عبادات و مناسک دینى مانند نماز و… چه نقشى در زندگى انسان دارند؟
یک. چیستى عبادت
حقیقت عبادت یا پرستش و عبودیت، عبارت است از تعظیم و تقدیس و خضوع و خشوع احترام آمیز و تحسین آمیز همراه با ثنا و تذلل و خاکسارى عابد در برابر معبود.
پرستش در حقیقت توجه باطنى انسان به حقیقتى است که او را آفریده و آدمى خود را نیازمند او در قبضه قدرت او مى بیند؛ سیرى است که انسان از خلق به سوى خالق مى کند؛[۱] عبارت است از میل به خدمت و تقدیس موجودى برتر و والاتر که مستحق این خدمت است و تقدیس کننده بى آن که پاداشى از او بخواهد او را تقدیس، احترام و ستایش مى کند.[۲]
عبادت پرواز روح است و سفر روحانى، رمز آزادى و نشانه محبت آفریدگار و آمادگى براى خدمت او.[۳]
دو. کارکردهاى عبادت
۲ـ۱ – عبادت نیاز ذاتى
تقدیس و پرستش، امرى غریزى و از نیازهاى فطرى بشر است. به قول ویلیام جیمز: «در ما غرایزى هست که ما را به دنیاى دیگر پیوند مى دهد، همان طور که غرایزى به این جهان پیوند مى دهد».
به عبارت دیگر، «عبادت» حالتى روحانى و معنوى است که مبدأ و مقصد مادى ندارد. بنابراین انسان با عبادت به یک احساس معنوى و فرامادى خود پاسخ مى دهد و لازمه هر احساس طبیعى این است که پاسخ دادن به آن موجب لذت و ابتهاج است و پایه اى از پایه هاى سعادت بشر را تشکیل مى دهد.
امیرمؤمنان در لذت ما قبل از عبادت و انس با پروردگار مى فرماید: «پروردگارا تو از هر انیسى براى دوستانت انیس ترى. و از همه آنها براى کسانى که به تو اعتماد کنند براى کارگزارى آماده ترى، آنان را در باطن دلشان مشاهده مى کنى و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهى و میزان بصیرت و معرفت شان را مى دانى، رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دل هاى آنان در فراق تو بى تاب. اگر تنهایى سبب وحشت آنان گردد یاد تو مونس شان است و اگر سختى ها بر آنان فرو ریزد به تو پناه مى برند».[۴]
۲ـ۲ – عبادت و خودیابى
عبادت و نیایش، خلوتى براى کسب نورانیت نفس و باز یافتن خود واقعى و فرونهادن خود خیالى است.
اقبال لاهورى مى گوید: «… عمل عبادت یا نیایش است که به نورانیت نفسانى مى انجامد…».[۵]
او هم چنین نیایش را از تفکر محض برتر داشته و مى گوید: «در عمل تفکر، ذهن حقیقت و واقعیت را مشاهده و دنبال مى کند. در نیایش… از اندیشه برتر و بالاتر مى رود و خود حقیقت و واقعیت را تسخیر مى کند…».[۶]
همو بر آن است که: «نیایش به عنوان وسیله اشراق نفسانى عمل حیاتى و متعارفى است که به وسیله آن جزیره کوچک شخصیت، وضع خود را در کل بزرگ ترى از حیات اکتشاف مى کند».[۷]
ویلیام جیمز دراین باره مى گوید: «… حقیرترین فرد بر روى زمین با این توجه عالى، خود را واقعى و باارزش احساس مى کند».[۸]
۲ـ۳ – پرواز روح به ساحت فرامادى
عبادت پرواز روح به افق هاى وسیع تر از حضیض مادى و تنگناى حیات محدود حیوانى است. در این سیر روحانى انسانى مى یابد که نیازى فراتر از حاجات و لذتى فراتر از لذات بدنى و وجودى برین و جاوید وراى کالبد محدود فانى دارد.[۹]
آلکسیس کارل مى گوید: «نیایش اصولا کشش روح است به سوى کانون غیرمادى جهان، به عبارت دیگر پرواز روح است به سوى خداوند و یا حالت پرستش عاشقانه اى است نسبت به آن مبدئى که معجزه حیات از او سر زده است، کوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود غیرمرئى، آفریدگار همه هستى، حکمت مطلق، خیرمطلق… انسان در برابر خداوندگار هستى نشان مى دهد که او را دوست دارد، نعمات او را سپاس مى گذارد و آماده است تا خواست او را هر چه هست انجام دهد».[۱۰]
۲ـ۴ – پیروزى روح بر بدن
در کشاکش جاذبه ها و اهداف روح و شهوات و امیال تن؛ هر یک مى کوشند بر دیگرى فایق آیند و دیگرى را مغلوب و مطیع خود سازند؛ پرستش بهترین وسیله پیروزى روح بر بدن است.
