سنندج یک فاضلاب بزرگ داشت که گروهکها رفته بودند داخلاش مهمات و نارنجک و مواد منفجرهی خودشان را آنجا مخفی کرده بودند تا سر فرصت بروند برشان دارند و علیه ما و مردم به کارشان بگیرند. طول این تونل دو کیلومتر و نیم بود، عرضاش چهار پنج متر. یعنی از بالای شهر شروع میشد میآمد پایین شهر و میرسید به جنگلی که پایین بیمارستان توحید است.
چند روز بعد از تصرف شهر و فهمیدن اینکه چنین تونلی هم هست و میتواند آتش زیر خاکستر باشد، به این فکر افتادیم که «باید از شرّ مهماتاش خلاص شیم.»
آمدم به «رسول یاحی» گفتم برود ترکیبی از بنزین و مادهیی دیگر انتخاب کند و روی آبی روان آتشاش بزند، ببیند «آتش زدن آب امکانپذیر هست یا نه؟»
تجربهی کوکتل مولوتف درست کردنهای زمان انقلاب و دل و جرأتی که همهمان داشتیم، باعث شد رسول یک شیشه مایع آتشزا درست کند، برود در نهری کوچک امتحان کند، ببیند آب یک ربع ساعت شعلهور میماند، بدون اینکه باعث خاموش شدن آتش بشود.
یک روز صبح زود، دور از چشم مردم، دو سه تا تانکر بنزین آغشته به یونولیت را از بالای تونل خالی کردیم توی آبی که آنجا جریان داشت تا بیاید تمام تونل و آباش و مهماتاش را به خودش آغشته کند و در یک فرصت مناسب، با آتش زدن آن، تمام مهمات پنهانی را از بین ببریم. جرقهی آتش افتاد توی تونل و آب را به آتش کشید و رفت رسید به مهمات مخفی؛ و در یک لحظه، آتش از تمام سورخ سنبههای فاضلاب زبانه کشید به بیرون و تا مدتها زنده ماند.
میتوانستیم حدس بزنیم چه شوکی به دشمن باهوشمان وارد کردهایم. هیچ کدامشان هیچ وقت فکرش را نمیکردند که چنین رودستی بخورند؛ اما رودست را خوردند و سنندج مزهی آزادی را چشید.
منبع: کتاب «همان لبخند همیشگی»؛ شهید میرزا محمد بروجردی- انتشارات روایت فتح
به نقل از: رحیم صفوی
پاسخ دهید