فلسفه و چرایی زهد در اسلام، به ویژه از دیدگاه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) چیست؟ چرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام) و سایر پیشوایان زاهدانه زندگی می کردند و بر زهد تأکید داشتند؟
یکی از مهمترین موضوعات مطرح شده در نهج البلاغه که بسیار بر آن تأکید شده مسأله «زهد» و ترک دنیاست.
واژه «زهد» دارای بار معنایی عالی و انسانی است که متأسفانه در زمانه ما سرنوشت ناخرسندی پیدا کرده است. در مفهوم این کلمه غالباً تحریف و اشتباه رخ داده؛ و گاهی مرادف با «رهبانیت و عزلت و گوشهگیری» دانسته می شود. ازاین رو شایسته است مفهوم «زهد» بازشناسی و تبیین گردد تا با مفاهیم دیگر اشتباه نشود.
«زهد» یعنی رویگردانی و بی میلی؛ در برابر «رغبت» که به معنای کشش و میل و گرایش است.
شهید مطهری براساس خطبه های نهج البلاغه، پنج فلسفه برای زهد برمی شمرند که در ذیل به آنها اشاره می شود:
۱ – زهد و ایثار
یکی از فلسفه های زهد، ایثار است. ایثار یعنی دیگران را بر خویش مقدّم داشتن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن؛ امام علی(علیه السلام) در خطبه ۱۹۳ که معرف به خطبه «همّام» یا «متّقین» است یکی از ویژگی های پارسایان را اینگونه بیان می کنند:
«نفسه منه فی عناءٍ، والنّاسُ منه فی راحهٍ، اَتعب نَفسه لآخرته، و أراحَ النّاس من نفسه»؛ «متقی کسی است که خودش از ناحیه سخت گیری های خودش در رنج و زحمت است؛ اما مردم از او در راحتی و آسایش اند، خود را برای آخرتش به رنج افکنده، و مردم را از خودش آسوده ساخته».
زاهد از آن جهت ساده و بی تکلّف و در کمال قناعت زندگی می کند و بر خود تنگ می گیرد که دیگران را به آسایش برساند. او آنچه دارد به نیازمندان می بخشد؛ زیرا قلب حساس و دل درد آشنای او آنگاه به نعمت های جهان دست می یازد که انسان نیازمندی نباشد. او از اینکه نیازمندان را بخوراند و بپوشاند و به آنان آسایش برساند بیش از آن لذت می برد که خود بخورد و بپوشد و استراحت کند.
قرآن کریم انصار مدینه را که حتی در حال فقر، برادران مهاجر خود را پذیرایی کردند و آنان را بر خودشان مقدّم داشتند، می ستاید:
«وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ»؛[۱] «هر چند در خودشان نیاز مبرم باشد، آنها را بر خودشان مقدّم می دارند».
بدیهی است که زهد بر مبنای ایثار، در شرایط مختلف اجتماعی، متفاوت است؛ در یک اجتماع مرفه کمتر نیاز به ایثار پیدا می شود و در یک اجتماع محروم مانند اجتماع آن روز مدینه بیشتر.[۲]
۲ – زهد و همدردی
همدردی و مشارکت عملی در غم و اندوه مستمندان و محرومان، یکی دیگر از ریشه ها و فلسفه های زهد است. مستمند و نیازمند آن گاه که در کنار افراد برخوردار و مرفه قرار می گیرد، رنجش مضاعف می گردد؛ از سویی رنج ناشی از تهی دستی و دست نیافتن به ضروریات زندگی، و از طرف دیگر رنج احساس عقب ماندگی از حریفان. بشر بالطبع نمی تواند تحمل کند که دیگران که مزیتی بر او ندارند بخورند و بنوشند و بپوشند و قهقهه مستانه بزنند و او تماشاچی باشد و نظاره کند.
زاهد با همدردی و شرکت عملی در غم مستمندان بر زخم های دل آنها مرهم می گذارد.
به ویژه در مورد پیشوایان و زمامداران امت که چشم ها به آنان دوخته است، زندگی ساده و بی آلایش ضروری است؛ علی(علیه السلام) در دوره خلافتش بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگی می کردند و می فرمودند:
«إنّ الله فرض علی اَئمّه العدل أن یقدّروا أنفسهم بضعفه النّاس کیلا یتبیّغ بالفقیر فقرُه»؛[۳] «خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده که زندگی خود را در سطح مردم ضعیف و تهیدست قرار دهند، تا فقر مستمندان آنان را دچار اندوهی هلاکت بار نسازد.»
