دعوت اسلامی از آغاز, جهان شمول بود و ماهیتی انسانی داشت دعوتی که همهء قشرهای جامعه را به پرستش خدای یگانه فرامی خواند.
آیین جدید, افراد جامعه را به بینش, خردورزی و تدبر در گذشتهء انسان ها و سیر تحول جوامع و شناخت و دریافت قوانین الهی, که برای تمامی ادوار زندگی بشر و سعادت او وضع شده بود, فرا می خواند.
تعالیم اسلامی, برگرفته از واقعیت بود, از این رو می بایست با عادت ها و رسومی که در جامعهء آن روز حاکم بود و با مبانی و اصول اسلام مغایرت نداشت به نحوی کناربیاید.
با در نظر گرفتن این امر و این که آیین جدید, در جامعهء عربی پا می گرفت, زبان عربی زبان قرآن و زبان عبادت های اسلامی شد.
پیامبراکرم(ص) با رسوم و عادت ها و اندیشه های آن روز جامعه عربی, دونوع برخورد داشت: با بعضی مبارزه کرد و پاره ای از آن ها را که ارزش های اجتماعی و شایستگی بالایی داشت, ابقا کرد. این بخش شامل عناصری بود که مدنیت عربی را تشکیل می داد و برای دیگر جوامع مفید و کارآمد بود و لذا اسلام کوشید تا این بخش از روابط اجتماعی را به جهان عرضه کرده و آن را میان مردم بگستراند.
اما عادت ها و رسومی که با روح اسلام و جهان شمولی آن سازگاری نداشت به دلیل فراهم نبودن شرایط و موقعیت مناسب, به سستی گرایید که این سیر نزولی نسبت به متغیربودن شرایط زمان و مکان, متفاوت بود.
پیامبر(ص) چهل سال قبل از بعثت و سیزده سال دوران رسالت خود را در مکه سپری کرد و به نشر احکام الهی و رسالت خویش پرداخت. محوربودن مکه در امر فعالیت های بازرگانی, زمینه را فراهم کرد تا پیامبر(ص) پیش از بعثت در امور بازرگانی خبره شده و خود نیز بدان بپردازد.
هجرت پیامبر(ص) به مدینه, آن حضرت را وا می داشت تا به مسائل و مشکلات مردم آن سامان ـ که عمدتا کشاورز بودند – رسیدگی کند.
با توجه به این که مکه و مدینه دوشهر مهم بودند, پیامبر(ص) برآن شد تا تمام تلاش خود را مصروف رسیدگی به مسائلی که با تمدن و شهرنشینی ارتباط داشت, کند. از این رو می توان اسلام را در تفکر و سازمان دهی اداری و حکومتی, دین تمدن و ترقی دانست.
سیستم حکومت پیامبر(ص) در مدینه
با هجرت پیامبر(ص) به مدینه, حکومت اسلامی تولد یافت. مسلمانان این رخداد را آغاز تاریخ اسلامی قراردادند. قلمرو حکومت اسلامی در آغاز, به مدینه محدود بود و پیامبر گرامی اسلام در این مرحله, شرط مسلمان شدن را در هجرت به مدینه و سکونت در آن می دانست. این شرط هم چنان پابرجا بود تا این که مکه, توسط مسلمانان فتح شد و از این زمان بود که شرط هجرت برای مسلمان شدن لغو شد. پیامبر(ص) با پاره ای از قبایل ساکن حجاز و به ویژه ساکنان اطراف مدینه, پیمان هایی بست. این پیمان ها, آنان را به بی طرفی و یا حمایت از آیین جدید ملزم می ساخت. این اقدام پیامبر در گسترش قلمرو اسلام موثربود.
اما پیامبر از همان آغاز نسبت به این پیمان ها با دیدهء تردید وشک می نگریست و این امر از آیات ذیل, مشهود است:
((الاعراب اشد کفرا ونفاقا واجدر ان لایعلموا حدود ماانزل الله علی رسوله))۱٫ ((وقالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا ولمایدخل الایمان فی قلوبکم۲.))
اسلام تنها به اقامهء فرایض و مراسم دینی اکتفا نکرده, بلکه توجه فراوانی به مسائل زندگی افراد جامعه داشت و این توجه, دربردارندهء اندیشهء مشخص و موضع گیری خاصی(که بر افعال و سلوک فرد تاثیر مستقیم دارد) بود. از این رو بود که مسلمانان الزاما باید گرد پیامبر جمع می شدند تا آن حضرت, آنان را با رهنمودهای اسلام, آشنا ساخته و از چشمهء زلال اندیشهء اسلامی سیراب سازد.
در این مرحله, مسلمانان درخطر بودند و می بایست از اسلام و پیروان آن حمایت و در راه دفاع از دولت اسلامی توسعهء آن تلاش می شد, از این رو پیامبر(ص) سکونت مسلمانان را در مدینه الزامی دانست.
تلاش پیامبر(ص) پس از هجرت به مدینه براین بود که دولت خود را نمونه و مبتنی براساسی صحیح استوار سازد تا افراد جامعه توانایی آیین جدید را در ارائهء خوشبختی و سعادت دریابند و شخص پیامبر(ص) از استحکام این پایگاه در نشر دعوت خویش اطمینان حاصل کند, چه این که اگر این پایگاه سستی پذیرد, منشا تهدیدی برای این دعوت اجتماعی و سیاسی خواهد بود.
سازمان دهی اداری ارائه شده توسط پیامبر(ص) بسیار ساده و روشن بود و نیاز به گماردن افرادی ثابت برای ادارهء آن نداشت و توجه پیامبر(ص) ابتدائا به امور دینی و اخلاقی و ایجاد جامعه ای مرتبط با هم و متحدبود که خود ایشان درراس آن قرارداشت و به دلیل آشنایی کامل با اسلام و به عنوان پیامبری که وحی بر او نازل می شود و او تعالیم اسلام را به مردم می رساند, پیشوای مطاع بود. از این رو لازم می دید که قدرت را به تنهایی دردست گیرد. سیستم حکومتی جدید توجه خاصی به قدرت عالی مرکزی ـ که هنوز در مدینه به وجود نیامده و در مکه نیز سست بود – داشت و حاکمیتSevereihty)) بر جامعهء اسلامی را از آن خدا می دانست, زیرا خداوند فرموده است:((هو الاول والآخر والظاهر والباطن وهو بکل شی ء علیم.))۳,((ولله ما فی السموات وما فی الارض.))۴ ((وقل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیء قدیر.))۵ بر همین اساس, پیروی از فرمان الهی بر بندگان واجب است و کیفر نافرمانی از او آتش دوزخ است.
