیّد مهدی بروجردی است، بحر العلوم أعلی الله مقامه الشّریف است. مرحوم آقای بهجت أعلی الله مقامه از علّامه‌ی طباطبایی نقل کردند. علّامه‌ی طباطبایی از میرزای نائینی، میرزا گفته بود من در میان موفّقین که به تعبیر من فتح الفتوح در عمر خود دست یافتند، کسی را مثل این سه نفر ندیدم، باز یکی از آن سه نفر سیّد بحر العلوم بود. آقای بهجت فرمودند: به من علّامه‌ی طباطبایی گفتم خود نائینی چهارمین فرد بود منتها خودش را نشان نداد. در مباحث علمی ناچار بود، درس داشت قهراً آن عمق وجودی ایشان را در مسائل فقهی، اصولی مقبول همه‌ی خواص است. میرزای نائینی جزء خواص از فقها است و جزء نقاط عطف نام‌آور است، ولی در مسئله‌ی باطنی خود را نشان نداد. آقای بهجت فرمودند من به آقای طباطبایی گفتم خود ایشان چهارمین فرد بود.

میرزای قمی به محضر علّامه‌ی بحر العلوم أعلی الله مقامه رسید و زانو زد، متواضعانه به تعبیر ما گفت دارم لهله می‌زنم، جرعه‌ای از چشمه‌های جوشان نور خود را در کام ما بریز. -جمله‌ای واگو از آنچه دیده‌ای- مرحوم علّامه‌ی بحر العلوم شروع به نقل داستان کردند. خدمت حضرت حجّت که رسیده بودند، امام زمان علیه السّلام به ایشان فرموده بودند «تقدّم» جلو بیا. سیّد بحر العلوم می‌گوید من یک قدم جلو رفتم، دیدم حیا مانع است، شرم می‌کنم که منِ قطره‌ی ناچیز با این دریای نور چه تناسبی دارم؟! قدم دوم را نمی‌توانستم بردارم. حضرت فرمودند: جلو بیا، عرض کردم  آقا خلاف ادب است، من کجا، شما کجا؟! فرمودند: خود ما گفته باشیم خلاف ادب نیست.

آدم اگر باور کند که چه کسی به او نگاه می‌کند، کسی شما را زیر نظر ندارد؟ کسی به شما نگاه نمی‌کند؟ چقدر ما ناظر داریم. «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ»[۱۴] علاوه بر این «کِراماً کاتِبینَ» که یک تیم هستند، آن دو ملک مأموریت ویژه دارند که «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ»[۱۵] این‌ها هر کدام یک مأموریت خاص دارند، ولی بر حسب نصوص قرآنی ما از ملائکه، از موجودات نامرئی و غیبی تیم‌های حفاظتی داریم. «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ»[۱۶]، «حافظین» نیست، «لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»[۱۷] به خدا پناه می‌بریم.

درخواست عاقبت به خیری امام سجّاد علیه السّلام از خدای متعال

این دعای سیزدهم صحیفه‌ی سجّادیّه را بخوانید و مأنوس شوید، در مورد عاقبت به خیری است. یکی از درخواست‌هایی که امام زین العابدین دارند این است که خدایا به نوعی باشد که وقتی ملائکه‌ی سیئات از ما جدا می‌شوند صحیفه‌ی آن‌ها خالی باشد، امّا ملائکه‌ی حسنات با صحائف خوشنود کننده از ما جدا شوند.  دعای ششم هم خیلی پر رمز و راز است «عِنْدَ الصَّبَاحِ‏ وَ الْمَسَاءِ»[۱۸] امام سجّاد (علیه السّلام) هم می‌خواندند.

Sadighi-13960619-EydeGhadir-Hoze (10)

یکی از اموری که ما اصلاً به آن توجّه نداریم این روزهایی است که ما از دست می‌دهیم. این روزها هر روز با ما حرف می‌زنند «أنا یوم الجدید» و اگر از من استفاده نکردید دیگر من را تا قیامت نمی‌بینید. آن وقت در این دعای ششم امام سجّاد (علیه السّلام) از سوء صحبت با روز که این مبتلا به سوء فراق با ما نشود. زمین و آسمان «وَ جَوَارِحُکُمْ …‏ عُیُونُهُ‏»[۱۹] جوارح ما عیون خدا است، تیم ملائکه عیون خدا است، ناظرین از جانب حضرت دوست هستند و هر روز و هر شب عین خدا هستند، چشم خدا هستند. همه‌ی عالم ما را می‌بیند.

