پرسش از راز آفرینش و هدف زندگى، ریشه در اعماق فطرت و جان آدمى دارد؛ از این رو از بنیادىترین، دیرینترین و پایاترین پرسشهاى آدمى است. هر  یک از ما از خود مىپرسیم: از کجا آمدهایم؟ آمدنمان بهر چه بود؟ به کجا مىرویم؟ چه سرنوشتى فراروى ما قرار دارد؟ خوشبختى ما در چیست و چگونه مىتوان به آن رسید؟

مولاى رومى به خوبى این سؤال برخاسته از درون همگان را به نظم درآورده است:

روزها فکر من این است و به شبها سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

ماندهام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وى از این ساختنم

از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود

به کجا مىروم آخر ننمایى وطنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزى قفسى ساختهاند از بدنم

اى خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هواى سر کویش پر و بالى بزنم[۱]

 یافتن پاسخ درست این پرسشها، زندگىساز است و ناکامى در آن زندگىسوز. دانستن راز آفرینش از طرفى تأمینگر حس جست و جوگرى و حقیقتطلبى انسان است و از طرف دیگر جهت نماى زندگى و پیوند دهنده بین اکنون و فرداهاى دور و نزدیک است. آگاهى از هدف زندگى و حیات بشرى، آرمانساز، مسئولیت آفرین، شوقانگیز، حرکتزا، آرامش آفرین است و گم کردن آن رنج آور، اضطراب زا، تخدیرکننده، مسئولیتگریز و…[۲]

بارتلمى سنت هیلر، دانشمند فرانسوى،[۳] در مقدمه علم الاخلاق از ارسطونقل مىکند: «آن کس با خود به مبارزه برخاسته است که نمىخواهد بداند از کجا آمده است و چیست آن ایدهآل مقدسى که بایستى نفس خود را براى رسیدن به آن ایدهآل تربیت نماید».[۴]

به قول استاد همایى:

 گیتى است «سنا» گلشنى آراسته لیکن

ما جز علف هرزه از این باغ نچیدیم

کارل یوستاویونگ، در رابطه با اهمیتِ یافتنِ هدف زندگى و نقش دین در این عرصه مىگوید: «در میان همه بیمارانى که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بودهام، یکى هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزى جز مشکل یافتن یک نگرش به حیات نباشد. با اطمینان مىتوان گفت که همه آنان از آن رو احساس بیمارى مىکردهاند که چیزى را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود عرضه مىدارند، از دست دادهاند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینى خود، شفاى واقعى نیافته است».[۵]

 

 

پرسش و پاسخ ها «راز آفرینش» / مؤلف:حمیدرضا شاکرین

دفتر نشر معارف


پی نوشت ها

[۱] – محمد تقى جعفرى، شرح و نقد و تفسیر مثنوى، ج ۱، ص ۱۸۴٫

[۲] – جهت آگاهى بیشتر نک: حمیدرضا شاکرین و محمد رضا کاشفى، دینشناسى و ادیان و مذاهب، قم، معارف، ۱۳۸۶٫

[۳] – ۱٫ B.Saint Hillaire.

[4] – جعفرى، محمدتقى، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج ۱، ص ۵۸۸ .

[۵] – پیتر آلستون، ملتون بیکر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص ۱۶۳، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۶٫