مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام عصر روز یکشنبه مصادف با عاشورای حسینی با سخنرانی «آیت الله صدیقی» در مسجد حوزه علمیه امام خمینی(ره) با حضور اقشار مختلف مردم و طلاب عزیز برگزار گردید که مشروح آن تقدیم می گردد.
- بیان راههای رسیدن به حرکت حسینی در قرآن کریم
- رسیدن به خیرات و برکات در تحمّل سختیها و فشارها
- جایگاه وارثان ابراهیم سلام الله علیها
- هاجر و اسماعیل علیه السّلام نماد بقای توحید و ایثار
- حسین بن علی سلام الله علیه تنها مقرّب الهی در کلاس حریّت و ایثار
- سخت بودن تحمّل داغ علی اکبر سلام الله علیه بر سیّد الشّهداء علیه السّلام
- مأموریتهای حضرت سیّد الشّهداء سلام الله علیه
- حفاظت حضرت زینب سلام الله علیها از ودیعهی الهی در کربلا
- لحظهی وداع امام حسین و حضرت زینب سلام الله علیها در روز عاشورا
- قتل امام حسین علیه السّلام قتل بر صبر بود
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَََ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلینَ طَبیبِنَا حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ المَعْصُومینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مُولانا بَقیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمینَ عَجَّلَ الله فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَى أَعْدائِهمْ أجْمَعینَ».
فاجعهی بزرگ عالم بشریت، شهادت مظلومانهی سالار شهیدان و یاران ایشان و مصیبت اهل بیت عصمت را در این مصیبت به آقا جان خود، به امام زمان خود و به شما در ماتم نشستگان تسلیت عرض میکنم.
بیان راههای رسیدن به حرکت حسینی در قرآن کریم
نهضت سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السّلام در میان همهی انبیاء و سفرا منحصر به فرد است. یکی، دو مطلب قرآن کریم در مورد حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام بیان فرموده است که رهگشای حرکت حسینی سلام الله علیه است. یکی از امتحانات حضرت ابراهیم علی نبیّنا و آله علیه السّلام قبل از امامت ایشان جریان در به دری هاجر به اسماعیل شیرخوارش بود. در یک مأموریتی یک پیغمبر مهربانی، یک پیغمبر اولوالعزمی که سِمت او برای همیشه سِمت پدری است. در قرآن کریم حضرت ابراهیم علیه السّلام هم پدر برای پیغمبر ما است و هم پدر برای امّت ما است. «مِلَّهَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ»[۲]یک انسان کاملِ آراستهی به اخلاق الهی مأموریت یافت تا تنها میوهی وجودش اسماعیل را همراه مادرش در بیابان سوزان مکّه که در آن وقت نه آبی بود و نه درختی بود، نه خانهای بود و نه سایهای، نه محرمی بود و نه پرستاری؛ به چنین سرزمینی ببرد و با ندای بلند شعاری را مطرح کند که امروز به ما رسیده است و این صدا را خدا بلند کرده است و قرآن بلندگوی آن است.
«رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاهَ»[۳] پروردگار ما، پروردگار ابراهیم و هاجر و اسماعیل، من ِابراهیم «مِنْ ذُرِّیَّتی» همهی ذریهی او نبودم، بعضی از اعضای خانوادهی خود را در یک بیابان سوزان ساکن کردم، برای اینکه این در به دری توحید و بندگی، نماز را حاصل بدهد. خود این یک درسی برای همهی موحدان عالم است.
