دیدگاه دانشمندان و فرهیختگان مسلمان و غیرمسلمان درباره «نهج البلاغه» چیست؟
اگر بخواهیم همه دیدگاه های فرزانگان را درباره نهج البلاغه گردآوریم «مثنوی هفتاد من کاغذ شود»؛ ازاین رو به دیدگاه برخی از اندیشمندان برجسته شیعی و سنتی و مسیحی می پردازیم.
دیدگاه بزرگان شیعه
۱ – امام خمینی
حضرت امام به نخستین کنگره نهج البلاغه که در سال ۱۳۶۰ هـ .ش برگزار گردید اینگونه خطاب فرمودند: «اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خود و خودخواهی خود، معجونی است برای شفا و مرهمی است برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعه ای است دارای ابعادی به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعه ها به وجود آید و دولت ها و ملت ها متحقق شوند، و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند.
هان فیلسوفان و حکمت اندوزان بیایند و در جملات خطبه اوّل این کتاب الهی به تحقیق بنشینید و افکار بلندپایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق، وجدان خود برای درک واقعی آن را ارضاء کنند به شرط آنکه بیاناتی که در این میدان تاخت و تازه شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را برای فهم درست بازی ندهند و نگویند و بگذرند تا میدان دید فرزند وحی را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند و این است آن جمله: «مع کلّ شیئٍ لا بمقارنهِ و غیر کلّ شیئٍ لابمزایلهٍ» و این جمله و نظیر آن که در کلمات اهل بیت وحی آمده است بیان و تفسیر کلام الله است که در سوره حدید است و برای متفکران آخرالزمان آمده است: «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ»
اینک امید است که شما دانشمندان و متفکران متعهد که در کنگره ارجمند هزاره نهج البلاغه گرد هم آمدید ابعاد عرفانی و فلسفی و اخلاقی و تربیتی و اجتماعی و نظامی و فرهنگی و دیگر بُعدها را به مقدار میسور بیان فرمایید و این کتاب را به جوامع بشری معرفی نموده و عرضه دارید که این متاعی است که مشتری آن انسانها و مغزهای نورانی است.
صلوات و سلام بی پایان به رسول اعظم که چنین موجود الهی را در پناه خود تربیت فرموده و به کمال لایق انسانیت رساند.
و سلام و درود بر مولایمان که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقی است و خود الگوی انسانیت و مظهر اسم اعظم است.»[۱]
۲ – مقام معظم رهبری
۱ – «یک بُعد دیگر از ابعاد ارزش و اهمیت نهج البلاغه ترسیم شخصیت امیرالمؤمنین – علیه الصّلوه والسّلام – است، چیزی که ما امروز به آن کمال احتیاج را داریم. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) این چهره ناشناخته، این انسان والا، این نمونه کامل مسلمانی که اسلام می خواهد انسانها آنچنان ساخته بشوند، در لابهلای اوراق و سطور نهج البلاغه کاملاً شناسایی و تعریف می شود. نهج البلاغه در حقیقت کتاب معرّفی علی بن ابیطالب(علیه السلام) است. چگونه ممکن است کسی به افقهای اسرارآمیز و شگفت آور، وادی های گوناگون معرفتی که در نهج البلاغه هست دست نیافته باشد و بتواند آنها را اینگونه زیبا و جذاب ترسیم و توصیف کند.
در نهج البلاغه همه ابعاد یک شخصیت والای انسانی وجود دارد: از معرفت، از اخلاق، از خصلت های ویژه یک انسان، و از اخلاق ویژه والایی که فقط اسلام به انسان ها تعلیم داده است، یک انسان کامل در نهج البلاغه مجسم می شود و آن انسان کامل خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و این نه فقط از باب شناسایی چهره امیرالمؤمنین(علیه السلام) مهم است، بلکه از باب شناسایی اسلام و اینکه اسلام چگونه انسانی را می خواهد بسازد حائز اهمیت است. امروز بشریت معاصرمان از ما سؤال می کند: «این اسلامی که شما از آن دم می زنید و فکر می کنید رسالت آن جهانی است، در صدد ساختن چگونه انسانی است؟ برای پاسخ، چه کسی را بهتر و زیباتر و جامع تر و والاتر از علی ابن ابیطالب(علیه السلام) می توان نشان داد؟ و چهره علی بن ابیطالب(علیه السلام) در هیچجا مانند نهج البلاغه آشکار نمی شود.»[۲]
۲ – «این کتاب (نهج البلاغه) یک کتاب دسته اول اسلامی است و در این شرایط تاریخی، که با صدر اسلام تقریباً ۱۴۰۰ سال فاصله داریم، منابع دسته اول و اصیل اهمیت ویژه ای دارد، چرا که با طول زمان میل به تأویل و برداشت های تأویل گونه افزایش پیدا می کند و این یکی از آفات تفکّرات الهی است.