لکنت دونوئى مى نویسد: «ستیزه انسان علیه طبیعت و علیه دشمنان خارجى نزاع براى زیست بود… سپس ستیزه مبدل به مجاهده با نفس شد… فردى که دراین مبارزه پیروزى مى شود مدلل مى سازد که وى پیشرو نژاد آینده و جدّ انسان کامل خواهد بود…».[۱۱]
۲ـ۵ – یقین یابى
انسان به وسیله عبادت در عقایدش به مرحله یقین مى رسد و با یقین به این که خداوند همه جا حاضر و بر اعمال او ناظر است و جهنم و بهشتى وجود دارد، آماده همه گونه فداکارى و چشم پوشى از لذت و تحمل هر گونه شدت و سختى مى گردد و کسب فضایل و اجتناب از رذایل برایش آسان مى شود.[۱۲]
۲ـ۶ – رهایى از پوچى
عبادت نشانه آن است که نیایش گر زندگى و هستى را پوچ نمى انگارد و در مى یابد که از تیمار مهر و مشیتى حکیم و عادل برخوردار است. اما آن که هستى را پوچ مى داند نخستین اثرش آن است که خود پوچ مى شود.[۱۳]
۲ـ۷ – نیروبخشى
عبادت صرفا مانع از کژى ها نیست، بلکه نیروبخش است. خداوند در قرآن کریم مى فرماید: «از شکیبایى و نماز مدد جویید». آرى کلمه «اللّه بزرگتر است» به انسان نیرو و شخصیت اخلاقى مى بخشد.[۱۴]
۲ـ۸ – سلامت و آرامش روان
عبادت و نیایش آرامش روحى و سلامت روانى مى بخشد. قرآن دراین باره مى فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۱۵] در این آیه کلمه «الا» آگاهى و هوشیارى مى دهد و خبر مهمى را اعلام مى کند. از نظر ادبى هم مقدّم داشتن آن افاده حصر مى کند. یعنى تنها به یاد خدا بودن و غیر خدا را فراموش کردن آرامش دلهاست.[۱۶] آرى عبادت در سه جبهه طبیعت، اجتماع و نفس به انسان نیرو مى دهد.[۱۷]
۲ـ۹ – تجدید میثاق با خدا
یکى از فلسفه هاى عبادت این است که انسان همواره در یادش باشد که بنده است و مکلف و چشم بینایى بر او ناظر است. از این نظر عبادت تجدید پیمان با خدا و مقام ربوبیت او و یادآور بندگى و تکلیف انسان در برابر خالق است.
مونتسکیو مى گوید: «انسان چون موجود حساسى است و دچار هزار هوس مى گردد و چنین مخلوقى که گرفتار هوس خود مى باشد هر لحظه ممکن است خالق خود را فراموش کند، چنین مخلوقى هر لحظه خودش را هم فراموش مى کند، بلکه هر آن ممکن است دیگران را هم فراموش کند، به همین دلیل است که خداوند عالم به وسیله قوانین مذهبى او را به طرف خود مى خواند تا از یاد خدا و خالق خود غافل نگردد…».[۱۸]
۲ـ۱۰ – ربوبیت و ولایت
در حدیث است: «بندگى گوهرى است که کنه آن خداوندگارى است».[۱۹] مراد از این سخن، ولایتِ کمال و قدرتى است که در پرتو عبودیت و اخلاص و پرستش واقعى نصیب بشر مى شود. این مسئله به تناسب درجات عبودیت مراحل و منازلى دارد به شرح زیر:
۲ـ۱۰ـ۱ – روشن بینى؛ کمترین نشانه قبولى عمل انسان نزد پروردگار این است که انسان بینشى نافذ یافته و روشن و بیناى خود مى گردد.
