لید: پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در آخرین حجی که بجا آورد که به حجه الوداع معروف است از همان ابتدا به اموری پرداختند که همه را به تعجب وا می داشت و نشان دهنده ی یک رخداد عظیم بود. این امور به هنگام بازگشت از مکه پررنگ تر شد و این امور چیزی نبود جز مقدمه چینی برای ابلاغ جانشینی علی علیه السلام و نشان دادن اهمیت آن.
در این نوشتار به برخی از این روش ها می پردازیم.
۱- خروج سریع از مکّه
از جمله مواردی که قصد داریم توجّه مخاطبان ارجمند را بدان جلب کنیم تا پرسشهایی چند فراروی آنان برانگیخته شود، خروج سریع رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکّه است؛ چنانکه نه وارد مسجدالحرام شد و نه پیرامون کعبه طواف کرد، و حتّی برای وداع با خانه خداوند تبارک و تعالی هم نظری به آن نینداخت.
احدی از مردمان نیست که از عشق و علاقه رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به خانهی خدا غافل باشد و نداندکه آن حضرت تا چه پایه به کعبه و خانه علاقه داشت و محبّت! پس باید از خود بپرسد که چرا این همه شتاب ورزید تا هرچه زودتر آنجا را ترک کند؛ چنانکه باید میان این نحو خروج از مکّه، با آنچه در عرفات و منا روی داد و قریش و همفکران پیرامونش با آزار و اذیّت به مقابله پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رفتند و نیز ماجرای غدیر خم پیوند و ارتباط برقرار کند.
۲- رفتهها و ماندهها
باید به این سیاست، سیاست دیگری هم پیوند خورَد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چون به غدیر رسید، در آنجا توقف کرد تا آنانکه عقب ماندهاند برسند و فرمان داد تا آنانکه پیش رفتهاند، بازگردند. حاجیان خواهند فهمید که اتّفاقی در شرف تکوین است که بسی مهم و فقالعاده تواند بود و نیز انتظار خواهند داشت که به ماجرای عرفات و منا هم پیوندی قدرتمند داشته باشد. از اینرو گوش های خود را باز خواهند کرد و دلهایشان با هر حرکتی که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم انجام دهد یا واژهای که بدان لب گشاید، پیوندی شایان توجّه برقرار خواهد کرد…
اینکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آنان را که پیش رفته بودند، برگرداند و منتظر ماند تا حاجیانی که عقب مانده بودند برسند، میتوانست چندین پرسش فراروی آنان مطرح سازد و موجب شود تا هر چه بیشتر توجّه کنند و بکوشند که عمق این اقدام نبوّی را به دقّت فهم کنند و دیگر موانع موجب نشود اندیشهای را که میخواهد به آنان برساند، دچار تشویش و بینظمی کنند.
۳- منطقه ممنوعه
این موضوع وقتی نزدشان قوت گرفت که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آنان را قدغن کرد که زیر پنج درخت بزرگ نزدیک به هم فرود آیند. حضرت دستور داد تا خار و خاشاک زیر درختان را پاک و آنجا را مهیا کردند. چون اذان گفتند، به آنجا رفت و زیر درختان، نماز را برای مردم اقامه کرد. سپس علی علیه السّلام را به امامت و ولایت بر همگان نصب کرد.[۱]
۴- دقّت و بلاغت
پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شیوههای فوقالعاده دقیقی در واقعه غدیر، در پیش گرفت. هدف آن بود که سطح اطمینان مردم به دقّت و معرفت گسترده از ماجرای غدیر را بالا برده، دامنه آن را تا دورترین حد توسعه دهد تا پژوهشگران مطمئن شوند که فردفرد مسلمانان حاضر در حادثه غدیر، از قصد و غرض پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آگاه شده حدود و جزئیات و دقایق و حقایق آن را به خوبی شناخته است؛ چنانکه برخی از روایات به این گستردگی و شمول تصریح کردهاند:
دست علی علیه السّلام را گرفت و بالا برد چنانکه همه مردم او را شناختند.
سپس فرمود: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۲]
در متن دیگر که از زید بن ارقم نقل میکنند، راوی گوید:
به زید گفتم: آیا این سخن را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدی؟!
گفت: احدی در نزدیکی آن درختان نبود مگر آنکه او را به چشم خود دید و به گوش خود شنید که چه میگوید.[۳]
این اقدام، دیگر روشهای اجرایی و بیاناتی را که گفته شد، مورد تأکید قرار میدهد.
