«أَعُوذُ بِاللَّهِ‏ مِنَ‏ الشَّیْطَانِ‏ الرَّجِیم‏»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ‏ََ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلینَ طَبیبِنَا حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ المَعصُومینَ سِیَّمَا الحُجَّه مُولانا بَقیَّهِ اللهِ فِی العَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ‏ عَلَى‏ أَعْدائِهِمْ أجْمَعینَ إلَی یَوْمِ الدِّینِ».

نشأت گرفتن همه‌ی عالمیان و آدمیان از تجّلیات حق تعالی

سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السّلام از نظر گوهر وجود جزء مجاری فیض این عالم است. در قرآن شریف چند آیه است که به کمک روایات این‌طور می‌فهمیم که قبل از خلقت عالم و آدم، وجود مبارک نبی مکرّم اسلام و امیر المؤمنین و حضرت صدیقه‌ی طاهره و امام حسن و امام حسین این‌ها یکی بعد از دیگری تجلّیّات حق تعالی هستند و همه‌ی عالمیان و آدمیان از وجود این‌ها نشأت گرفتند. چشمه‌ی وجود این‌ها جاری شده است، عالم تشکیل شده است.

امشب چون شب توبه است، شب نیایش است، شب احیا است. شب‌های جمعه شب احیا است و شب اتّصال با سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه الصّلاه و السّلام است، جا دارد تأمّل بیشتری در این آیات داشته باشیم. «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ‏»[۲] آدم از پروردگار خودش کلماتی را تلقّی کرد. این کلمات چیست؟ اوّلاً در اصطلاح قرآن کریم این عالم کتاب الله است، تنها قرآن نیست که کتاب خدا است بلکه آسمان و زمین و همه‌ی موجودات صفحات کتاب تکوینی حضرت حق سبحانه و تعالی است.

«سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ»[۳] شب گذشته این آیه را خدمت شما خواندیم و نکته‌ای داشت که ابن سینا در اشارات به این نکته تکیه کرده است و می‌گوید این اشاره به برهان صدیقین دارد. خدای متعال در این آیه‌ی کریمه فرمود: ما نشانه‌های خود را، آیه‌های خود را، نراعی و آینه‌هایی که خدا در این آینه‌ها دیده می‌شود را در افق‌ها و در جان‌ها قرار دادیم. یعنی خدا یک آینه‌ای در درون ما قرار داده است، کار این آینه خدانمایی است ولی حجاب‌های جلوی او را گرفته است، در اضطرار این حجاب‌ها می‌ریزد و آدم بدون هیچ واسطه‌ای متوجّه خدا می‌شود.

اثبات خدا برای شخص از سوی امام جعفر صادق علیه السّلام

کسی خدمت کشّاف حقایق، امام جعفر صادق علیه السّلام آمد، عرضه داشت یابن رسول الله خدا را برای من اثبات کن. حضرت با اشرافی که بر غیب و گذشته‌ها و اسرار آدم‌ها دارد، حادثه‌ای را در وجود ایشان خبر داشت، فرمود: آیا برای تو پیش آمده است که سوار کشتی شده باشی، سفر دریایی کرده باشی، کشتی گرفتار طوفان شود و سقوط کند و دست تو در آن مراحلی که دیگر کشتی حرکتی ندارد، شکسته شده و غرق می‌شود، در آن لحظه‌ای که هیچ کسی، غریق نجاتی، دستی، کمکی، یار و یاوری در اطراف تو نبود، آن وقت که دست تو از همه جا و از همه کس قطع شده بود آیا آن موقع دل تو به یک جایی امید داشت یا نه؟ عرض کرد: بله یابن رسول الله برای من پیش آمده بود سفر دریایی کردیم، در طوفان کشتی در معرض غرق قرار گرفت و حالی پیش آمد که بی‌کس و بیچاره شدم و در آن لحظه احساس کردم که خداوند من را نجات می‌دهد. فرمود: همین است «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ‏».[۴]