قرآن کریم مى فرماید: «اگر تقواى الهى داشته باشید خداوند نیز قدرت تشخیصى براى شما قرار مى دهد».[۲۰]
۲ـ۱۰ـ۲ – تسلط بر قواى نفسانى؛ در پرتو عبودیت، اراده انسان در برابر خواهش هاى نفسانى و حیوانى نیرومند و غالب مى شود و انسان مدیر لایق دایره وجود مى شود.
۲ـ۱۰ـ۳ – سلطه بر اندیشه؛ قوه خیال آدمى سخت گریز پا و پراکنده و لجام گسیخته عمل مى کند؛ تمرکز و حضور قلب را از میان مى برد. رشد عبادى انسان موجب ولایت و تسلط بر اندیشه هاى پراکنده و نیروى متخیله است. نتیجه این تسلط آن است که چون روح و ضمیر براساس سائقه فطرى خداخواه میل به یاد خدا کند؛ قوه خیال با بازیگرى هاى خود نمى تواند مزاحم آن شود.
۲ـ۱۰ـ۴ – غناى روح از بدن؛ روح در مراحل قوت و قدرت خود به مرحله اى مى رسد که در بسیارى از فعالیت هاى خود، از به کارگیرى بدن بى نیاز مى شود. این بى نیازى گاه لحظه اى و گذرا و گاه دائم و پایدارست.
۲ـ۱۰ـ۵ – سلطه کامل بر بدن؛ در این مرحله بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص قرار مى گیرد و حتى اعمال خارق العاده از آن سر مى زند.[۲۱]
۲ـ۱۰ـ۶ – سلطه بر طبیعت؛ در این گام طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار مى گیرد و کرامت خوارق عادات رخ مى نماید.[۲۲]
۲ـ۱۱ – تقرب به خدا
یکى از مهم ترین ثمرات عبادت، بلکه اساسى ترین آن تقرب به ذات احدیت است.
چیستى تقرب: تقرب به خداوند به معناى پیمودن مدارج کمال و مراتب هستى و از نظر رتبه وجودى و کمالى به کانون لایتناهاى هستى نزدیک شدن است. انسان در اثر اطاعت و بندگى و عبادت پروردگار مى تواند در مراتب کمال صعود کند و از مقام فرشته بالاتر رود و یا لااقل در حد فرشته از کمالات هستى بهره مند گردد.[۲۳]
۲ـ۱۲ – پشتوانه اخلاق و ایمان
«عبادت» داراى نقش نیرومند تربیتى و پشتوانه اى مهم براى اخلاق و تربیت است. اخلاق بدون پشتوانه، سست و لرزان است، چرا که محور اصلى اخلاق از «خودى» خارج شدن است و تنها ایمان به خدا مى تواند انسان را از خودى و خودگرایى خارج کند و عبادت پشتوانه ایمان است.
رابطه عبادت و اخلاق را به صورت نمودار زیر مى توان دریافت:
عبادت ــــــ ایمان ــــــ اخلاق[۲۴]
امام على (علیه السلام) در خطبه ۱۹۶ نهج البلاغه پس از اشاره به پاره اى از مفاسد اخلاقى چون سرکشى، ظلم، تکبر و… مى فرماید: «چون بشر در معرض این آفات اخلاقى و بیمارى هاى روحى است خداوند به وسیله نمازها و زکات ها و روزه ها، بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانى مى کند…».[۲۵]
۲ـ۱۳ – پشتوانه قانون و اجتماع
قانون و عدالت نیازمند پشتوانه است؛ و مهم تر از وجود قانون عادلانه، اجراى آن است. اجراى عدالت نیز مستلزم تحمل محرومیت است. پس اگر اخلاق و قانون عادلانه به خدا متکى باشد مى تواند بر وجدان حکومت کند، و الاّ نه.
از طرف دیگر عبادت یادآور خدا و غفلت نکردن از بندگى است و لاجرم پشتوانه نیرومندى براى اجراى عدالت و قانون است.[۲۶]
۲ـ۱۴ – گناه زدایى و پرورش نیکخواهى
هر گناهى اثرى تاریک کننده و کدورت آور بر دل باقى مى گذارد و میل به کارهاى نیک را کاهش و رغبت به دیگر مفاسد و گناهان را افزایش مى دهد. در مقابل، عبادت و بندگى، وجدان مذهبى انسان را پرورش مى دهد؛ گرایش به شر و فساد را زایل مى گرداند و میل به خیر و نیکى را جایگزین آن مى سازد.