رسیدن به خیرات و برکات در تحمّل سختیها و فشارها
باید باور کنیم اگر ما هم میخواهیم در زراعت نماز بذرافشان باشیم و فرهنگ بندگی را در جهان نشر بدهیم، بدون تحمّل سختترین سختیها امکانپذیر نیست و آنچه که حضرت ابراهیم علیه السّلام انجام داد یک حقیقت عینی و تکوینی عالم است که «وَ الْعَصْر»[۴] خدای متعال به فشار قسم خورده است. تمام خیرات و برکات در تحمّل سختیها و فشارها است. در رفاه، آسایشطلبی، تجمّلگرایی، اشرافیّت، کامجویی، لذّتگرایی جز خسارت عمر هیچ چیزی وجود ندارد. پس این را ابراهیمی که دارای امکانات مالی بود، گوسفندان فراوانی داشت و یکی از امتحانات حضرت ابراهیم علیه السّلام همان امتحان به مال بود. آنجا هم عملاً ثابت کرد که خدا برای او محبوبترین است و برای اعلای کلمهی حق و بلند کردن آوازهی «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»[۵] در سه مرحله ابتدائاً نصف دارایی خودش را بعد همهی دارایی خودش را بعد خودش هم باخت. بار سوم بشنود «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ» هم گوسفندان و دارایی او برای آن کسی باشد که نام محبوبش را در این فضا طنین انداخت و هم خودش در اختیار او باشد.
حضرت ابراهیم علیه السّلام اگر دارا هم باشد، دارایی او در مسیر فرهنگ است. حضرت خدیجه سلام الله علیها دارا است، ولی دارایی برای او بت نیست، دل را به خدا داده است، دل را به دارایی نبسته است. «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا»[۶] این حاصل حرکت عینی حضرت ابراهیم علیه السّلام است. قرآن کریم به ما که فرزندان ابراهیم نامیده شدیم و قرآن این شناسنامه را برای همهی ما صادر کرده است «مِلَّهَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ».[۷]
یک نمازی هم در مفاتیح آمده است روز جمعه بین نماز ظهر و عصر دو رکعت نماز است، در هر رکعت هفت بار سورهی توحید است بعد از سلام نماز یک دعایی دارد که آنجا هم کسی که این دعا را میخواند، میگوید «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ الَّتِی حَشْوُهَا بَرَکَهٌ وَ عُمَّارُهَا مَلَائِکَهٌ مَعَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ أَبِینَا إِبْرَاهِیمَ»[۸] پدر ما ابراهیم.
جایگاه وارثان ابراهیم سلام الله علیها
نوح پسری دارد ولی وقتی هویت کفر پیدا میکند، نور پدر در وجود او نیست، خدا قطع نَسَب میکند میفرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ».[۹] امّا در مورد حضرت ابراهیم علیه السّلام فرمود: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ»[۱۰]. در مسائل ارث این آیه آمده است: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»[۱۱] اولوا الارحام، بعضی بر بعض دیگر در کتاب خدا نزدیکتر هستند. در این آیهی کریمه «أَوْلَى النَّاسِ»[۱۲] مسئلهی نَسَب نیست، این ارتباط شخصیّتی است. شما در چه خطی نشو و نما دارید؟ در چه دامنی تربیت میشوید؟ اگر در دامن توحید و دین الهی شخصیّت شما پرورش پیدا میکند، شما وارثان ابراهیم هستید، مفتخر هستید که پیغمبرزاده هستید.
«إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ» هم اتباع حضرت ابراهیم علیه السّلام، رهروان راه بتشکنی حضرت ابراهیم علیه السّلام، راه توحید حضرت ابراهیم، فرزندان او نامیده شده است و پیغمبر بالخصوص فرزند او است. این مسیر را حضرت ابراهیم علیه السّلام برای ما هموار کرد. هم مسئولیّت غربت همسر خودش را با اراده و اختیار جهت جلب و رضای خدا در بیابان گذاشت و خود دنبال مأموریت الهی رفت و خدای متعال این صحنه را به صورت عینی صفا و مروه قرار داد. «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»[۱۳].
