طبری به سند خود از امام زین العابدین (ع) چنین آورده است:
آن شب که پدرم فردایش شهید شد، من نشسته بودم، عمّهام زینب از من پرستاری میکرد. پدرم از یاران خود کناره گرفت و در خیمهای بود و حوی (یا: جون) غلام ابوذر هم نزد او بود. امام در حالی که به آمادهسازی شمشیر خود مشغول بود، این شعرها را میخواند: یا دهر افٍ لک…؛ « ای روزگار! اف بر تو از جهت دوستی! چه بسیار یاران و جویندگانی را که در بامداد و شامگاهانت کشته نهادهای. روزگار هم به جایگزین برای آنها قانع نمیشود. فرجام کار در دست خدای بزرگوار است و هر زندهای روندۀ این راه است».
دو سه بار این شعرها را تکرار کرد تا فهمیدم منظورش چیست. اشک در چشمانم جاری شد. جلوی اشک خود را گرفتم و آرامش پیشه کردم. دانستم که بلا نازل شده است.
قال الطّبریّ:
قَالَ أَبُو مخنف: حَدَّثَنِی الْحَارِثُ بن کعب و ابو الضحاک، عن على ابن الْحُسَیْن بن علی قَالَ: إنی جالس فِی تِلَکَ العشیه الَّتِی قتل أبی صبیحتها، و عمّتی زینب عندی تمرّضنی، إذ اعتزل أبی بأَصْحَابه فِی خباء لَهُ، و عنده حویّ[۱]، مولى أبی ذرّ الْغِفَارِیّ، وَ هُوَ یعالج سیفه و یصلحه و أبی یقول:
یَا دهر أف لک من خلیل کم لک بالإشراق و الأصیل
من صاحب أو طالب قتیل و الدّهر لا یقنع بالبدیل
و إنّما الأمر إِلَى الجلیل و کلّ حیّ سالک السّبیل
قال: فأعادها مرتین او ثلاثا حَتَّى فهمتها، فعرفت مَا أراد، فخنقتنی عبرتی، فرددت دمعی و لزمت السّکون، فعلمت أنّ البلاء قَدْ نزل.[۲]
[۱]– فی الارشاد: جوین و فی هامش البحار: جون، و فی زیاره الناحیه المقدسّه جون بن حوی، عبرات المصطفین ۲: ۱۶۱٫
[۲]– تاریخ الطبری ۳: ۳۱۶، الارشاد: ۲۳۲، الکامل فی التاریخ ۲: ۵۶۰، مقاتل الطالبییین: ۱۱۲، تاریخ الیعقوبی ۲: ۲۴۳، روضه الواعظین ۱: ۱۸۴، اللهوف: ۱۳۹، تقدم الاشعار فی وروده (ع) بکربلاء، البحار ۴۵:۱، العوالم ۱۷: ۲۴۵، اعیان الشیعه ۱: ۶۰۱، وقعه الطف: ۲۰۰٫
پاسخ دهید