نهج البلاغه با این دیدگاه هرگز با کتاب حدیث فلان صحابی یا تابعی که پنجاه سال، شصت سال، صدسال، صد وچهل سال بعد از هجرت بوده قابل مقایسه نیست. نهج البلاغه کلام اوّلین مؤمن به وحی محمدی است، و کلام خلیفه پیغمبر، خلیفه ای که همه مسلمانها بر او اتفاق نظر دارند و امامی که به اعتقاد شیعه و بسیاری از اهل سنت افضل صحابه است. یعنی انسانی در این حد عظمت و اهمیت سخنانش عیناً باقی مانده، سخنرانی هایش، خطبه هایش، و این می تواند نشان دهنده متنی عظیم و اصیل از معارف اسلامی باشد، اخلاق هست، زهد هست، رهبری در جامعه هست، نظام سیاسی هست، نظام اجتماعی هست، عرفانی هست، ما می توانیم پایه های اعتقاد کامل و جامع به اسلام را در این کتاب پیدا کنیم.
این کتاب وقتی در کنار قرآن قرار بگیرد، یقیناً تالی قرآن است. یعنی ما دیگر کتابی نداریم که دارای این حد از اعتبار و جامعیت و قدمت باشد.
همچنان که در زمینه قرآن کریم کار شده، تفسیرهای زیادی نوشته شده، در علوم قرآنی کار شده، درباره نهج البلاغه هم باید این کار انجام گیرد. همانطور که قرآن خوانده می شود نهج البلاغه هم باید خوانده شود. چون تالی قرآن است، دنباله قرآن است. همانطور که مسلمان ها خودشان را موظف می دانند با قرآن انس پیدا کنند و ندانستن قرآن را برای خود نقص می شمارند، ندانستن نهج البلاغه هم باید نقص به حساب آید.»[۳]
همچنین مقام معظم رهبری درباره راز جاودانگی «نهج البلاغه» چنین می گویند: «وقتی گوینده این سخنان (نهج البلاغه) را مورد مطالعه قرار می دهیم، می بینیم یک انسان عادی نیست، بلکه دو خصوصیت دارد که سخن او را، از این جنبه ای که می خواهم بگویم، به اهمیت فوقالعاده ای می رساند. آن دو خصوصیت یکی «حکمت» و دیگری «حاکمیت» اوست. علی(علیه السلام) اولاً یک حکیم است، از آن کسانیکه «یُؤتی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ»[۴] یعنی حکمت الهی به او داده شده، جهان را و انسان و حقایق آفرینش را و دقایق هستی را می شناسد، حکیم یعنی این. به حقایق جهان واقف است، حالا به عقیده کسانیکه او را امام معصوم می دانند، به الهام الهی، و به عقیده آنهایی که او را امام معصوم نمی دانند به تعلیم از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و از اسلام. به هر حال در اینکه انسان بصیر و حکیمی است بهرهمند از حکمت پیغمبران، و به حقایق آفرینش و آنچه در گنجینه های خداوند است آشنا است؛ کسی تردید ندارد. این خصوصیت اول ایشان بود.
خصوصیت دوم اینکه آن حضرت در زمانی خاص حاکم جامعه اسلامی بود، و مسئولیت حکومت داشت. این دو خصوصیت یعنی حکمت و حاکمیت که در امیرالمؤمنین – علیه الصّلاه و السّلام – وجود داشته، سخنان او را از یک سخن حکمت آمیز معمولی بالاتر می برد.