قرآن کریم که تجلی گاه اوامر و تعالیم الهی است, از طریق پیامبر(ص) برای مردم فرستاده شد پیامبری که از جنس بشر است و به دلیل ویژگی او, این شایستگی را یافت تا پیام خدا را به مردم برساند و برگزیدهء خدا باشد, چه او آشناترین فرد به اوامر حق است و هم او مژده دهنده و هشداردهنده است, لذا خداوند در بیش از بیستآیه, اطاعت از پیامبر را واجب می شمارد که به چند مورد آن اشاره می کنیم:((ومن یطع الله ورسوله یدخله جنات تجری من تحتهاالانهار.))۶,((من یطع الرسول فقد اطاع الله.)) ۷,((ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبینا))۸ و ((ومن یعص الله ورسوله فان له نار جهنم خالدین فیها ابدا)).۹
همان گونه که گفتیم, حکومت در جامعهءاسلامی از آن خدا است, اما با توجه به این که تفکر اسلامی با تجسید و شکل مادی دادن خدا مخالف است و آن را نمی پذیرد, لذا ادارهء نظام و حکومت عینی بر جامعهء آن(چیزی که امروزهAuthority خوانده می شود) بر عهدهء رسول خدا بود و قرآن کریم در آیات زیادی حکومت پیامبر را تثبیت و مردم را به اطاعت از او دعوت کرده و آن را اطاعت از خدا دانسته و شرط اساسی اسلام شمرده است:((فلا وربک لایومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما فضیت ویسلموا تسلیما.))۱۰
می بینیم که پیامبر(ص) احکام قرآنی را در امور حکومتی و اجرایی به کار می گرفت, اما باتوجه به کلی بودن احکام و دستورهای قرآن, شرح و تفسیر احکام و اجرای آن به شخص پیامبر واگذاشته شده بود تا آن گونه که او ضروری می داند, اجرا کند. و بدین ترتیب, پیامبر از قدرت اداری ـ اجرایی زیادی بهره مند بود.
سیستم اداری ای که پیامبر(ص) وضع کرده بود, کارگران و عوامل اجرایی ثابت و دائمی زیادی نداشت. او کارها را به حسب نیاز به افرادی وا می گذارد و پس از انجام آن, آنان را از مسئولیت معاف می داشت. در سیستم حکومتی او ـآن گونه که امروز در سیستم های حکومتی رایج است ـ سلسلهء مراتب رایج نبود, بلکه پیامبر(ص) بنا به فرمان خدا:((وامرهم شوری بینهم))۱۱ ((وشاورهم فی الامر))۱۲ در کارهای حکومتی با یاران خویش مشورت می کرد و آنان نظریات پیامبر(ص) را نادیده نمی گرفتند و پیامبر(ص) نیز مکان و اعضایی ثابت برای مشورت درنظر نگرفت و فرمان های صادره نیز با نام آن حضرت صادر می شد.
چگونگی سیستم اداری و حکومتی پیامبر(ص) از منشوری که در سال دوم هجری۱۳ صادر کرده, نمایان است آن حضرت در این فرمان به ترسیم خطوط کلی و اصلی سازمان دهی حکومت, اجتماع و ایجاد هماهنگی میان آن دو پرداخت. این فرمان چگونگی اوضاع جامعهء نوین اسلامی را که در آن مردم امتی واحد شده و معتقد به خدای یگانه و پیرو حاکمی واحد و دستورهای دینی یک سان اند, روشن می کند.
اسلام, امتی را به وجود میآورد که روابط آنان مبتنی بر عقاید دینی بود, نه براساس خویشاوندی و روابط اقلیمی. این امت, قابلیت فزونی گرفتن و یا کاهش یافتن داشت و این تغییر جمعیت, ارتباط تنگاتنگی باشمار افرادی که به آن می پیوستند و یا آن را رها می کردند, داشت و متکی بر ارتباطات معنوی و اخلاقی بود و سیاستی که در آن مطرح بود,آمیخته به اخلاق اسلامی بود, و روابط قبیله ای تحت الشعاع روابط دینی قرارگرفته بود. این امت با پیوندی که با یکدیگر دارند, از دیگر امت ها متمایزند.
در منشور پیامبر(ص) آمده است که پیمان و عهد الهی یکی است و تنها مومنان بر یکدیگر ولایت دارند و مسلمانان, که مجموعه ای برتر از دیگر مجموعه ها است, با همدلی در برابر تمامی گروه ها می ایستند و از افراد این امت حمایت می کنند. مسئولیت آنان در تمامی شرایط یکسان است. و میان کوچک و بزرگ, نیازمند و ثروتمند تفاوتی نیست. هریک از افراد این امت موظف است تا هرکه را بخواهد درپناه خود بگیرد وتمامی مسلمانان در مورد فردی که به نام اسلام از آنان حمایت و پناهندگی بخواهد, وظیفه دارند او را درپناه خود قراردهند. هرچند این مورد, از رسوم و شیوه هایی است که از روزگاران کهن درمیان قبایل حاکم بود, اما اسلام برای حفظ اتحاد و یگانگی مسلمانان ـ که اکنون جای دسته بندی های قبیله ای را گرفته – آن را محور قرار داده است.
هم چنین در منشور ذکر شده, مومنان را جمعیت واحدی می داند که هر یک باید از دیگری حمایت کند. آنان هم چنین باید به کمک بینوایان از اهل ایمان شتافته و آن گونه که درخور توان و شایسته است آنان را مدد رسانند و باید عدالت و قسط در میان آنان حاکم باشد و خون مسلمان تنها با خون یک مسلمان دیگر هم سنگ است. مورد اخیر, خلاف رسم رایج جاهلیت بود که دیهء افراد, براساس جایگاه اجتماعی آنان تعیین می شد.
در جای دیگر منشور, به وحدت امت اسلامی و جهت گیری آن دربرابر جرایمی که امنیت جامعهء اسلامی را مختل می کند, اشاره شده است و مومنان پرهیزگار را موظف کرده تا دربرابر کسی که درصدد تعدی و ستم کاری و ایجاد فتنه میان مومنان است, برخورد قطعی کنند, هرچند این متجاوز, فرزند یکی از آنان باشد. به بخشی از منشور که به مسائل امنیتی اشاره دارد توجه کنیم:برای هیچ مومنی که متن این منشور را پذیرفته و به خدا و قیامت ایمان آورده است جایز نیست کسی را که مرتکب قتل شده یاری کند یا او را پناه دهد. و هرکس که چنین کسی را یاری کند و یا پناه دهد, لعنت خدا بر او باد و در روزقیامت مشمول غضب خداوند است و گواهی آنان پذیرفته نخواهدشد. و براساس این پیام, مومنان از حمایت, دوستی و تلاش در راه آزادکردن جانی ـ اگرچه فرزند باشد ـ منع شده اند.
این بخش از منشور پیامبر(ص) به روابط صحیح و سالم اجتماعی و وجوب همدستی و همکاری مسلمانان در حفظ امنیت جامعه و تحت پیگرد قراردادن مفسد, تاکید شدید دارد, از این رو قوهء اجرائیه تنها به دست مسلمانان ـ به عنوان یک جمعیت و امت واحد ـ و به صورت جمعیتی اداره می شود و دیگر افراد که از اجزای این امت نیستند در این امر سهمی ندارند. حکومت پیامبراکرم(ص) دیگر مجموعه های عشایری را نادیده نگرفته و پای بندی آنان به همکاری با یکدیگر, حق سلطه بر غلامان, عاقله و دیگر حقوق را برای آنان محفوظ داشتند. آن حضرت, برخی از سازمان دهی عشایری مانند سکونت در زمین مادری, پرداخت دیه براساس شیوهء رایج در عشایر قبل از پذیرفتن اسلام و کمک رسانی به افراد قبیله ای را که در مخمصه افتاده بودند, پذیرفت و درکنار این مسائل, مسئولیت آنها را درقبال اسلام و مسلمانان گوشزد کرد.