هاجر و اسماعیل علیه السّلام نماد بقای توحید و ایثار
از جمله مسائلی که ما در زیارت حضرات معصومین خصوصاً سالار شهید حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام میتوانیم مطرح کنیم و باید به کوری چشم کسانی که منکر زیارت هستند، مطرح کنیم همین است جناب ابراهیم هاجر خود را در آنجا گذاشت و این بانو پذیرفت. با همسر رئوف و مهربان و متخلّق خودش چون و چرا نکرد، حاضر شد در آنجا غریب باشد، بیکس باشد، بیغذا باشد، بیآب باشد، بچّهی او در دامنش از تشنگی در مخاطره قرار بگیرد، امّا حاصل غربت او بقای توحید و نماز الهی باشد. وقتی چنین همّتی در یک بانویی و فرزند شیرخوار او محقّق شود خدا شکور است، خدا فرموده است شما یک قدم بیایید من ده قدم میآیم. شما یک قدم برداشتید من هم تا دامنهی قیامت این مسیر رفت و آمد شما، علامت ایثار و اخلاص و عشق شما را به عالمیان معرّفی میکنم. همهی انبیاء و مقرّبین را مأمور میکنم که پا جای پای هاجر بگذارند و هاجر را کنار قبلهی اهل توحید مدفون میسازم تا همهی معصومین عالم، تا همهی خوبان عالم، پاکان عالم وقتی به عشق کوی یار قدم به دیار حق میگذارند و به عنوان یک فریضه دور خانه میگردند، این خانه با هاجر خانهی خدا است «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»[۱۴] اسماعیل آنجا است، هاجر آنجا است، همهی مؤمنین، همهی حاجیان باید دور هاجر بچرخند، او شمع است، کار او محور است، او بود که چون و چرایی نکرد، او بود که تعلّقی به رفاه و امور مادی نداشت، از همه چیز چشم پوشید و بیابانگردی و غربت و عطش بچّهی خودش را پذیرفت.هم صفا و مروه از شعائر دینی تا قیامت شد و هم هاجر و اسماعیل مادر و فرزند، هر دو مطاف اهل دل هستند، محور شدند، آموزگار شدند، ماندگار شدند، دلبری آنها برای همیشه باقی ماند.
قدم دیگری که باز مربوط به پدر است و فرزندان باید آن قدم را تکمیل کنند و در آن مرحله زانو بزنند و تعبّد و تعشّق را از ابراهیم علیه السّلام یاد بگیرند آن ذبح اسماعیل بود. «یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»[۱۵] او هم آمادگی روحی بالایی داشت، منتظر جرقه بود، عشق او کمتر از پدر نبود، تا او تلنگر زد پسر مشتعل شد. «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ» پدر به پسر معشوق خود، محبوب خود، جگرگوشهی خود، جانِ خود میگوید من میبینم تو را ذبح میکنم. او هم نگفت ذبح کن، گفت: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» خدا هر امری کرده باشد چه ذبح من باشد و چه امر دیگری باشد، «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ» مغرور به خودش هم نبود، امید به لطف حق داشت، تحمّل کند بدون هیچ گناهی پدر سر او را جدا کند تا از این قربانی تقرّب حاصل شود. این سنّت، سنّت ابراهیم است.
حسین بن علی سلام الله علیه تنها مقرّب الهی در کلاس حریّت و ایثار
در میان همهی مقرّبان الهی تنها کسی که این کلاس را عمومی کرد، جهانی کرد، به صورت یک کلاس آموزش حماسه و صلحشوری و حریّت و ایثار و اخلاص و همهی خوبیها درآورد این منحصر به حضرت حسین بن علی علیه السّلام بود. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی».[۱۶]هاجر چند ساعت بیشتر این هوای گرم و تشنگی فرزند را تحمّل نکرد، خیلی دوید تا این بچّه را از هلاکت تشنگی نجات بدهد، بیش از هفت بار رفت و آمد نکرد، بار هفتم خدا از زیر پای اسماعیل آب بیرون آمد، هیچ خطری بر هاجر وارد نشد، معجزه شد، عزیز دنیا و آخرت شد. ولی این حسین بود که رباب آورد. با آگاهی و اطّلاع میدانست که گلوی این کودک را با تیر میبُرند، با تیر بریدن خیلی سختتر است تا چاقوی تیز. با تیر فرزند او را میبُرند و قربانی میکنند.
شب عاشورا هم خبر آن را داده بود، به حضرت قاسم علیه السّلام فرمود: عزیز دلم هم تو شهید میشوی، هم به عزیز یادگار برادرش اطمینان داد نگران نباش تو هم در لیست شهداء نوشته شدی، امّا شیرخوار من هم جزو شهداء است، او هم شهید خواهد شد. هاجر هفت بار برای یک کودک رفت و آمد کرد، امّا زینب سلام الله علیها مکرّر رفت و آمد کرد. یک بار کنار جنازهی علی اکبر رفت، کنار جنازهی قاسم حاضر شد، برخی مقاتل نوشتند حضرت زینب سلام الله علیها بعضی جنازهها را حمل میکرد، دستیار حسین بود، مدام میرفت و میآمد، ولی هیچ وقت مثل تل زینبیّه برای او سخت نگذشت، داشت تماشا میکرد «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ …»[۱۷].
