سؤال: پسر پانزده ساله ای دارم که خیلی اهل ریخت و پاش است؛ وقتی ما به رفتارش دقّت میکنیم، متوجّه میشویم که تمام کارهای او مانند پدر بزرگش است. آیا ممکن است رفتارهای او ارثی باشد؟ چه کاری انجام دهیم تا او دیگر ریخت و پاش نداشته باشد؟
جواب: ابتدا باید مقدمه ای را بگویم. این که چقدر وراثت و ژنتیک در خلق و خوی انسان ها تاثیر دارد و اصلاً آیا تأثیری دارد یا ندارد و به چه میزان مهم تاثیر پذیر است؟
اولاً این مسئله در میان کارشناسان متفاوت است؛ یک عدّه می گویند که وراثت در خلق و خو اصلاً تاثیری ندارد؛عدّه ای می گویند که برخی از خصوصیّت ها انتقال پیدا می کند. برخی دیگر هم معتقد هستند که این خصوصیّات اخلاقی مثل همه ی ویژگی ها، از طریق ژنتیک انتقال پیدا می کند.
من اوّل می خواهم عزیزان را به نگاه دینی خودمانتوجّه بدهم؛دین ما می گوید که وقتی فرزندی متولّد می شود، با یک فطرت پاک متولّد می شود و او پاک است؛ بر خلاف برخی ازادیان دیگر، مثل مسیحیان که می گویند وقتی انسانی متولّد می شود، ناپاک است.
صفات اخلاقی ارثی نیست!
نکته بعد این است که ما نباید بگوییم بعضی از این ویژگی های اخلاقی از طریق وراثت انتقال پیدا می کند؛ چون اگر کنترل ویژگی های بد اخلاقی به دست انسان نباشد ،در این صورت فردای قیامت، خدای متعال چه طور ما را در قبال این خصوصیّات مؤاخذه می کند؟ مثلاًاز ما می پرسند: چرا تو بداخلاق هستی؟ و ما هم می گوییم که مثلاً فلان نزدیک ما دارای این ویژگی بوده است و ما هم این خصوصیّت را از او به ارث برده ایم!
به شوشتر زدند گردن مسگری!
به قول شاعر: گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مس گری!لذا ما می بینیم که برخی از کارشناسان تربیتی، می گویند: آن چیزی که از طریق وراثت انتقال پیدا می کند، فقط صفات و ویژگی های غیر اکتسابی است و بیشتر این صفات ویژگی های ظاهری می باشد؛ مثل رنگ مو، رنگ چشم، استخوان بندی، حالات چشم و ابرو و حالات پوست و مو و غیره است. این خصوصیّات از طریق وراثت انتقال پیدا می کند و بیشتر عوامل و ویژگی های خلقی انسان، از محیط تاثیر می گیرند.
الگوگیری از مادر
در روایات داریم که در یکی از جنگ ها، یکی از فرزندانحضرت امیرالمومنین علی علیه السلام، که از مادری غیر از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهابودند، ایشان ظاهراًیک مقدار ترسو بودند و حضرت هم فرمودند: تو این خصوصیّت را از مادرت گرفتی. این به این معنا نیست که این ژن را از مادر گرفته است؛ ولی مثلاً ممکن است که این مادر شجاعت لازم را نداشته است و بچّه هم که از محیط و علی الخصوص از مادرش الگوگیری دارد، پس این رفتار را از مادرش الگوگیری کرده است و ترس در او ایجاد شده است.
دیگر نیازی به تربیت نیست!
نکته دوّم این است که اگر ما می گفتیم که خصوصیّت اخلاقی وراثتی است، می دانید که وراثت غیر قابل تغییر است، و در این صورت ما باید تربیّت را کنار بگذاریم و بگوییم دیگر نیازی به تربیّت نیست!وقتی یک نفر از طریق ارث خصوصیّاتی را به ارث برده است، در اینجا دیگر جایی برای بحث تربیت وجود ندارد. لذا من این مژده را به والدین محترم بدهم که خصوصیّات اخلاقی فرزندان ما در محیط تربیتی ایجاد می شود.
البته می دانید که بچّه ها الگوهای تربیتی متفاوتی دارند، مثلاً اگر ویژگی فرزندی به پدربزرگش رفته باشد، شاید این به این دلیل است که ویژگی خاصّی را در پدربزرگش دیده که برای او جذّاب و جالب بوده است و این بخش را از او الگو گیری کرده و آن را در رفتار خودش جاداده است و الان هم متقاعد نمی شود.