اما راستی سخن او چیست؟ این امیری که هم حاکم جامعه اسلامی است، و هم آنچنان پایه و مایه ای از حکمت دارد چه گفته است؟ بدیهی است که سخن او مطابق با نیازهاست، و چیزی را که نیاز قطعی آن مرحله از تاریخ اسلام آن را طلب می کند، می گوید. ممکن نیست غیر از آن چیزی بگوید. ممکن نیست که آن طبیب حاذق دلسوز نسخه ای بنویسد، که بیمار او به آن احتیاج ندارد.
خوب، ما ملت ایران، به عنوان کسانیکه پایه های این نظام را روی دوشمان گرفتهایم اگر امروز به نهج البلاغه مراجعه کنیم در آن چیز جالبی خواهیم یافت. بیماری هایی که در این موقعیت ما را تهدید می کند و درمان این بیماری ها برای ما ارزنده و حیاتی است که برویم و این درمان ها را جستجو کنیم. نمی خواهم بگویم همه آن حوادثی که در صدر اسلام اتفاق افتاده، امروز هم همان ها مو به مو اتفاق می افتد، نه. اما جهت گیری ها یکی است دل مؤمنین با دل مؤمنان آن روز است، امید مؤمنین امروز با امید مؤمنان آن روز، تردید منافقین و ضعاف الایمان امروز همانند منافقین و ضعاف الایمان آن روز است.»[۵]
آری راز جاودانگی نهج البلاغه در شناسایی دقیق و ریشه ای دردها و آسیب های فردی و اجتماعی بشریت و نیز ارائه نسخه ای شفا بخش و مرهم گونه برای ریشه کن کردن و مداوا نمودن آن دردهاست.
۳ – استاد شهید مرتضی مطهری
«از امتیازات برجسته سخنان امیرالمؤمنین که به نام «نهج البلاغه» امروز در دست ماست این است که محدود به زمینه خاصی نیست. علی به تعبیر خودش تنها در یک میدان اسب نتاخته است، در میدان های گوناگون – که احیاناً بعضی با بعضی متضاد است – تکاور بیان را به جولان آورده است. «نهج البلاغه» شاهکار است اما نه تنها در یک زمینه مثلاً موعظه یا حماسه یا فرضاً عشق و غزل یا مدح و هجا و غیره، بلکه در زمینه های گوناگون. اینکه سخن شاهکار باشد ولی در یک زمینه، البته زیاد نیست و انگشت شمار است ولی به هر حال هست. اینکه در زمینه های گوناگون باشد ولی در حد معمولی نه شاهکار، فراوان است، ولی اینکه سخنی شاهکار باشد و در عین حال محدود به زمینه خاصی نباشد از مختصات «نهج البلاغه» است.
بگذریم از قرآن کریم که داستانی دیگر است، کدام شاهکار را می توان پیدا کرد که به اندازه «نهج البلاغه» متنوع باشد؟!
سخن نماینده روح است؛ سخن هر کس به همان دنیایی تعلق دارد که روح گوینده اش به آنجا تعلق دارد. طبعاً سخنی که به چندین دنیا تعلق دارد نشانه روحیه ای است که در انحصار یک دنیای بهخصوص نیست. و چون روح علی(علیه السلام) محدود به دنیای خاصی نیست (در همه دنی ها و جهان ها حضور دارد و به اصطلاح عرفا «انسان کامل» و «کون جامع» و «جامع همه حضرات» و دارنده همه مراتب است) سخنش نیز به دنیای خاصی محدود نیست. از امتیازات سخن علی(علیه السلام) این است که چند بُعدی است نه یک بُعدی».[۶]
