یکی از دلائلی که علمای اهل تسنن برای اثبات حُسن روابط میان اهل بیت علیهم السلام و خلفای سه گانه می آورند و با استفاده از آن، موضع شیعیان در برابر خلفا را مورد انتقاد قرار می‌دهند ، روایتی است معروف به «ولدنی ابوبکر: به معنای من از نسل ابوبکر هستم». اهل سنت این جمله را به امام جعفر صادق علیه السلام نسبت می دهند. ما در این جا به صورت مختصر سند و نیز دلالت این روایت را از مصادر شیعه و سنی مورد بررسی قرار داده و در نهایت قضاوت را بر عهده خواننده عزیز قرار می‌دهیم .
بررسی سند روایت در کتاب‌های شیعه :
این روایت را هیچیک از علمای شیعه نقل نکرده اند ، تنها مرحوم ابو الفتح اربلی در کتاب کشف الغمه آن را از عبد العزیز بن اخضر جنابذی که سنی حنفی است نقل کرده .

 


روایت چنین است: حافظ عبد العزیز جنابذی گفته است: ابو عبد الله جعفر بن محمد ، مادرش ام فروه از طرفی دختر قاسم بن محمد بن ابو بکر است و از طرف دیگر مادرش اسماء، دختر عبد الرحمان بن ابوبکر است و از این روی امام صادق فرموده: ابوبکر دو بار مرا به دنیا آورده یعنی از دو طرف نسب من به ابو بکر می رسد. (کشف الغمه ، ج۲ ، ص ۳۷۴ ).
اولاً : حافظ عبد العزیز جنابذی متوفای ۶۱۱ است و امام صادق علیه السلام در سال ۴۸ هجری به شهادت رسیده است بین این دو فاصله زیادی وجود دارد . پس روایت مرسله[۱] است و روایت مرسل ارزشی برای استدلال ندارد .
ثانیاً : این شخص سنی مذهب است ؛ چنانچه ذهبی در سیر اعلام النبلاء در باره وی می‌نویسد :
ابن الأخضر الامام العالم المحدث الحافظ … قال ابن النجار : … وما رأیت فی شیوخنا مثله فی کثیره مسموعاته ، وحسن أصوله … .(سیر أعلام النبلاء – الذهبی – ج ۲۲ – ص ۳۱ ).

 


بهترین شاهد بر سنی بودن این شخص ، استفاده از کلمه «صدیق» برای ابوبکر است ؛ در حالی که همه شیعیان می‌دانند که این لقب از القاب اختصاصی امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است. از این رو ، این روایت از نظر شیعیان ارزشی ندارد .
اگر اهل سنت بخواهند مطلبی را برای شیعیان بیان کنند، باید به روایتی استناد کنند که از طریق روات شیعه به سند صحیح نقل شده باشد.
معنی ندارد که بر اساس روایتی که شیعهً قبول ندارد ، بخواهند علیه آن ها استدلال کنند . ابن حزم اندلسی که خود از دانشمندان بنام اهل سنت و از مخالفین سر سخت شیعیان است در این باره می‌نویسد : معنا ندارد که ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال کنیم ؛ در حالی که آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد که آن‌ها به روایات خودشان علیه ما استناد کنند ؛ در حالی که ما آن روایات را قبول نداریم . از این رو لازم است که در برابر خصم به چیزی استناد شود که او قبول دارد و برای او حجت است . (الفصل فی الأهواء والملل والنحل ، ج۴ ، ص۱۵۹).

 


اما بررسی سند روایت در کتاب‌های اهل سنت :
این روایت حتی در کتاب‌های خود اهل سنت نیز سند درستی ندارد و تمام سند‌های آن بدون استثناء طبق قواعد رجالی اهل سنت بی اعتبار هستند ؛ ولی متأسفانه علمای اهل سنت بدون توجه به سند روایت و از آن‌جایی که بحث فضائل خلفا در میان است ، با چشمان بسته روایات را نقل و بعد از آن به تاخت و تاز علیه شیعه می‌پردازند .