سخت بودن تحمّل داغ علی اکبر سلام الله علیه بر سیّد الشّهداء علیه السّلام
اسماعیل به قربانگاه رفت، امّا گلوی او آسیب ندید، خونی از گلوی او نریخت، این منای کربلا بود که سیّد الشّهداء ۷۲ قربانی را یکی بعد از دیگری بر بالین او حاضر شده است و سر خونین را به دامن گرفته است، امّا هیچ کجا سختتر از کنار بدن علی اکبر او نبود. یکی آنجا بود که امام حسین علیه السّلام گفت: «عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا»[۱۸] تحمّل آن خیلی سخت بود، چون قتل حضرت علی اکبر سلام الله علیه عادی نبود «قَطَعُوه بِالسُّیُوفِهِم إرباً إربا»[۱۹] بدن داغون بود، از عهدهی یک نفر ساخته نبود که آن را جمع کند، به این خاطر بود که دلش خیلی سوخت. از جوانها کمک خواست، کنار علقمه هم جنازه وضعی شبیه جنازه علی اکبر را داشت. آنجا بدن علاوه بر اینکه شمشیرها تکه تکه کرده بودند و امام حسین علیه السّلام به هر کجا دست برد دید اجزای بدن متلاشی است و به هم ریخته است، آنقدر تیر به این بدن خورده بود که مثل خارپشت بود، همه جا تیر دیده میشد. گویا بدن نازنین عباس روی زمین نیامده است، روی تیرها قرار گرفته بود. امّا هر کس عاشقتر، او داغونتر بود.
مأموریتهای حضرت سیّد الشّهداء سلام الله علیه
از این جهت خود حضرت سیّد الشّهداء سلام الله علیه «قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاوَاتِ»[۲۰] تمام روز را مشغول مجاهده بود، شب مشغول عبادتهای مختلف بود، صلهی رحم میکرد، به مکروبین دلداری میداد، رفع کرب میکرد، دلها را استحکام میبخشید، به زینب خود درس استقامت و صبر میداد، اسرار و ودایع جهاد را به او سپرده بود که چگونه بتواند این خونها را مهندسی کند و چگونه بتواند از مهمترین ودیعهی امام حسین علیه السّلام که امام زین العابدین است پاسداری کند. امام حسین علیه السّلام این زینب را شب عاشورا آماده کرد که جان زین العابدین را در خطرهای مختلف حفظ کند. سپر بلای حضرت سجّاد سلام الله علیه شد و توانست امامت را در عالم استمرار ببخشد. اگر امروز ما امام زمان داریم و اگر امروز روز عاشورا دل شما به قلب شریف ایشان وصل شده است «وَ یَحْزَنُونَ بِحُزْنِنَا»[۲۱] با امام زمان هم ناله شدید، هم گریه شدید، آمدید سر سلامتی میگویید به خاطر وجود حضرت زینب سلام الله علیها است. اگر حضرت زینب نبود بنا بود چند بار حضرت زین العابدین علیه السّلام را هم از پای در بیاورند. هم در میان آتش نگهبانی داد، خودش را به آتش میزد، میآمد و دوباره برمیگشت.
