در این متن می خوانید:
      1. اشاره
      2. متن ردیه
      3. پی نوشت ها

اشاره

متن حاضر یکی از قدیمی ترین و ناشناخته ترین ردیات بر عقاید محمد بن عبدالوهاب (م۱۷۹۲)، نوشته عبدالله بن سعید علوی الحُضَری است.۲ اطلاعات بسیار کمی از این شخص در دست ماست، نام کاتب این اثر در صفحه پایانی، جوهر بن محمد بن جوهر ذکر شده است. در صفحه اول کتاب توضیحی در باب محتویات کتاب به شرح ذیل درج شده است:

فی معرفه… علی جهه الرد علی المبتدع ابن عبدالوهاب الذی الان فی نجد المصرّ علی الزیغ و العناد لما رأیت فی بعض کلامه فی تکفیر المسلمین اهل السنه و الجماعات و دعوه التوحید و قوله لم یفرقوا بین الربوبیه و الالوهیه…

لازم به ذکرست که در جای جای این رساله، اشاراتی به حضور و حیات ابن عبدالوهاب در زمان نگارش این ردیه شده است. محمد بن عبدالوهاب خود رسالات و متون عقیدتی تاریخی بسیاری را در زمان حیاتش به رشته تحریر در آورد که مجموعه آن ها برای بازماندگان و پیروان بهترین منبع عقیدتی و ایدئولوژیک محسوب می شد.۳ این رسالات عموما باعث پدید آمدن و نگارش ردیات پرتعداد و متکثری از سوی مخالفان و منتقدان ابن عبدالوهاب در سراسر شبه جزیره عربستان و ممالک همجوار شده بود که می توان آن ها را در کنار رسائل ابن عبدالوهاب متون دست اول و مهم تاریخ وهابیت انگاشت. اما رساله مورد نظر متنی ست که  از مطالب و استدلالات آن در ردیه مهم ضدوهابی الدرر السنیه، نوشته احمد بن زینی دحلان استفاده عیان و آشکاری شده است. با توجه به اینکه کتاب الدرر السنیه در اوایل قرون نوزدهم نگاشته شده و وفات شیخ نیز در اواخر قرن هجدهم(سال۱۷۹۲) بوده است، می توان گمان برد که رساله مورد نظر ما در ربع پایانی قرن هجدهم و در سنوات پایانی حیات ابن عبدالوهاب نوشته شده است.

دو ویژگی مهم دیگر نیز در این کتاب قابل توجه است؛ اول آنکه نگارنده با زبانی تند، بی پروا و سرشار از شماتت و تحقیر محمد بن عبدالوهاب را مورد خطاب قرار داده و از واژه هایی چون دغل کار، کذاب، ریاکار و فتنه گری از یمامه برای خطاب او استفاده کرده است. از سوی دیگر ظاهرا آشنایی الحضری با ذات عقاید ابن عبدالوهاب بسیار اندک و ناچیز بوده و غایت توجه و تلاش او بیش از نقد علمی و دقیق آراء ابن عبدالوهاب، حفظ و جلوگیری از ورود بدعت به شرایط فقهی-اجتماعی جاری آن روزگار در شبه جزیره بوده است. در ضمن نگارنده در آغاز کتاب و به عنوان مقدمه بدون اشاره به انتساب عقاید مورد بحثش در این کتاب، به تبیین و تحلیل فقهی و حدیثی مفهوم شرک پرداخته است. چراکه ابن عبدالوهاب اصلی ترین مبانی عقیدتی و فکری خود را بر همین مفهوم شرک و توحید بنا کرده بود و با همان استدلالات دشمنان خویش را تکفیر می کرد. نگارنده در متن خویش بیش از ۲۵ بار به آیات و احادیث متعدد ارجاع داده و از سخنان بزرگانی چون قاضی عیاض، یافعی و البیضاوی سخنانی نقل کرده است.