 


ذهبی ، رجالی مشهور اهل سنت بعد از نقل این روایت ، بدون این که سندی برای آن ذکر کند ، می‌نویسد: امام صادق از دست رافضه ناراحت بود و اگر می دید که آن‌ها ؛ چه در ظاهر و چه در باطن متعرض جدش ابوبکر می‌شوند ، دشمن آن‌ها می‌شد . ولی رافضه قومی جاهل هستند … (سیر أعلام النبلاء – الذهبی – ج ۶ – ص ۲۵۵ ).

 


اما وقتی روایاتی در فضائل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند با این که خودش تصریح می‌کند سند روایت صحیح است ، قلبش را شاهد می‌گیرد که این روایت باطل است !
همانند روایتی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود :
عدوک یا علی عدوی ، وعدوی عدوّ اللّه: یا علی دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداوند است.
ذهبی هیچ دلیلی از نظر رجالی بر ضعف این روایت نمی‌یابد ولی می‌نویسد: یشهد القلب أنّه باطل .
قلب من شهادت می دهد که این روایت باطل است
(
میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۸۲ ، ترجمه أحمد بن الأزهر النیسابوری).


سند اول :
مهمترین سندی که برای این روایت می‌توان یافت ، سندی است که مزّی در تهذیب الکمال نقل کرده است، روایت را چنین نقل کرده اند که امام صادق فرمود: چیزی از شفاعت علی (علیه السلام) امید ندارم ، مگر این که مثل همان را از ابوبکر امید دارم ، به درستی که ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است ! .
اولاً در سلسه سند این روایت چندین راوی مجهول و ضعیف وجود دارد ؛ از جمله :


۱ –  
أبو البرکات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادی : وی مجهول است ؛ چنانچه ذهبی در تاریخ اسلام ، ج ۴۴، ص ۲۸۷ و صفدی در الوافی بالوفیات ، ج ۱۳ ، ص ۲۸۶ نام وی را ذکر کرده ؛ اما هیچ گونه جرح و تعدیلی نیاورده‌اند .


۲  – 
عبد الصمد بن علی بن محمد . وی نیز مجهول است ؛ چنانچه خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ، ج ۱۱ ص ۴۶ نامش را آورده ؛ ولی هیچ مدح و ذمی در باره‌اش نقل نکرده است .


۳ – 
احمد بن محمد بن إسماعیل الآدمی ، مجهول است .


۴ – 
عبد العزیز بن محمد الأزدی . نمازی در مستدرکات علم الرجال ، ج۴ ، ص۴۴۵ ، شماره ۷۹۰۹ نام وی را ذکر و تصریح می کند که مجهول است .


۵ – 
حفص بن غیاث : سلیمان بن خلف الباجی از علمای اهل سنت در باره وی می‌نویسد :


علی بن مدینی گفته است : احادیث حفص و حاتم بن وردان از جعفر بن محمد (علیهما السلام) غیر قابل قبول است . (التعدیل والتجریح – سلیمان بن خلف الباجی – ج ۱ – ص ۵۱۳) .

 


و مبارکفوری در باره وی می‌نویسد :
حفص بن غیاث در اواخر عمرش ، حافظه‌اش ضعیف شده بود . حافظ (ابن حجر) در مقدمه فتح الباری به آن تصریح کرده است . ذهبی در المیزان گفته که ابوزرعه گفته : حفص بن غیاث بعد از آن که قاضی شد ، حافظ‌ه اش ضعیف شد . (تحفه الأحوذی – المبارکفوری – ج ۲ – ص ۱۲۴ ).
و نیز ذهبی در میزان الإعتدال در باره وی می‌نویسد: داود بن رشید گفته : حفص بن غیاث ، اشتباهاتش زیاد بود. و در ادامه می‌گوید :
ابو زرعه گفته : حفص بن غیاث بعد از قاضی شدنش ، حافظه‌اش ضعیف شد .
وقتی در سلسله سند یک روایت چهار نفر مجهول و شخصی همچون حفص بن غیاث وجود داشته باشد ، چگونه می توان به آن اعتماد کرد .