آن حضرت در بخشی از منشور خود, با اشاره به این موضوع می فرماید: ((…علی ربعهم, یتعاقلون معاقلهم الاولی وکل طائفه تفدی عانیها بالمعروف والقسط بین المومنین در سرزمین خود زندگی کنند و شیوهء پیشین خود را(در پرداخت دیه) دنبال کنند و هر طایفه ای به نحو شایسته ای با پرداخت فدیه, اسیران را آزاد سازد و به عدل میان مومنان عمل کنند))(۳ـ۱۰).
واژهء طایفه که در منشور آمدهء بیانگر این است که هر عشیره از چندطایفه تشکیل شده, اگرچه دقیقا منظور از واژهء طایفه را نمی دانیم. در جای دیگر این منشور آمده است که هیچ مومنی نباید با غلام مومن دیگری هم پیمان شود(۱۲ـ ب). در جای دیگر منشور آمده است: ((لایحالف مومن مولی مومن دونه)) هیچ مومنی نباید با افراد تحت پیمان مومن دیگری هم پیمان شود. و بدین ترتیب, پیامبر(ص) هم پیمانی افراد قبیله ای با بزرگان دیگر قبایل را ـ به دلیل سابقهء دیرینه ای که داشت ـمشروع دانست, مشروط که این هم پیمانی, با موافقت و رضایت رئیس قبیلهء فرد متقاضی هم پیمانی باشد, زیرا هم پیمان شدن, برای میهمان و میزبان مزایایی دربرداشت. فردی که با این شیوه به قبیلهء میزبان می پیوست, می توانست در سایهء حمایت قبیلهء جدید, فعالیت آزادانه داشته باشد و نیز قبیلهء میزبان از حضور هم پیمانان, سودهای مادی و معنوی می بردند. البته باید به این توجه داشت که رابطهء هم پیمان و میزبان, همانند رابطهء خونی و خویشاوندی استوار نبود, اما قدر مسلم این بود که این جا به جایی به تضعیف یک قبیله و تقویت قبیلهء دیگری می انجامید پیشآمدی که عدم ثبات و ایجاد مشکلات اجتماعی و سیاسی و اداری را درپی داشت. از این رو پیامبراکرم(ص) برای جلوگیری از تمامی این پیشآمدها, پذیرفتن عضوی به عنوان هم پیمان را, منوط به رضایت رئیس قبیلهء مقابل
می دانست.
دسته بندی های قبیله ای و عشایری, چنان در سراسر وجود و جایجای زندگی آنان رسوخ کرده بود که پیامبر(ص) بنا به مصالحی آن را ابقاکرد. بدیهی است که سیستم عشایری به تدریج و پس از نفوذ مبانی آیین جدید درمیان افراد آن, از بین خواهد رفت, زیرا اسلام براساس مسئولیت های فردی استوار گشته و مردم را به وسیلهء عقیده به یکدیگر پیوندزده و معیارهای برتری افراد امت بر یکدیگر را در تقوا, دیانت و اخلاق فاضله دانسته است. از این رو گروه گرایی عشایری جزئی از عوامل ارتباط امت اسلامی و تحت الشعاع آن می باشد و با گذر زمان این گروه گرایی محکوم به زوال و فروپاشی است, چه هرکسی که آیین جدید را پذیرد ارتباط محکم و گسترده تری با برادران دینی خود برقرارمی کند و در تمامی مراسم دینی از قبیل نماز, شادمانی ها و مصالح عمومی جامعه همگام بوده و بدین ترتیب از کسانی که هم چنان با آیین های شرکآمیز پیوند داشتند, فاصله می گرفت.
از دیگر مواردی که پیامبر(ص) آن را در منشور خود گنجانده و بدان توجه نموده بود, عدالت و سیستم قضا بود که آن حضرت قسمت های زیادی از منشور را به این امر اختصاص داد, لذا می توان دو اصل عدالت و قضا را از مهم ترین دستآوردهای این سند دانست که نشان دهندهء درک دقیق پیامبر(ص) از اهمیت و ضرورت دواصل یادشده برای هر جامعهء سالم است, چه این که فقدان اصول فوق, از برجسته ترین معایب جامعهء مکه و مدینه و مهم ترین عامل بروز ناامنی به شمار می رفت. قوهءقضائیه در دست پیامبر(ص) قرارداشت و او با قضاوت خویش, نزاع و نابسامانی هایی که امنیت جامعه را تهدیدمی کرد برطرف می نمود. قضاوت پیامبر(ص) منحصر به نزاع های میان مسلمانان یا مسلمانان و یهود نبود, بلکه براساس بند ذیل, منصب قضا فقط از آن پیامبر(ص) بود و همو صلاحیت این کار را داشت:
((وانه ماکان بین اهل هذه الصحیفه من حدث او اشتجار یخاف فساده, فان مرده الی الله والی محمد رسول الله)) هر پیشآمد و نزاعی که میان مخاطبان این منشور رخ دهد که بیم فساد و فتنه از آن رود, به خدا و رسول باز گردانده شود.۴۲ پیامبر(ص) براساس این ماده, قوهء قضائیهء مرکزی به وجود آورد که تمامی افراد, در مخاصمات خود, بدان روی میآوردند و از آن جا که این مهم, ماهیت الهی داشت و نیز خداوند فرمان پیامبر(ص) را فرمان خود و واجب الطاعه می دانست ـ براساس آیات قرآن ـ تاثیر بسزایی در ایجاد آرامش ونظم داشت.
سیستم قضایی تنها مسلمانان را در بر نمی گرفت, بلکه مشرکان قریش, مردم یثرب و آنان که از ایشان تبعیت کرده و در کنار ایشان به جهاد پرداخته اند را نیز شامل می شد. چنین برمیآید که عبارت: ((من تبعهم فلحق بهم وجاهد معهم هرکس که از آنان تبعیت کرد و در کنار آنان جهاد کرد)) که در منشور آمده دربارهء افراد عشایر و قبایل مدینه بود که به اسلام نگرویده بودند. حضرت, آنان را بدون آن که مجبور به پذیرفتن اسلام کند, مانند مسلمانان تحت پوشش قضای اسلامی قرار داد. شاید این اقدام پیامبر(ص) و نراندن آنان و نیز عدم اجبار آنان به پذیرش اسلام, پرهیزداشتن او از پراکندن عشایر و قبایل و در نتیجه درمعرض خطر قرار گرفتن این دسته افراد بود که خطرهای زیادی آنان را تهدیدمی کرد. هم چنین پیامبر(ص) این موضوع را درنظر داشت که این افراد پس از مدتی و بعد از این که عمدهء افراد عشیره و قبیله مسلمان شده بودند, با درک صحیح از اسلام سرتسلیم فرود آورده و به اسلام روی میآوردند.
پیش از این یادآوری کردیم که مهم ترین و برجسته ترین نمای وحدت در مدینه, امنیت عمومی جامعه و سیستم قضایی مورد تاکید منشور بود که براساس بند (وان ماکان بین اهل هذه الصحیفه من حدث او اشتجاریخاف فساده فان مرده الی الله والی محمد رسول الله(ص))۴۲ امر قضا در اختیار پیامبراکرم(ص) و مختص به او بود. جای تردیدی نیست احکام قضایی ـ با این گستردگی ـ تنها مومنان را دربرنمی گیرد, بلکه یهودیان نیز مشمول احکام آن می شوند و حضور یهود نزد پیامبر به منظور حکمیت و قضاوت آن حضرت, به معنای پذیرفتن قدرت و حکومت پیامبر است و این امر(قضاوت پیامبر) آنان را در درجهء دوم قرار می دهد و پیامبر(ص) مرجع حل اختلافات امنیتی آنان می شود.