دستور خدای متعال در برخورد حضرت موسی با فرعون

حضرت موسی علیه السّلام مأموریت داشت که فرعون را دعوت کند. فرعون موسی را خوب می‌شناخت، موسی در خانه‌ی فرعون رشد کرده بود. فرد شناخته شده‌ای بود، خدا هم برای اتمام حجّت فرعون، به موسی دستور داد با او در موقع صحبت کردن درشت صحبت نکند «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً‏».[۵] چون بالاخره در خانه‌ی او بزرگ شدی، او به تو محبّت کرده است، تو هم ابتدا درشتی نکن که این بهانه‌ی بی‌دینی او شود. طبیبانه برخورد کن، او مریض تو باشد. اگر مریض لجوج هم باشد طبیب نباید او را به لجاجت بیشتر وادار کند. خود ما هم اگر در ارتباط با بچّه‌ها و جوان‌های خود، همسران خود، کسانی که نسبت به آن‌ها به نوعی سرپرستی داریم، بزرگی داریم، اگر با یک نوع مقابله‌ها، لجاجت‌ها مواجه شدیم، در این‌گونه موارد همه جا قدرت‌نمایی جواب نمی‌دهد.

خدای متعال در دعوت به خدا، دعوت به حق سه کلاس را برای ما برگزار کرده است و ما را با گروه‌های مختلف که مواجه می‌شویم به سه نوع برخورد دعوت می‌کند «ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ»[۶] دوم «وَ الْمَوْعِظَهِ» سوم جدال احسن «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ».

گاهی اشخاص عناد فطری ندارند، امّا تحت تأثیر تبلیغات است. انسان باید متوجّه باشد که سم به خورد او داده شده است، سم را، ویروس و میکروب را به زور نمی‌شود، دفعی هم نمی‌شود از بدن مریض بیرون کرد، باید به مریض مجال داد و به او داروهایی را تجویز کرد که آرام آرام با مصرف این دارو او به وضعیّت سلامت برگردد و موقعی که سلامتی خود را باز یافت، عقل سالم در بدن سالم است. فکر او حالا می‌تواند پذیرش حق داشته باشد.

چگونگی برخورد با اهل اندیشه و منطق

«ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ» با یک گروهی که اهل اندیشه هستند، اهل منطق هستند، اهل حکمت هستند با این‌ها با زبان حکمت و برهان صحبت کنید، با دلیل صحبت کنید، روشنگری مستند داشته باشید، همین‌طور بی‌مبنا حرف نزنید. حرف شما محکم باشد. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»[۷] این هم باز از آن آیات سازنده است. این زبان چقدر مهم است، هم برای خود انسان چقدر در خودسازی مهم است و در اثرگذاری در بیرون چقدر مهم است. انسان بتواند زبان خود را زبان محکمی قرار بدهد. فرمود: «اتَّقُوا اللَّهَ» تقوای الهی داشته باشید.

قول سدید خودش یکی از شعب تقوا است، امّا آن‌قدر در جبهه‌های مقاومت در عرصه‌ی مجاهده‌ی نفسانی مهم است که پروردگار متعال بعد از دعوت عام یک خاصّی را برجسته کرده است. فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» شما که مؤمن هستید تقوا داشته باشید، از بدی‌ها پرهیز کنید، سپری داشته باشید که شیطان با تیر گناه قلب شما را نشان نگیرد، با لجن معصیت شما را آلوده نکند، در پوشش تقوا قرار بگیرید که گرفتار لجن و عفونت نشوید.

«اتَّقُوا اللَّهَ» مقابله‌ی با گناه به طور عموم چه صغائر و چه کبائر آن تقوای عملی است، مقابل با رذایل اخلاقی، مقابله‌ی با حسد، با تکبّر، با حرص که حضرت سجّاد علیه السّلام در صحیفه‌ی سجادیّه دارد که «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ‏ مِنْ‏ هَیَجَانِ‏ الْحِرْصِ وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ … وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ، وَ شَکَاسَهِ الْخُلُقِ»[۸] خدایا از این آسیب‌ها به تو پناه می‌برم.

حرص یکی از آسیب‌ها است، انسان حریص به ذلّت کشیده می‌شود، انسان حریص را دنیای فریب می‌خرد، حریص فریب می‌خورد، حرص او را وادار می‌کند که بی‌گدار به آب بزند، عجله هم دارد که زود ثروتمند شود و پشیمان می‌شود، شکست می‌خورد.