نسخه مورد ارجاع ما در این رساله(نسخه شماره ۳۹۹)، مربوط به کتابخانه قاضی خسرو بیگ در سارایوو ست که یکی از غنی ترین کتابخانه ها در زمینه متون و نسخ خطی اسلامی در اروپاست. اندازه صفحات ۲۰٫۵ در ۱۵ سانتی متر است که ۱۲ سطر در میان آن ها گنجانده شده است.متون دیگری نیز علاوه بر رساله مورد بحث در این مجموعه به شماره ۳۹۹، وجود دارد: رساله فی تعریف الالفاظ الصوفیه از زکریا بن محمد الانصاری(م.۹۲۶/۱۵۲۰) و نیز کتاب توحید القرآن که به ترکی نگاشته شده است.

این مجموعه به خط نسخ نگاشته شده و مملو از غلط های املایی رونویس آن است که شخص دیگری که هویت اش بر ما مشخص نیست آن ها را با مداد تصحیح کرده است. توضیحات و حواشی دیگری نیز در میان خطوط یا در کناره صفحات نگاشته شده و ارجاعات و تحلیلی از مطالب کتاب است که احتمالا بدست همو که اغلاط املایی متن را تصحیح کرده نوشته شده اند.

 

متن ردیه

الحمدلله الذی منّ علینا بالاسلام و الایمان  و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له الواحد المنان و اشهد ان محمدا عبده و رسوله المصطفی من عدنان صلی الله علیه و علی آله و اصحابه ما تعاقب الدهور و الازمان اما بعد؛ فاعلم یا أخی أنّ توحید الله تعالی هو رأس مال العبد الذی به نجاته فی الآخره و هو الذی اذا صح منه بنیت علیه جمیع اعمال الصالحه، مقابل التوحید الشرک و هو نوعان اصغر و  اکبر،  فالاصغر هو الشرک فی العباده کان لایخلص لله عزوجل فی عباداته بل یرائی بها الناس فی بعض الاحیان فهذا النوع من جمله المعاصی و هو لایخلد فی النار بل قد یغفر الله لصاحبه، و اما الشرک الاکبر الذی لایغفره الله فهو الشرک فی ذات المعبود سبحانه بان یجعل معه الهاً آخر.قال الله عزوجل فی کتابه و قال الله لاتتخذوا الهین اثنین انما هو اله واحد اولی صفاته بان یجعل له شبیهاً فیها وسوا کان فی صفات ابه همین دلیلت کالسمع و البصر و الکلام او فی صفات الافعال کالخلق و الرزق و الاحیاء و الاماته و الضر و النفع، فمن إعتقد ان مع الله الهاً آخر مستقل بابه همین دلیلت او مشابه له فی الصفات، او مشارک له فی الافعال بان یخلق و یرزق و یحیی و یمیت و یضر و ینفع استقلالا بغیر اذنه تعالی فهو مشرک بالله عزوجل شرکاً اکبر یستحق به الخلود فی النار، و اما الفعل باذنه تعالی فقد یکون ذلک معجزه لنبی او کرامه لولی و لکن لا یکون کفعل الله فان فعل القدیم لیس کفعل الحادث قال الله تعالی فی شان عیسی بن مریم(ع) و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر بإذنی فتنفخ فیها فتکون طیراً بإذنی و تبری الاکمه و الابرص بإذنی، و قال فی الآیه الاخری انی أخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیراً بإذن الله و ابرئ الاکمه و الابرص و احیی الموتی بإذن الله و انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لآیه لکم ان کنتم مومنین. فقوله تعالی حکایه عن عیسی علیه السلام انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر لا یکون مشارکه للباری تعالی فی خلق الخلق فی البته، و قوله و احیی الموتی لایکون مشارکه له ایضاً فی احیاء الموتی و قوله و أنبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فی بیوتکم لا یکون مشارکه له فی علم الغیب اذ لا مشابهه بین فعل القدیم  و الحادث بوجه من الوجوه لقوله تعالی لیس کمثله شئ فإنه لو ملکه احیاء طیر واحد لم یملک احیاء الطیور کلها و لو ملکه احیاء میت واحد لم یملکه احیاءالموتی کلهم ولو علمه علم غیب واحد ما شارکه فی علم الغیوب کلها و لو ملکه مضرۀ رجل واحد لم یقدر علی مضرۀ جمیع الخلق و لو ملکه منفعه رجل واحد لم یقدر ان ینفع جمیع الخلق،  فلا مناسبۀ بین فعل الخاق و المخلوق فی الاحیاء و الامانۀ و الضر و النفع و غیرها من جمیع الافعال لان افعاله تعالی عامۀ فی الکلیات و الجزئیات و إنما هذه الافعال جزئیات یجریها الحق تعالی علی ایدی من شاء من خلقۀ معجزات و کرامات یجب الایمان بها عند اهل السنۀ و ما جاز ان یکون معجزۀ لنبی جاز ان یکون کرامۀ لولی بشرط عدم دعوی النبوۀ فعلی هذا لا انکار علی الولی ادا قال انا افعل و افعل بإذن الله فانه لایدعی شیئاً من  تلقاء نفسه استقلالا و انما غایته ان یتحدث بما انعم الله به علیه من المواهب و الکرامات و لاحرج علیه فی ذلک،  قال تعالی و اما بنعمۀ ربک فحدث. وأعلم ان جمیع الاکوان کلها فی طاعۀ مکونها تعالی و قد خلقهاالله تعالی من اجل الانسان لقوله عزوجل فی بعض الکتب الالهیه ابن آدم خلقتم من أجلی و خلقت الکون لأجلک فمن اطاع الله اطاعه کل شئ، و لهذا لما تعجب ابوطالب من نبع الماء للنبی صلی الله علیه و سلم فقال ما اطوع ربک یا محمد و قال انت یا عم لو اطلعته لاطاعک، فأطاعه الأکوان و انفعالها باذن الله تعالی واقع لانبیاء الله و اولیائه معجزات و کرامات لاینکرها الا الخوارج و المبندعه.