همچنین شهید مطهری درباره راز جاودانگی نهج البلاغه می گوید: «کلمات امیرالمؤمنین(علیه السلام) از قدیم ترین ایام با دو امتیاز همراه بوده است و با این دو امتیاز شناخته می شده است: یکی فصاحت و بلاغت، و دیگری چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بُعدی بودن. هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی(علیه السلام) ارزش فراوان بدهد ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی اینکه سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت خود را در همه آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(علیه السلام) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی(علیه السلام) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است و درباره اش گفته اند: «فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق».[۷]
۴ – علامه امینی
«نهج البلاغه کتابی است که حاملان علم و حدیث، از گذشته تا حال، در حفظ و صیانت آن کوشیده اند و همانند قرآن از آن تبرّک جسته و آن را در حافظه خویش نگاه می داشتند.»[۸]
۵ – علامه محمد تقی جعفری
۱ – «آن روز که نهج البلاغه علی بن ابیطالب(علیه السلام) بی طرفانه و با دقت رسیدگی شود، از تمامی مکتب های اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی و فلسفی بی نیاز خواهیم شد.»[۹]
۲ – «کدامین کتاب است که معنای زندگی را مانند نهج البلاغه توضیح داده، و درد و درمان منحصر آن را مشخص نموده و حقیقت آن را چنان که هست بفهماند؟
آیا می توان در غیر از نهج البلاغه مفهوم زندگی و مرگ اسرار آمیز را دریافت؟
آیا اقتصادی را که علی(علیه السلام) در نهج البلاغه طرحریزی فرموده است، می توان در مکتب های گوناگون و در عین حال ناقص و ساخته شده افکار محدود بشری استنباط نمود؟»[۱۰]
۳ – «بالاترین نکات نهج البلاغه این است که در تشریح هر یک از حقایق عالیه ای را که درباره انسان و جهان مورد توجه افراد بشری است، به طوری بیان فرموده است که در آن موضوع مفروض بالاتر از آن نمی توان تصور نمود.»[۱۱]
دیدگاه دانشمندان اهل سنت
۱ – ابن ابیالحدید معتزلی
این دانشمند حنفی مذهب در ذیل خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه می گوید: «این خطبه از عمقی عجیب برخوردار است و حاوی الفاظی بلیغ، مشکل و فصیح است که اگر کسی این فصل از نهج البلاغه را بررسی کند خواهد فهمید که آنچه معاویه گفته است که: «علی بلاغت را برای قریش بنیانگذاری کرده»، صحیح گفته است».
ابن ابیالحدید سپس می گوید: «اگر تمام فصحای عرب در جایی جمع باشند و این خطبه بر آنان قرائت شود شایسته است همگی به خاک افتاده سجده کنند! همانطور که قرآن سوره هایی دارد و در آن سوره ها آیاتی است که اگر خوانده شود باید سجده کرد، علی بن ابیطالب (علیه السلام) هم خطبه هایی دارد که یکی از آنها همین خطبه است، که اگر آن را برای خردمندان فصیح و بلیغ و کارشناسان فصاحت و بلاغت بخوانند آنان باید سجده کنند»[۱۲]
ابن ابیالحدید در جایی دیگر سوگند یاد می کند و می گوید: به آن مبدئی که همه امت ها بدان سوگند یاد می کنند، قسم یاد می کنم که: من این خطبه را از پنجاه سال پیش تاکنون، بیش از هزار بار خوانده ام و هر بار که می خواندم، برایم تازگی داشت و مطلب جدید و موعظه ای تازه در قلبم پدید می آورد، و ترس و وحشت و بیداری عمیقی تمام وجود مرا فرا می گرفت و در اعضای پیکرم لرزشی می نشست. هر زمان که در محتوای آن دقّت کردم؛ به یاد مردگان از خانواده و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسی هستم که امام در لابه لای این خطبه توصیف می کند. چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه سخن گفته اند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مکرّر قرار گرفته ام، اما در هیچ کدام از آنها تأثیری را که این کلام در دل و حالم می گذارد، ندیده ام»[۱۳]