ابعاد حرص و سُوره‌ی غضب

حرص در بُعد جاذبه است، سوره‌ی غضب در میدان‌های قدرت‌طلبی و قدرت‌نمایی است. آدم قوی که به یک ضعیفی می‌رسد آن‌جا فریاد می‌زند، صدا کلفت می‌کند، رگ‌های او برجسته می‌شود، رنگ او سرخ می‌شود، امّا در برابر قوی‌تر از خودش این‌طور نیست. آدم ضعیف، زبون در برابر ضعیف غضب می‌کند، در برابر قوی‌تر از خودش این حالت برای او پیش نمی‌آید. امّا اجمالاً جایگاه غضب قدرت‌نمایی است، آن‌جایی که آدم زمینه می‌بیند؛ سیاسیون نوعاً عصبی هستند، تشنگان قدرت صبر ندارند، حوصله ندارند، ادب ندارند، تواضع ندارند، هر جا لازم باشد جسارت ‌کنند، خرد ‌کنند، شخص را له کنند، هر حرفی را بزنند می‌زنند. در کشور خود ما هم زیاد دیدید، در همه جای دنیا هم همین‌طور است. این‌ها مواردی است که ربطی به عمل ندارد، این‌ها درون انسان است.

منشأ غضب نفس آدمی است، منشأ حرص نفس آدمی است. علاوه بر این‌که آدم زبان و چشم و دست خود را، اعضا و جوارح خود را، کسب و هزینه‌ی خود را باید منطبق با دستورات خداوند بکند، باید از درون خودش هم مواظب باشد که این ریشه‌ی حرص که منشأ حرام‌خوری‌ها می‌شود و ریشه‌ی غضب که منشأ قدرت‌نمایی و مطالبه‌ی میدان‌های سیاسی که حق هم نیست، آدم را وادار می‌کند این‌ها را در درون خودش حل بکند. این‌ها تقوای اخلاقی است.

انقطاع انسان از گرفتاری در شرک

انسان در تقوای فکری گرفتار شرک نشود. به یک جایی تکیه کند، به یک جایی دل بدهد، دل او هرزه نباشد، آدم یک دل دارد، باید یک دلبر داشته باشد. فکر آدم باید متمرکز باشد، توحید داشته باشد. کسی که برای عالم یک قدرت حاکم می‌بیند، یک علم را محیط می‌بیند، یک اراده را قاهر می‌بیند، یک جمال است که در آینه‌های جمیل‌ها خودش را نشان می‌دهد و او ذات ذو الجلال است که جمال و جلال او یک جا است. انسان باید از نظر فکری به یک مرکز ثقل تکیه کند و فکر او همیشه بر مدار توحید و یگانگی وجود بحت بسیط حضرت حق سبحانه و تعالی باشد.

این تقوای فکری که از انواع شرک‌ها یکی هم چشم دوختن به این و آن، شکست‌ها و پیروزی‌ها است انقطاع پیدا کند. «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ‏ الِانْقِطَاعِ‏ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ»[۹] خدایا چه می‌شود دل من از همه گسسته شود، فقط به تو وابسته باشد، به هیچ بتی تکیه نکنم. این قدرت‌های پوشالی همه بت هستند، ابراهیم می‌خواهد که بداند این‌ها همه آفل هستند، غروب می‌کنند، یک جولان دو روزه دارند، این گروهک‌ها، این گروه‌های وابسته به بیگانه می‌آیند و می‌روند، نمی‌مانند. آن‌که بوده و است و خواهد بود خودش است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۱۰].

حضرت ابراهیم علیه السّلام به خورشید نگاه کرد، گفت: این رب من است. وقتی غروب کرد گفت: نه، به ماه نگاه کرد گفت: این رب من است، وقتی غروب کرد گفت: نه. نهایتاً گفت «لا أُحِبُّ الْآفِلین‏ََ»[۱۱] چیزی که غروب دارد تمام می‌شود، در شأن انسان نیست که به یک چیز موقّتی دل بدهد و برای او عمر صرف کند. این‌ها همه جلوه‌های موقّت است، کف روی آب است، با یک طوفانی یک کسی به قدرت رسیده است، با یک طوفانی هم قدرت خود را از دست می‌دهد. امّا:

این حسین کیست که عالم همه‌ دیوانه‌ی اوست      این چه شمعی است که جان‌ها همه پروانه‌ی اوست

