یکى از آیاتى که از فضائل بى‌نظیر «اهل البیت» و به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام محسوب مى‌شود، آیه مباهله است، بر طبق این آیه، امیرمؤمنان علیه السلام «نفس» رسول الله صلى الله علیه وآله است؛ آن جا که خداوند مى‌فرماید:

فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبین‏. آل عمران/۶۱.

هر گاه بعد از علم و دانشى که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

اکثر مفسران مسلمان بر این باور هستند که مقصود از «انفسنا» در این آیه امیرمؤمنان على بن أبى‌طالب علیه السلام است. روایات فراوانى در منابع شیعه و سنى در این باره وجود دارد که البته موضوع بحث ما نیست.

این آیه دلالت مى‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام با رسول خدا صلى الله علیه وآله هیچ تفاوتى ندارد؛ هر فضیلتى پیامبر خدا دارد،‌ امیرمؤمنان نیز از آن برخوردار است. اگر پیامبر معصوم است،‌ نفس او نیز این چنین است. اگر پیامبر علم غیب دارد، نفس او نیز این چنین است و….

و این برترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام محسوب مى‌شود.

در کتاب مناقب دیلمى آمده است:

روزى مأمون به امام رضا (علیه السلام) گفت:

بزرگترین فضیلتى که امیرالمؤمنان على (علیه السلام) از قرآن دارد براى من بگو.

امام رضا علیه السلام فرمود:

فضیلته فی المباهله وأنّ الرسول (صلی الله علیه و آله وسلم) باهل بعلی وفاطمه زوجته والحسن والحسین وجعله منها کنفسه وجعل لعنه الله علی الکاذبین وقد ثبت أنّه لیس أحد من خلق الله یشبه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فوجب له من الفضل ما وجب له إلاّ النبوه، فأیّ فضل وشرف وفضیله أعلى من هذا.

برترین فضیلت آن حضرت، در قصّه مباهله است. همانا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) به وسیله على، فاطمه همسر على، امام حسن و امام حسین علیهم السلام (با نصاراى نجران) مباهله کرد،‌ و آن حضرت را همانند جان خویش قرار داد، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار داد.

و البته ثابت است که کسى از آفریدگان همانند رسول (خدا صلى الله علیه و آله) نبوده؛ بنابراین، همه فضایلى که بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) لازم بوده بر على علیه السلام نیز ثابت شده جز پیامبرى؛ پس کدامین فضل و برترى بالاتر از این فضل و شرف است.

مأمون گفت:

شاید رسول خدا با «النفس» به جان خویش اشاره کرده است!

امام رضا (علیه السلام) فرمود:

چنین اشاره‌اى جایز نیست؛ چرا که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) با همه آن‌ها به سوى نصاراى نجران بیرون آمده و با همه آن‌ها به مباهله پرداخته است. اگر جان خویش را اراده فرموده بود، مى‌بایستى على (علیه السلام) را از مباهله خارج مى‌کرد؛ در صورتى که به اتفاق همه مسلمانان على (علیه السلام) جزو آنان بوده است.

مأمون گفت:

در آن هنگام که پاسخ آید، سخن ساقط مى‌شود.

شاعرى خوش ذوق این حدیث را این چنین به شعر درآورده است:

یا من یقیس به سواه جهاله دع عنـــک هذا قیاس مضــیّع

لو لم یکـن فی النــصّ إلاّ أنّه نفس النیّ کفاه هذا الموضع

اى کسى که از روى نادانى دیگرى را با او مقایسه مى‌کنى، رها کن که این قیاس باطلى است.

اگر نصّ و آیه صریحى جز آیه مباهله که در آن على علیه السلام جان پیامبر (علیهما السلام) شمرده شده نبود، براى فضل و برترى آن حضرت کافى بود.

نظیر این روایت را سید مرتضى در کتاب الفصول المختاره، ص۳۸، نقل کرده است.

(قطره‌ای از دریای فضایل اهل بیت، آیت الله علامه سد احمد مستنبط، ج۲، ص۲۴۴، ح ۸۴۷/۳۰)

اطلاق «نفس رسول الله» براى امیرمؤمنان علیه السلام،‌ تنها به همین مورد و آیه مباهله، منحصر نمى‌شود؛ بلکه رسول خدا صلى الله علیه وآله در موارد متعدد امیرمؤمنان علیه السلام را «نفس» خود معرفى کرده است.

روایات معتبر در منابع اهل سنت وجود دارد که این مطلب را ثابت مى‌کند:

 


روایت اول: زید بن یثیع از ابوذر

 

أَخْبَرَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَحْوَصُ بْنُ جَوَابٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):

«لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَهَ، أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلا کَنَفْسِی، یُنْفِذُ فِیهِمْ أَمْرِی، فَیَقْتُلَ الْمُقَاتِلَهُ، وَیَسْبِیَ الذُّرِّیَّهَ».