۵- گرمای شدید
آنچه به این احساس و دریافت حاجیان افزود که موضوع مورد نظر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بسی خطیر و مهم است، آن بود که همه این اقدامات در هوای فوقالعاده داغ و سوزان انجام میشد؛ چنانکه برخی تصریح کردهاند که آنقدر حرارت شدید و سوزنده بود که زید بن ارقم میگوید:
روزی گرمتر از آن روز بر ما نگذشته بود.[۴]
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آنجا خطبهی خود را ایراد فرمود و مراسم بیعت و تبریک به علی علیه السّلام را در همان جا برگزار کرد.
۶- ضلالت و هدایت
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، خطبه غدیر را با سخن از هدایت و ضلالت آغاز کرد. هر انسانی دوست دارد و افتخار میکند که به هدایت توصیف یا در زمره هدایت شدگان قلمداد شود. احدی دوست ندارد که به ضلالت و گمراهی توصیف شود بلکه همگان از این وصف گریزان هستند.
سرآغاز سخن رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نشان داد که قصد دارد، موضوعی را برای آنان بیان کند که دقیقاً به همین مسئله پیوند میخورد و به طور مستقیم به هر شخصی مربوط است؛ چنانکه هیچکس نمیتواند آن را نادیده بگیرد و از آن درگذرد.
۷- ارتحال نزدیک
سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سخن را به سمتی کشاند که هم احساس ترس از مجهول را برمی انگیخت و هم وحشت از فقدان چیزی که تضمین آینده را در آن میدیدند و با آن احساس آرامش و امنیت میکردند. بدین ترتیب که فرمود: «نزدیک است که دعوت شوم و بپذیرم.» در حقیقت به مخاطبان خود توضیح داد که موضوعی را که میخواهد بیان کند، در هدایت و حفظ آنان در آن مرحله ترسناک یعنی دوران پس از حضرت، مفید خواهد بود.
۸- مسئولیت همگانی
سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر حساسیت این موضوع تأکید فرمود و بیان داشت:
من مسئول هستم و شما هم مسئول. حال چه میگویید؟!
این بدان معنی است که گریز از مسئولیت در دنیا، فایدهای به حال آنان نخواهد داشت؛ زیرا محاسبه در پیشگاه خداوند و آخرت خواهد بود.
پس نه راه فراری از آن هست و نه پناهگاهی وجود دارد، نه توان نجات یافت و نه گریخت! حتّی مقرر فرمود که او خود هم مسئول است و مورد محاسبه قرار خواهد گرفت. خلایق در آخرت همانند دنیا در خواهند یافت که آنچه را خداوند به وی فرمان داده بود به مردمان ابلاغ کند، به بهترین وجه ممکن ابلاغ کرد. از اینرو گفتند:
گواهی میدهیم که تو ابلاغ فرمودی و پند دادی و در راه خداوند کوشش کردی.
۹- یادآوری عقاید
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عقاید درست را به یاد آنان آورد که هر انسانی را در مقابل مسئولیتهای آن قرار میدهد… همچنانکه انگیزهای است قوی برای التزام و پایبندی به اوامر خداوند یکتای بیهمتا و گریز از نواهی حضرت حق که در احکام و شرایع دینی تجلی یافته است و التزام به حقایق ایمانی و تعالیم و آموزههایی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از جانب پروردگار متعال آورده است…
سپس راه ارشاد و هدایت به همهی این اعتقادات را برای آنان بیان فرمود که عبارت است از:
التزام به ثقلین و کتاب خداوند و عترت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله.
۱۰- پرسشهای تبیینی
سپس نوبت به پرسشهای تبیینی رسید تا هم به توجّه و تنبه تام و تمام روی آورند و هم قلوب و عقول آنان را به نتیجهای پیوند دهد که قصد دارد به آن برسد.
مضمون پرسشها مهمتر بود و بسی مؤثرتر؛ زیرا پس از آنکه در قالب پرسش از آنان اقرار گرفت که از مؤمنان به عنوان یک جمعیّت[۵] از خودشان سزاوارتر است، از اولویت خویش نسبت به فردفرد مسلمانان پرسید که از هر کدام به خودش سزاوارتر است… بدین ترتیب به آنان توجّه داد که این موضوع به تکتک افراد مسلمان و گوشت و خون و بلکه همهی وجود آنان مربوط است.