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت            آری آن نور که خاموش نشد نور خدا است

حسین علیه السّلام چراغ هدایت بشری

«لا أُحِبُّ الْآفِلین‏ََ» این کسانی که می‌آیند و می‌روند، این احزاب و گروه‌ها، این سیاسیون خدا می‌داند عمر آن‌ها کوتاه است، این‌ها همه رفتنی هستند، ولی دیدید امام حسین علیه السّلام به چه کسی دل داد و خودش برای همیشه ازل و ابد دور امام حسین علیه السّلام می‌چرخد و سیّد الشّهداء علیه السّلام محور است، آفتاب دل‌های انسان‌هایی که فطرت آن‌ها تغییر نکرده است به نور حسین روشن است. «إنّ الحسین مصباح الهدى»[۱۲] این چراغ هدایت است، هر دلی که به سوی خدا می‌خواهد حرکت کند با این چراغ می‌بیند و راه خودش را پیدا می‌کند. این خط، خط توحید است، خط ابراهیمی است و این تقوای فکری است، همراه تقوای اخلاقی، همراه تقوای عملی باید همه‌ی این‌ها را رها کنیم.

چگونگی پیروز شدن در سه جبهه‌ی از تقوا و نحوه‌ی برخورد با آن‌ها

ولی چه چیزی باعث می‌شود که انسان در این تقوای سه جبهه پیروز شود و شکست نخورد؟ «وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»[۱۳] اگر زبان خود را مراقبت کنیم خدای متعال هم اعمال ما را اصلاح می‌کند، هم دل ما را اصلاح می‌کند، هم فکر ما را اصلاح می‌کند.

حکمت برای کسی است که محکم صحبت می‌کند و کسی محکم صحبت می‌کند که حرف او مبنا دارد، دلیل دارد، با یقین صحبت می‌کند. با یک گروهی باید این‌طور برخورد کرد، با گروه دوم باید موعظه‌ی حسنه داشت. او اهل منطق نیست که بنشینم حساب و کتاب کنیم، نه او حوصله دارد و نه وقت دارد. ولی یک حرف دل:

 کلامی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند           و چون از زبان برآید…

این به جایی برنمی‌خورد، اثری ندارد.

موعظه حرف دل است، دل آدمی بر کسی می‌سوزد می‌گوید فلانی نروی، خطری در پیش است، من تو را دوست دارم که می‌گویم. دلیل نمی‌خواهد وقتی شما از دل می‌خواهید به یک کسی خیرخواهی کنید و حرف دل را می‌دانید، رگ بچّه‌ی خود را می‌دانید، رگ جوان فلان آقا را می‌دانید، رگ دوست خود را می‌دانید. رگ بگیرید ببینید به چه حساس است. در خانواده زن و مرد با لجاجت همدیگر، بگو و مگو کردن چه موقع نتیجه گرفتند.

امام رضوان الله علیه در عقدهایی که برای جوان‌ها می‌خواندند بدون استثناء یک جمله‌ای داشتند که به همه می‌گفتند، می‌فرمودند: سازگار باشید. به بعضی‌ها اضافه می‌کردند، می‌فرمودند اگر یک وقت دیدید طرف عصبانی است شما آن موقع مقابله نکنید، بگذار خودش را تخلیه کند، بگذار بعداً جواب بگو. یک کسی عصبانی است، حرف‌های بیهوده می‌زند، شما همان موقع می‌خواهید مچ او را بگیریمد و مقابله کنید. هر دوی شما خراب می‌شوید. پیش بچّه‌ها خراب می‌شوید، اعتبار خانوادگی شما از دست می‌رود. این‌جا جای سکوت است.

خود سکوت یک اثری دارد که کلام آن را ندارد. گاهی حربه‌ی مظلومیّت از چماق ظالم به مراتب اثر بیشتری دارد. گاهی یک عقب‌نشینی، یک تواضع، یک اغماض، یک عفو و … آدم از روی دل به کسی دلسوزی کند و موعظه و نصیحتی دلسوزانه داشته باشد اثرگذار است. آدم باید آدم خود را بشناسد، به بعضی از افراد باید از طریق موعظه، بیان داستان، گفتن حرف دلپذیر او را تحت تأثیر قرار دهیم.