معرّفی مراقبین از سوی خدای متعال در آیات قرآن کریم

«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۲۰] آنچه در آسمان و زمین است همه قشون خدا است. ما در این دریای بی‌ساحل موّاج، در آغوش این همه لشگر قشون قرار گرفتیم و آسوده خاطر هستیم. مثل این‌که هیچ کسی با ما کاری ندارد، هیچ کس به ما توجّهی ندارد. امّا در میان این همه ناظر، در میان این همه مراقب خدای متعال سه گروه را معرّفی می‌کند مثل آیه‌ی ولایت است. در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه در دو جا فرمود: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[۲۱] نفرمود: «سیعلم»، «سیشهد»، «فَسَیَرَى اللَّهُ» این سین این‌جا نقش قدر را دارد، «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» مؤمنین همان مؤمنینی است که در آیه‌ی ولایت آمده است، «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون‏ََ»[۲۲] خیلی آیه‌ی لطیفی است، از غرر آیات قرآنی است. از شفاف‌ترین مرآت‌های ولایت‌نما است، امامت‌نما است که حجّت بر خصم تمام است، با وجود این آیه رو سیاه هستند که زیر پرچم ولایت علی علیه السّلام نیامدند و از این دایره‌ی مردود شدند و بیرون شدند و هر کس از دایره‌ی ولایت بیرون شود، قطعاً رجیم است، رانده شده هستند، توفیق نداشتند آن‌جا بمانند.

مشخّص شدن تجلیّات ایمان در دو جبهه

«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ» فقط ولیّ شما خدا است، الله است و رسول خدا هم در سلسله‌ی صاحب اختیاران شما است. بعد از خدا این رسول خدا است، در مرتبه‌ی دوم بر شما ولایت دارد، صاحب اختیار شما است، فرمانده‌ی شما است، راهنمای شما است، راهبر باطنی و ظاهری شما است. «وَ الَّذینَ آمَنُوا» در قدم اوّل آن کسی که ولیّ را ولیّ کرده است، این ایمان است بعد تجلیّات ایمان در دو جبهه مشخّص می‌شود. یکی جلوه‌ی نماز است، نماز آدم محدود را نامحدود می‌کند، قطره را به دریا وصل می‌کند. نماز سیم ارتباط با بیکران است، با بی‌نهایت است. خدا لایتناهی است، وقتی نماز می‌خوانید لایتناهی می‌شوید، خبر ندارید. وقتی قطره در دریا قرار می‌گیرد دریا می‌شود، خاصیّت دریا پیدا می‌کند، تا از دریا جدا بودی حباب بودی، خودنمایی می‌کردی، نمود داشتی ولی بود نداشتی، همه‌ی این مدّعیان بی‌خاصیّت نمودهای بدون بود هستند، سراب هستند.

این قدرت امریکا قدرت‌های ظاهری، این ملاهای بی‌تقوا نمود حقیقت دارند، نمود وجود دارند، وجود ندارند. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ»[۲۳] وجود که از بین نمی‌رود، وجود وجود است، با ضد خودش جمع نمی‌شود «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» سراب است «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» آن‌که پیش خدا است باقی می‌ماند، خدا باقی است، غیر از خدا باقی وجود ندارد کما این‌که غیر از خدا عالمی وجود ندارد، غیر از خدا قادری وجود ندارد، غیر از خدا حی وجود ندارد، هر کس دارد عاریت است از او گرفته است، خودش ندارد، هیچ کسی از خودش هیچ ندارد، هر چه است برای خدا است. هر چه است و نیست از آن او است و دست دیگران خالی است.

وصل شدن با نماز به صمد بی‌نیاز

او فقط صمد است «اللَّهُ الصَّمَدُ»[۲۴] به جز او صمدی در عالم وجود ندارد. همه فقر هستند، همه اجوف هستند، هم تو خالی هستند، فقط او است که خلأ ندارد، او است که حد ندارد، او همه او است، نماز آدم را به او وصل می‌کند. «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً».[۲۵]

لذا در این آیه‌ی کریمه مسئله‌ی ولایت را مطرح می‌کند، امّا ولیّ «وَ الَّذینَ آمَنُوا»[۲۶] این آینه‌ی خدا است، ایمان مظهر حق است، مظهر خدا است. مؤمن «یُقیمُونَ الصَّلاهَ» است، آن‌ها نماز را به پا می‌دارند، نماز نمی‌خوانند، نماز خودش عمود است، امّا او خودش عمود این نماز است. این عمود و ستون را او به پا می‌کند تا دیگران تکیه کنند، بندگی کنند، از او جدا نشوند. چون جدا شدن که همان غفلت است، آدم را از مرحله‌ی انسانی به مرحله‌ی حیوانی «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۲۷] می‌شود. آیه‌ی غفلت را دیدید «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏ََ»[۲۸] این غفلت حجاب است که ما را از خدا جدا کرده است. نماز «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری‏»[۲۹] تنقیح مناط کنید «الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»[۳۰]، «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۳۱]، «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ»[۳۲] این ذکر دائم همان صلاه دائم است.