سپس از حدود سلطه آنان بر خویشتن پرسید. در حقیقت قصد داشت از زبان آنان بشنود که سلطه و ولایت او بر آنان و موقعیّت حضرت مافوق سلطه، ولایت و موقعیت مادران و پدران و بلکه خود افراد بر خویشتن است.
بدین ترتیب به آنان تأکید میکند که تصمیمی که میخواهد اتخاذ کند به عمق وجود آنان مربوط است و خصوصیترین حالات و شئون آنان را دربر میگیرد و باید که این موضوع به اهتمام آنان برای شناخت هر چه بیشتر این امر خطیر و تعامل فوقالعاده ایجابی با آن بیفزاید.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به یکبار سؤال از آنان بسنده نکرد، بلکه پرسش خود از آنان دربارهی امور اساسی و حساس را سه مرتبه تکرار کرد: ابتدا بر سبیل عمومی پرسید، سپس به گونهی معین و تشخیص فردی و خاص. روایت است که فرمود:
ای مردم؛ چه کسی از میان مردم به مؤمنان سزاوارتر است؟
گفتند: خداوند و رسول او آگاهترند.
فرمود: سزاوارترین مردم به مؤمنان، اهل بیت من هستند.
سه مرتبه این سخن را فرمود. سپس در مرحله چهارم، دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ».
سه مرتبه این جمله را بیان کرد. آنگاه فرمود:
«أَلَا فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ» آگاه باشید؛ شاهد به غایب برساند.[۶]
در متن دیگری گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم این جمله را چهار مرتبه تکرار کرد.[۷]
براء بن عازب گوید:
پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از حجهالوداع در میانهی راه فرود آمد و دستور داد که ندا دادند: «الصَّلَاهَ جَامِعَهً». سپس دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود:
آیا از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیستم؟
گفتند: چرا.
فرمود: ایا به هر یک از مؤمنان سزاوارتر از خودش نیستم؟
گفتند: چرا.
فرمود: پس این، ولی کسی است که من مولای او هستم. خدایا؛ دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد.[۸]
در متن دیگری از براء بن عازب است که گفت:
همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حرکت کردیم تا در غدیر خم فرود آمدیم. منادی را فرمود که جار بزند. چون جمع شدیم، فرمود: آیا از شما به خودتان سزاوارتر نیستم؟
گفتیم: چرا یا رسول خدا؛
فرمود: آیا به شما از مادرانتان سزاوارتر نیستم؟
گفتیم: چرا یا رسول خدا؛
فرمود: آیا به شما از پدرانتان سزاوارتر نیستم؟
گفتیم: چرا یا رسول خدا؛
فرمود: آیا نیستم؟ آیا نیستم؟ آیا نیستم؟
گفتم: چرا یا رسول خدا؛
فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ».
عمر بن خطاب گفت: مبارک باد ای پسر ابوطالب؛ امروز مولای هر مؤمنی شدی.[۹]
۱۱- شاهد و غایب
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به این بسنده نکرد که مردم تمایل دارند آنچه را در طول سفر میبینند و میشنوند، پس از بازگشت برای کسانی نقل کنند که به دیدارشان میآیند. شاید کسی به همین بسنده کند که بلافاصله پس از بازگشت موضوع را یاد کند امّا انگیزهای برای تکرار آن نداشته باشد. از اینرو رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آنان را فرمان داد تا هر چه زمان ادامه یابد، آنچه را در غدیر خم دیدهاند و مشاهده کردهاند به دیگرانی که غایب بودهاند برسانند. حضرت این کار را چونان مسئولیت شرعی بر گردن آنان گزارد.
بدین ترتیب راه هرگونه تعلل و کوتاهی را بر روی همگان بست تا مبادا احدی ادعا کند که این امر به وی نرسیده است. این یک قضیه واقعه بود و چه بسا اگر الزامی در کار نباشد، بسیاری از مردم انگیزهای برای بیان آن نداشته باشند و شاید مسائل دیگری باشد که آنان را به خود مشغول دارد.
۱۲- محور حق
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دعای خود برای علی علیه السّلام در روز غدیر را با این سخن تضمین کرد که فرمود:
«وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ».
خدایا! حق را همیشه بر مدار او بگردان.
این دلالت دارد که مولویتی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برای علی علیه السّلام قرار داد، مشتمل است بر معنای حق و مسئولیت در قبال آن، در علم یا عمل، یا در هر دو با هم. اگر چنین نبود نیازی به این دعا نبود.