چرا متقاعد نمی شود؟ چون گاهی اوقات ما می خواهیم این ویژگی را به صورت مستقیم تغییر بدهیم؛ یعنی به فرزندمان مستقیم نگوییم که مثلاًولخرجی و اسراف کار بدی است و گناه دارد؛ البته گفتن این حرف ها خوب است، ولی این به تنهایی نمی تواند تاثیری در او داشته باشد.
یک داستان
گاهی ما می توانیم با مدیریت مالی، این نکته را به او القا کنیم که اسراف کار بدی است.داستان مشهوری در این زمینه وجود دارد. می گویند:بچّه ای قرار شد صبح ها به سر کار برود، امّا مادرش می گفت: این مقدار پول را بگیر و به سرکار نرو، اذیّت می شوی، برو و بعد از ظهر بیا.از طرفی پدرش برای این که بفهمد این پول حاصل دست رنج خودش است یا نه، هر شب پول را از او می گرفت و آن را در آتش می انداخت. بعد از مدّتی پدر فهمید که همسرش به پسر پول می دهد و به او تذکّر داد که من می خواهم با این کار فرزندمان پخته شود و خودش کار کند.
روز بعد دیگر مادر به او پول نداد و او هم به سرکار رفت و درآمدیکم تر از آن مقدار که مادرش به او می داد، به دست آورد؛ امّا وقتی شب پدرش این پول را در آتش انداخت، دید که پسر به سمت آتش رفت تا پول را بیرون بیاورد. در این جا پدر گفت: این معلوم است که دست رنج خودت است و آن را با زحمت و عرق جبین به دست آورده ای!
امکانات را محدود کنیم
گاهی اوقات این روش ها جواب می دهد. گاهی هم ممکن است دلیل ولخرجی و ریخت و پاش فرزندمان این باشد که ما به او پول زیادی می دهیمو امکانات زیادی هم در اختیار او قرار می دهیم، او هم رعایت نمی کند.ما باید این امکانات را محدود کنیم و پول دادن را هم محدود کنیم و آن وقت ببینیم که آیا با این مقدار هم می تواند ریخت و پاش کند یا نه. یعنی ما باید در اینجا از عملیات پیش گیرانه استفاده کنیم.
بچّه هایی که با چند خانواده زندگی می کنند؛ مثلاًعلاوه بر پدر و مادر پدربزگ هم هست و این بچّه ها در الگوگیری دچار چندگانگی می شوند.معمولاًپدربزرگ ها و مادر بزرگ ها به تعبیری نوه ها را بیشتر از بچّه های خودشان دوست دارند و البته محبّت بیشتری را نسبت به نوه های خود دارند؛ لذا ممکن است این شخص که به بچّه اش در جاهایی نه می گفته، امّا به نوه اش، از روی محبّت زیادی، این نه را نگوید. در اینجا والدین باید از بقیّه ی افراد هم بخواهند که با فرزند آن ها به گونه ای که او را تربیت می کنند، رفتار کنند.
هشدار دادن به اطرافیان
ایّام نوروز نزدیک است و ممکن است که آقا پسرها و عروس خانم ها به خانه ی پدربزرگ ها بروند. ما گاهی اوقات می توانیم به پدر و مادر خودمانبگوییم: پدرجان! من برای فرزندم روزی یک خوراکی بیشتر تهیّه نمی کنم. اگر مایل هستید، همان را هم شما برایش تهیّه کنید؛ ولی از یک عدد بیشتر نشود، چون ممکن است بد عادت شود. لذا این قانون های خودمان را خیلی مودّبانه انتقال بدهیم تا انشاالله بچّه ها دچار این دوگانگی نشوند و متوجّه می شوند که پدر و مادر درست رفتار می کنند.
نکته آخر هم این است که گاهی اوقات ما بایدبچّه ها را از عواقب این ماجراها بترسانیم.در این زمینه داستانها خیلی می تواند تاثیر بگذارد. من خودم به خاطر دارم که وقتی نوجوان بودم، پدربزرگ من داستانی را برای من تعریف کرد با این مضمون که قوم و قبیله ای مشغول نان درست کردن بودند؛ متاسفانه وقتی می خواستند بچّه های خودشان را تمیز کنند، از این نان ها استفاده می کردند و این نان ها را درجایی انباشته کرده بودند.و خلاصه یک روز فرا رسید که آنها به دلیل مشکلات، مجبور شدند که از آن نان ها استفاده کنند و همان نان ها را به آن شکل بخورند!
پاسخ دهید