آیت الله شیخ احمد سبط الشیخ، نوادهی دختری شیخ انصاری، میگوید: نقل میکنند روزی یکی از شاگردان میرزای رشتی به وی میگوید: شما از شیخ زاهدترید! میرزا حبیب الله ناراحت میشود و میگوید: شما شیخ را ندیدهاید و نمیشناسید، و من و شما معنای زهد را نفهمیدهایم. در سفری، همراه شیخ بودم، روز اول و دوم در بین راه غذا خوردیم ولی روز سوم غذا نداشتیم. مرد عربی را دیدیم که ماست داشت. شیخ قیمت روز ماست را در بازار پرسید، گفت: قیمتش در بازار دو پول است. شیخ فرمود: ما از تو سه پول میخریم. ولی او حاضر نشد که به کمتر از چهار پول بفروشد، و شیخ هم حاضر نشد که به بیش از سه پول بخرد و نان خشک را در آب فرو میبرد و میخورد. ما عرض کردیم: آقا، شما به این وضعیت و با این مزاج، مسئلهای نبود که یک پول بیشتر میخریدید. شیخ فرمود: نه، نَفسِ من بر من، حقّ یک پول بیشتر ندارد؛ و این در زمانی بود که نقل میشود سالانه دویست هزار تومان به شیخ پول میرسید.[۱]
منبع: کتاب تراز سیاست / مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
[۱]. شیخ مرتضی قلّهی فصیلت و تقوی، احمد سبط الشیخ، ص ۳۶٫ گفتنی است که میرزای رشتی نیز از جملهی زهاد زمانه بود و در اثر محرومیت از ارث پدری (به علت چپاول برخی برادران، و گذشت کریمانهی وی از خبر میراث)،به گفتهی حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی، زمانی حتی توان خریدن آب آشامیدنی در نجف را نداشت!
پاسخ دهید