خوشا آنانکه الله یارشان بی                 بحمد و قل هو الله کارشان بی

 خوشا آنانکه دایم در نمازند…

مقام عند ربی بودن حضرت امیر علیه السّلام در نماز

«الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ»[۳۳] حضرت امیر علیه السّلام نماز را خوانده بود، ولی نمی‌گوید «الذین اقام الصلوه»، «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ» کار ایشان این است- خوشا آنان‌که دائم در نمازند- ولی مقام جمع الجمعی دارد، مقام «لَا یَشْغَلُهُ‏ شَأْنٌ‏ عَنْ شَأْنٍ»[۳۴] دارد، مقام «لَا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ‏ عَنْ‏ سَمْعٍ‏»[۳۵] دارد، نماز او را بت نکرده است، خدا را نماز خود می‌بیند، نمازش را نمی‌بیند، خودش را هم نمی‌بیند، خدا را می‌بیند و رضای خدا را می‌بیند و چون رضای خدا در زکات است، در متن نماز توجّه به افتادگان و گرفتاران هم دارد، او حلّال مشکلات است، او باب الله است، مگر باب الله به روی بیچاره بسته می‌شود؟ نماز آمده این در را برای گرفتارها باز کند، نیامده خودش قفل باشد. با نماز خواندن آدم از بیچاره‌ها، از گرفتارها… چه گرفتارهای فقر اخلاقی که قابل ترحّم هستند. در روایت دارد اهل گناه قابل ترحّم هستند، با آن‌ها با ترحّم برخورد کنید. دست آن‌ها خالی است که به قیامت می‌روند، فقیر می‌میرند، رو سیاه می‌میرند، عمر خود را باختند، سرمایه‌ی خود را آب کردند، هیچ چیزی ندارند به آن‌جا ببرد، به آن‌ها کمک کنید، سر سفره‌ی امیر المؤمنین یک چیزی بگیرند و بروند «وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»[۳۶].

مجذوب بودن حضرت امیر علیه السّلام در خدای متعال

«فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[۳۷] از شئون ولایت است که او گزارش نمی‌گیرد، خودش با شما است، شما هم با او باشید. فرمود: «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[۳۸] این صادقین با شما هستند، ولی شما با آن‌ها نیستید. صادقین چون از خدا جدا نمی‌شوند «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[۳۹] او که با شما است، ولی شما با او نیستید، خدا با شما نیستید، شما با علی نیستید، ولی علی که جلوه‌ی خدا است، علی که وجه الله است، نه مکان او را محدود کرده است و نه زمان محدود کرده است.

بنابراین راه خروج از زندان تنگ نفس که انسان را در زمان و در مکان محبوس کرده است و محدود کرده است، تحت فشار قرار داده است، انسان را گرفتار ظلمات کرده است، این است که انسان مجذوب ولایت شود، او ذوب در خدا است، لذا اشراف دارد نه مکان برای او حجاب است و نه زمان برای او حجاب است. خواستید به جایی برسید «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[۴۰] دامن علی را بگیرید، جز او راه نجاتی هم وجود ندارد. انسان تمام عمر خود نماز بخواند، درس بخواند، آخوند شود، علّامه شود امّا خادم قنبر علی نباشد، خادم فضه‌ی علی نباشد.

واجب کردن مودّت علی الاطلاق امیر المؤمنین علیه السّلام

علم او، حجاب محدودیت او را بیشتر می‌کند، زندان او را تنگ‌تر می‌کند، این حباب گاهی یک حباب کوچک است، گاهی یک حباب بزرگ است که باد آن زیاد است. این علّامه‌ای که با علی نیست، باد او زیاد است، خودی ندارد، نمود آن زیاد است، هیچ چیزی ندارد. این‌که در این آیات آدم یک مقدار سیر بکند مثل این‌که باید خود را در برابر علی ببازد.

گر بشکافند سراپای من            جز تو نیابند در اعضای من

لذا فرمود: «حُبُ‏ عَلِیٍ‏‏»[۴۱] نه ادعای حب.