فَمَا رَاعَنِی إِلا وَکَفُّ عُمَرَ فِی حُجْزَتِی مِنْ خَلْفِی: مَنْ یَعْنِی؟ فَقُلْتُ: مَا إِیَّاکَ یَعْنِی، وَلا صَاحِبَکَ، قَالَ: فَمَنْ یَعْنِی؟ قَالَ: خَاصِفُ النَّعْلِ، قَالَ: وَعَلِیٌّ یَخْصِفُ نَعْلاً.

زید بن یثیع از ابو ذر نقل مى‌کند که: رسول خدا (ص) فرمود: «باید بنو ولیعه [حاکمان سرزمین حضرموت‏] از این شیوه دست بردارند، در غیر این صورت مردى را به سوى آنان روانه مى‏کنم که مانند خودم است. وى در میان آنان امر من را به اجرا درآورد، جنگ‏جویانشان را مى‏کشد و فرزندانشان را به اسارت مى‏گیرد».

ابو ذر مى‏گوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوى من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت [ابا بکر] نیست. گفت: پس چه کسى است؟ گفتم: کسى که کفش را وصله مى‏زند و على (ع) مشغول وصله زدن کفش بود.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى۳۰۳ هـ)، السنن الکبرى، ج ۵ ص ۱۲۷، ح۸۴۵۷، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱ – ۱۹۹۱؛

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى۳۰۳ هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج ۱ ص ۸۹، ح۷۲، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبه المعلا – الکویت الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ هـ..
بررسی سند روایت:
العباس بن محمد:

ذهبى در باره او مى‌گوید:

عباس بن محمد الدوری أبو الفضل مولى بنی هاشم عن حسین الجعفی وأبی داود وعنه الأربعه والأصم وابن البختری ثقه حافظ توفی ۲۷۱ ۴

عباس بن محمد، ثقه و حافظ بود.

الکاشف ج۱ ص۵۳۶، رقم: ۲۶۰۹

ابن حجر مى‌گوید:

عباس بن محمد بن حاتم الدوری أبو الفضل البغدادی خوارزمی الأصل ثقه حافظ من الحادیه عشره مات سنه إحدى وسبعین وقد بلغ ثمانیا وثمانین سنه ۴

عباس بن محمد، ثقه و حفاظ بود.

تقریب التهذیب ج۱ ص۲۹۴، رقم:۳۱۸۹
الأحوص بن جَوّاب:

از روات صحیح مسلم، ابوداود، ترمذى و نسائى؛ ذهبى در باره او مى‌نویسد:

الأحوص بن جواب م س عن یونس بن أبی إسحاق وغیره صدوق.

احوص بن جواب که از یونس بن أبى اسحاق و دیگران روایت نقل کرده، راستگو است.

ذکر من تکلم فیه وهو موثق ج۱ ص۴۰، رقم: ۲۴

و ابن حجر مى‌گوید:

الأحوص بن جواب بفتح الجیم وتشدید الواو الضبی یکنى أبا الجواب کوفی صدوق ربما وهم من التاسعه مات سنه إحدى عشره م د ت س.

احوص بن جواب، کوفى و راستگو بود؛ گاهى دچار وهم مى‌شد.

تقریب التهذیب ج۱ ص۹۶، رقم: ۲۸۹
یونس أبو إسحاق السبیعی:

از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته:

تعدادى از علماى اهل سنت، او را تضعیف کرده‌اند؛ ولى شمس الدین ذهبى،‌ تضعیفات را نادیده گرفته و نام او را در کتاب «ذکر من تکلم فیه وهو موثق» آورده است:

یونس بن أبی إسحاق السبیعی م على ثقه قال أبو حاتم لا یحتج به وضعفه أحمد

یونس بن أبى إسحاق،‌ از روات مسلم و ثقه است، ابوحاتم گفته به روایات او احتجاتج نمى‌شود، احمد نیز او را تضعیف کرده است.

ذکر من تکلم فیه وهو موثق ج۱ ص۲۰۴، رقم: ۳۸۹

و در کتاب الکاشف مى‌نویسد:

یونس بن أبی إسحاق السبیعی عن ناجیه بن کعب ومجاهد وعنه ابناه إسرائیل وعیسى والفریابی صدوق وثقه بن معین وقال أحمد حدیثه مضطرب وقال أبو حاتم لا یحتج به مات ۱۵۹ م ۴.

یونس بن أبى إسحاق، راستگو است، یحیى بن معین او را توثیق کرده، احمد گفته که حدیث او آشفته است، ابوحاتم گفته: به روایات او احتجاج نمى‌شود.