آن چه بدان اشاره رفت, نشان آن است که منشور یادشده پس از پیروزی بزرگ پیامبر(ص) در جنگ بدر ـ رخدادی که برای مسلمانان شوکت و عظمت در پی داشت و دشمنان پیامبر را بیمناک کرده بود ـ تنظیم و منتشر شد.
مسئلهء امنیت عمومی جامعه, جنگ و صلح در اختیار پیامبر(ص) بود, اما مسائل شخصی مانند ازدواج, طلاق, میراث ـ که آن را قانون مدنی می خوانیم ـ چیزی نبود که یهودیان در این گونه امور به پیامبر(ص) مراجعه کنند و نیز پیامبر(ص) این اختیار را داشت که در دعاوی یهودیان درمیان آنان قضاوت کند یا نپذیرد. آیهء: ((فان جاووک فاحکم بینهم او اعرض عنهم وان تعرض عنهم فلن یضروک شیئا وان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین))۱۴ به این حق انتخاب اشاره دارد. احکام قضائی پیامبر(ص) بر عرف توام با عدالت و مبادی اسلام استوار بود و آیهء ((فاحکم بینهم بما انزل الله ولاتتبع اهواء هم عما جاءک من الحق…))۱۵
از دیگر مسائلی که منشور, بدان اهمیت داده و در چندین مورد بدان پرداخته, مسئلهء صلح وجنگ است. از آن جا که اسلام, در آن روز محدود به مدینه بود و از هرسو در محاصرهء دشمنان بود و آنان درصدد نابودی این آیین نوپا بودند, با راه اندازی جنگ ـ که بر جزیره العرب حاکم بود ـ علیه این آیین و کشتار پیروان آن, توجه داشتن و پرداختن به مسئلهء جنگ, امری طبیعی بود و تنها راه دفع دشمنان اسلام, جنگ بود. جنگ وصلح از دیگر مواردی بود که باید مردم مدینه ـ چه مومن و مسلمان و چه کسانی که منشور پیامبر(ص) را پذیرفته بودند ـ برآن متفق باشند. در بند دیگری از این منشور می خوانیم: ((فسلم المومنین واحد, لایسالم مومن دون مومن فی قتال فی سبیل علی سواء وعدل بینهم)) مومنان در پذیرفتن صلح یک صدا هستند و در جنگ فی سبیل الله همسو بوده و نغمهء اختلاف ـ یکی جنگ بخواهد و دیگری صلح ـ سرنمی دهند.۱۷
حضور در صحنه های نبرد با دشمنان وظیفهء همه بود و کسی نمی توانست درحالی که دیگران با دشمن در جنگ هستند, با دشمن رفتاری صلح آمیز داشته باشد و باید تمامی مسلمانان به کمک یکدیگر, به خون خواهی شهیدان خود برخیزند و عبارت:((وان المومنین یبی ء بعضهم عن بعض بمانال دماوهم فی سبیل الله مومنان به خون خواهی دیگر مومنان که در راه خدا شهید شده اند بپردازند)) به همین امر اشاره دارد.۱۹
بدین ترتیب احکام و مقررات جنگ, تنها متوجه مسلمانان و وابستگان آنان نیست, بلکه یهودیان را نیز شامل می شود. هم چنین منشور پیامبر(ص) با جملهء :((للیهود دینهم وللمسلمین دینهم, موالیهم وانفسهم الا من ظلم ان اثم فانه لایوقع الا نفسه واهل بیته)) یهودیان و مسلمانان, هرکدام پیرو آیین خود هستند و جان و اموال و کسان آنان در امان اند, مگر کسی که ستم(و یا فتنه ای) کرد که در این صورت خود و بستگان او در صورتی که در جرم شریک باشند کیفر ببینند آزادی دینی یهود را تضمین کرده است. در جای دیگر منشور می خوانیم: ((من تبعنا من یهود فان له النصر و الاسوه غیر مظلومین ولامتناصرین علیهم هریک از یهود به ما بپیوندد, از یاری ما بهره مند خواهد بود و با او همدردی می کنیم و بر او ستم روا نمی داریم و دیگران را علیه او یاری نمی کنیم.))۱۶
اما دیگران, به هنگام تهاجم دشمنان به مدینه, ملزم به یاری دادن به مسلمانان هستند:وان بینهم النصردهم یثرب آنان موظفند در جنگ های دفاعی از مدینه, شرکت کنند.۴۴
از دیگر موارد این منشور است که:((ان بینهم النصر علی من حارب اهل هذه الصحیفه وان بینهم النصح والنصیحه والبر دون الاثم , بر آنان است که به جنگ کسانی که با پذیرندگان منشور جنگ می کنند بروند و برای آنان خیرخواهی کنند.))۳۷
آن چه بیش تر جلب توجه می کند این است که در زمان جنگ, یهودیان ملزم به حمایت مادی و معنوی از مسلمانان هستند و از رواداشتن خیانت در حق مسلمانان برحذر داشته شده اند. اما آن چه قابل قبول تر است این که پیامبر(ص) از آنان نخواسته که در کنار مسلمانان بجنگد, بلکه بی طرفی آمیخته به حمایت را از آنان خواسته است و هیچ دلیلی مبنی بر نبرد یهودیان درکنار مسلمانان در دست نیست و ملامت پیامبر(ص) نسبت به بنی قریظه در جنگ خندق به دلیل پیوستن آنان به قریش بود.
بخشی از منشور پیامبر(ص) به یهودیان اجازه می دهد تا از شرکت در جنگ های اسلامی خودداری کنند: ((واذ ادعوا الی صلح یصالحونه ویلبسونه, فانهم یصالحونه ویلبسونه وانهم اذ ادعوا الی مثل ذلک فان لهم علی المومنین الا من حارب فی الدین)) و چون مسلمان به صلح و پای بندی به آن دعوت کند آنان می پذیرند و اگر آنان درخواست مشابهی داشته باشند بر مومنان است که پاسخ مثبت دهند و این حق برای آنان محفوظ است, مگر این که علیه مسلمانان جنگ دینی راه اندازند.
این ماده, به دنبال مواد مربوط به دفاع از مدینه آمده و از این رو, می توان آن را مکمل و متمم مواد دیگر دانست و صلحی که در این ماده بدان اشاره شده, به خطرهایی که مدینه را تهدید می کند مرتبط است.
مادهء دیگر این است که هیچ یک از یهودیان نباید بدون اجازهء پیامبر(ص) آتش جنگی را برفروزند, و بدین ترتیب این ماده, محدودیت شدیدی در پیمان بستن با قریش برای آنان قائل می شد.
