اینکه بعد از برپایی قیامت، مردم به صورت زوجزوج ردهبندی میشوند، معنایش چیست (با توجه به آیاتی مانند «واِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت»)؟!
در آیه ۷ سوره تکویر منظور از «واِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت»؛ و هنگامی که نفوس خلق همه با هم جنس خود در پیوندند، چیست؟
پاسخ اجمالی
شایسته هر انسانی است که در گروه متناسب با خود جای گرفته و با افرادی گرد آید که با او در یک راه و روش هستند. و از آن جا که انسان، یک موجود اجتماعی است، نشست و برخاست با هم نشین مناسب، از آرزوها و امیدهای او می باشد، چنانچه مولوی در مثنوی می گوید:
گر لب دمساز خود را جفتمی
همچو نی ناگفتنی ها گفتمی
انسان ها در دنیا به دنبال افراد و گروه های متناسب با خود هستند و در آخرت نیز پروردگار، آنان را در گروه های هم روش و هم صنفی قرار خواهد داد که شایسته آنند.
در همین راستا قرآن کریم در آیات ابتدایی سوره تکویر، در زمینه مقدمات برپایی قیامت می فرماید: در آن هنگام که خورشید بی فروغ شود؛ ستارگان فرو ریزند؛ کوه ها به حرکت درآیند؛ باارزش ترین اموال به دست فراموشى سپرده شود، و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند، آن گاه می فرماید: و هنگامی که افراد زوج زوج شوند: «واِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت».
برای این آیه تفسیرهای گوناگونی از سوی مفسران ارائه شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
۱٫ «نفس» که مفرد واژه «نفوس» است، به معناى روح آمده است؛ یعنى آن هنگامى که ارواح انسان ها که با مرگ از بدن ها جدا شده بود، به اجساد برمی گردد و با آنها جفت می شود.[۱] بر اساس این نظریه منظور از «تزویج نفوس» بازگشت روح به بدن است.
۲٫ هنگامی که صالحان با صالحان، بدکاران با بدکاران، و… محشور می شوند. بر خلاف دنیا که همه با هم آمیخته اند؛ گاه انسان مؤمن، با همسایه کافر و مشرک زندگی می کند، و همسر صالح، با ناصالح، اما در قیامت که یوم الفصل و روز جدایی ها است، این صفوف کاملاً از هم جدا می شوند، و هر گروه هم فکر و هم صنفی با صنف خویش محشور خواهند شد.[۲]
۳٫ منظور از تزویجى که در آیه مورد بحث آمده، ازدواج نفوس پاک با همسران بهشتی است،[۳] چنان که در جایی دیگر فرمود: «لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ».[۴]
۴٫ «واِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت»؛ یعنی نفوس را با اعمالشان از خیر و شرّ جفت می کنند.[۵]
۵٫ قتاده می گوید؛ منظور از «وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ»، این است که انسان ها بر اساس دین و آیین خود محشور می شوند؛ یهودی با یهودی، مسیحی با مسیحی و… .[۶]
۶٫ منظور پیوستن آثار اعمال به انسان است؛ توضیح این که مناسب تر از هر چیزی به نفس که مبدأ حرکت و عمل است، آثار و اعمالی است که از منشأ فکر و غرائز صادر می شود. این آثار و اعمال که نخست سازنده ملکات و در نتیجه صورت باقى نفس است، در محیط خارج شخص – که نفوس دیگران و طبیعت اثرپذیر است – به صورت هاى مختلف، باقى و ثابت می ماند، همان گونه که قدرت ها و آثار طبیعى پس از صدور از اصل منشأ خود و ترکیب با عناصر دیگر، به صورت هاى ترکیبى مخصوص کامل و آثار مناسب با آن درمی آید، و در نهایت با صورت کامل و مشخص به اصل و منشأ قدرت برمی گردد، آثار صورت هاى فکرى و عملى انسان در صفحات ماده گیرنده و دارنده نیز ضبط می گردد و دست تواناى زمان که پیوسته صفحاتى را می گشاید و به هم می پیچد، از آن عکس برمی دارد. تا همین که عناصر سازنده طبیعت تجزیه شد و به عنصر اصلى برگشت، و عنصر اصلى دگرگون گردید و امتداد زمان و مکان از میان رفت، این آثار که به صورت قدرت باقى درآمده و خود منشأ آثارى شده، به رابطه علیّت، یا اصل خود که همان نفس انسانى است، پیوسته شود و شخصیت باقى انسان را پدید آورد و از این ترکیب نهایى، آثارى بروز می نماید که صورت بهشت یا دوزخ می باشد.[۷]
۷٫ مراد از تزویج نفوس، پیوستن آثار اعمال به صورت کامل به انسان است؛ توضیح این که بسیاری از اعمال انسان به صورت ملکات، قرین و آمیخته با نفس آدمی شده، در دنیا و عالم برزخ با وی خواهد بود، اما برخی از اعمال – اعم از حسنات و سیئات – پس از مرگ به حسابش نوشته می شود؛ می تواند معنای آیه این باشد که این اعمال با اعمال قبلی به صورت کامل در آن روز بر وی عرضه می شود، و این است معنای «وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ».
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱]. ر. ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج ۱۰، ص ۶۷۴، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ۷، ص ۵۲، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۴ق.
[۲]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۶، ص ۱۷، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۳]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص ۲۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
[۴]. نساء، ۵۷٫
[۵]. ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، تحقیق، یاحقی، محمد جعفر، ناصح، محمد مهدى، ج۲۰، ص ۱۶۰، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۴۰۸ق.
[۶]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳۰، ص ۴۵، دار المعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۷]. طالقانی، سید محمود، پرتوى از قرآن، ج ۳، ص ۱۷۶، تهران، شرکت سهامی انتشار، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۶۲ش.
پاسخ دهید