۱۳- تبریک همسران پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به زنان خود فرمود که نزد علی علیه السّلام روند و به او تبریک گویند. آنان به حضور علی علیه السّلام رسیدند و مقام امامت و ولایت را به او تهنیت و تبریک گفتند. هدف پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم جز این نبود که عذر کسی از آنان را برطرف کند که جنگی کوبنده و ویرانگر بر ضدّ علی علیه السّلام به راه انداخت و صدها و بلکه هزاران نفر از مسلمانان را به کشتن داد. او نمیتواند ادعا کند که چیزی از ماجرای غدیر نمیداند؛ چون در پرده بود و از هرگونه حادثهای برکنار و رهین حجابی که بر او اجب شده بود.
یا مدعی شود که آنچه از زبان مردمان خویشاوند خود شنیده نه اقامه حجّت میکند و نه عذری را برطرف میسازد. زنان دیگر هم اگر چه ممکن است چیزی از ماجرا به آنان رسیده باشد، وضع وی را دارند و چهبسا مطالبی به وی رسیده که هرگز به آنان نرسیده باشد یا آنچه به وی رسیده از آنچه آنان شنیدهاند، بسی دقیقتر است. هر چه زنان دیگر شنیدهاند پس از آن است که دستکاری شده و با تفسیرها، تأویل و اجتهادهای مختلفی درهم آمیخته است! آری، چنین ادعایی مردود است.
همین در خواست یا دستور رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که به زنان خود فرمود به حضور علی علیه السّلام روند و با او بیعت کنند، میتوانست زمینه را برای این پرسش آنان فراهم کند که سبب این تهنیت و تبریک چیست و حقیقت ماجرا کدام؟! خصوصاً که برای نخستینبار بود که زنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در چنین موضوعی مشارکت میکردند و به احدی تبرکی میگفتند. این موضوع به مردانی جز رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پیوند میخورد، فرمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به زنانش عام بود و شامل واحدی از آنان را استثنا نکرد. پس نه جایی برای تأویل و تحلیل است و نه محلی برای احتمال اینکه شاید خصوصیتی در کار بود که اقتضا کرد از یک زن معین بخواهد یا به او فرمان دهد که به علی علیه السّلام تبریک گوید!
۱۴- یاری امام
این معنا را جملهای از سخنان غدیری رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مورد تأکید قرار میدهد و بر عمق و ژرفای آن هر چه بیشتر میافزاید، که فرمود:
«وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ…»
ایجاب نصرت علی علیه السّلام بر مردم و تحریم خذلان وی، در صورتی است که در معرض تحدّی و مبارزه طلبی قرار گیرد و با اموری ناخوشایند، از هر نوع و از هر جهت که باشد، روبهرو شود.
این نکته اشاره دارد که علی علیه السّلام در هر نزاعی که دیگران بر وی تحمیل کنند، بر حق است و بر امّت، فرض و واجب که در مقابل متجاوز بایستد و علی علیه السّلام را یاری دهد و اگر نتوانست، دستکم دشمنانش را یاری نکند و معتقد باشد که طرف دعوای او ظالم است و متجاوز و در ادعای خود باطل!
این اشارههای درخشان و دلالتهای نمایان، اندکی قبل از رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. علی علیه السّلام با محنتی روبهرو شد که افرادی از همین مخاطبان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر او تحمیل کردند؛ مخاطبانی که حضرت این سخنان را به آنان فرمود و از آنان استنطاق کرد و اقرار گرفت و آنان هم پاسخ داند! و همانانی هستند که به علی علیه السّلام تبریک و تهنیت گفتند و با او بیعت کردند؛ چنانکه عبدالله بن عبّاس گفت: «به خدا قسم که بر گردن مردم واجب شد!»