مادهء دیگر این منشور فراتر از این محدودیت است. در این ماده می خوانیم:((لاتجار قریش ولا من نصرها)) به قریش و کسانی که به یاری او شتافتند, پناه و امان داده نمی شود.۴۳
این منشور هم چنین مسائل اقتصادی غیر منتظره را که در دی بروز جنگ ها بروز می کرد مدنظر قرارداد. هزینهء زندگی مسلمانان و یهودیان ـ که درکنار هم به جنگ مهاجمان می پرداختند بر عهدهء مسلمانان و یهودیان بود و آن چه در این منشور می خوانیم که:
((ان الیهود ینفقون مع المومنین ماداموا محاربین))۳۸ و ((ان علی الیهود نفقتهم وعلی المسلمین نفقتهم))۳۷ یعنی هرگاه جنگی پیشآید و یهودیان در آن جنگ شرکت کنند, یهودیان و مسلمانان, باید نیازهای آنان را تامین کنند, روشنگر این موضوع است. روابط افراد امت اسلامی با رشتهء عقیده به یکدیگر پیوند خورده و آنان در حقوق و واجباتی که عامل وحدت و تقویت کنندهء اتحاد آنان است مشترک می باشند و این عقیده وسیلهء هماهنگی میان آزادی فرد و مصالح جامعه است. به وجود آمدن امت اسلامی, بدین معنا نیست که فرد و جایگاه او را دیرنگ و سرکوب کند, چه این که مسئولیت های اخلاقی, دینی و…. مسائل فردی است و قرآن کریم در آیاتی چون:((کل نفس بما کسبت رهینه))۱۶,((ولاتزر وازره وزر اخری)) و در آیه هایی چون:((لایجزی والد عن ولده ولامولود هو جاز عن والده شیئا))۱۷ و ((فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره ومن یعمل مثقال ذره شرا یره))۱۸ به کیفر و پاداش اخروی اشاره دارد.
اسلام, آزادی فردی او را در انتخاب کار و پیشهء مورد علاقه و مسافرت به هرجا که مدنظر او است مجاز دانسته است, ولی او را در اقدام به کارهایی که به مصالح امت لطمه می زند محدودکرده و نیز امت را از سلب آزادی افراد ـ در صورتی که به مصلحت جامعه لطمه نزند برحذر داشته است. در زمینهء رعایت آزادی های فردی, رعایت عدالت مورد تاکید قرار گرفته است. در منشور می خوانیم: ((لایکسب کاسب الا علی نفسه هرکس مرهون کردار خویش است))۴۷ و ((لایاثم امرء بحلیفه”هیچ فردی به جرم هم پیمانش کیفر نبیند.))۴۷ ب.
اخلاق فاضله و نیکوکاری و پرهیزکاری از موضوعاتی است که موردعنایت منشور قراردارد. در این باره می خوانیم:((ان الله جار لمن بر واتقی خداوند, پناه کسی است که نیکی و پرهیزکاری را پیشه کند.))۴۷ پیش از این گفتیم که منشور پیامبر(ص) بر ضرورت عدم حمایت از مفسدان و متجاوزان تاکید دارد و مومنان را در این زمینه به همکاری خوانده است که ((المومنین المتقین ایدیهم علی کل من بعض منهم او ابتغی دسیعه ظلم اواثم او عدوان او فساد بین المومنین وان ایدیهم علیه جمیعا ولوکان ولد احدهم , مومنان پرهیزکار, باید یک صدا علیه کسی که دردی تعدی, ستم, ارتکاب گناه و قتل و ایجاد اختلاف بین آنان باشد قیام کنند هرچند که فرزندشان باشد.))۱۳ و هیچ مومنی مجاز نیست که مرتکب قتل را پناه دهد و یا یاری کند و هرگاه او را یاری دهد لعنت خدا بر او باد و در قیامت مورد خشم خدا قرار گیرد و نیز فدیه ای از او پذیرفته نیست. ۲۱ـ۲۲.
بنابراین هدف پیامبر(ص) از ایجاد حکومتی متمرکز و سیستماتیک در مدینه به وجودآوردن امتی است با پیوندی محکم و برخوردار از آزادی عمل که حق عدالت گستری, ایجاد امنیت, قضاوت و پرداختن به مسائل جنگ وصلح برای حکومت نیز محفوظ باشد, مشروط براین که افراد این جامعه ـ چه حاکمان و چه رعایا – تقوا و اخلاق اسلامی را سرلوحهء اعمال خود قرار دهند.
سازمان دهی اداری جزیره العرب
شرایطی که پیامبر(ص) در آن قرارداشت چنین اقتضا می کرد که در سال های نخستین هجرت به مدینه, به سازمان دهی آن جا بپردازد. پیامبر(ص) در این اقدام خود, پاره ای از عادت ها و رسوم حاکم بر جامعه را که با روح اسلام مغایرت نداشت موردتوجه قرارداد و با مواردی از این عادت ها که به مدینه و مردم آن سرایت کرده بود مماشات می کرد. اما توجه آن حضرت به قبایل بدوی که خارج از مدینه می زیستند, ریشه ای نبود, چه آنان در خارج شهر زندگی می کردند و همین دوری, مشکلاتی را در راه شناساندن روح و الگوهای اسلامی به آنان به وجودآورده بود که در نتیجه, سلطهء پیامبر(ص) را بر آنان کم رنگ و امکان بهره بردن از آنان در دفاع از کیان حکومت اسلامی هنگام بروز خطرها کم تر بود.
خداوند در چند مورد, به عدم شناخت آنان از اسلام و محرومیت ایشان از منبع فیاض این آیین اشاره فرموده, ازجمله:((اشد کفرا ونفاقا واجدر الا یعلموا حدود ماانزل الله))۱۹ و ((قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم.))۲۰
بزرگ ترین دشمنی که در آن روزگار دربرابر گسترش دامنهء حکومت اسلامی ایستادگی می کرد, مشرکان قریش بودند که مکه را پایگاه مبارزاتی خود ساخته بودند, آنان سلطهء سیاسی گسترده ای بر قبایل عربی ساکن سرزمین حجاز, به ویژه سرزمین هایی که کاروان بازرگانان قریش از آن می گذشتند, داشتند. این قدرت قریش براساس معاهدات و پیمان های سیاسی مبتنی بود که طی آن قریش, استقلال هریک از این قبایل را پذیرفته بود و این قبایل با قریش ارتباط داشتند ارتباطی که براساس منافع ومصالح شخصی استواربوده نه برمبنای روابط دیپلماسی. از این رو روابط سیاسی و تجاری قریش و دیگر قبایل نمی توانست عمیق و استوار و از جایگاه ویژه ای برخوردار باشد.
اما پیامبر(ص) توانست در نخستین سال هجرت, فعالیت سیاسی ـ دیپلماسی خود را آغازکند که در نتیجه, قبایل زیادی به اسلام گرویدند و گروهی دیگر بی طرفی را برگزیدند و این امر به کم رنگ کردن استیلای سیاسی و حاکمیت قریش انجامید.
جنگ خندق آخرین عملیات بزرگی بود که قریش به منظور از میان برداشتن اسلام به راه انداخت. این جنگ قریش را متزلزل کرد و مشرکان مکه به دلیل ضعف سیاسی و نظامی, فعالیت خود را علیه پیامبر متوقف کردند و سرانجام تن به صلح دادند و پیمان معروف حدیبیه را امضا کردند پیمانی که قریش براساس مفاد آن, آیین جدید را به رسمیت شناختند و از مبارزهء با پیامبر(ص) خودداری کردند. بدین ترتیب, قریش دستاویزهای خود را در آزار و هم صدایی علیه پیامبر(ص) و اسلام از دست دادند. پیامبر(ص) موفق شد قبایل حجاز را جذب آیین اسلام کند و یا وادار به بی طرفی کند و با این اقدام, حکومت اسلامی رو به گسترش نهاد و این در حالی بود که آن حضرت گرویدن به اسلام را مشروط به هجرت به مدینه کرد.