۲ – ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفای ۲۵۵هـ ق)
جاحظ از دانشمندان برجسته معتزله در کتاب «البیان و التبیین» پس از ذکر این سخن گهربار امام علی(علیه السلام) که می فرمایند: «قیمه کلّ امریءٍ ما یحسنه»؛[۱۴] «بهای هر مرد، کاری است که آن را نیکو انجام می دهد»، درباره شکوه و عظمت این کلام می گوید: اگر از تمام سخنان علی(علیه السلام) تنها به همین یک فراز دست یافته بودیم، هر آینه آن را شفا بخش و کفایت کننده و غنا بخش یافته بودیم؛ بلکه آن را بالاتر و برتر از حدّ کفایت می یافتیم که در رسیدن به غایت و هدف، نارسا و کوتاه نیست. نیکوترین کلام آن است که اندک آن تو را از بسیارش بی نیاز کند و معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد. گویا خداوند جامه ای از جلالت و پرده ای از نور حکمت متناسب با نیت پاک و تقوای گوینده اش، بر این جمله کوتاه پوشانیده است»[۱۵]
مرحوم سیدرضی درباره عظمت این سخن حکیمانه «قیمه کلّ امریءٍ ما یحسنه» می گوید: «بر این سخن قیمت نمی توان نهاد، و هیچ سخن حکمت آمیزی همسنگ آن، و هیچ کلامی قرین آن نیست»[۱۶]
۳ – سبط بن الجوزی (متوفای ۶۵۴ هـ ق)
از دانشمندان بزرگ حنفی است که در کتاب «تذکره الخواصّ» درباره جایگاه برجسته سخن امیرمؤمنان علی(علیه السلام) اینگونه می گوید: «علی(علیه السلام) همواره به کلامی سخن می گفت که پوشیده از عصمت و پاکی بود؛ ایشان بر اساس ترازوی حکمت سخن می گفت؛ کلامی که خداوند هیبت و عظمت را بر آن افکنده بود و هر کس سخن او را می شنید لرزه بر اندامش افتاد و ترسید. خداوند امتیازات حلاوت و ملاحت و زیبایی و طراوت و فصاحت را در وجود علی(علیه السلام) جمع کرده، کلمه ای از او ساقط نشده و حجّت و برهانی از دست نرفته است؛ تمام سخن گویان را ناتوان ساخته و گوی سبقت را از همگان ربوده است؛ واژگانی که نور نبوت بر آن تابیده و اندیشه ها و خردهای ناب را حیران و سرگردان ساخته»[۱۷]
۴ – دکتر طه حسین
ادیب و نویسنده معروف مصری در کتاب «علی و بنوه» داستان مردی را نقل می کند که در جریان جنگ جمل دچار تردید می شود با خود می گوید: چهطور ممکن است که زبیر و طلحه و عایشه بر باطل باشند؟! این تردید را به علی(علیه السلام) در میان می گذارد؛ امام(علیه السلام) به او می فرمایند:
«إنک لملبوسٌ علیک، إنّ الحقّ و الباطل لا یعرفان بأقدار الرّجال، إعرف الحقّ تعرف أهله، و اعرِفِ الباطل، تعرف أهله»؛[۱۸] «همانا امر بر تو پوشیده و مشتبه شده است، حق و باطل را براساس میزان افراد و اشخاص نمی شناسند؛ تو حق را بشناس، اهل آن را خواهی شناخت؛ و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی».
سخن حکیمانه امام علی(علیه السلام) بیانگر این حقیقت است که افراد و اشخاص ملاک و شاخصه حق و باطل نیستند؛ بلکه بالعکس، حق و باطل معیار ارزیابی و شناخت اشخاص است.