 


سند دوم :


یحیی از جعفر بن محمد (علیهما السلام) نقل کرده است که فرمود : سوگند به خدا که پدرم نقل کرد که علی (علیه السلام) بر عمر وارد شد در حالی که (عمر) خود را در لباسش پیچیده بود ، امام بر او درود فرستاد و فرمود : احدی از اهل زمین که خداوند به خاطر آن‌چه در صحیفه‌اش گذاشته است ، در نزد من از این کس که خود را در لباسش پیچیده است ، محبوب تر نیست . سپس یحیی گفت که جعفر (علیه السلام) از ابوبکر یاد کرد و بر او درود فرستاد و فرمود : ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است . (تاریخ مدینه دمشق – ابن عساکر – ج ۴۴ – ص ۴۵۳ – ۴۵۴ ).

 


در سند این روایت اسماعیل بن محمد بن الفضل وجود دارد که ابن عساکر روایت را از وی نقل می‌کند . ذهبی در باره وی می‌نویسد: وقتی ابن عساکر اسماعیل را دید ، اسماعیل پیر شده و حافظه‌اش خوب کار نمی‌کرد. با این حال چگونه می‌توان به نقل ابن عساکر از این شخص اعتماد کرد .
و نیز نوشته است: من در حالی او را دیدم که از جهت روایی ضعیف شده بود وحافظه اش خوب کار نمی‌کرد. (سیر اعلام النبلاء ، ج۲۰ ، ص۸۶ ).
و نیز در سند آن معاذ بن المثنى وجود دارد که محمد بن أبی یعلی در طبقات الحنابله و ابراهیم بن مصلح در المقصد الأرشد در باره وی می نویسند: احمد بن حنبل گفته است: وی آدم بد و فاقد عدالت است. (المقصد الأرشد فی ذکر اصحاب الامام احمد ، ابراهم بن مصلح ، ج۳ ، ص۳۵ و طبقات الحنابله ، محمد بن أبی یعلی ، ج۱، ص۳۹۹).

 


سند سوم :
حفص بن غیاث می گوید: جعفر بن محمد فرمود: آن چه را از شفاعت جدم علی علیه السلام انتظار دارم، مثل همان را از شفاعت ابوبکر نیز انتظار دارم.
(
سیر أعلام النبلاء – الذهبی – ج ۶ – ص ۲۵۹ ).
اولاً : روایت مرسل است و سلسله سند تا حفص بن غیاث نقل نشده است ، شاید سلسله سند همان باشد که مزی نقل کرده است که در آن صورت همان اشکالات را خواهد داشت .

 


ثانیاً : همان طور که نقل کردیم ، حفص بن غیاث کثیر الغلط و کم حافظه بوده و روایات او از امام صادق منکَر و غیر قابل قبول است .
البته برخی از علمای اهل سنت و به ویژه ذهبی و ابن حجر در کتاب‌های مختلف، این روایت را نقل کرده‌اند ولی هیچ یک سندی برای آن ذکر نکرده‌اند .
بنابراین تمامی سند‌های این روایت ، ارزشی برای استدلال ندارند و نمی‌توان به آن اعتماد کرد .

 


تحریف روایت :
ذهبی ، اصل روایت را در سیر اعلام النبلاء ، ج ۶ – ص ۲۵۹ این گونه نقل می‌کند : « … لقد ولدنی مرتین » ؛ در حالی که در جاهای دیگر و از جمله چهار صفحه پایین تر از آن ، کلمه «صدیق» را اضافه کرده و روایت را این گونه تحریف می‌کند :
فکان یقول : ولدنی الصدیق مرتین . (الکاشف فی معرفه من له روایه فی کتب السته – الذهبی – ج ۱ – ص ۲۹۵ و تذکره الحفاظ – الذهبی – ج ۱ – ص ۱۶۶ و سیر أعلام النبلاء – الذهبی – ج ۶ – ص ۲۵۵ و تاریخ الإسلام – الذهبی – ج ۹ – ص ۸۸ ).

