مرحوم آقا سید عبد المجید ایروانی، دبیر سابق جامعهی روحانیت مبارز غرب تهران، از نیای خود که شاگرد شیخ بوده نقل میکند که میگفت:
روزی در محضر شیخ با عدهی دیگری از افراد نشسته بودیم که یکی از شاگردان ایشان که میخواست به شهر و دیار خود بازگردد، برای خداحافظی به محضر شیخ شرفیاب شد، و شیخ هم ضمن خداحافظی به او فرمود: التماس دعا. اطرافیان شیخ تلویحاً به شیخ عرض کردند که او برای گرفتن اجازه آمده و … [و درخواست او این است] که به او اجازهای بدهید تا بتواند در شهر خود تصرفاتی بکند. شیخ با صراحت فرمود: اجازه نمیدهم!
آن آقا ناراحت شد و در فکر فرو رفت که چرا شیخ به او اجازه نمی دهد. لذا سؤال کرد که آیا مرا عادل نمیدانید؟ فرمود: چرا، شما را عادل میدانم (مرحوم ایروانی میگفت: او از عدول نجف بود). سپس با اصرار علت را جویا شد. شیخ فرمود: چندی است که به من اطلاع دادهاند که شما میخواهید به شهر و دیار خود بروی و میبینم که در این ایام، محاسن خود را بلندتر از همیشه قرار دادهای! کسی که گرفتار هوای نفس است تا در میان مردم مورد توجه باشد، چگونه میتوانم اختیار بیت المال را به او بدهم؟
منبع: کتاب تراز سیاست / مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
پاسخ دهید