 «تَعْصِی الْإِلَهَ وَ أَنْتَ‏ تُظْهِرُ حُبَّهُ‏               هَذَا مُحَالٌ فِی الْفِعَالِ بَدِیع‏»[۴۲]

این دیگر عجیب است، امّا «حُبِ‏ عَلِیٍ‏»[۴۳]؛ «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏»[۴۴] اصلاً خدای متعال «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً»[۴۵] یکی از آیاتی که هم دلالت بر عصمت دارد و هم دلالت بر ولایت و امامت دارد همین آیه‌ی مودّت است، همه‌ی بزرگان ما استدلال کردند. از خواجه نصیر به بعد، استدلال کردند و یا دلالت دارد مودّت آن را علی الاطلاق خدا واجب کرده است.

مودّت تبعیّت می‌آورد که او اولوالامر است، باید دنبال او بروید. اگر عاشق نشوید در این گردنه‌های سر به فلک کشیده در راه می‌مانید، این سیم جذبه‌ی علی است که آدم را بالا می‌برد. اگر بروید نمی‌رسید، اگر شما را ببرد می‌رسید، او باید ببرد، خود را به او بدهید. بیعت یعنی همین، بیعت با امیر المؤمنین علیه السّلام یعنی همین، آدم خود را به او می‌دهد، او هم قبول می‌کند. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»[۴۶] او که مشتری است واسطه‌ی آن امیر المؤمنین است. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»[۴۷] خدا که علی را خریده است دیگر علی برای خودش نیست، خودش هیچ چیزی ندارد، او فروخت، آن هم خرید. خدا هم سند صادر کرده است «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ».

محیر العقول بودن مظلومیت علی علیه السّلام

حضرت امیر علیه السّلام فرمود: «مَا زِلْتُ‏ مَظْلُوماً»[۴۸] از دوران کودکی مظلوم بودم. همه چیز امیر المؤمنین علیه السّلام محیّر العقول است، مظلومیّت او هم محیّر العقول است. آدم هیچ کسی از امامان را نمی‌بیند که مثل حضرت امیر مظلوم باشد. امام حسین علیه السّلام تا زنده بود کسی نتوانست به خیمه‌های او هجوم بیاورد، امام حسین علیه السّلام تا زنده بود بچّه‌ای در آتش نبود، امام حسین علیه السّلام تا زنده بود رباب او کتک نخورده بود. ولی جلوی چشم علی علیه السّلام فاطمه‌ در آتش گرفتار شد.


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۰۷٫

[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۸، ص ۱۹۹٫

[۴]– الأمالی (للطوسی)، ص۳۵۰٫

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۱۵٫

[۶] – سوره‌ی الرّحمن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۹، ص ۱۰۷٫

[۸]– سوره‌ی انسان، آیه ۳٫

[۹]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۹٫

[۱۰]– سوره‌ی قمر، آیه ۵۴٫

[۱۱]– همان، آیه ۵۵٫

[۱۲]– سوره‌ی احزاب، آیه ۲۳٫

[۱۳]– سوره‌ی مریم، آیه ۱۵٫

[۱۴]– سوره‌ی انفطار، آیات ۱۰ و ۱۱٫

[۱۵]– سوره‌ی ق، آیه ۱۷٫

[۱۶]– سوره‌ی انفطار، آیه ۱۰٫

[۱۷] – همان، آیات ۱۱ و ۱۲٫

[۱۸]– الصحیفه السجادیه، ص ۲۲٫

[۱۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۳، ص ۴۵۰٫

[۲۰]– سوره‌ی فتح، آیات ۴ و ۷٫

[۲۱]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۵٫

[۲۲]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۵٫

[۲۳]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۲۴]– سوره‌ی اخلاص، آیه ۲٫

[۲۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۸٫

[۲۶]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۵٫

[۲۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۴۴٫

[۲۸]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۲۹]– سوره‌ی طه، آیه ۱۴٫

[۳۰]– سوره‌ی معارج، آیه ۲۳٫

[۳۱]– سوره‌ی نور، آیه ۳۷٫

[۳۲]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۹۱٫

[۳۳]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۵٫

[۳۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۸۷، ص ۱۵۴٫

[۳۵] – التوحید (للصدوق)، ص ۶۵٫

[۳۶]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۵٫

[۳۷]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۵٫

[۳۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۹٫

[۳۹]– سوره‌ی حدید، آیه ۴٫

[۴۰]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۹٫

[۴۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۱۵۹٫

[۴۲]– الأمالی( للصدوق)، ص ۴۸۹٫

[۴۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۱۵۹٫

[۴۴]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۳۱٫

[۴۵]– سوره‌ی انعام، آیه ۹۰٫

[۴۶]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۱۱٫

[۴۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۰۷٫

[۴۸]– الأمالی (للطوسی)، ص ۳۵۰٫