 


مناقشه در دلالت روایت :


همان طور که گذشت ، مزی در تهذیب الکمال و ذهبی در سیر اعلام النبلاء می‌نویسند :
حدثنا حفص بن غیاث ، قال : سمعت جعفر بن محمد یقول : ما أرجو من شفاعه علی شیئا إلا وأنا أرجو من شفاعه أبی بکر مثله ، ولقد ولدنی مرتین
شهید نور الله تستری در جواب این مطلب می‌نویسد: دلیل بر دروغ بودن این خبر همین بس که صاحب شفاعت کبری ، جدش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است ، پس سزاوار نیست که آن حضرت شفاعت جدش را فراموش کرده باشد و اظهار امید به شفاعت غیر کرده باشد . به ویژه ابوبکر که خودش در آن روز که مال و فرزندان سودى نمى‏بخشد ، شفاعت کننده و حمایت کننده‌ای ندارد ؛ مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید ! مگر این که هدف امام صادق علیه السلام از بیان این جملات فقط تقیه باشد. اما این که آن حضرت فرموده : ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده واقع را بیان می‌کند نه این که افتخار کند ، زیرا پیش از این گفتیم که قبیله ابوبکر ، پست‌ترین قبیله قریش بوده است ؛ وابو سفیان هم به این مطلب تصریح کرده است . و نیز علی علیه السلام در شأن محمد بن أبی بکر فرموده : او فرزندی نجیب از خانواده ای بد است که این سخنان پستی قبیله ی ابوبکر را اثبات می کند. بنا بر این جایی برای افتخار نمی ماند. (الصوارم المهرقه – الشهید نور الله التستری – ص ۲۴۱ – ۲۴۲ ).

 


آیا انتساب به ابوبکر برای امام صادق افتخار دارد یا به ولایت جدش امیر المؤمنین علیهما السلام ؟
چگونه ممکن است امام صادق به چنین مطلبی افتخار کرده باشد ؛ در حالی که این مطلب مخالف سیره آن حضرت بوده است . زیرا با مراجعه به سیره آن حضرت می‌بینیم که آن حضرت بالا ترین افتخار برایش قبول ولایت و امامت جدش امیر المؤمنین علیه السلام است نه ولادت از او به این حدیث توجه کنید که می فرماید:


ولایتی لعلی بن أبی طالب أحبّ إلیّ من ولادتی منه، لأنّ ولایتى له فرض وولادتى منه فضل .
ولایت علی بن أبی طالب (علیه السلام) برای من محبوب‌تر از این است که او مرا به دنیا آورده است ؛ چرا که قبول ولایت او برای من واجب و فرزند او بودن امتیاز است. (الفضائل ، شاذان بن جبرئیل ، ص ۱۲۵ و الروضه فی فضائل أمیر المؤمنین ، شاذان بن جبرئیل ، ص ۱۰۳ و بحار الأنوار ، علامه مجلسی ، ج۲۹ ، ص۲۹۹) .

 


و همچنین نقل شده است که آن حضرت فرمود :
ولایتی لآبائی أحب إلیّ من نفسی ، ولایتى لهم تنفعنى من غیر نسب ، ونسبى لا ینفعنى بغیر ولایه؛ ولایت پدرانم برای من ، دوست‌داشتنی تر از جان من است ، ولایت آن‌ها برای من فایده دارد ؛ حتی اگر نسبتی با آن‌ها نداشته باشم ؛ ولی نسبت با آن‌ها زمانی که ولایت آن‌ها را نداشته باشم ، برایم سودی ندارد. (مشکاه الأنوار ، علی الطبرسی ، ص ۵۷۵ ).
حال چگونه ممکن است که نسبت امام صادق با امیر المومنین افتخار نباشد؛ ولی نسبت با ابوبکر افتخار باشد؟
در نتیجه با توجه به مطالبی که ذکر شد در می یابیم که این روایت ساختگی و جعلی می باشد و از دروغهایی است که به اهل بیت و شیعیان نسبت داده شده است.

 

 

منبع:پرسمان


[۱] . به روایتی مرسله می گویند که افراد واسطه بین گوینده روایت و نقل کننده آن وجود نداشته یا از قلم افتاده باشد. در نیتجه خواننده نمی تواند بفهمد که آیا افراد واسطه , انسان های مورد اعتماد و راستگویی بوده اند یا کذاب و دروغ پرداز.