امیرمؤمنان(علیه السلام) در نامه ای که به عثمان بن حنیف نگاشته اند، می فرمایند:
«و لو شئتُ لَاهتدیتُ الطّریق إلی مُصفّی هذا العسل، و لُباب هذا القمح، و نسائج هذا القزِّ. و لکن هیهات أن یغلبنی هوای، و یقُودنی جشعی إلی تخیّر الأطعمه، و لعلّ بالحجاز أو الیمامه مَن لا طمعَ له فی القُرص، و لا عَهد له بالشّبع، أوَ اَبیتُ مبطاناً و حولی بطونُ غَرثی و أکبادٌ حرّی»؛[۴] «اگر می خواستم، به عسل پاکیزه و مصفا و مغز گندم و جامه های ابریشمی دست می یافتم، ولی هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد، و آزمندیم مرا به انتخاب طعام های لذیذ بکشد، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه (شهری است در یمن) کسی باشد که هیچ امیدی به یک قرص نان ندارد، و طعمِ سیری را نچشیده باشد. چگونه شب را با شکم سیر بخوابم، در حالی که در اطرافم شکم های گرسنه و جگرهای تشنه باشد.»
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن می فرمایند:
«آیا به این خشنود باشم که امیرمؤمنانم خوانند، و در سختی های روزگار شریک مردم نباشم؟ یا در سختی زندگی و تلخ کامی الگویشان نباشم؟»
۳ – زهد و آزادگی
فلسفه دیگر زهد آزادگی و وارستگی است؛ میان زهد و آزادگی پیوندی کهن و ناگسستنی برقرار است. نیاز و احتیاج معیار «روبه مزاجی» است و بی نیازی شاخصه «آزادگی» است. آزادگان جهان که سبکباری و قابلیت تحرّک و پرواز، اصیل ترین آرزوی آنهاست، از آن جهت زهد و قناعت را پیشه خود می سازند که نیازها را کاهش دهند و به نسبت کاهش نیازها، خویشتن را از بند اسارت و بندگی اشیاء و اشخاص برهانند.
عرفا و شعرای ما از آزادگی و وارستگی بسیار گفته اند، حافظ خود را غلام همت آن می داند که در زیر این چرخ کبود از هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است. او در میان همه درختان تنها به حال سرو رشک می برد که «از بار غم آزاد آمده است»؛ منظور از آزادگی یعنی دلبستگی نداشتن و شیفته و فریفته نبودن، زیرا مصرف گرایی و عادت کردن به چرب و شیرین دنیا انسان را از درون وابسته و اسیر می کند و در نتیجه دل کندن و گسستن از آن ها به ویژه در وقت جان کندن بسیار دشوار می باشد.
این اسارت و وابستگی منحصر به عادت های فردی نیست؛ تقید به عادات و رسوم عرفی در نشستن و برخاستن ها، در رفت و آمدها، در معاشرت ها، در لباس پوشیدن ها و مانند آن، بار زندگی را سنگین و آهنگ حرکت به سوی کمال را کند می کند. حرکت در میدان زندگی مانند شناوری در آب است؛ هر چه وابستگی ها کمتر باشد امکان شناوری بیشتر است؛
در شــــط حـادثــات بـرون آی از لبـــاس
کاوّل برهنگی است که شرط شناور است[۵]
امام علی(علیه السلام) در پایان نامه ای که به عثمان بن حنیف می نگارند، دنیا و لذت های آن را مانند یک موجود با شعور اینگونه خطاب قرار می دهند:
«إلیکِ عنّی یا دنیا، فحبلکِ علی غاربکِ، قد انسللتُ من مخالِبِک و أفلتُّ من حبائلکِ، و اجتنبتُ الذّهاب فی مداحضک… أُعزبی عنّی! فو الله لا أذلّ لک فتستذلّینی، و لا أسلسُ لک فتقودینی»؛[۶] «ای دنیا! از من دور شو، که افسارت را بر گردنت آویختم، و خود را از چنگال هایت رها ساختم، و از دام هایت گریختم، و از ورود به لغزش گاه هایت دوری گزیدم. ای دنیا از من دور شو، سوگند به خدا، رام تو نشوم تا خوارم سازی، عنانم در کفت نگذارم تا هر کجا بخواهی ببری.»