در خطبه ۱۹۶ نهج البلاغه آمده است: «… این عبادت ها دست ها و پاها را از گناه باز مى دارند، چشم ها را از خیرگى باز داشته به آنها خشوع مى بخشد، نفوس را رام مى گردانند، دلها را متواضع مى نمایند، و باد دماغ را زایل مى سازند».[۲۷]
آموزه هاى عبادى اسلامى ویژگى ها و امتیازاتى دارد که برخى از آنها به اختصار عبارتند از:
۳ـ۱ – تعادل
اسلام دین جامع و همه جانبه نگر است. نه چنان زندگى را درگیر عبادت به معنى خاص آن مى کند که دیگر امور زندگى مختل گردد و نه آن چنان به دیگر فعالیت ها بها مى دهد که رابطه با خدا و عبادت و نیایش فراموش گردد. اسلام زندگى و معنویت را با یکدیگر توأم مى سازد و همه مراتب ظاهرى و باطنى حیات را در نظر مى گیرد. عبادت را در متن زندگى، همگانى، و دلپذیر مى سازد.[۲۸]
۳ـ۲ – گستره عبادت
در اسلام، عبادت گستره اى فراخ دارد و منحصر به امورى ویژه (عبادى به معنى خاص) نیست، در اسلام تعلیم و تعلم و تفکر، عبادت است.
در روایت است که: «… هیچ عبادتى مانند فکر نیست».[۲۹]
۳ـ۳ – عبادت و تربیت
اسلام به روح عبادت که تذکر و ارتباط با خدا است قناعت نکرده؛ بلکه از نظر تربیتى به عبادت شکل داده و به آنها هم نهایت اهمیت را داده است. در عبادات نیّت، طهارت و نظافت، احترام به حقوق، وقت شناسى، جهت شناسى، تصورات عالى، ضبط نفس در مقابل احساسات و غرایز، اعلام صلح و سلم با صالحان و پاکان، همکارى و همدلى و استعانت و عبادت دسته جمعى، اجتماع عملى در جماعات، در حج و غیره قرار داده است.[۳۰]
به عنوان مثال از نظر روح عبادت فرقى نمى کند که ما روى فرش غصبى نشسته باشیم یا فرش خود؛ چرا که اینها مربوط به حوزه قراردادهاى اجتماعى است؛ اما اسلام وجود حتى یک نخ غصبى در لباس را هم باطل کننده عبادت دانسته است. و این بالاترین تأثیر تربیتى در عرصه رعایت حقوق اجتماعى را دارد. به عبارت دیگر در دین اسلام برنامه هاى تربیت مربوط به حقوق اجتماعى در پیکره عبادت است.[۳۱]
۳ـ۴ – عبادت و نیت
اسلام هیچ عبادتى را بدون نیت نمى پذیرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: «لاعمل الا بالنّیه»[۳۲] و نیز فرمود: «براى هر کسى همان است که نیت کرده».[۳۳] نیت داراى دو رکن است:
۳ـ۴ـ۱ – عمل همراه با آگاهى و توجه باشد؛ نه عادتى غافلانه و تهى از توجه و حضور قلب.
۳ـ۴ـ۲ – اخلاص و انگیزه خدایى.
نیت جان عمل است و بقیه پیکر آن. پیامبر فرمود: «نیه المؤمن خیر من عمله».[۳۴]
راز این مسئله این است که:
الف. جهت گیرى کامل عمل به سوى خدا حفظ شود.