الکاشف ج۲ ص۴۰۲، رقم: ۶۴۶۳

ابن حجر عسقلانى در تقریب التهذیب مى‌نویسد:

یونس بن أبی إسحاق السبیعی أبو إسرائیل الکوفی صدوق یهم قلیلا من الخامسه مات سنه اثنتین وخمسین على الصحیح ر م ۴

یونس بن أبى إسحاق، راستگو و کمى دچار توهم مى‌شده.

تقریب التهذیب ج۱ ص۶۱۳، رقم: ۷۸۹۹

به هر حال، ایشان از راویان صحیح مسلم است و همین براى اثبات وثاقت او کفایت مى‌کند؛ چنانچه احمد بن على اصفهانى نام او را در کتاب رجال مسلم آورده است:

یونس بن أبی إسحاق السبیعی الهمدانی الکوفی کنیته أبو إسرائیل السبیعی روى عن عبدالله بن أبی السفر فی الجهاد روى عنه أبو المنذر إسماعیل.

الإصبهانی، أبو بکر أحمد بن علی بن منجویه، رجال صحیح مسلم ج۲ ص۳۶۸، رقم: ۱۸۹۵، تحقیق: عبد الله اللیثی، ناشر: دار المعرفه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ

حتى البانى وهابى نیز روایات یونس بن أبى إسحاق را تصحیح کرده است؛ از جمله در ارواء الغلیل بعد از نقل روایتى که یونس بن أبى إسحاق در سند آن است مى‌گوید:

أخرجه أحمد (۶/۱۸۵-۱ ۸۶ ) من طریق یونس بن أبی اسحاق عنه. وهذا إسناد صحبح علی شرط مسلم.

این روایت را أحمد از طریق یونس بن أبى إسحاق نقل کرده و سند آن بنابر شرایطى که مسلم براى صحت روایت قبول دارد، صحیح است.

ألبانی، محمد ناصر (متوفاى۱۴۲۰هـ)، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج۱، ص ۲۳۷، تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵ م.

و در کتاب صحیح أبوداود روایت او را بر طبق شرایطى که بخارى و مسلم در صحت روایت قائل هستند، صحیح مى‌داند:

والحدیث أخرجه أحمد (۴/۲۵۵) قال: ثنا وکیع: ئنا یونس بن أبی إسحاق:سمعته من الشعبی… وهذا إسناد صحیح على شرط الشیخین.

این حدیث را احمد از وکیع از یونس بن أبى اسحاق از شعبى نقل کرده است و این سندى است که بنابر شرایط بخارى و مسلم صحیح است.

ألبانی، محمد ناصر (متوفاى۱۴۲۰هـ)، صحیح أبی داود، ج۱، ص ۲۵۹، ناشر: مؤسسه غراس للنشر والتوزیع ـ الکویت، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۳ هـ ـ ۲۰۰۲ م

و در کتاب ظلال الجنه روایتى را که در سند آن یونس بن أبى إسحاق وجود دارد، «صحیح» دانسته است:

۱۰۶۳ – ( صحیح )

حدثنا أبو بکر ثنا وکیع عن یونس بن أبی اسحاق عن العیزار ابن حریث العبدی عن أم الحصین الأحمسیه قالت سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم وعلیه برده متلفعا بها وهو یقول

إن أمر علیکم عبد حبشی مجدع فاسمعوا له ما أقام بکم کتاب الله عز وجل

ألبانی، محمد ناصر (متوفاى۱۴۲۰هـ)، ظلال الجنه، ج۲، ص ۲۵۰، ح۱۰۶۳، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الثالثه – ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۳م.

بنابراین، یونس بن أبى إسحاق ثقه و مورد اعتماد است.
أبو إسحاق السبیعی:

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته: ذهبى در باره او مى‌نویسد:

عمرو بن عبد الله أبو إسحاق الهمدانی السبیعی أحد الأعلام عن جریر وعدی بن حاتم وزید بن أرقم وابن عباس وأمم وعنه ابنه یونس وحفیده إسرائیل وشعبه والسفیانان وأبو بکر بن عیاش هو کالزهری فی الکثره غزا مرات وکان صواما قواما عاش خمسا وتسعین سنه مات ۱۲۷ ع.

عمرو بن عبد الله أبواسحاق سبیعى، یکى از سرشناسان بوده، از جریر بن حازم و عدى بن حاتم، زید بن أرقم،‌ ابن عباس و افراد زیادى روایت شنیده، و از او فرزندش یونس و نوه‌اش اسرائیل، همچنین شعبه بن الحجاج، سفیان ثورى و سفیان بن وکیع و ابوبکر بن عیاش روایت نقل کرده‌اند. او در کثرت نقل همانند زهرى بوده است، چندین مرتبه در جنگ‌ها شرکت کرد، او زیاد روزه مى‌گرفت و زیاد خداوند را عبادت مى‌کرد.