در سال هشتم هجرت پیامبر(ص) تمامی توان و امکانات و نیروهای خود را, که ده هزار تن بودند, بسیج کرد و بدون جنگ و خون ریزی وارد مکه شد و آن را ضمیمهء قلمرو حکومت اسلامی کرد و با این اقدام, جنگ دیرینه ای که عمدهء توان پیامبر و یاران او را فرسوده,بود به پایان برد و خطر بزرگی که حکومت اسلامی را تهدید می کرد از بین برد و فتنه ای که سایر قبایل را علیه اسلام می شوراند, فرونشاند. با سست شدن دشمن و تقویت پیامبر(ص) هیئت های اعزامی از سوی قبایل گوناگون و از اطراف و اکناف به حضور پیامبر(ص) رسیدند و مسلمان شدن خود را به حضرتش نوید داده و پیوستن قبایلشان را به اسلام اعلام کردند. بدین ترتیب, گسترهء دولت اسلامی تقریبا سراسرجزیره العرب را فراگرفت.
پیامبر(ص) گرویدن نمایندگان قبایل را دلیل بر اسلام قبایل شمرد. نامه هایی برای قبایل فرستاد که براساس آن, به برخی از آنان زمین هایی واگذاردند و شرح وظایف آنان نسبت به آیین جدید از قبیل اقامهء نماز و پرداخت صدقه را به آنان متذکر شدند و نیز برای پاره ای دیگر از قبایل شروطی تعیین فرمودند.
آن حضرت افرادی را نزد عشایر و قبایل روانه کردند تا آنان را با مبانی و تعالیم اسلام آشنا کنند و گاهی نیز کسانی را برای گردآوری صدقات به سوی آنان گسیل می داشتند.
روند سریع گسترش حکومت اسلامی, تمامی جزیره العرب را فرا گرفت از جمله سرزمین هایی که به حکومت اسلامی پیوستند عمان بود که حاکم این سامان پیش از این, آیین جدید را به رسمیت شناخته بود. هم چنین یمن که مردم آن اسلام را پذیرفته بودند و قبلا تحت الحمایهء دولت ها بود و لذا سیستم حکومتی سابق برآن حاکم بود, به حکومت اسلامی پیوست. کشورهایی نیز وجود داشتند که با توجه به فعالیت اقتصادی و اجتماعی گونه که مستلزم سازمان دهی مناسب بود, زیر پرچم حکومت اسلامی در آمدند.
البته کشورهایی هم بودند که به حکومت اسلامی پیوستند در حالی که آیینی غیر از دین اسلام داشتند و از نظر سیستم اداری کاملا متفاوت و مستقل بودند. منابع تاریخی, سازمان دهی اداری و اقلیمی و اجتماعی ای در پاره ای از مناطق, به شرح زیر مشخص کردند:
۱ـ پس از این که مناطق یهودی نشین خیبر,فدک و تیماء را با زور وادار به پیوستن به سرزمین های اسلامی کرد و مقرر داشت که نیمی از محصولات کشاورزی خود را به دولت اسلامی بپردازند و حق تصرف در سرزمین های آنان از آن پیامبر(ص) شد, پیامبر(ص) کسانی را برای برآورد و تعیین مقدار محصولی که به دست میآید نزد آنان می فرستاد و هنگام برداشت, کسی را می فرستاد تا سهم حکومت را دریافت کند. قابل ذکر است که فدک ملک شخص پیامبر(ص) به شمار می رفت.
۲ـ برای مردم نجران که مسیحی و دارای استقلال و سازمان دهی اداری خاصی بودند, قراردادی تنظیم کرد که براساس آن, باید مقداری از محصول درآمد خود را ـ چه نقد و چه پارچه و پوشاک به حکومت اسلامی بدهند. آن گونه که برمیآید پیامبر(ص) تغییری در سیستم حکومت آنان به وجود نیاوردند.
۳ـ سلسله مراتب اداری مربوط به حج از قبیل سقایت و کلید داری دارالندوه راپذیرفته و آن ها را در دست متولیان پیش از اسلام باقی گذارد تا براساس مفاد آیه, به اینآیه که در همین زمینه نازل شده بود, عمل کرده باشد:((ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها))۲۱ خداوند به شما فرمان می دهد تا امانت ها را به صاحبانش بدهید.
قابل ذکر است که امرسقایت به عهدهء عباس و کلیدداری به عهدهء بنی عبدالدار بود.
آن گاه عتاب بن اسید اموی را به ولایت مکه گمارد. این احتمال وجود دارد که مسئولیت هایی چون: برقراری امنیت, امور نظامی و منصب قضاوت را بدو سپرده باشد.
۴ـ طائف را به عنوان مرکزی اداری برگزیده و عثمان بن ادیالعاص را برآن گمارد.
۵ ـ یمن را به سه ایالت صنعاء, الجند و حضر موت تقسیم کردند.
۶ـ جیفر و عباد آل الجلندی را در حکومت عمان ابقا کردند.
در منابع موجود, به تعیین والیان یا تغییرات اساسی در دیگر مناطق اشاره نشده است و آن چه رجحان دارد این است که آن حضرت سازمان دهی قبیله ای را آن گونه که بوده بدون تغییر اساسی و یا تعیین رئیس ابقا فرمودند و به همین اندازه که آنان به اسلام رویآوردند و به حکومت اسلامی ـ که”الله” برآن حاکم است ـ گرویدند, اکتفاکردند. البته جای تردیدی نیست که گرویدن قبایل و عشایر به اسلام به معنای پذیرفتن سیستم حکومتی, تعلیمات دینی, خواسته های اسلام, سیادت دولت اسلامی و حکومت مرکزی است که در راستای اجرای یک هدف عمل کرده و الگوهای یکسانی را برای حکومت تعیین کرده است حکومتی که خودباوری, مسئولیت فردی, مساوات بین افراد امت و مردمی بودن از مهم ترین اصول آن است.
سازمان دهی اداری پس از گسترش حکومت اسلامی
نیروهای اسلامی, در جنگ های داخلی به پیروزی هایی دست یافتند, اما ابوبکر, پس از آن که دو سال و اندی در منصب خلافت قرار داشت, درگذشت. پس از او, عمربن خطاب مدت ده سال خلافت کرد و در روزگار او, ارتش اسلامی توانست نیروهای روم را به عقب رانده و سرزمین های شام, فلسطین, مصر و جزیرهء فرات را به دولت اسلام منضم کنند.
آنان هم چنین بر امپراتوری ساسانی مسلط شدند و سرزمین اسلام, تا ارتفاعات میانی ایران گسترش یافت.
در روزگار عثمان بن عفان نیز سرزمین های اسلامی از شمال تاارمینیه, از جنوب تاسند, از غرب تا تونس و از شرق تا رود جیحون گسترش یافت.
در دورهء نخست حکومت امویان, قلمرو حکومت اسلامی, از غرب تا اقیانوس اطلس, از شرق تا اسپانیا و ترکستان گسترش یافت و در جنوب, سند نیز ضمیمهء این قلمرو شد.
اهمیت اداری و تشکیلاتی شهرها
عرب آن روز در دولت نوپای اسلامی, از جایگاه ویژه ای برخوردار بود, زیرا حکومت جدید در سرزمین آنان مبعوث شده بود و به نشر احکام و اصول آیین جدید پرداخته بود.
آنان به این آیین گرویده بودند. از کیان آن دفاع کرده و ارکان حکومتی آن را استحکام بخشیده بودند, لذا دولت اسلامی توجه خاصی به آنان داشت.