حفاظت حضرت زینب سلام الله علیها از ودیعهی الهی در کربلا
حمید بن مسلم میگوید: من جلو رفتم، دلم سوخت، گفتم: خانم مگر نمیبینید آتش است، میسوزید. گفت: چه کنم حجّت خدا اینجا است. هم در مجلس ابن زیاد دستور قتل زین العابدین صادر شد، آنجا هم زینب کبری شیرزن بود، گفت: این کار عملی نیست، تا عمهی او حیات دارد نمیگذارد زین العابدین را بکشید. همه جا از این ودیعهی مهم، از این ولایت مطلقهی کلیّه هم حفاظت کرد و هم پوشش امامت شد. چه ظرفیتی، چه سعهی وجودی، آنچه یک امام باید در افاضهی فیض به عالم داشته باشد همه از مجرای وجود حضرت زینب به عالم رسید، پوشش کاملی بود، همه جا از عهده بر آمد، به جای حضرت سجّاد علیه السّلام سخن گفت، سپر بلای امام زین العابدین شد. نه تنها کتک بچّهها را به جان میخرید، هر وقت به عزیزی، به پدر از دست دادهای میخواستند سیلی بزنند، تازیانه بزنند عمه جلو میآمد، مثل اینکه بدن نازنین حضرت زینب وخیمتر از مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها بود. این یکی از مأموریتهای حضرت سیّد الشّهداء در شب عاشورا بود وگرنه حضرت زینب سلام الله علیها این طاقت را نداشت.
وقتی خبر شهادت حضرت سیّد الشّهداء را شب عاشورا شنید، آقا زین العابدین علیه السّلام میگویند عمه کنار من بود، «عَمَّتِی زَیْنَبُ تُمَرِّضُنِی»[۲۲] او از من پرستاری میکرد، من مریض بودم، حال خوشی نداشتم، عمهی مهربان دست از من برنمیداشت، امّا وقتی اشعار پدرم را شنیدم که حالا و هوای رفتن دارد، دم از جدایی و فراق میزند گریه کردم، امّا گریه را در گلو انداختم تا عمهی من متوجّه نشود. یک موقع دیدم عمه از کنار من بلند شد، به خیمهای رفت که حضرت ابی عبدالله علیه السّلام در آن بود. باز یکی از مأموریتهای او «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ»[۲۳] بود.
امروز این موشکهای ما اگر شهید حاج حسن تهرانی که رضوان خدا بر او باد این سنّت حسنه را به جا گذاشت، لرزه به اندام شرق و غرب انداخته است، این را از امام حسین داریم ولو بنا است یک روز جنگ کنید، شمشیرهای خود را تیز کنید، اسلحههای خود را آماده کنید، امام حسین در آن دار الحرب مشغول تمهید سلاح بود و این شعرها را میخواند.
لحظهی وداع امام حسین و حضرت زینب سلام الله علیها در روز عاشورا
خبر از حادثهی قریب الوقوع میداد که حضرت زینب سلام الله علیها آمد. برادرم مگر بنا است به همین زودی من بیحسین شوم؟! اینجا بود که حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام دلداری داد، خواهرم! پدرم بهتر از من بود، داغ او را تحمّل کردی، مادرم بهتر از من بود، مادر جوان را با آن وضع از دست دادی، تحمّل کردی، حسنم بهتر از من بود با آنها ساختی، باید با مصیبت حسینت هم بسازی. اینجا نکتهای حضرت زینب سلام الله علیها گفت: برادرم اگر جدّم را از دست دادم، اگر پدرم را از دست دادم، اگر مادرم را از دست دادم، اگر حسنم را از دست دادم، دلم خوش بود که حسین دارم. چون تو آخرین امید من هستی، آخرین پناه زینب هستی، چگونه بتوانم از تو چشم بپوشم؟! این را گفت و از هوش رفت. این بزرگواری که نمیتوانست خبر شهادت بشنود چگونه کنار بدنی آمد که سر ندارد، انگشت و انگشتر ندارد، عمامه و ردا ندارد، نه جای سالمی در بدن برای بوسیدن ندارد؟ این صبر و ظرفیت را امام حسین علیه السّلام شب عاشورا به حضرت زینب آموخت. همهی عبادتها را امام حسین علیه السّلام یک جا آنجا انجام داد. آخرین نماز شب خود را تقدیم بارگاه خدا کرد، قرآن تلاوت کرد.
