با توجه به پیشرفتهای فراوان دنیای امروز با تکیه بر عقل بشری دیگر چه نیازی به دین هست؟ و اگر هست، عقل در آن چه جایگاهی دارد؟
دنیای مدرن امروزی بسیار متأثر از عقل بشری است. واقعیت این است که دنیای مدرن با پشت کردن به وحی و شهود شکل میگیرد و روشن گری، خود را از افق همین عقل بشری آغاز میکند، در حالی که فیلسوفان ما قبل مدرن، بخش قابل توجه مباحث خود را متوجه شهودهای عقلانی و وحی میکردند. اما، در فلسفههای راسیونالیستی و عقلگرا[۱] که در دنیای مدرن شکل گرفت، این مبحث به حاشیه رانده شد.
کانت با توجه به همین مسئله بود که با صراحت به انکار شهود عقلی پرداخت و در نتیجه ارتباط مفاهیم عقلی را با دنیای خارج گسسته و قطع شده دانست. او این دسته از مفاهیم را که قابل تقلیل به افق حس نبودند، به جای آن که چراغ خارج بداند، حجاب آن دانست و در نتیجه شکاکیت ساختاری را در متن معرفت و آگاهی بشر وارد ساخت. در اندیشه کانت، عقل مفهومی از روشنگری در مورد جهان خارج بازماند و تأملات فلسفی در چارچوب مفاهیم ذهنی محدود شد و بدین ترتیب، هستیشناسی[۲] به معرفتشناسی[۳] مبدل گشت.
راه برونرفت از این مشکل، انکار و نفی عقل ابزاری نیست، شناخت وضعیت موجود و آگاهی از نقایص و کاستیهای عقلانیت ابزاری، گامی لازم، ضروری و در عین حال غیرکافی است.
عقلانیت ابزاری و عرفی که خالی از مرجعیت عقل و وحی است، یعنی عرف سکولار، دو لاشه برجای مانده مدرنیته است و این لاشه بیجان را نور عقل است که دیگر بار، حیات و زندگی میبخشد.[۴]
بنابراین و از منظری دیگر، تعبیر «نسبت عقل و دین» بهطور کلی به معانی گوناگونی به کار می رود:
الف – عقل به معنای ره آوردهای علمی تجربی بشر
اگر عقل به علوم تجربی فروکاسته و تحویل(reduced) شود در واقع مطلب فوق به معنای همان رابطه علم و دین است که در جای خود به تفصیل از آن گفت وگو میشود.
ب – عقل به معنای خرد جزءنگر راسیونالیستی[۵] و یا خرد ابزاری[۶]
این معنا از خرد در برخی از موارد نه تنها با دین، بلکه با خود عقل به معنای دیگری که خواهد آمد در تعارض می افتد، و علت آن، نه وجود نقص در دین، بلکه به خاطر لنگان بودن این عقل است. عقل ابزاری و جزءنگر در محدوده خرد لازم و مفید است، اما اصالت دادن به آن و حقایق برتر را رها کردن، آفت بزرگی است که گریبان گیر راسیونالیسم (Rationalism) و عقل گرایی افراطی مدرن شد. عقل گرایی افراطی راسیونالیستی و ابزاری با ارزش ها و فضایل معنوی و امور معنوی و کمال آفرین سازگاری ندارد و متوجه برخورداریهای مادی و جسمانی است و تنها به نیازهای دنیایی انسان می اندیشد، ازاین رو گاه با تعالیم دین در تعارض می افتد، زیرا در بسیاری از موارد رسیدن به ارزش ها و کمالات در گرو فرو نهادن بخشی از تمایلات مادی و زمینی است.
ج – عقل کلنگر توحیدی
چنین خردی نه تنها با دین اندک تعارضی ندارد، بلکه بین دین و عقل به این معنا هرگز جدایی و اصطکاک نیست: «الدین والعقل توأمان» در اسلام عقل – البته عقل قطعی، نه ظنی – یکی از منابع کشف احکام الاهی است.
از دیدگاه قرآن یکی از کاستی های بزرگ بشریت که او را از دین دور ساخته است عقل گریزی است، از این رو قرآن مجید در جای جای خود انسان ها را دعوت به تعقل و ژرف اندیشی می کند، زیرا در پرتو عقل، عظمت، حقانیت و سودمندی تعالیم انبیا کشف و درک می شود، تا آنجا که در نصوص اسلامی آمده است: «به واسطه عقل خداوند مورد پرستش قرار می گیرد و بهشت به دست می آید.»[۷]
هدف نهایی دین هدایت و راهنمای و شکوفایی انسانها و قرب الاهی و سرای ابدی است و دین اسلام به لحاظ نظری این شکوفایی را هدف گرفته است. عقل در این دین از جایگاه ویژهای برخوردار است بهطوری که ایمان آوردن به این دین به شرط عرضه دلایل عقلی از طرف آن است.