باید با بعضی از افراد را هم جدال احسن کرد، باید حرف‌هایی که خودش قبول دارد، آدم آن مقبول‌های خودش را می‌گیرد، به خودش پس می‌دهد. جدال احسن این است آن طرفی که دارد با شما  مقابله می‌کند یک مشترکاتی را او قبول دارد که شما می‌دانید چه چیزهایی را قبول دارد، همان چیزها را از او اعتراف می‌گیرید بعد به خودش برمی‌گردانید، او را در یک بن‌بست قرار می‌دهید، او دیگر راه فرار نخواهد داشت.

در مناظرات هشام بن حکم و دیگران فن مناظره را می‌دانستند. همه جا طرف منطقی نبود، امّا می‌دانستند که چگونه مچ بگیرند و شخص را به عقب‌نشینی وادار کنند. این دعوت به سوی پروردگار متعال در یکی از این سه جبهه عملی است که انسان باید در زندگی در خانواده‌ی خودش، در محله‌ی خودش، در محیط کار خودش این سه مسئله را همیشه در ذهن خود داشته باشد.

تفاوت بین نقاشی خدا و نقاشی بشر

«سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ»[۱۴] ما این افق تا آن افق را آینه‌ی خود قرار دادیم، اگر حجاب جلوی دل شما را نمی‌گرفت به هر چیزی که نگاه می‌کردید خدا را می‌دیدید. همه‌ی این‌ها اثر خدا است، همه نقش خدا است. آدم با دیدن یک نقاشی بسیار زیبا به هنر نقاش پی می‌برد، امّا نقاشی خدا مثل نقاشی هنرمندها نیست. هنرمند که نقاشی را کشید تابلو را تحویل شما می‌دهد، خودش دیگر بالا سر نقاشی نیست، ولی خدا هر چه نقاشی کرده است در چنگ خودش است، از خودش جدا نیست. تمام عالم بدون استثناء علی الدّوام دارند از خدا وجود می‌گیرند، اگر یک لحظه وجود ندهد عالم نابود است.

-اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالب‌ها- خدا همه چیز را به خودش وابسته کرده است، تمام موجودات از درون خودشان وابسته هستند، فقیر هستند «اللَّهُ الصَّمَد»[۱۵] آن‌که تو پر است خودش است، هیچ موجودی نداریم که تو خالی نباشد. همه چیز تو خالی است، خدا آن‌ها را نگه داشته است و الّا فرو می‌ریزند. آن وقت خدای متعال می‌گوید ما در افق‌ها خود را نشان دادیم، هر چه آفریدیم نقاشی ما است، ولی نقاشی است که قلم من هنوز هم که نقاشی می‌کند، قلم بردارم دیگر این نقش نیست، تمام می‌شود.

خدا نقاشی است که نقشه‌های خود را علی الدّوام نقشه می‌کشد و نقشه‌ی او با برداشتن قلمش نابود می‌شود. عین صورت‌های ذهنی شما. شما الآن گنبد زیبای سیّد الشّهداء علیه السّلام را به ذهن خود بیاورید، تا به آن توجّه دارید این گنبد را در ذهن شما است، تا حواس شما از آن جدا می‌شود دیگر گنبدی نیست. همه‌ی عالم نسبت به خدا «وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏»[۱۶] همین‌طور است. خدا یک لحظه نظر خود را بردار منی نیستم، نمی‌توانم حرف بزنم. من که حرف می‌زنم دم به دم خدا این انرژی را به من می‌دهد، خدا این هوا را به من می‌دهد، خدا این صوت را به من می‌دهد. خدا مغز من را فعّال کرده است تا چیزی که در ذهن من است بتوانم بشناسم، یک لحظه بخواهد این مغز من را تعطیل کند یک فراموشی می‌آید همین‌جا من گیر می‌کنم و نمی‌توانم چیزی بگویم.