فصل: توحید الالوهیۀ داخل فی عموم توحید الربوبیۀ بدلیل ان الله تعالی لما أخذ المیثاق علی ذریۀ آدم خاطبهم تعالی بقوله ألست بربکم و لم یقل بالهکم و من العلوم ان من اقر له بالربوبیه فقد اقر له بالالوهیه، و ایضاً ورد فی الحدیث ان الملکان فی القبر یسألان العبد من ربک و لم یقولا من الهلک فدلّ علی ان توحید الربوبیه شامل له. و من العجائب قول محمد بن عبدالوهاب لمن شهد ان لااله الاالله محمد رسول الله من اهل القبلۀ انت لم تعرف التوحید. التوحید نوعان؛ توحید الربوبیۀ الذی اقرّت به المشرکون و الکفار، و التوحید الالوهیۀ الذی اقرّت به الحنفاء هذا هوالذی یدخلک فی دین الاسلام. فیالیت شعری هل للکافر توحید صحیح حتی یقال انه موحدفانه لو قال لااله الاالله الف مرّۀ لم یقبل منه التوحید مالم یقل محمد  رسول الله و یترک عبادۀ الاصنام. فهل سمعتم ایهاالمسلمون فی الاحادیث و السیر ان رسول الله صلی الله علیه و السلم اذا قدمت علیه اجلاف العرب لیسلموا علی یدیه یفصل لهم هذین النوعین اعلی توحید الربوبیه و الالوهیه و یخبرهم بأن توحید الالوهیه هو الذی یدخلهم فی دین الاسلام او یکتفی منهم بمجرد الشهادتین و ظاهرۀ اللفظ و یحکم باسلامهم فما هذا الافتراء  و الزور علی الله و رسوله فان من وحد الرب فقد وحد الاله و من اشرک بالرب فقد اشرک بالاله فلیس للعالم اله غیر الرب فاذا قلت لااله الا الله تعتقد انه هو ربک فتنفی الالوهیه عن غیره تعالی کما تنفی الربوبیه عن غیره ایضاً و تثبت له الوحدانیه فی ذاته و صفاته و افعاله. و معنی الوحدانیه ان لایکون له ثانی و متی جاز فی عقلک وقوع الثانی له تعالی سواء أکان مستق بابه همین دلیلت او مشابه له فی الصفات او مشارک له فی الافعال فانت مشرک بالله تعالی شرکاً اکبر حیث اعتقدت وجود المحال الذی لایتصور فی العقول وجوده فان الله تعالی قد قال مخبراً عن نفسه لیس کمثله شیء.

