روایاتی که در آن امیر المؤمنین علی(ع) خود را مظلوم خوانده باشد، بسیار است. در بسیاری از آنها گفتار «ما زلت مظلوماً» به کار رفته است. این روایات به حدّی زیاد بوده که گفته شده ایشان در تمام خطبه‌ها این عبارت را بیان می‌فرمود؛ همان‌طور که در تاریخ نقل شده است که؛ «علی(ع) بر منبر نمی‌رفت مگر این‌که در آخر کلام خود می‌گفت: از زمانی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، من مظلوم بوده‌ام».[۱] البته این تعبیر – اگر سند آن را قبول کنیم- قطعاً به جهت مبالغه بوده که نشان از نقل بسیار این گفتار دارد.

از جمله روایات در این موضوع، روایت مورد بحث است:
«قال علی(ع): مَا زِلْتُ‏ مَظْلُوماً مُذْ کُنْتُ، إِنْ کَانَ عَقِیلٌ لَیَرْمَدُ فَیَقُولُ: لَا تَذُرُّونِی‏ حَتَّى تَذُرُّوا أَخِی عَلِیّاً، فَأُضْجَعُ فَأُذَرُّ وَ مَا بِی رَمَدٌ»؛
[۲] امام على(ع) فرمود: «من پیوسته از زمان تولد مظلوم بوده‌ام به طورى که گاهى عقیل به درد چشم مبتلا می‌شد، می‌گفت: من نمی‌گذارم دوا به چشم من بریزید مگر این‌که اول به چشم على بریزید با این‌که من مبتلا به درد چشم نبودم».
در منابع دیگر نیز محتوای این روایت وجود دارد که تنها در برخی عبارات با آنچه نقل شده متفاوت است.
[۳]
با این حال؛ سند این روایت، چندان قابل استناد نیست، بلکه حتی دارای ضعف‌هایی نیز می‌باشد.
[۴] علاوه بر سند، بر محتوای این روایت نیز اشکالاتی وجود دارد؛ زیرا عقیل حدود ۲۰ سال از علی(ع) بزرگ‌تر بوده است[۵] چگونه می‌توان باور کرد جوان بیست ساله برای استفاده از دواء چشم، کج خلقی کرده و بخواهد قبل از او، آن دوا را در چشم کودک یک ساله بریزند، آن هم جوانی که عقیل شاهد معجزه تولد او در درون کعبه بوده است و بعیدتر این‌که والدینی چون ابوطالب و همسرش برای رفع بهانه گیری‌های چنین جوانی، به کودک کم سن و سال آسیب برسانند و دواء در چشم سالم بریزند.

وجود چنین ضعف‌هایی سبب شده علما، بعد از نقل این روایت، کلامی در ضعف آن بیان داشته باشند؛ برای نمونه علامه مجلسی بعد از نقل این روایت می‌گوید:‌ «این روایت با توجه به تفاوت سنی امیر المؤمنین و عقیل خالی از بُعد نیست؛ زیرا بعید است کسی که بیست و دو سال دارد برای دوایی که استفاده‌اش سخت است، کودک دو ساله را مقدم کند و بعیدتر از این سرنهادن والدین به این خواسته فرزند جوان است».[۶]
علما دیگری نیز شبیه این گفتار را در ضعف این روایت بیان کرده‌اند.
[۷]

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج ۲، ص ۱۱۵، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، ۱۳۷۹ق.

[۲]. شیخ طوسی، الأمالی، ص ۳۵۰، دار الثقافه، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

[۳]. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص ۱۰۵، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۴ق.
شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۴۵، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.

[۴]. در سند این روایت اشخاصی چون عبدالله بن محمد البلوی وجود دارند که علمای رجال آن را ضعیف می‌دانند: «البلوی رجل ضعیف مطعون علیه»؛‏ نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعه(رجال نجاشی)، ص ۳۲۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ ششم، ۱۳۶۵ش.

[۵]. بحرانی، سید هاشم، حلیه الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار(ع)، ج ۲، ص ۳۳۵، مؤسسه المعارف الإسلامیه، قم، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

[۶]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏۲۷، ص ۲۰۸، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۷]. حلیه الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار(ع)، ج ۲، ص ۳۳۵٫