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱
[۱]ـ الفصول المهمه، ابن صباغ، ۲۴۱؛ الغدیر، ۱/۱۰؛ ۲۶ـ ۲۷؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۰۹؛ ۷/۳۴۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ۱۲/۲۲۶؛ الصواعق المحرقه، ۴۳؛ الاربعین، ماحوذی، ۱۳۹؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۵۵؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۴۲٫
[۲]ـ جامع احادیث الشیعه، ۱/۳۳؛ کتاب الولایه، ابن عقده، ۲۳۳؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۴۴؛ ۲۱/۷۹؛ الغدیر، ۱/۲۵؛ ۴۷؛ ینابیع الموده، ۳۹ـ ۱/۱۲۰٫
[۳]ـ الخصائص، ۲۱؛ الغدیر، ۱/۳۰ـ ۳۴؛ السنن الکبری، بیهقی، ۵/۱۳۰؛ اکمال الدین، ۲۳۵ـ ۲۳۸؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السّلام)، کوفی، ۲/۴۳۵؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۳۷؛ مجمع الزوائد، ۹/۱۶۴؛ السنن الکبری، نسائی، ۵/۱۳۰؛ سیره ابن کثیر، ۴/۴۱۶؛ امناقب، خوارزمی، ۱۵۴؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۲۸؛ انساب الاشراف، ۱۱۱؛ تفسیر آلوسی، ۶/۱۹۴؛ کنز العمّال، ۱۳/۱۰۴؛ خلاصه عبقات الانوار، ۱/۱۳۴ـ ۱۴۵؛ ۷/۱۱؛ ۸/۱۱۶ـ ۱۲۶؛ المراجعات، ۲۶۲؛ شرح احقاق الحق، ۴/۴۴۰؛ ۶/۳۷۴؛ ۱۵/۶۴۸؛ ۱۶/۵۶۶؛ ۲۰/۳۵۴؛ ۲۱/۴۶؛ ۲۲/۱۱۹؛ ۲۴/۲۷۱؛ ۳۰/۴۰۳٫
[۴]ـ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۵۳۳؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۲۴۸؛ ۹/۸۳؛ الغدیر، ۱/۳۲؛ المعجم الکبیر، ۵/۱۷۱؛ شرح احقاق الحق، ۴/۴۳۸؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السّلام)، کوفی، ۲/۴۴۰٫
[۵]ـ «النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم» پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است (احزاب: ۶).
[۶]ـ الفصول المهمه، ابن صباغ، ۱/۲۳۸؛ الاربعین، ماحوذی، ۱۴۴؛ کشف الغمّه، ۱/۴۹ـ ۵۰؛ خلاصه عبقات الانوار، ۱/۲۵۸؛ ۷/۲۲۹؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۳۴؛ ۳۰۱؛ ۲۱/۹۳؛ الروضه فی فضائل امیر المؤمنین (علیه السّلام)، ۱۱۸؛ سعد السعود، ۷۱؛ بحار الانوار، ۴۲/۱۵۶؛ الغدیر، ۱/۱۱؛ ۳۳/۱۷۶؛ الاصابه، ۱/۳۴٫
[۷]ـ مشکاه المصابیح، ۳/۳۶۰؛ تذکره الخواص، ۲۹؛ فضائل الصحابه، ۲/۵۸۶؛ مسند احمد، ۵/۴۹۴؛ کفایه الطالب، ۲۸۵؛ الغدیر، ۱/۱۱٫
[۸]ـ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۱۴۹؛ الاربعین، شیرازی، ۱۱۶؛ العمده، ۹۶ـ ۱۰۰؛ مناقب آل ابیطالب، ۲/۲۳۶؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۵۹؛ مسند احمد، ۴/۲۸۱؛ سنن ابن ماجه، ۱/۴۳؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السّلام)، کوفی، ۱/۴۴۲؛ ۲/۳۷۰؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۸۰؛ ۸۶؛ ۱۱۵؛ ۱۲۲؛ ۱۴۷؛ ۸/۱۱۷؛ ۲۱۸؛ ۹/۲۶۱؛ الغدیر، ۱/۲۲۰؛ نظم درر السمطین، ۱۰۶؛ ۳۱/۲۷۵؛ الغدیر، ۱/۲۲۰؛ ۲۷۲ـ ۲۷۹؛ خصائص الوحی المبین، ۸۹؛ تفسیر ثعلبی، ۴/۹۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/ ۲۲۱؛ تاریخ الاسلام ذهبی، ۳/۶۳۲؛ بشاره المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۲۸۴؛ المناقب، خوارزمی، ۱۵۵؛ نهج الایمان، ۱۲۰؛ ینابیع الموده، ۱/۱۰۲؛ ۲/۲۸۴؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۳۵ـ ۲۳۸؛ ۱۴/۳۴؛ ۲۰/۱۷۳؛ ۲۱/۳۴ـ ۳۹؛ ۲۳/۳۲۵؛ ۳۰/۴۱۸ـ ۴۱۹٫
[۹]ـ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السّلام)، کوفی، ۲/۳۶۸؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۲۹؛ ۹/۹۳؛ البدایه و النهایه، ۷/۳۸۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۲۰؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۶۱؛ ۳۶۷؛ الغدیر، ۱/۵۰ـ ۵۳٫
پاسخ دهید