الکاشف ج۲ ص۸۲، رقم: ۴۱۸۵

و ابن حجر مى‌نویسد:

عمرو بن عبد الله بن عبید ویقال علی ویقال بن أبی شعیره الهمدانی أبو إسحاق السبیعی بفتح المهمله وکسر الموحده ثقه مکثر عابد من الثالثه اختلط بأخره مات سنه تسع وعشرین ومائه وقیل قبل ذلک ع.

عمرو بن عبد الله، ثقه بود، روایات زیادى نقل کرده و اهل عبادت بود، در آخر عمرش دچار اختلال شد.

تقریب التهذیب ج۱ ص۴۲۳، رقم: ۵۰۶۵
زید بن یثیع:

ذهبى در الکاشف مى‌گوید:

زید بن یثیع عن أبی بکر وأبی ذر وعنه أبو إسحاق فقط وثق حب ت.

زید بن یثیع که از ابوبکر و ابوذر روایت شنیده و تنها ابوإسحاق از او روایت نقل کرده، توثیق شده است.

الکاشف ج۱ ص۴۱۹، رقم: ۱۷۵۹

و ابن حجر در تقریب التهذیب مى‌»ویسد:

زید بن یثیع بضم التحتانیه… الهمدانی الکوفی ثقه مخضرم من الثانیه ت س.

زید بن یثیع همدانى، ثقه و مخضرم بود.

تقریب التهذیب ج۱ ص۲۲۵، رقم: ۲۱۶۰

مخضرم، به کسى مى‌گویند که هم زمان جاهلیت و هم اسلام را درک کرده باشد.
ابوذر غفاری:

صحابى.

احمد بن حنبل، همین روایت را به این صورت نقل کرده است:

حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی قثنا یحیى بن آدم نا یونس عن أبی إسحاق عن زید بن یثیع قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لینتهین بنو ولیعه أو لأبعثن إلیهم رجلا کنفسی یمضی فیهم أمری یقتل المقاتله ویسبی الذریه قال فقال أبو ذر فما راعنی إلا برد کف عمر فی حجزتی من خلفی فقال من تراه یعنی قلت مایعنیک ولکن یعنی خاصف النعل.

از زید بن یثیع نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود:

«یا بنو ولیعه از این شیوه دست برمى‌دارند، یا مردى را به سوى آنان مى‌فرستم که همانند خودم هست. او در میان آنان فرمان مرا اجرا مى‌کندد، جنگ‏جویانشان را مى‏کشد و فرزندانشان را به اسارت مى‏گیرد».

ابو ذر مى‏گوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوى من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر کیست؟ گفتم: مقصود ایشان تو نیستى، مقصود کسى است که کفش را وصله مى‏زند.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، فضائل الصحابه، ج ۲ ص ۵۷۱، ح۹۶۶، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

این روایت، با روایتى که نسائى نقل کرده است،‌ دو تفاوت اساسى دارد: الف: این که مقصود رسول خدا (ص) ابوبکر نیست، حذف شده است؛ ۲٫ مقصود از وصله زننده نعل مشخص نشده است.

و ابن أبى شیبه نیز براى حفاظت از آبروى هر دو خلیفه، ادامه روایت را حذف و تحریفات بیشترى را اعمال کرده است:

حَدَّثَنَا أَبُو الْجَوَابِ، عَنْ یُونُسَ بْنِ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «لَیَنْتَهِیَنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إلَیْهِمْ رَجُلًا کَنَفْسِی فَیُمْضِی فِیهِمْ أَمْرِی، فَیَقْتُلُ الْمُقَاتِلَهَ وَیَسْبِی الذُّرِّیَّهَ».

إبن أبی شیبه الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۶ ص ۳۷۴، ح۳۲۱۳۷، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۹هـ.

به هر حال این روایت که سند آن صحیح است، ثابت مى‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام با رسول خدا صلى الله علیه وآله هیچ تفاوتى ندارد و در حقیقت یک روح هستند در دو بدن.

از طرف دیگر ثابت مى‌کند که عمر بن الخطاب و رفیق او ابوبکر،‌ داراى چنین ویژگى نیستند و شایستگى آن را ندارند که به نمایندگى از پیامبر خدا به جنگ با مخالفان اسلام بروند.