طه حسین پس از ذکر این جمله می گوید: «من پس از سکوت وحی و منقطع شدن خبر آسمان کلامی شگفت انگیزتر و با شکوه تر از این جواب نمی شناسم. پاسخی که می گوید: هیچ کس از خطا مصون نیست هر جایگاه و منزلتی که داشته باشد، و حق در انحصار احدی نیست در هر مکانت و جایگاهی که باشد»[۱۹]
۵ – شیخ محمد عبده
مفتی اسبق مصر، از افرادی است که در اثر یک اتفاق و دوری از وطن با نهج البلاغه آشنا می شود و شگفت زده شده و شرحی بر نهج البلاغه می نگارد. وی در مقدمه شرح خود می گوید: «در میان همه عرب زبانان، کسی نیست مگر آن که معتقد است سخن علی(علیه السلام) بعد از قرآن و کلام نبوی، برترین و بلیغ ترین، در جوهر و مایه پربارترین، در شیوه و سبک بلندترین و در معنی جامع ترین کلام است»[۲۰]
دیدگاه دانشمندان مسیحی
۱ – «جرج جرداق»
اندیشمند و فرزانه برجسته مسیحی در کتاب ارزشمند «امام علی(علیه السلام) صدای عدالت انسانی»؛ درباره «نهج البلاغه» می گوید: «نهج البلاغه» یا سبک و روش بلاغتی امام، از فکر و خیال و عاطفه، آیاتی به دست داده که تا انسان هست و تا خیال و عاطفه و فکر انسانی وجود دارد، با ذوق بدیع ادبی و هنری وی پیوند خواهد داشت. آیات به هم پیوسته و متناسب، جوشان از حسی عمیق و ادراکی ژرف، بیان شده با شور و شوق واقعیت و گرمی حقیقت، با میل به شناخت ماوراء این حقیقت و واقعیت، زیبا و نغز که زیبایی موضوع و بیان در آن به هم آمیخته، تا آنجا که تعبیر با مدلول و شکل با معنی چنان یکی می شود و متحد می گردد که حرارت با آتش، نور با خورشید، و هوا با هوا یکی هستند! و تو در قبال آن چیزی نیستی مگر به مثابه مردی در برابر سیل خروشان و دریای موّاج و تندبادی که می وزد و تکان می دهد! یا مانند مردی که در مقابل یک پدیده طبیعی که باید بالضروره و به حکم جبر جریان، به آن نحوی باشد که اکنون هست! … با یگانگی و وحدتی که اگر در اجزاء آن تغییری داده شود، وجود آن از بین می رود و تغییر ماهیت می دهد. بیانی که اگر برای انتقاد سخن گوید، گویی تند باد خروشانی است؛ اگر فساد و مفسدین را تهدید کند، همچون آتشفشان های سهمناک و پرغرّش، زبانه می کشد و اگر به استدلال منطقی بپردازد عقل ها و احساسات و ادراکات بشری را مورد توجه قرار می دهد و راه هر دلیل و برهانی را می بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت می کند و اگر برای تفکر و دقت دعوت کند، حس و عقل را در تو همراه می سازد و به سوی آنچه که می خواهد، سوق می دهد و تو را با جهان هستی پیوند می دهد و نیروها و قوای تو را آنچنان متحد و یگانه می سازد که حقیقت را کشف کنی! و اگر تو را پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدری و راستی و وفاء انسانی و گرمی محبت بی انتهاء را در آن خواهی یافت. و آنگاه که برای تو، از ارزش هستی و زیبایی های خلقت و کمالات جهان هستی سخن گوید، آنها را با قلمی از نور ستارگان!، در دل و قلب تو می نویسد! و ترسیم می کند!
بیانی که بلاغت از بلاغت و قرآنی از قرآن است! تا آنجا که درباره نهج البلاغه گفته اند: «سخن او پایین تر از کلام خالق و بالاتر از سخن مخلوق است!»[۲۱]
۲ – هانری کُربَن
خاورشناس نامدار فرانسوی، پروفسور هانری کربن درباره شکوه و جلالت «نهج البلاغه» چنین می گوید: «نهج البلاغه پس از قرآن و احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، نه فقط به طور کلی برای حیات مذهبی تشیع، بلکه برای افکار فلسفی شیعیان مهمترین کتاب است. نهج البلاغه را می توان به عنوان یکی از مهمترین منابع اصول عقاید دانست که از طرف متفکران شیعی، به ویژه اندیشمندان دوره چهارم تعلیم شده است. تأثیر این کتاب را به شیوه های گوناگونی می توان حس کرد: تنظیم و ترتیب منطقی اصطلاحات، استنتاج نتایج صحیح، ایجاد اصطلاحات فنی در زبان عربی. این اصطلاحات با زیبایی و غنای فراوان در زبان ادبی و فلسفی وارد شده و از متون یونانی که به زبان عربی ترجمه شده کاملاً مستقل است. بعضی از مسایل فلسفی که به وسیله کلمات امام علی(علیه السلام) طرح شده از سوی ملاصدرا و مکتب او با کمال بسط و بلاغت، اقتباس شده است.