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن به رخت نظاره کردن سخن از خدا شنیدن
قتل امام حسین علیه السّلام قتل بر صبر بود
همهی عبادتها، همهی تاکتیکهای دفاعی، هجومی، همهی محبّتها، همهی اخلاقیّات را حضرت امام حسین علیه السّلام شب عاشورا جمع کرده بود، همه را برای پیروان خودش ذخیره کرد، یک ذخیرهی تمام نشدنی. جبههها از امام حسین علیه السّلام درس گرفتند، عرفا از امام حسین علیه السّلام درس گرفتند، قاریان قرآن از امام حسین علیه السّلام درس گرفتند. انفاق کنندگان از امام حسین علیه السّلام درس گرفتند. دادرسی از بیچارگان همه برای شب عاشورا است، چه شبی، چه ذخیرهای از سیّد الشّهداء علیه السّلام باقی ماند، امّا کسی که همهی فضایل انبیاء در وجودش است، شاهد آن هم این زیارت وارث است. حسین جان آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری. جرم تو هم همین بود. قتل امام حسین علیه السّلام قتل صبر بود. آدم نمیتواند بازگو کند که چه بر سر او آوردند. تیر سه شعبه را به قلب او زدند، به این اکتفا نکردند. ابو ایوب غنوی لعنه الله علیه آمد نیزه بر ترقوهی حضرت فرو برد. حرامزادهی دیگری آمد شمشیر تیز خود را بلند کرد کتف حضرت را با شمشیر خود شکافت و اینطور که معلوم است عمود آهنین هم بر سر مبارک او خورد.
امام حسین علیه السّلام با این شرایط آنقدر نیزه زده بودند، آنقدر تیرها بر بدن او وارد شده بود نه بدن علی اکبر و نه بدن حضرت اباالفضل علیه السّلام مثل بدن امام حسین علیه السّلام نبود، تمام مصیبتها و جراحتهایی که بر همهی شهداء جدا جدا وارد شده بود، همه یک جا بر بدن حسین علیه السّلام وارد شد. این بود که وقتی از علّامه سیّد بحر العلوم سؤال کردند آقا اینطور که مشهور است سیّد الشّهداء موقع خداحافظی از خواهرش پیراهن کهنه خواست، «ائتینِی بِثُوبٍ عَتیق لا یَرغَبُ أَحد فِیه»[۲۴] امّا وقتی حضرت زینب سلام الله علیها کنار گودی قتلگاه آمد برادر را نمیشناخت، چون فکر نمیکرد این پیراهنی که هم کهنه بود و هم سیّد الشّهداء خودش از چند جا با نوک شمشیر آن را پاره کرده بود، این پیراهن که به درد کسی نمیخورد، این پیراهن چه شد که بر تن حسین نبود؟ سیّد آنقدر گریه کرد که از هوش رفت، وقتی به هوش آمد گفت مگر خبر ندارید اسبها را نعل کرده بودند، آنقدر بر روی پیکر شریف او تاختند استخوانهای پهلو و پشت همه خرد شده بود. وقتی بدن به این حالت در بیاید مگر دیگر پیراهنی میماند؟!
(ادامه روضهخوانی)
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حج، آیه ۷۸٫
[۳] – سورهی ابراهیم، آیه ۳۷٫
[۴]– سورهی عصر، آیه ۱٫
[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۵۲۹٫
[۶] – سورهی توبه، آیه ۲۴٫
[۷]– سورهی حج، آیه ۷۸٫
[۸]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۳۲۷٫
[۹]– سورهی هود، آیه ۴۶٫
[۱۰]– سورهی آل عمران، آیه ۶۸٫
[۱۱]– سورهی انفال، آیه ۷۵٫
[۱۲]– سورهی آل عمران، آیه ۶۸٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۱۵۸٫
[۱۴]– سورهی بلد، آیه ۳٫
[۱۵]– سورهی صافات، آیه ۱۰۲٫
[۱۶]– سورهی فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰٫
[۱۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۸، ص ۳۲۲٫
[۱۸]– همان، ج ۴۵، ص ۴۴٫
[۱۹]– همان، ص ۴۴٫
[۲۰]– همان، ج ۹۸، ص ۳۲۲٫
[۲۱]– تحف العقول، ص ۱۲۳٫
[۲۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۱٫
[۲۳]– سورهی انفال، آیه ۶۰٫
[۲۴]– مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر، ج ۴، ص ۶۷٫
پاسخ دهید