ب. بر اثر عادت به صورت کارى غیر ارادى، بى هدف و تهى از درک و توجه نشود، چه در این صورت دیگر عمل خاصیت خود را از دست داده است.[۳۵]
راز احکام نماز
یکى از عبادات اسلامى نماز است؛ نماز عبادتى جامع و آمیزه شگفت انگیزى است که در هر یک از آداب و اجزا و شرایط آن اسرارى نهفته دارد. برخى از آنچه در این باب گفتنى است عبارت است از:
۱ – اباحه مکان و… حقوق اجتماعى
اسلام غصبى نبودن و مباح بودن مکان نماز، لباس نمازگزار، آبى که با آن وضو مى گیرد و حتى ظرف آن را لازم مى داند و مى گوید حتى اگر یک نخ غصبى در لباس تو باشد نمازت پذیرفته نیست. این گنجانیدن نوعى برنامه تربیتى در پیکره عبادت و فرهنگ سازى و نهادینه کردن رعایت حقوق دیگران است.[۳۶]
۲ – طهارت و نظافت
شرط طهارت بدن و لباس، در نماز یک برنامه نظافت و تمرین دائمى و مستمر در ضمن عبادت است. از نظر پیش خدا رفتن تأثیرى ندارد که روى انسان شسته باشد یا نه، اما خداوند مى فرماید: «هر گاه به نماز ایستادید صورت خود و دستان خود را تا مرفق بشویید…».[۳۷]
یا «و اگر جنب هستید پاکیزه شوید».[۳۸] بدین سان اسلام عبادت را با اصول صحیح زندگى توأم نموده و معنویت و زندگى را به هم مى پیوندد.[۳۹]
۳ – قبله
در نگاه قرآن ما به هر سو بایستیم با خدا مواجه هستیم: «و از آن خداست مشرق و مغرب، پس به هر طرف روى کنید، به سوى خدا رو آورده اید».[۴۰] در عین حال اسلام به جاى این که مردم به هر جهتى نماز بخوانند دستور داد که همه به سوى نقطه اى واحد بایستند تا:
۳ـ۱ – افراد بفمهند که یک جهت باشند، و این درس اتحاد و یکسویى است.
۳ـ۲ – اولین عبادتگاه را برگزید تا ما را با تاریخ توحیدى گذشته پیوند دهد و سنت توحیدى ابراهیم و پیشینیان براى همیشه در خاطر همگان زنده و جاوید بماند. انتخاب کعبه یعنى احترام به عبادت و پایگاه توحید. اولین مسجد و معبد، قبله همیشه و همگان![۴۱]
۴ – تسلط بر خود
در نماز خوردن و آشامیدن، خندیدن، گریستن براى غیر خدا و روى گردانى به این سوى و آن سوى و بسیارى از دیگر امور جایز نیست؛ چرا که در حال نماز انسان باید بر تمایلات خود غالب شود. این نوعى انضباط جسمى و روحى و تمرین ضبط نفس و تسلط بر خویش است. در نماز اگر سخن از نوع گفتگوى معمولى انسان ها بر زبان جارى شود نماز باطل است، تا چه رسد آنچه موجب زوال طهارت است چون خوابیدن.[۴۲]
۵ – تمرین وقت شناسى
در نماز دقت زیادى نسبت به وقت صورت گرفته به طورى که روى دقیقه و ثانیه آن حساب مى شود بدین روى اسلام نوعى تمرین وقت شناسى و احترام به نظم در زمان داده و از هرج و مرج و لجام گسیختگى در وقت اجتناب داده است.[۴۳]
۶ – همسویى و مسالمت طلبى
در نماز پس از حمد و ثناى خدا در سوره حمد مى خوانیم: «پروردگارا «ما» تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو مدد مى جوییم». و پس از آن گوییم «ما را به راه راست هدایت فرما». در این جا صحبت از «ما» است، نه «من». بدین سان اسلام روح مسلمان را روحى اجتماعى و همدل، همکار، همسو و همگام با دیگران مى کند.
بالاتر از آن مسئله صلح و سلم طلبى در نماز است. «السلام علینا و على عباد الله الصالحین». این یک اعلام سلم طلبى براى بندگان صالح و شایسته خداوند است؛ یعنى، خدایا! من با هیچ بنده خوب تو سر جنگ و ستیز ندارم.[۴۴]
۷ – وحدت زبان
عربى بودن نماز زبان دینى مشترکى براى کل امت اسلامى پدید مى آورد. این مسئله کارکردهاى متعددى دارد از جمله این که اولاً موجب بقاء و ماندگارى دین است و ثانیاً گامى است به سوى وحدت بشریت[۴۵].[۴۶]
پی نوشت ها
[۱] – شهید مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۲۹۲٫
[۲] – همو، یادداشت ها، ج ۶، الفبایى، ص ۱۶۰٫
[۳] – همان، ص ۱۹۷٫
[۴] – نهج البلاغه، خ ۲۲۵ ؛ شهید مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص ۹۸-۹۷٫
[۵] – اقبال لاهورى، احیاى فکر دینى در اسلام، به نقل از شهید مطهرى، یادداشت ها، ج ۶، ص ۱۹۱٫
[۶] – همان، ص ۱۰۵، به نقل از همان، ص ۱۹۲٫
[۷] – همان، ص ۱۰۵، به نقل از همان جا.