گسترش قلمرو حکومت اسلامی ایجاب می کرد تا جاهایی برای اسکان و استقرار آنان درنظر گرفته شود, لذا در فتوحات, از ساکنان شهرهای فتح شده خواسته می شد تا یک چهارم خانه های خود را به عرب ها واگذار کنند. البته از چگونگی و محل اسکان آنان اطلاعات یا نقشه ای که محل دقیق اسکان آنان را تعیین کند در دست نیست و اگر هم باشد آن قدر نیست که بتوانیم براساس آن, موضوع اسکان عرب ها را به طور قطع بپذیریم.
اوضاع در دمشق بدین ترتیب بود که عده ای از بزرگان عرب در مناطق مختلف شهر سکنی گزیدند و عرب ها در خارج حصار شهر, در اطراف و روستاهای نزدیک دمشق ساکن شدند.
چنین برمیآید که وضعیت مشابهی نیز درمرو که آن روز پایگاه بزرگ عرب ها در خراسان بود, پیشآمد. شایان ذکر است که سازمان دهی اجتماعی ـاداری عرب ها فقط شامل خود آنان می شد و جز در موارد امنیتی و داد و ستدها شامل دیگر مسلمانان نمی شد.
در مورد شهرهای بزرگ اسلامی, که مرکزیت داشتند, وضع متفاوت بود این شهرها در روزگار حکومت عمربن خطاب پایگاه سربازان حکومت اسلامی بود سربازانی که مرزهای اسلامی را پاسداری می کردند و همیشه آمادهء فتح و گسترش قلمرو حکومت بودند.این شهرها محل اسکان دائمی خانواده و بستگان سربازان بود و خود سربازان نیز در حال آرامش, در آن شهرها ساکن بودند.
شهرهایی که مرکز حکومتی به شمار می رفت و والی در آن به رتق و فتق امور سرزمین های فتح شده می پرداخت نیز همین حالت را داشت.این شهرها عبارت بودند از:
مدینه,جابیه,جواثا,کوفه,بصره وفسطاط. سه شهر نخست از شهرهای کهن به شمار می رفت که دو شهرجابیه و جواثا مرکزیت خود را از دست دادند. در زمان معاویه شهر قیروان در شمال آفریقا احداث شد.
از آن پس شهرهایی که در سرزمین شام قرار داشتند و نیز شهرهای مشرق زمین مانند: قزوین, اردبیل, و بخارا که محل اسکان نیروهای مدافع عرب بود,”امصار” نام گرفت.
در این شهرها, همانند شهرهایی که صرفا از آن عرب ها بود, قوانین و مقررات عرب ها جاری و حاکم بود.
مدینه به دلیل این که مرکز پایگاه حکومت پیامبر(ص) و پایتخت اسلام در زمان خلفا بود از وضعیت خاصی برخوردار بود در این اصول, حکومت اسلامی که تاکید بر حاکمیت خدا و پیامبر(ص) داشت وضع شده بود. تمام تلاش ها مصروف ایجاد امنیت و گسترش سیستم قضائی و عدالت و طرح های جنگی می شد. و افرادی که تشکیلات اداری داشته باشند در آن دیده نمی شد. پیامبر(ص) برای شهر مدینه حریمی را مشخص کرده بود.
با توجه به این که نحوهء ادارهء مدینه بیانگر چگونگی حکومت پیامبر(ص) و الگوی برتری برای مسلمانان بود, ولی امکان اجرای آن در سرزمین های فتح شده وجود نداشت, زیرا سرزمین هایی که ساکنان آن مسلمان بوده و در فتوحات اسلامی سهیم بودند و هرگز به اسارت و بندگی درنیامدند و دارای سازمان دهی پیچیده نبودند, از نظر اداری تابع مدینه بودند. مردم مدینه نیز دارای زمین های بزرگ بودند و عده ای از آنان ساکنان روستا بودند و افراد کم تری از اهل ذمه در آن می زیستند. درآمد مالیاتی مدینه عمدتا از دیگر شهرها فراهم میآمد.
تمام این عوامل دست به دست هم داده, روابط فرهنگی و اجتماعی مدینه با مناطق همجوار را استحکام بیش تری می بخشید و دست حاکم را در سازمان دهی ـ بدون ترس از برخورد با نظام های موروثی ـ بازمی گذاشت.
شهر کوفه را عرب ها در نزدیکی حیره بنیان نهادند. بنا به شروطی که عمربن خطاب برای ساختن این شهر داشت, باید آب وهوای بیابانی(خشک) داشته باشد(در حالی که کوفه در کنار مناطق مزروعی قرارداشت), مانعی آبی آن را از خشکی جدانکند, زیرا رفت وآمد مردم و سربازان را مشکل می سازد. او هم چنین خواسته بود تا معابری وسیع درنظر گرفته شود که تردد سواران و اشتران دچار مشکل نشود.
والیان, مسجد جامع و در کنار آن, دارالاماره و بیت المال و ساختمان های حکومتی که میدانی وسیع آن ها را احاطه می کرد, ساختند. ولی این بناها را با تزیینات و شکلها نیاراسته و گردشگاه و محل تفریحی در این شهر منظور نشد, زیرا ساکنان کوفه مردان جنگی بودند و شیفتهء بحث های سیاسی و ادبی تا هنرهای دیداری. و بدین ترتیب بازار شترفروشان در بصره و بازار گوسفندفروشان در کوفه به وجودآمد.
برای فعالیت های علمی جایی که در کنار مسجد, که پایگاه حرکت فکری بود, درنظر گرفته شد. از آن جا که ساکنان کوفه همیشه آمادهء نبرد و فتح و پیروزی بودند. این شهر تا زمان ابوجعفر منصور بدون خندق و بارو بود.
ساکنان دیگر شهرها به اسلام گرویدند و به تدریج از چشمهء این آیین سیراب شدند آیینی که بر مسئولیت اخلاقی و قانون مندی فردی استواربود. اسلام الگوهای اخلاقی را عملا پیاده می کرد. از برجسته ترین این الگوها, غنایم و درآمدهایی که از سرزمین های فتح شده به این شهر می رسید, سالانه, میان مردم مسلمان تقسیم می شد.
این سهمیه بین دویست تا دویست و پنجاه درهم بود. هم چنین گندم و دیگر مواد غذایی بین مردم آن سامان توزیع می شد. این اقدام, شهر را نسبت به سایر شهرهای اسلامی متمایز می کرد و موجب شکوفایی امور اقتصادی آن می شد.
این شکوفایی به حدی بود(که به دلیل بی نیازی) همهء مردم از حقوق و عطایای دولتی استفاده نمی کردند و شهرها به تدریج عربیت خود را از دست دادند, زیرا غیرعرب ها به این شهرها می کوچیدند, هرچند که هنوز عادت ها و رسوم بدوی هم چنان بر جامعه ح
اکم بود. در آغاز قرن اول این شهرها به مراکز سیاسی, اقتصادی و فکری حکومت اسلامی بدل شدند. گزاف نیست اگر بگوییم که تاریخ عراق با تاریخ شهرهای مهم اسلامی درآمیخته است, زیرا عراق نقشی اساسی در رویدادهای سیاسی ایفاکرد و فقیهان مسلمان و بزرگی به جامعه عرضه کرد فقیهانی که رخدادهای جامعهء آن روز را با آرای خود از حقیقت اسلام برگرفته بودند و مشکلات روز را برطرف می کردند. فقیهی که به تدوین مسائل و ارائهء الگوهای نمونه برای مسلمانان می پرداخت, نیازها و اوضاع حاکم براین جوامع را که نزد مسلمانان به عنوان جامعهء نمونه و برجسته شناخته شده بودند, درنظر می گرفت و فتوامی داد.