۴ – زهد و عشق به پرستش
سرچشمه دیگر زهد و ترک لذت گرایی، بهرهمندی از لذت های روحی و معنوی است. اگر کسی بویی از معنویت برده باشد می داند که تا انسان از قید و بند هواپرستی و شهوترانی آزاد نگردد، و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود، و تا مسایل مادی از صورت هدف خارج نشود و به صورت وسیله در نیاید، سرزمین دل برای رشد و شکوفایی احساسات پاک روحانی و اندیشه های تابناک و عواطف ملکوتی آماده نمی گردد. این است که می گویند: زهد شرط اصلی معرفت افاضی است. بنابراین خانه دل را از تعلقات مادی خالی و فارغ نگهداشتن و بت های سیم و زر را از کعبه دل فرود آوردن و شکستن، شرط حصول کمالات معنوی و رشد شخصیت واقعی انسان است.[۷]
مولوی زهد عارفانه را اینگونه توصیف می کند:
زهد اندر کاشتن کوشیدن است معرفت آن کشت را روییدن است
جان شرع و جان تقوا عارف است معرفت محصول زهد سالف است
امیرمؤمنان در پایان نامه ۴۵ نهج البلاغه می فرمایند:
«طوبی لنفس أدّت إلی ربّها فرضها، و عرکت بجنبها بُؤسَها، و هجرت فی الّلیل غُمضَها، حتّی إذا غلب الکری علیها افترشَت أرضها و توسدّت کفّها، فی معشرٍ أسهر عیونهم خوفُ معادهم، و تجافت عن مضاجعهم جنوبُهم، و همهَمت بذکر ربّهم شفاهُهم، و تقشّعت بطول استغفارهم ذنوبهُم «ألئک حزبُ الله، ألا إنّ حزب الله هم المفلحون»؛[۸] «خوشا به حال کسی که واجبات پروردگارش را ادا نموده، سختی ها را تحمل کرده، و در شب از خواب شیرین دوری کرده، تا آنگاه که خواب بر او چیره شده، زمین را فرش خود ساخته، و دست را بالشِ سرش نموده است، در میان مردمی که ترس از قیامت دیده هایشان را از خفتن در شب بازداشته، پهلوهایشان از بسترشان بر کنار، و لبانشان به ذکر پروردگار آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به سبب استغفار فراوان آمرزیده شده «اینان حزب خدایند، و آگاه باشید که حزب خدا رستگارند.»
۵ – برداشت کم برای بازدهی زیاد
این ویژگی در انسان وجود دارد که زیاده روی در لذت گرایی و تن آسایی و خور خواب و خشم و شهوت فکر و اراده و نیروهای فوقالعاده روح را کاهش داده و انسان را به حیوانی شهوت ران تبدیل می کند. زهد مایه ورزیدگی روح شده و آدمی را سبکبال و سبکبار و قوی می کند. امام علی(علیه السلام) در نامه ۴۵نهج البلاغه یک پرسشی درباره زندگی زاهدانه خود را مطرح نموده و پاسخ آن را می دهند:
«و کأنّی بقائلکم یقول: إذا کان هذا قوت ابن أبی طالب، فقد قعدَ به الضّعفُ عن قتال الأقران، و مُنازله الشّجعان. ألا و إنّ الشّجره البریّـه أصلبُ عوداً، و الرّوائع الخضرَه أرقُّ جلوداً، والنّباتات البَدَویّـهَ أقوی وقُوداً و أبطأ خموداً»؛[۹] «گویی یکی از شما را می بینم که می گوید: «اگر خوراک پسر ابوطالب این است، ناتوانی او را از پیکار با هماوران و نبرد با شجاعان باز می دارد؟» اما آگاه باشید که درخت بیابانی (که کم آب به آن می رسد) چوبش سخت تر (استوارتر) است و درختان سبز و خرم (که در باغ های پر آب کاشته شده) پوستشان نازک تر است، و گیاهان صحرای خشک (که جز آب باران آب دیگری نیابند) شعله آتش آنها افروخته تر و خاموشی آنها دیرتر است»[۱۰]
آری زندگی زاهدانه و قناعت گونه روح و اراده انسان را در برابر سختی ها نیرومند کرده و باعث می شود کارآیی و بازدهی او افزون گردد.
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – حشر، آیه۹٫
[۲] – سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص ۲۳۶٫
[۳] – خطبه ۲۰۹، ص ۴۷۰٫
[۴] – نامه ۴۵، ص ۶۱۶٫
[۵] – سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص ۲۴۷٫
[۶] – نامه ۴۵، ص ۶۱۸٫
[۷] – سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص ۲۵۲، ۲۵۱٫
[۸] – نامه ۴۵، ص ۶۲۰٫
[۹] – همان، ص ۶۱۸٫
[۱۰] – ترجمه فیض الأسلام، نامه ۴۵٫
پاسخ دهید