آن روزها توی کردستان دست سپاه بسته بود. هیئت حسن نیت از طرف دولت موقت آمده بود کردستان، با گروهکها ملاقات کرده بود، با هم قرار گذاشته بودند که اگر قرار است در کردستان صلح برقرار باشد، باید سپاهی از شهرهاش بروند بیرون. یا اگر هم هستند، دست به هیچ تحرکی نزنند. بروجردی نمیتوانست دست روی دست بگذارد ببیند مردم کردستان بعد از رفتن سپاه از شهرهاشان، به خاطر همکاری و دوستی و آشنایی با سپاهیها، یکی یکی شناسایی و کشته بشوند و خانهها و زن و بچّههاشان را از دست بدهند.
نشست فکر کرد و آمد گفت «ما باید یه تشکیلاتی درست کنیم که جدید باشه، از خود مردم باشه، به اسم سپاه هم نباشه.»
اگر از جانب دولت و هیئت حسن نیت بو میبردند که سپاه توی منطقه و توی شهرهای کردستان دارد گروه تشکیل میدهد، بلوا میشد. رفت تهران، با شورای انقلاب در میان گذاشت، با لبخند همیشگیاش آمد گفت «فقط خود مردم میتونن از پس حقههای اینها بربیان.»
«سازمان پیش مرگان مسلمان کُرد» تشکیل شد و نیروهای سراپا مسلحاش، با لباس سراپا کردی، رفتند کامیاران را گرفتند، پاکسازی کردند، راه افتادند سمت سنندج.
خبر رسید به هیئت حسن نیت. همهشان شوکه شدند. تازه آتش بس اعلام کرده بودند و مانده بودند که «اینها دیگه کیان؟»
سازمان، به همین نام و نشان، رفت سنندج را هم گرفت و شروع کرد به پاکسازی منطقه و، به کوری چشم خیلیها، سازمان پیش مرگان مسلمان کُرد توی منطقه جا افتاد.
منبع: کتاب «همان لبخند همیشگی»؛ شهید میرزا محمد بروجردی- انتشارات روایت فتح
به نقل از: محمدینیا
پاسخ دهید