 


روایت دوم: عبد الله بن شداد

 

ابن أبى شیبه کوفى در کتاب المصنف مى‌نویسد:

حَدَّثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ عَیَّاشٍ الْعَامِرِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَدَّادٍ، قَالَ: قَدِمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَفْدُ آلِ سَرْحٍ مِنَ الْیَمَنِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «لَتُقِیمُنَّ الصَّلَاهَ وَلَتُؤْتُنَّ الزَّکَاهَ وَلَتَسْمَعُنَّ وَلَتُطِیعُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إلَیْکُمْ رَجُلًا کَنَفْسِی، یُقَاتِلُ مُقَاتِلَتَکُمْ وَیَسْبِی ذَرَارِیَّکُمْ، اللَّهُمَّ أَنَا أَوْ کَنَفْسِی»، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ.

گروهى از طایفه آل سرح پیش رسول خدا (ص) آمدند، پس آن حضرت فرمود: یا نماز را مى‌خوانید، زکات مى‌پردازید، دستورات را گوش مى‌دهید و اطاعت مى‌کنید، یا کسى را به سوى شما مى‌فرستم که همانند من است، با جنگاورانتان مى‌جنگد، خانواده‌تان را اسر مى‌کند، خدایا ! یا خودم مى‌روم یا کسى که مثل من است. سپس دست على (علیه السلام) را بلند کرد.

إبن أبی شیبه الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۶ ص ۳۶۹، رقم: ۳۲۰۹۳، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۹هـ.
بررسی سند روایت:
شریک بن عبد الله القاضی:

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:

شریک بن عبد الله أبو عبد الله النخعی القاضی أحد الأعلام عن زیاد بن علاقه وسلمه بن کهیل وعلی بن الأقمر وعنه أبو بکر بن أبی شیبه وعلی بن حجر وثقه بن معین وقال غیره سیء الحفظ وقال النسائی لیس به بأس هو أعلم بحدیث الکوفیین من الثوری قاله بن المبارک توفی ۱۷۷ عاش اثنتین وثمانین سنه خت ۴ م متابعه

شریک بن عبد الله نخعى قاضى، یکى از مشاهیر بود. یحیى بن معین او را توثیق کرده‌اند، دیگران گفته‌اند که حافظه‌اش خوب نبود، نسائى گفته: اشکالى در او نیست او نسبت به حدیث اهل کوفه از ثورى داناتر بود، این سخن را ابن مبارک گفته.

الکاشف ج۱ ص۴۸۵، رقم:۲۲۷۶
عیاش بن عمرو العامری:

از روات مسلم و سایر صحاح سته؛ ذهبى در باره او مى‌نویسد:

عیاش بن عمرو العامری الکوفی عن بن أبی أوفى وإبراهیم التیمی وعنه سفیان وشعبه وثق م س.

عیاش بن عمرو، توثیق شده است.

الکاشف ج۲ ص۱۰۷، رقم: ۴۳۵۵

عیاش بن عمرو الکوفی ثقه.

عیاش بن عمر، ثقه است.

تقریب التهذیب ج۱ ص۴۳۷، رقم:۵۲۷۱
عبد الله بن شداد:

از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:

ابن حجر عسقلانى نام او را در زمره أصحاب آورده است:

عبد الله بن شداد بن الهاد اللیثی تقدم فی ترجمه أبیه فی القسم الأول سیاق نسبه وولد هو فی عهد النبی صلى الله علیه وسلم وأمه سلمى بنت عمیس….

عبد الله بن شداد، در شرح حال پدرش در قسم اول از أصحاب در باره او نسبش سخن گفتیم، او در زمان رسول خدا (ص) به دنیا آمد و ادرش سلمى بن عمیس بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج۵ ص۱۳، رقم: ۶۱۸۱، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ – ۱۹۹۲م.

ابن عبد البر قرطبى نیز نام او را در زمره أصحاب آورده است:

عبد الله بن شداد بن الهاد اللیثى العتوارى ولد على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم کان من أهل العلم.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى ۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۳ ص۹۲۶، رقم: ۱۵۷۳، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ.

بنابراین، سند روایت اشکالى ندارد و تمام راویان آن از روات بخارى و یا مسلم هستند.

 


روایت سوم: عبد الرحمن بن عوف

 

حاکم نیشابورى در کتاب المستدرک مى‌نویسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الزَّاهِدُ الأَصْبَهَانِیُّ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ بْنِ خَالِدٍ الأَصْبَهَانِیُّ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا طَلْحَهُ بْنُ خَیْرٍ الأَنْصَارِیُّ، عَنْ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: افْتَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مَکَّهَ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَى الطَّائِفِ فَحَاصَرَهُمْ ثَمَانِیَهً أَوْ سَبْعَهً، ثُمَّ أَوْغَلَ غُدْوَهً أَوْ رَوْحَهً، ثُمَّ نَزَلَ ثُمَّ هَجَرَ، ثُمَّ قَالَ:

«أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی لَکُمْ فَرَطٌ، وَإِنِّی أُوصِیکُمْ بِعِتْرَتِی خَیْرًا مَوْعِدُکُمُ الْحَوْضُ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَتُقِیمُنَّ الصَّلاهَ، وَلَتُؤْتُونَ الزَّکَاهَ، أَوْ لأَبْعَثَنَّ عَلَیْکُمْ رَجُلا مِنِّی، أَوْ کَنَفْسِی فَلَیَضْرِبُنَّ أَعْنَاقَ مُقَاتِلِیهِمْ، وَلَیَسْبِیُنُّ ذَرَارِیَّهُمْ»، قَالَ: فَرَأَى النَّاسُ أَنَّهُ یَعْنِی أَبَا بَکْرٍ أَوْ عُمَرَ، فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: «هَذَا».

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.

پس از آنکه رسول خدا (ص) مکه را فتح کرد، از آن جا به طائف رفت و هشت یا نه شبانه روز آن جا را محاصره کرد. پس از آنکه محاصره به پایان رسید و طائف را فتح کرد، خطاب به مردم فرمود: من شما دوست دارم، و شما را به نیکى نسبت به اهل بیتم سفارش مى‌کنم، وعده‏گاه ما فرداى قیامت در کنار حوض کوثر است. به خدائى که جان من در دست اوست، نماز به پاى دارید و زکات بپردازید و گرنه مردى را بر شما بر مى‏انگیزانم که از من است و یا همانند من است تا گردن جنگجویان شما را بزند وزن و فرزند شما را اسیر کند.

مردم گمان مى‏کردند آن مرد ابو بکر یا عمر است. اما رسول خدا (ص) دست على (علیه السّلام) را گرفت و گفت: این است آن مرد.

این روایت سندش صحیح است؛ ولى بخارى و مسلم نقل نکرده‌اند.

الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى ۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج ۲ ص ۱۳۱، ح۲۵۵۹، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.

ابن أبى شیبه در المصنف، فسوى در المعرفه والتاریخ، ابویعلى در مسند خود، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و ابن حجر عسقلانى در المطالب العالیه روایت را به همین صورت نقل کرده‌اند:

إبن أبی شیبه الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۷ ص ۴۱۱، ح۳۶۹۵۳، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۹هـ.

الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفاى۲۷۷هـ)، المعرفه والتاریخ، ج ۱ ص ۱۲۱، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م.

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى۳۰۷ هـ)، مسند أبی یعلی، ج ۲ ص ۱۶۵، ح۸۵۹، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج ۴۲ ص ۳۴۲، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ج ۱۶ ص ۶۸، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمه/ دار الغیث، الطبعه: الأولى، السعودیه – ۱۴۱۹هـ.

اما ابوبکر بزار در مسند خود و همچنین شجرى جرجانى در کتاب الأمالى، روایت را به صورتى نقل کرده‌اند که نامى از ابوبکر و عمر برده نشود، تا مبادا برترى مطلق امیرمؤمنان علیه السلام بر آن دو ثابت شود.

حدثنا یوسف بن موسى وأحمد بن عثمان بن حکیم قالا نا عبید الله بن موسى قال نا طلحه بن جبر عن المطلب بن عبد الله بن حنطب عن مصعب بن عبد الرحمن بن عوف عن أبیه قال لما فتح رسول الله صلى الله علیه وسلم مکه انصرف إلى الطائف فحاصرها سبع عشره أو تسع عشره ثم قام خطیبا فحمد الله وأثنى علیه ثم قال أوصیکم بعترتی خیرا وإن موعدکم الحوض والذی نفسی بیده لتقیمن الصلاه ولتؤتن الزکاه أو لأبعثن إلیکم رجلا منی أو کنفسی یضرب أعناقکم ثم أخذ بید علی

البزار، ابوبکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاى۲۹۲ هـ)، البحر الزخار (مسند البزار)، ج ۳ ص ۲۵۹، ح۱۰۵۰، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسه علوم القرآن، مکتبه العلوم والحکم – بیروت، المدینه الطبعه: الأولى، ۱۴۰۹ هـ

الشجری الجرجانی، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفاى۴۹۹ هـ)، کتاب الأمالی وهی المعروفه بالأمالی الخمیسیه، ج ۱ ص ۱۸۵، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۲ هـ – ۲۰۰۱م.