فصل: العجب کل العجب ممن یثبت الشرکا بزعمه کشمسان و نحوه تعالی الله عما یقول الظالمون علواً کبیراً ثم یقول للمسلمین انا ادعوکم الی التوحید الله فیا عاجباً أین توحیده الذی یدعیه مع وجود الشریک بزعمه فان هولاء الذین یزعمهم الهه و یقول انکم تعبدونهم من دون الله لا نثبت لهم الالوهیه بوجه من الوجوه لان الهنا تعالی لیس کمثله شیء و هو واحد فی ذاته و صفاته و افعاله و هو غنی عمن سوله وسواه مفتقر الیه و هولاء الذین یزعمهم الهه لیسوا کذلک بل لهم امثال و اشباه و یلزمهم الحاجه و الافتقار فکیف یکونون الهه، فالاله المعبود بحق واحد و هو الله تعالی ربنا و خالقنا یستحیل عقلاً و شرعاً ان یکون له ثانی. فاذا عرفنا ان الاله لان الاله حیث اطلق شرعاً فهو المعبود بحق و هو واحد یستحیل ان یکون معه ثانی.

فصل: اعلم ان العبودیه هی الانقیاد و الإذعان و هی علی قسمین حقیقیۀ و مجازیۀ فالحقیقۀ لله عزوجل وحده و المجازیه تطلق علی غیره مجازاً فیقال عبد زید و عبد عمر و عبدالدینار و عبدالدرهم و عبدالهوی فمن اذعن لشیء وانقاد له لا لوجه  الله تعالی فقد عبده و قد قال تعالی و قضی ربک ان لاتعبدوا الا ایاه فمن اتبع هوی نفسه فقد اتخذه الهه قال تعالی افرأیت من اتخذ الهه هواه و من شغف بمحبۀ الدرهم و الدینار فقد اتخذهما آلهه، ففی الحدیث تعس عبدالدینار و تعس عبدالدرهم فلو قال ان توحید الالوهیه هو ان لا یستعبد من شیء من الالهه غیر الله سلمنا له و لو کان حقاً. و اما من اذعن لشیء و انقاد له لوجه الله فلا یسمی عابد اله من دون الله لان قصده الله فی ذلک الاذعان کاذعان الصحابۀ رضی الله عنهم للنبی صلی الله علیه و انقیادهم له کالعبید الممالیک حتی فدوه بالاموال و الانفس و هاجروا معه عن الاهل و الاوطان محبۀ لله و رسوله و کاذعان المریدین الصادقین لمشایخهم المتبعین لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم،  فهذا الانقیاد و الاذعان لایسمی عبودیه حقیقیه و لایسمی من فعل ذلک عابد اله من دون الله لان الاله هو المعبود بحق هذا معناه بإجماع العلما و هوالله عزوجل لاغیر و لا شک انه تعالی واحد المشایخ و الصالحین لهم اشباه و امثال و نظایر فکیف یستحق الالوهیه من له شبیه و مثیل و نظیر فلا یسمون الهه عند جمیع المسلمین لأن الله تعالی قد اخبرهم فی العزیر بأنه اله واحد فقال تعالی و الهکم اله واحد و قال ایضاً رداً علی من یجوز تعدد الالهۀ لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه و قال الله لا تتخذوا الهین اثنین لو کان الهۀ الا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما یصفون و قال تعالی ردا علی من یجوز الشبیه فی الصفات لیس کمثله شیء، ئ قال رداً علی من یجوز الولد و الشریک فی الافعال و قل