اگر به گفتگوهای امام با شاگرد خود کمیل بن زیاد مراجعه شود و به مطالبی که در پاسخ این پرسش که «حقیقت چیست؟» بیان می کند، توجه گردد و به اشارات وی راجع به توالی باطنی حکیمان در این جهان، و سایر افادات او دقت شود، طرز تفکری خاص مشاهده می گردد. فلسفه شیعه، ترکیب و سیمای مخصوص خود را از این منبع اتخاذ کرده است، زیرا متفکران شیعه با توجه به اینکه کلمات امام، یک دوره کامل فلسفه را تشکیل می دهد، از این کتاب کلیه مطالب مربوط به الهیات را استنتاج کرده اند.
جای تأسف دارد که تحقیق فلسفی در کتاب نهج البلاغه تا امروز هنوز مورد توجه قرار نگرفته است. زیرا با مطالعه دقیق و از خلال شرح و بسط های مفصل و متعدد که مفسران، از شیعه و سنی، مانند ابن میثم بحرانی، ابن ابیالحدید و خویی و غیره، بر آن نوشته اند، نیز از ترجمه های مکرر آن به فارسی و با اضافه کردن این کتاب به کلمات سایر ائمه، فهمیده می شود که چرا در دوره ای که در جهان اهل تسنن فلسفه متوقف ماند و مکتبی زنده به شمار نمی رفت، در همان مدت، در جهان تشیع افکار فلسفی لزوماً جهش و تکامل جدیدی یافت.»[۲۲]
۳ – «نرسی سیان»
رئیس منشیان کنسولگری انگلیس
در بغداد در سال ۱۳۲۸هـ.ق که دانشمندی مسیحی و فاضل بود درباره جایگاه ویژه نهج البلاغه می گوید: «نهج البلاغه بر هر سخن عربی برتری دارد. زیرا سخنان سهل و ممتنع آن، و سجع های مشکلی که بدون تکلّف ادا شده و در آن فراوان دیده می شود، در هیچ کتابی جز آن نمی بینم. اگر این گوینده با عظمت (علی(علیه السلام)) امروز بر منبر کوفه قرار می گرفت، شما مسلمانان می دیدید که «مسجد کوفه» با همه وسعت خود از اجتماع مردم مغرب زمین برای استفاده از دریای خروشان دانش علی(علیه السلام) موج می زد.»[۲۳]
۴ – «امین نخله»
دانشمند مسیحی و نویسنده مشهور، خطاب به شخصی که از وی خواسته است، چند کلمه از سخنان علی(علیه السلام) را برگزیند تا وی در کتابی گرد آورد و منتشر سازد می گوید: «از من خواسته ای که صد کلمه از گفتار بلیغ ترین نژاد عرب، ابوالحسن را انتخاب کنم، تا تو آن را در کتابی منتشر سازی. من اکنون دسترسی به کتاب هایی که چنین منظوری را تأمین کند ندارم، مگر کتاب هایی چند که از جمله «انجیل بلاغت» نهج البلاغه است. با مسرّت این کتاب با عظمت را ورق زدم. به خدا نمی دانم چگونه از میان صدها کلمات علی(علیه السلام) فقط صد کلمه را انتخاب کنم، بلکه بالاتر نمی دانم چگونه کلمه ای را از کلمه دیگر برگزینم، این کار درست به این می ماند که دانه یاقوتی را از کنار دانه دیگر بردارم (یعنی همه نغز و دلکش است). سرانجام من این کار را کردم، در حالی که دستم یاقوت های درخشنده را پس و پیش می کرد و دیدگانم از تابش نور آن ها خیره می گشت. باور کردنی نیست که بگویم به واسطه تحیر و سرگردانی با چه مشقّتی کلمه ای را از این معدن بلاغت بیرون آوردم!»[۲۴]
۵ – میخائیل نعیمه