نحوهء ادارهء سرزمین ها
بیش تر سرزمین هایی که به حکومت نوپای اسلامی منضم شدند, تحت سلطهء دوامپراتوری ساسانیان و بیزانس بودند که از سیستم های اداری گوناگونی بهره مند بودند. گوناگونی در ادارهء این سرزمین ها نتیجهء تجارب طولانی آنان در امر حکومت بود.
در این سرزمین ها
عادت ها و رسومی رایج بود که منافع و مصالحشان را تامین می کرد.
این سرزمین ها با شمشیر به قلمرو اسلامی پیوستند, لذا مسلمانان بدون هیچ قیدوشرطی برآن ها حاکم بودند. خلیفه ـ که در راس حکومت اسلامی قرارداشت ـ مسئول رسیدگی و اظهارنظر در مصالح و اجرای سیاست مناسب که به شکوفایی این سرزمین ها می انجامید, بود و جز در مورد سرزمین هایی که بدون خون ریزی و جنگ فتح می شد آزادی عمل داشت, زیرا باید در این گونه موارد, امنیت حاکم شود. و زمینهء شکوفایی فراهم گردد.
اما مصالح عموم اقتضا می کرد که سازمان دهی این سرزمین ها ـ که طی سالیان درازی به دست آمده بود ـ هم چنان حاکم باشد, زیرا مردم آن جوامع به این سازمان دهی آشنا و آن را پذیرفته بودند و رفاه و آسایش آنان, درگرو اجرای همان مقررات اداری سابق بود. در قلمرو حکومت اسلامی, شهرهایی وجودداشت که مرکز فعال اقتصادی و محور ادارهء مناطق مجاور بود.
بنابراین, واگذاشتن مسئولیت ادارهء شهرها به صاحبان آن, دستآوردهایی برای حکومت اسلامی داشت. این اقدام, حاکمان اسلامی را از درگیرشدن در اختلافات مردم شهرهای فتح شده رهامی ساخت. در نتیجه, اختلافات, میان ساکنان اصلی آن سرزمین ها بروزمی کرد و آتش خشم حاکمان بومی آن جا بر آنان می بارید تا جایی که مردم را به عکس العمل وا می داشت و آنان با گروه گرایی به مقابله برمی خاستند و در صورتی که خشونتی بروز می کرد متوجه حاکمان بومی بود نه عرب ها.
تقریر و ابقای تقسیمات اداری و عنوان هایی مثل: استان, کوره(بخش) و طسوج(ناحیه) ـ که نام هایی فارسی است ـ نشان عدم دخالت مسلمانان در تغییرنام یا تقسیمات اداری آن سامان ها است. در سرزمین های غردی نیز وضع به همین منوال بود و نام کوفه و بصره بر هیچ یک از استان ها, شهرها و ناحیه ها گذارده نشد و به همین ترتیب بغداد که نام آن بر هیچ یک از تقسیمات اداری گذارده نشد و یک استان عالی مستقل بود که به چهاربخش تقسیم شده بود.
حکومت اسلامی هیچ یک از غیرمسلمانان را مجبور به رفع دعوا در محاکم اسلامی نمی کرد, مگر این که نزاع بین مسلمان و ذمی باشد, از این رو ضرورتی احساس نمی شد که قاضی مسلمان به مراکز و شهرهای غیراسلامی(تحت سلطهء حکومت اسلامی) گسیل شود. در نهایت این که دست یابی به اسامی تمام قضات و مدت فعالیت آنان ما را در شناختن مراکز مهم و گسترهء قلمرو اسلام یاری می دهد.
دست خلیفه در تعیین, تعدیل و لغو کل یا بخشی از مالیات ها باز بود. قطعا در شهرها, مالیات های محلی گوناگونی وضع شده بود که چگونگی آن بر ما روشن نیست, هرچند ما برآنیم که مسلمانان, این مالیات ها را لغو نکرده بلکه آن را جزئی از درآمدهای عمومی شهر می شمردند و تنها دخالتی که مسلمانان در امر مالیات می کردند, تعیین سرانهء مالیاتی هر شهر بود که این خود بر جزئیات مالیات دریافتی از مردم تاثیرداشت.
آن چه منطقی تر است این که تعیین مالیات و طبقه بندی آن به عهدهء دیوان های محلی و کارگزاران مالیاتی که بر امر جمعآوری مالیات نظارت داشتند سپرده شده بود و هر تشکیلات مرکزی, مسئول جمعآوری مالیات روستاهای زیرمجموعهء آن مرکز بود دیگر فرقی نمی کرد که جمعآوری مالیات به عهدهء وظیفه داران باشد یا داوطلبان.
اکثر افرادی که مسئولیت جمعآوری مالیات را به عهده داشتند, به ویژه افراد دون پایه, از مردم شهر و یا سازمان های محلی انتخاب می شدند. این کار, باعث می شد تا مراکز مالیاتی فعال باشند. این اقدام باری از دوش حکومت مرکزی برمی داشت و رابطهء میان شهر وروستا تقویت می شد و مرکز حکومت اسلامی سازمانی جدای از سرزمین های دیگر داشت و لذا سرزمین های تحت فرمان حکومت مرکزی, تا اندازه ای از خودگردانی و استقلال بهره مند بودند.
پی نوشت ها:
۱٫توبه (۹) آیهء۹۷.
۲٫ حجرات (۴۹) آیه۱۴.
۳٫ حدید (۵۷) آیهء۱۳.
۴٫ نساء (۴) آیهء۱۳۲٫ آیات زیادی در این معنا و در جای جای قرآن آمده است, برای اطلاع ر.ک: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم, محمدفواد عبدالباقی, مادهء:السموات.
۵٫ آل عمران(۳) آیهء۲۶.
۶٫ نساء(۴) آیه۱۳ فتح۱(۴۸) آیهء۱۷.
۷٫ همان, آیهء۸۰.
۸٫ احزاب(۳۳) آیهء۳۶.
۹٫ جن(۷۲) آیهء۲۳ .
۱۰٫ نساء(۴) آیهء۶۵.
۱۱٫ شوری(۴۲) آیهء۳۸.
۱۲٫ آل عمران(۳) آیهء۱۵۹.
۱۳٫ متن فرمان در سیرهء ابن هشام و برگزیده هایی از آن, در پاره ای از متون کهن آمده است و محمد حمیداللهآن را در کتاب خود به نامالوثاق السیاسیه فی عهد الرسول(ص) والخلافه الراشده و در چندین بند آورده است.
۱۴٫ مائده(۵) آیهء۴۲.
۱۵٫ همان, آیهءهای ۴۶ـ۴۹.
۱۶٫ مدثر(۷۴) آیهء ۳۸.
۱۷٫ لقمان(۳۱) آیهء ۳۳.
۱۸٫ زلزله(۹۹) آیهء ۷.
۱۹٫ توبه(۹) آیهء۱۹۷.
۲۰٫ حجرات(۴۹) آیهء۱۴.
۲۱٫ توبه(۹) آیهء۹۷.
پاسخ دهید