 


روایت چهارم: جابر بن عبد الله

 

طبرانى در المعجم الأوسط مى‌نویسد:

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ سَعِیدٍ الرَّازِیُّ، قَالَ: نا الْحُسَیْنُ بْنُ عِیسَى بْنِ مَیْسَرَهَ الرَّازِیُّ، قَالَ: نا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْقُدُّوسِ، قَالَ: نا الأَعْمَشُ، عَنْ مُوسَى بْنِ الْمُسَیِّبِ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَهَ إِلَى بَنِی وَلِیعَهَ، وَکَانَتْ بَیْنَهُمْ شَحْنَاءُ فِی الْجَاهِلِیَّهِ، فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَهَ اسْتَقْبَلُوهُ لِیَنْظُرُوا مَا فِی نَفْسِهِ، فَخَشِیَ الْقَوْمَ فَرَجَعَ إِلَى رَسُولِ (ص) فَقَالَ: إِنَّ بَنِی وَلِیعَهَ أَرَادُوا قَتْلِی، وَمَنَعُونِی الصَّدَقَهَ. فَلَمَّا بَلَغَ بَنِی وَلِیعَهَ الَّذِی قَالَ الْوَلِیدُ: عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ کَذَبَ الْوَلِیدُ، وَلَکِنْ کَانَتْ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُ شَحْنَاءُ، فَخَشِینَا أَنْ یُعَاقِبَنَا بِالَّذِی کَانَ بَیْنَنَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ” لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَهَ أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلا عِنْدِی کَنَفْسِی، یَقْتُلُ مُقَاتِلَتَهُمْ، وَیَسْبِی ذَرَارِیَّهُمْ، وَهُوَ هَذَا ” ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى کَتِفِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: وَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی الْوَلِیدِ:«یَأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ» الآیَهَ.

رسول خدا (ص)، ولید بن عقبه را نزد بنى ولیعه فرستاد، میان ولید و آن‌ها در جاهلیت خونى ریخته شده بوده، چون خبر آمدن ولید را شنیدند به استقبال وى بیرون آمدند، ولید خیال کرد که قصد کشتن او را دارند، به همین خاطر پیش رسول خدا (ص) آمد و گفت: بنى ولیعه قصد کشتن من را کردند و از دادن زکاه خوددارى کردند. وقتى خبر به بنى ولیعه رسید، نزد رسول خدا آمدند و گفتند: ولید دروغ مى‌گوید، بلى در میان ما خونى بود ترسیدیم که مبادا به خاطر آن ما را مجازات کند (ولى قصد کشتن او را نداشتیم). رسول خدا (ص) فرمود: یا بنى ولیعه، از کارشان دست برمى‌دارند، یا مردى را به سوى آن‌ها مى‌فرستم که در نزد من، همانند من است، جنگجویان شما را مى‌کشد و زنان شما را اسیر مى‌کند و او این مرد است: سپس دست به بازوى على بن أبى طالب (ع) زد.

جابر گفت: در باره ولید این آیه نازل شد: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، هر گاه فاسقى براى شما خبرى آورد، تحقیق کنید…»

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الأوسط، ج ۴ ص ۱۳۳، ح۳۷۹۷، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین – القاهره – ۱۴۱۵هـ.

علام زمخشرى در تفسیر کشاف روایت را این گونه نقل کرده است:

( ۱۰۶۶ ) بعث رسول الله صلى الله علیه وسلم الولید بن عقبه أخا عثمان لأمّه وهو الذی ولاه عثمان الکوفه بعد سعد بن أبی وقاص، فصلى بالناس وهو سکران صلاه الفجر أربعاً، ثم قال: هل أزیدکم، فعزله عثمان عنهم مصدّقاً إلى بنی المصطلق، وکانت بینه وبینهم إحنه، فلما شارف دیارهم رکبوا مستقبلین له، فحسبهم مقاتلیه، فرجع وقال لرسول الله صلى الله علیه وسلم: قد ارتدوا ومنعوا الزکاه، فغضب رسول الله صلى الله علیه وسلم وهمّ أن یغزوهم. فبلغ القوم فوردوا وقالوا: نعوذ بالله من غضبه وغضب رسوله، فاتهمهم فقال: ( لتنتهنّ أو لأبعثنّ إلیکم رجلاً هو عندی کنفسی یقاتل مقاتلتکم ویسبی ذراریکم، ثم ضرب بیده على کتف علی رضی الله عنه

رسول خدا (ص) ولید بن عقبه، برادر مادرى عثمان ـ او همان کسى است که عثمان او را بعد از سعد بن أبى وقاص حاکم کوفه کرد؛ پس در حال مستى نماز صبح را چهار رکعت خواند، سپس گفت: مى خواهید بیشتر بخوانم، عثمان او را عزل کرد ـ را نزد بنى مصطلق فرستاد، بین او و آن قبلیه خونى بود، وقتى به منطقه آن‌ها رسید، آن‌ها به استقبالش آمدند، خیال کرد که قصد کشتن او را دارند، پس بازگشت و به رسول خدا (ص) گفت: آن‌ها مرتد شده‌اند و زکات ندادند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و قصد جنگ با آن‌ها را داشتند. وقتى خبر دروغ ولید به آن قبیله رسید، آمدند و گفتند: به خدا پناه مى‌بریم از غضب او و غضب رسولش، رسول خدا آن‌ها را متهم کرد و فرمود: یا دست برمى‌دارید، یا مردى را مى‌فرستم که در نزد من، همانند من است، جنگجویانتان را مى‌کشد و خانوادتان را اسیر مى‌کند، سپس بادست به بازوى على (ع) زد.

