حضرت امیر و حضرت زهرا (سلام الله علیهما) دارد که دو روز هیچ چیزی نخورده بودند، فقیرانه زندگی میکردند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) آمد یک پولی را از شخصی قرض کرد. هوا بسیار گرم بود، در کوچه داشت برمیگشت به سمت منزل میآمد، به مقداد برخورد کرد. دید مقداد بسیار پریشان است، از چهرهی او فهمید. سؤال کرد: چه شده است. مقداد شروع به توضیح دادن به امیر المؤمنین کرد. امیر المؤمنین وقتی وضع مقداد را شنید، دید خیلی وضع او خراب است. حضرت امیر آن پول را به او داد. گفت: شما این را استفاده بکن. احتیاج شما الآن بیشتر از من است که البتّه بعد از اینکه به منزل برگشت، خداوند متعال یک مائدهی آسمانی برای آنها فرستاده بود.
مقصود این است که اولیای خدا هم در همین فقر و در همین قرض و در همین مشکلات بودند، فقط برای من نیست. گاهی اوقات بعضیها اینطور هستند یک مشکل که پیدا می کنند با خدا قهر میکنند، با اهل بیت قهر میکنند. در این دنیا مزد نیست، چه خدا به کسی بدهد، چه از کسی بگیرد، اینطور نیست که مزد باشد که آن کسی که ثروتی را به دست آورده است بگوید، دیدی خدا چقدر به من احترام کرده است، بسیار به من چیز داده است. نخیر. آن کسی که خدا از او گرفته است، فقیر است، بگوید: خدا ما را از چشم خود انداخته است. اصلاً اینطور نیست. بله در آخرت اگر خدا به کسی لذّت و خوشی داد او را به بهشت برد، معلوم است که خیلی او را دوست دارد، خیلی به او احترام کرده است. اگر به او ناخوشی داد، او را به جهنّم برد معلوم است که خدا میخواهد به او اهانت بکند. بله درست است در آخرت اینطور است ولی در عالم دنیا اصلاً اینطور نیست. نه دادن خدا، نه گرفتن خدا هیچ یک از اینها نشانهی این نیست که کسی عزیر است، کسی ذلیل است. همهی اینها امتحان است و البتّه امتحان است. همیشه جلسهی امتحان سخت است.
شما قرآن را ببینید چند جای قرآن این مطلبی که الآن خدمت شما عرض کردم آمده است ولی به طور مشخّص سورهی فجر «فَأَمَّا الْإِنْسانُ»[۱] ببینید جنس دنیا را کسی بشناسد، آن وقت این دنیا را میپذیرد. توقّع او بسیار واقعی میشود، تنظیم میشود؛ آن وقت راحت میتواند تحمّل بکند. در سورهی فجر خدا میفرماید: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَن» انسان موجود عجول و ضعیفی است تا خدا یک چیزی به او میدهد، «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ» دارد او را امتحان میکند ولی وقتی چیزی به او میدهد، «فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَن» میگوید: خدا چقدر به من احترام گذاشته است، چیزی به من داده است. «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» امّا اگر خدا با گرفتنها او را امتحان بکند، از او بگیرد. «فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» رزق او را کم بکند، او را در تنگنا قرار بدهد. «فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» میگوید: خدا به من اهانت کرده است. آدم این است. خدا میفرماید: «کَلاَّ» نه آن فکر اوّلی درست است، نه این دومی. هر دوی اینها غلط است. نه دادن ما به آن افرادی که چیز به آنها دادیم به معنای اکرام و احترام به او است. نه اگر چیزی از کسی گرفتیم معنای آن اهانت به او است. هیچ یک از اینها، همهی اینها امتحان است. همهی این ها ابتلاء است. اگر کسی این را بتواند بپذیرد و باور بکند، آن وقت از این امتحان سربلند بیرون میآید. آن وقت وقتی یک نعمتی را به دست آورد، ذوق زده نمیشود، سرمست نمیشود و آن وقت اگر یک چیزی از او گرفته شد، پژمرده و مأیوس و افسرده نمیشود.
[۱]– سورهی فجر، آیه ۱۵٫
پاسخ دهید