به عبارت دیگر این دین، دینی است که به پیروان خود امر میکند که همیشه دینداری خود را عمق بخشند و در جنبههای کلامی و نیز اخلاقی و رفتاری رشد کنند. در حوزه اعتقادی و کلامی این مهم با ارتقای دینداری از دینداری سطحی و عوامانه به دینداری محققانه و عالمانه ممکن میشود. برای همین است که بخش اصلی دین – یعنی اصول دین – با توجه به مراتب دانش و شناخت عمومی مسلمانان، تحقیقی است و ایشان مکلفند بهطور دایم سطح این دانش و فهم را ارتقا بخشند.[۸]
برخلاف دینی مانند مسیحیت (البته صورت تحریف شده و کنونی آن) که از پیروان خود اول ایمان را میخواهد و جمله معروف بزرگان آن این است که «ایمان بیاور تا بفهمی». در حالی که اسلام از اساس با این شیوه تفکر سر ناسازگاری دارد. اسلام ما را از پیروی و تقلید در اصول دین منع میکند و در مراتب بالاتر از ما میخواهد اصول این دین را خودمان به کمک عقل و دلایل عقلی به دست آوریم.[۹] البته این هدف در یک فرایند مستمر و تدریجی و با ارتقا بخشیدن به سطح و عمق معرفت دینی دین داران ممکن است. چنانکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند:
«به راستی که همه خیر با عقل درک میشود، و کسی که عقل ندارد، دین نیز ندارد.»[۱۰]
کارکردهای عقل در ساحت دین
در حقیقت عقل نیرویی است که هم به کار فهم میآید و هم استدلالگر است. همچنین، عقل نیروی نقاد نیز هست. شهود حقایق عقلانی، مانند بدیهیات اولیه و اصول ریاضیات و منطق نیز از کارهای عقل است. در مباحث پیشرو همه این معانی مدنظر هستند. عقل کارکردهای مختلفی دارد.
درباره ارتباط عقل و دین، حداقل هفت نقش متفاوت برای عقل قابل تصور است؛ یعنی نقش عقل را حداقل در هفت مقام میتوان در نظر گرفت:
۱ – در مقام انتخاب دین؛
۲ – در مقام فهم معنای گزارههای دینی؛
۳ – در مقام استنباط گزارههای دینی از متون مقدس؛
۴- در مقام انتظام بخشیدن به آنها؛
۵ – در مقام تعلیم گزارههای دینی؛
۶ – در مقام اثبات گزارههای دینی؛
۷ – در مقام دفاع از آنها.
عقل، در مراتبی که پیش از این آمد، انسان را بهسوی توحید، ایمان و زیباییهای اخلاقی و خیرات و کمالات دعوت میکند. عقل، خواستار عدل و احسان و ملاک تکلیف و ثواب و عقاب است. به وسیله عقل، حق از باطل، خیر از شر و راه از بیراهه تمیز داده میشود. عقل نوری است که در پرتو آن خداوند پرستیده میشود و به وسیله آن بهشت به دست می آید.[۱۱]
اساس تربیت صحیح اسلامی بر اصل تعقل استوار است. آدمی با تعقل در آیات الاهی، حق را در مییابد و میتواند به کمالات الاهی متصف گردد.
روشن است که جامعه دینی در مقام استنباط و فهم و تعلیم گزارههای دینی از عقل بهره میجوید. موافقان و مخالفان دخالت عقل در دین، بر این سه کارکرد اتفاق نظر دارند. کارکرد چهارم عقل، یعنی انتظام بخشی به گزارههای دینی، نیز چندان محل اختلاف نیست. حتی ایمان گرایان و ظاهرگرایان نیز مجموعه ناهماهنگی از گزارههای دینی را نمیپذیرند. انسجام و سازگاری درونی میان مجموعه گزارههای دینی، کمترین شرط مقبولیت آن نظام است و بدون آن، التزام به نظام معارف دینی بیمعناست.
استاد مطهری در این باره میگوید:
«اسلام یک دین طرفدار عقل است و به نحو شدیدی روی این استعداد نیز تأکید کرده است. نه فقط با او مبارزه نکرده بلکه از او کمک و تأیید خواسته است»[۱۲]
اسلام به این مطلب اذعان دارد که آدمی باید براساس عقل و بینش، دین خود را انتخاب کند و نباید در این مورد به تقلید کورکورانه روی آورد زیرا اگر فردی از روی عقل و خرد به دین اسلام روی آورد، پایبندیاش به دستورات و احکام اسلام عمیقتر و بیشتر خواهد بود. دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس آن بر ایمان و یقین استوار است، ازاینرو راهی جز منطق و استدلال نمیتواند داشته باشد. ازاینرو، میان دین و عقلانیت یا شریعت و حکمت، هیچ گونه اختلافی نیست. بلکه علم، فلسفه و دین سه چهره یک حقیقت و سه نماد یک واقعیت به شمار می آیند که همدیگر را پشتیبانی و تغذیه مفهومی میکنند.
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:عبدالحمید آکوچکیان/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – با تکیه بر عقل جزیی – تجربی.
[۲] – Antoloyy.
[3] – Epistemology.
[4] – برای مطالعه بیشتر ر.ک: حمید پارسانیا، مقاله: از عقل قدسی تا عقل ابزاری، parsania.net، این بخش وامدار این مقاله و تفکیک بدیع و سامان مند مراتب مختلف عقل به وسیله آن است.
[۵] – Rationalistic.
[6] – Instrumental Reason.
[7] – «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان …» (اصول کافى، ج۲، ص۱۶)
[۸] – مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، تهران: صدرا، بیتا، ص ۵۵ و ۵۶٫
[۹] – اگر چه در زمان خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه رئیس قبیله ایمان میآورد، به دنبال او مردم قبیله او نیز ایمان میآوردند؛ اما اسلام در یک فرایند تعالی بخش، به دنبال رشد آدمیان از تبعیت سنتی به یک ایمان خودآگاهانه و فاخر است. به علاوه نباید مقام تحقق را با مقام تحقیق و نیز میان علل و دلایل خلط کرد.
[۱۰] – «انما یدرک الخیر کلّه بالعقل، و لا دین لمن لا عقل له.» (بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۱۵۸، ف.)
[۱۱] – «العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان» (اصول کافى، ج۲، ص۱۶٫)
[۱۲] – مرتضی مطهری، پانزده گفتار، تهران: صدرا، ۱۳۸۰ش، چ۱۴، ص۲۴٫
پاسخ دهید