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى۵۳۸هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج ۴ ص ۳۶۲، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

همین مطلب در کتاب‌هاى دیگر اهل سنت نیز آمده است:

الزیلعی، عبدالله بن یوسف ابومحمد الحنفی (متوفاى۷۶۲هـ)، تخریج الأحادیث والآثار الواقعه فی تفسیر الکشاف للزمخشری، ج ۳ ص ۳۳۲، تحقیق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزیمه – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۴هـ.

النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفاى ۷۲۸ هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج ۶ ص ۳۴۲، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۶هـ – ۱۹۹۶م.

 


روایت پنجم: مطلب بن عبد الله

 

برخى از علماى اهل سنت همین روایت را از عبد المطلب بن عبد الله بن حنطب، این گونه نقل کرده‌اند:

عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَنْطَبٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِوَفْدِ ثَقِیفٍ حِینَ جَاءُوا: «لَتُسْلِمُنَّ أَوْ لَنَبْعَثَنَّ رَجُلا مِنِّی، أَوْ قَالَ: مِثْلَ نَفْسِی، فَلَیَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَکُمْ، وَلَیَسْبِیَنَّ ذَرَارِیَّکُمْ، وَلَیَأْخُذَنَّ أَمْوَالَکُمْ»، فَقَالَ عُمَرُ: فَوَاللَّهِ مَا تَمَنَّیْتُ الإِمَارَهَ إِلا یَوْمَئِذٍ، جَعَلْتُ أَنْصِبُ صَدْرِی رَجَاءَ أَنْ یَقُولَ هُوَ هَذَا، قَالَ: فَالْتَفَتَ إِلَى عَلِیٍّ فَأَخَذَ بِیَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: «هُوَ هَذَا هُوَ هَذَا»

رسول خدا به گروهى از سقیف که آمده بودند فرمود: یا تسلیم شوید، یا مردى را مى‌فرستم که از من است، یا فرمود که مثل من است؛ تا گردن شما را بزند، خانوادتان را اسیر کند و اموالتان را بگیرد. پس عمر گفت: به خدا هیچگاه امارت را آرزو نکردم؛‌ مگر آن روز، من سینه‌ام را ستبر کرده بودم، به امید که بگوید او عمر است. رواى گوید: پس رسول خدا به طرف على توجه کرد، دست او را گرفت و سپس فرمود: آن مرد این است، آن مرد این است.

الأزدی، معمر بن راشد (متوفاى۱۵۱هـ)، الجامع، ج ۱۱ ص ۲۲۶، ح۲۰۳۸۹، تحقیق: حبیب الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت ، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۳هـ

إبن أبی شیبه الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۱۱ ص ۲۲۶، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۹هـ.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، فضائل الصحابه، ج ۲ ص ۵۹۳، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج ۱ ص ۲۸۳، طبق برنامه الجامع الکبیر.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى ۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج ۳ ص ۱۱۱۰، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ.

الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفاى۶۴۴هـ) الجوهره فی نسب النبی وأصحابه العشره، ج ۱ ص ۲۹۵، طبق برنامه الجامع الکبیر.

الطبری، ابوجعفر محب الدین أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاى۶۹۴هـ)، ذخائر العقبى فی مناقب ذوی القربى، ج ۱ ص ۶۴، ناشر: دار الکتب المصریه – مصر.

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفاى۱۰۴۴هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، ج ۲ ص ۷۳۴، ناشر: دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۰.

العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفاى۱۱۱۱هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج ۳ ص ۳۰، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه.
نتیجه

این روایت که لا اقل دو سند صحیح دارد، ثابت مى‌کند که امیرمؤمنان علیه السلام «نفس پیامبر صلى الله علیه وآله» است و هیچ تفاوتى با آن حضرت ندارد، تمام فضائل، مقامات و مناقبى را که رسول خدا صلى الله علیه وآله دارد، امیرمؤمنان علیه السلام نیز دارد، جز نبوت که استنثناء شده است. و این برترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام به شمار مى‌رود.

 

 

منبع:پرسمان