الحمدلله الذی لم یتخذ  ولداً و لم یکن له شریک فی الملک. فإذا ثبت بالنص القرآن انه واحد لیس کمثله شیء و انه لم یکن له شریک فی الملک فاین هولاء الرکاء الذین یزعمهم دجال الیمامه و کذابها و یقول شمسان و ادریس و تاج و فلان و فلان تعالی الله بقول الظالمون علواً کبیراً و اما ما استدل به من الآیات الکریمه علی تکفیر المسلمین کقوله تعالی قل لمن الارض و من فیها ان کنتم تعلمون سیقولون لله، قل افلا تذکرون و ما بعدها من الآیات فهی انمت نزلت فی حق الکفار لا فی حق المسلمین بدلیل الآیات التی قبلها فی الرد علیهم و هی قوله تعالی مااتخذ الله من ولد و ما کان معه من اله و کقوله تعالی فی سوره یونس و یعبدون من دون الله ما لایضرّهم و لا ینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عندالله فان الضمیر فیها راجع الی کفار مکه المکذبین بالرسول صلی الله علیه و سلم و بما أخبر به من البعث و النشور بدلیل الآیات التی قبلها فی الرد علیهم و هی قوله تعالی و قال الذین لایرجون لقائنا ایت بقرآن غیرهذا او بدله الی ان قال تعالی مخبراً عنهم و یعبدون من دون الله ما لایضرهم و لا ینفعهم و کقوله تعالی فی سوره سبأ و یوم نحشرهم جمیعاً ثم نقول للملائکه اهؤلاء ایاکم کانوا یعبدون فان قبلها قوله تعالی مخبراً عن الکفار فی انکارهم للقرآن قال الذین کفروا لن نؤمن بهذا القرآن  و لا بالذی بین یدیه و کقوله تعالی فی سوره الزمر و الذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی، فان بعدها قوله تعالی لو أرادالله أن یتخذوا ولدا لاصطفی مما یخلق ما یشاء سبحانه و هوالله الواحد القهار. فاذا نأملت فی هذه الآیات القرآنیه التی جعلها حجه له علی تکفیر المسلمین وجدته قد خبط خبط عشواء و رکب متن عمیاء اذ لا حجه له فیها اصلاً علی المسلمین و إنما وردت فی حق من یزعم ان لله بنات و بنین و شرکاء ممن ینکر القرآن و یکذب بالرسول و ینکر البعث و النشور فأی مناسبه بین المسلم و الکافر فیا عجبا من سخافه عقله و قله رأیه کیف ساوی بین الذین آمنوا و الذین کفروا فی التوحید أَفَنجعل المسلمین کالمجرمین ما لکم کیف تحکمون فإن الکافر لو قال لا اله الا الله الف مره لم یقبل منه توحید حتی یشهد لمحمد صلی الله علیه و سلم بالرساله و ایضاً لو قال لااله الا الله و هو یسجد للصنم و یزعم انَّ لله بنین و بنات لم یقبل منه التوحید بل هو کافر ملحد، و لله در الیافعی حیث یقول علا ربنا عن کیف او أین او متی و عن کل ما فی بالنا یتصوّر و نقض و شبه او شریک و والد و ولد و زوجات هوالله اکبر. فانظر کیف نزهه مولاه تعالی عن الشبیه و الشریک و نحوه بقوله علا ربنا ای تنزه و تقدس عما ذکر. و هذا الرجل لاینّزه الباری تعالی عن الشرکاء و مع ذلک یدعی انه الموحد.