نویسنده مسیحی و اندیشمند معروف عرب زبان می گوید: «این نابغه عرب (امام علی(علیه السلام)) آنچه اندیشید و گفت و عمل کرد – بین خود و خدا – چیزهایی است که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده است و بسیار بسیار بیش از آن است که مورّخ بتواند به دست و زبان و قلم بیان کند؛ بدین جهت هر صورتی که ما رسم کنیم، صورتی ناقص و کم ارزش است.»[۲۵]
۶ – مستر کر نیکوی انگلیسی
استاد ادبیات در دانشگاه علیگره هندوستان در محضر استادان سخن و ادیبانی که در مجلس او حاضر بودند، از اعجاز قرآن از وی پرسیدند، در پاسخ گفت: «قرآن را برادری کوچک است که «نهج البلاغه» نام دارد، آیا برای کسی امکان دارد که مانند این برادر کوچک بیاورد تا ما را مجال بحث از برادر بزرگ (یعنی قرآن) و امکان آوردن نظیر آن باشد؟!»[۲۶]
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – بازگشت به نهجالبلاغه، بنیاد نهجالبلاغه، ص ۱۳٫
[۲] – همان، ص ۴۲٫
[۳] – همان، ص ۵۲ و ۵۳٫
[۴] – بقره، آیه ۲۶۹٫
[۵] – بازگشت به نهجالبلاغه، بنیاد نهجالبلاغه، ص ۵۳، ۵۴، ۵۵٫
[۶] – سیری در نهجالبلاغه، مطهری، ص ۴۴ و ۴۳٫
[۷] – همان، ص ۲۵و ۲۴٫
[۸] – الغدیر، امینی، ج ۴، ص ۱۱۴٫
[۹] – نگاهی به علی(علیه السّلام)، محمد تقی جعفری، ص ۶۵٫
[۱۰] – همان، ص ۶۶٫
[۱۱] – همان، ص ۶۸٫
[۱۲] – علامه طباطبایی در این مورد می فرمایند: ابن ابیالحدید گزاف نگفته، زیرا اگر سجده است برای کلام خداست و همان محتوای قرآنی است که به صورت خطبه های علی(علیه السلام) در آمده است، سجده در حقیقت برای کلام خداوند است نه برای کلام مخلوق او. (حکمت نظری و عملی در نهجالبلاغه، جوادی آملی، ص۵۱).
[۱۳] – شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج ۱۱، ص ۱۵۳ و ۱۵۲ (در شرح خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه به ترتیب ابن ابیالحدید) به نقل از ترجمه استاد محمد مهدی فولادوند، ص۵٫
[۱۴] – کلمات قصار ۸۱٫
[۱۵] – ابوعثمان جاحظ می گوید: «فلولم نقف من هذا الکتاب الا علی هذه الکلمه لوجدناها شافیه کافیه و مجزئه مغنیه؛ بل لوجدناها فاضله عن الکفایه، و غیر مقصره عن الغایه، و احسن الکلام ما کان قلیله یغنیک عن کثیره، و معناه فی ظاهر لفظه، و کان الله عزوجل قد البسه من الجلاله، و غشّاه من نور الحکمه علی حسب نیه صاحبه و تقوی قائله»؛ (البیان والتبیین، جاحظ،ج ۱، ص ۸۳).
[۱۶] – ذیل کلمه قصار ۸۱٫
[۱۷] – تذکره الخواصّ، سبط بن الجوزی الحنفی، ص ۱۱۴٫
[۱۸] – کلمات قصار ۲۶۲٫
[۱۹] – علی و بنوه، طه حسین، ص ۴۰٫
[۲۰] – مقدمه شرح نهجالبلاغه، شیخ محمد عبده، ص ۱۲٫
[۲۱] – امام علی (علیه السّلام) صدای عدالت انسانی، جرج جرداق، ترجمه سید هادی خسرو شاهی، ج ۴، ص ۴۳۷و ۴۳۸٫
[۲۲] – تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، ترجمه دکتر اسد الله مبشری، ص ۵۴ تا۵۶٫
[۲۳] – در پیرامون نهجالبلاغه؛ هبه الدین شهرستانی، ترجمه سید عباس میرزاده أهری، ص ۳۶ و ۳۷٫
[۲۴] – همان، ص ۳۴٫
[۲۵] – ترجمه و انتقاد از کتاب «الأمام علی ندای عدالت انسانیت»، ص ۳٫
[۲۶] – در پیرامون نهجالبلاغه، علامه هبه الدین شهرستانی، با مقدمه علی دوانی، ص ۱۳و ۱۴٫
پاسخ دهید