[۸] – اقبال لاهورى، احیاى فکر دینى در اسلام، ص ۱۰۵ ؛ شهید مطهرى، یادداشت ها، ج ۶، ص ۱۹۹٫
[۹]– شهید مطهرى، یادداشت ها، ص ۱۹۳ و ۱۹۴٫
[۱۰] – همان، ص ۱۹۳٫
[۱۱] – همان، ص ۱۹۴٫
[۱۲] – همان جا.
[۱۳] – همان، ص ۱۹۶٫
[۱۴] – همان جا.
[۱۵] – رعد ۱۳، آیه ۲۸٫
[۱۶] – شهید مطهرى، هدف زندگى در مجموعه تکامل اجتماعى، ص ۸۵٫
[۱۷] – ر. ک: على احمد پناهى، آرامش در پرتو نیایش، قم، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى.
[۱۸] – منتسکیو، روح القوانین، ص ۸۵٫
[۱۹] – قال الصادق (علیه السلام) : «العبودیه جوهر کنهها الربوبیته»، مصباح الشریعه، ص ۷٫
[۲۰] – انفال ۸، آیه ۲۹٫
[۲۱] – این مسئله غیر از مطالبى است که قبلا تحت عنوان پیروزى روح بر بدن بیان شد.
[۲۲] – شهید مطهرى، ولاءها و ولایت ها، ص ۸۳-۷۳٫
[۲۳] – شهید مطهرى، ولاءها و ولایت ها، ص ۶۴-۶۸٫
[۲۴] – همو، یادداشت ها، ص ۱۷۶٫
[۲۵] – همو، سیرى در نهج البلاغه، ص ۹۷٫
[۲۶] – همو، یادداشت ها، ص ۱۷۶٫
[۲۷] – همو، سیرى در نهج البلاغه، ص ۹۶ و ۹۷٫
[۲۸] – بنگرید:
الف. شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۳۴۴٫
ب. همو، ولاءها و ولایت ها، ص ۶۹٫
[۲۹] – شیخ طوسى، لاعباده کالتفکر، ج ۱، ص ۱۴۵٫
[۳۰] – شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۲۶٫
[۳۱] – همو، یادداشت ها، ج ۶، ص ۱۷۸ ؛ نیز همو، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۱۸۶٫
[۳۲] – اصول کافى، ج ۱، ص ۷۰٫
[۳۳] – صحیح بخارى، ج ۱، ص ۲٫
[۳۴] – کافى، ج ۲، ص ۸۴٫
[۳۵] – نگا: شهید مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۱۹۳-۱۹۸٫
[۳۶] – شهید مطهرى، مجموعه آثار، ص ۶۳۷ و ۶۳۸ ؛ نیز گفتارهاى معنوى، ص ۸۹٫
[۳۷]– «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ…»، مائده ۵، آیه ۶٫
[۳۸] – «وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا»، مائده ۵، آیه ۶٫
[۳۹] – شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص ۶۳۶ و ۶۳۷ ؛ نیز گفتارهاى معنوى، ص ۸۸٫
[۴۰] – «وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»، بقره ۲، آیه ۱۱۵٫
[۴۱] – شهید مطهرى، مجموعه آثار، ص ۶۳۸ و ۶۳۹ ؛ همو، گفتارهاى معنوى، ص ۸۹ و ۹۰٫
[۴۲] – همو، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص ۶۴۰٫
[۴۳] – همان، ص ۶۴۱٫
[۴۴] – همان، ص ۶۴۲٫
[۴۵] – همو، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۷۳ و ۷۴٫
[۴۶] – جهت آگاهى بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاکرین، پرسش ها و پاسخ هاى دانشجویى ۷، چرا نماز را به عربى بخوانیم، قم: معارف.
پاسخ دهید