فصل: من جمله هذیانه و خرافاته قوله ان قصد الصالحین و الاعتقاد فیهم و التبرک بهم شرک اکبر. فاما قصد الصالحین فاول من امر به رسول الله صلی الله علیه و سلم صاحبیه عمر بن الخطاب و علی بن ابیطالب رضی الله عنهما فقد امرهما ان یقصدا اویس القرنی و یسالاه الدعاء و یستغفر لهما کما فی صحیح مسلم و اما التبرک فقد کانت بردته صلی الله علیه و سلم عند کعب بن زهیر ثم اشتراهاً معاویه رضی الله عنه بثلاثین الف و لم یزل الخلفاء یتبرکون بها و قدکان فی قلنسوه خالد بن ولید شعرات من شعر النبی صلی الله علیه و سلم حملها معه تبرکاً ذکره القاضی عیاض فی الشفاء. و اما الاعتقاد فأول من سعد به من رجال هذه الامه ابوبکر الصدیق رضی الله عنه لما اعتقد فی النبی صلی الله علیه و سلم انه رسول الله و حبیبه و خیرته من خلقه فآمن به و صدقه. و الاعتقاد ضده الانتقاد و قد شقی به الکفار اما انتقدوا علی النبی صلی الله علیه و سلم و رأوه بعین الاحتقار حتی قالوا فیه ما قالوا. و من جمله هذیانه ایضاً انکاره کرامات اولیاء الله و ما خصهم الله به من الخصوصیات و الاسرار و قوله ان اولیاء الله لاشفاعه لهم عندالله و لا جاه.  فأما کرامات اولیاء الله فدلائلها من الکتاب و السنه لاتحصر و من أراد الوقوف علی ذلک فعلیه بکتاب روض الریاحین للامام الیافعی او غیره من کتب اهل السنه. و اما ما خصّ الله به اولیاءه من الخصوصیات و الاسرار و المواهب فهی من جمله الکرامات لقوله تعالی یختصّ برحمته من یشاء.  قال البیضاوی یستنبیه و یعلمه الحکمه و ینصره،  و قال تعالی فی شأن النصر و علمناه من لدنا علماً و قال فی حق لقمان و لقد اتینا لقمان الحکمه فخصوصیه الله تعالی لانبیائه و رسله معجزات و لاولیائه المتبعین الکرامات. و لا ینکر الکرامات الا فاسد العقیده. و من جمله الخصوصیات علم الالهام و علم الکشف، اما الکشف فقد کشف الله عزوجل لعمر بن خطاب عن ساریه و هو یخطب علی المنبر حتی قال یا ساریه الجبل محذراً له و ساریه فی ارض العجم و فی الخبر الصحیح ان فی امتی ملهمون او محدثون و منهم عمر و ورد ایضاً اتقوا فراسه المومن فإنه ینظر بنور الله، او ما الاسرار الالهیه التی خص بها عباده الصالحین فلو لم یرد فی ثبوتها الا الحدیث الصحیح القدسی و هو قوله تعالی الاخلاص سر من سری استودعته قلب من احببته من عبادی لکنی به.  قال ابن عطاء الله فی حکمه سبحان من ستر سرالخصوصیه بظهور البشریه فلا ینکر الخصوصیات و الاسرار الا المحرومان. و اما شفاعه اولیاء الله و جاههم عندالله فلو لم یرد فی ذلک الا قوله صلی الله علیه و سلم ان الله لیدفع بالمسلم الصالح عن مایه اهل بیت من جیرانه البلاء، و قوله صلی الله علیه و سلم لن تخلوا الارض من اربعین رجلاً مثل خلیل الرحمن فبهم تسقون و بهم تنصرون و ما مات منهم احد الا بدّل الله مکانه آخر لکفی به، فأیُّ شفاعه و جاه اعظم من ان یدفع الله بهم البلاء و ینزّل الغیث و ینصر علی الاعداء. و ورد الحدیث فی یوم عید الفطر و فیه اشهدکم یا ملائکتی إنی قد غفرتُ لهم أجمعین و وهبت المسیئین للمحسنین و الغافلین لبه همین دلیلکرین و رحمتهم و أنا ارحم الراحمین. فانظر الی قوله تعالی وهبت المسیئین للمحسنین و الغافلین لبه همین دلیلکرین یظهر لک ان الله تعالی یرحم البعض بالبعض و یشهد له حدیث المؤمنون کالبنیان یشد بعضه بعضاً فاذا تأملت هذه الاحادیث و نحوها رایت کلام من ینکر الشفاعه و الجاه لاولیاء الله لا مستند له اله محض العناد و التعصب. و الحاصل من یهدی الله فهو المهتد و من یضلل فلن تجد له ولیاً مرشد. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و علی آله و صحبه و سلم.قال قد کتبه الفقیر الی الله جوهر بن محمد بن جوهر بیده علی لسان مصنّفه سید عبدالله بن سید علوی الحضری نفع الله بهم فی الدارین آمین.

 


پی نوشت ها

  1. An Unpublished Refutation of the Doctorines of Muhammad Ibn Abd-Al Wahhab, R.Y.Ebied & M.J.L.Young; Rivista Degli Studi Orientalia, 1976.N.III-IV,pp.377-397
  2. این کتاب تا کنون ناشناخته نبوده و در فهرس المخطوطات العربیه و الترکیه و الفارسیه، سایاروو، ۱۹۶۳، ج ۱، ص ۲۴۹ نامی از این کتاب آورده شده است.
  3. بنگرید به عمر رضا کحاله، معجم المولفین، ج۱۰،صص۲۶۹-۲۷۰ و نیز بنگرید به:

C.Brockelman, GAL, V.2,p.512