وابسته بودن همه‌ی ابعاد وجودی انسان به خدای متعال

همه‌ی ابعاد وجود ما وابسته به خدا است. این برای بیرون است که همه چیز خدا را نشان می‌دهد. در درون ما هم خدا یک آینه‌ای شفاف‌تر از آینه‌ی بیرون قرار داده است «وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ»[۱۷] در درون انسان‌ها خدای متعال یک مرآت، یک آینه، یک چراغی از نور خودش روشن کرده است که باید ما هم این حجاب‌ها را کنار بزنیم تا آن نور را تماشا کنیم و جمال الهی و جلال الهی را در درون خود بیابیم. آن‌جا دیگر بالاتر از دیدن است، آن‌جا یافتن است، آن‌جا چشیدن است، آن‌جا با خدا بودن است، نه از دور است. خدا در درون ما خانه کرده است، این‌جا خانه‌ی خدا است، خدا را باید در خانه‌ی خودش دید. آدم در خانه‌ی دیگری که نمی‌تواند صاحب خانه را ببیند. صاحب‌خانه را در خانه می‌شود دید، «الْقَلْبُ‏ حَرَمُ‏ اللَّهِ‏ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّهِ».[۱۸]

دو برهان برای اثبات خدای متعال

در ذیل آیه‌ی کریمه فرمود: «أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»[۱۹] ابن سینا می‌گوید این برهان صدیقین است. در اثبات خدای متعال ما دو نوع برهان داریم، دو نوع دلیل داریم: یکی از اثر پی به مؤثّر می‌بریم، یکی از مؤثّر پی به اثر می‌بریم. یک وقت نقاشی می‌بینیم، نقاش را هم اصلاً ندیدیم، ولی یک قضاوت کلّی می‌کنیم که هر کسی این نقاشی را کشیده است خیلی چیره‌دست بوده است، اصلاً ندیده است. یک وقت نقاش را می‌شناسیم، هر جا نقشه را دیدیم می‌گوییم این برای فلانی است، من او را می‌شناسم، او این‌طور نقشه‌ها را می‌کشد، او را دیدم، تا این نقاشی را دیدم پی می‌بردم که او این نقاشی را کشیده است.

«یَا مَنْ‏ دَلَ‏ عَلَى‏ ذَاتِهِ‏ بِذَاتِهِ‏»[۲۰] در روایات داریم «اعْرِفُوا اللَّهَ‏ بِاللَّهِ‏»[۲۱] خدا را با خود خدا بشناسید. «وَ الرَّسُولَ‏ بِالرِّسَالَهِ» بخواهید رسول را بشناسید با رسالت او بشناسید، ببینید چه پیامی همراه خود دارد. پیام نشانه‌ی پیام‌آور و پیام‌رسان است. «اعْرِفُوا اللَّهَ‏ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ‏ بِالرِّسَالَهِ وَ أُولِی الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ»، امر را باید با اطاعت بشناسید، بروید تا برسید. فرمان‌ها و آدرس او را بگیرید، بروید تا به اولی الامر برسید. این‌ها توضیح دارد، جزء لطایف غرر روایات ما است. لطایف و پیام‌های خاصّی دارد که برای اهل آن منظور است، ولی غرض این است که «اعْرِفُوا اللَّهَ‏ بِاللَّهِ‏» خدا را با شتر نشناسید، خدا را با خود خدا بشناسید. هیچ چیزی مثل خدا وضوح ندارد، از همه چیز به شما نزدیک‌تر است، از همه چیز روشن‌تر است، همه چیز روشنی خود را از خدا دارد. خدا خودش نور است و منوّر موجودات دیگر است. «أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ»[۲۲] حالا شما دنبال افق انفس می‌گردید که از این کتاب آفاقی یا کتاب انفسی خدا را بشناسید؟ آیا کفایت نمی‌کند که «أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ» او همه چیز خودش است، عیون خودش است. این‌جا از خود خدا به اشیاء و آثار پی ببرید، نه از آثار پی به حضرت حق سبحانه و تعالی برده باشید.

راه‌های رسیدن به مقصد اعلی

اگر کسی می‌خواهد راه نزدیکی را طی کند و به مقصد اعلی برسد راه دل است، راه تزکیه است، راه رفع حجاب‌های باطنی است و در این راستا حضرت آدم علیه السّلام که از بهشت بیرون آمد خودش را مبتلا کرد و تا قیامت نسل او در زندان هستند. این‌جا زندان است، عالم طبیعت سجن است، ظلمات است، این‌جا وادی ظلمات است، این‌جا است که ما پرده‌ها را نمی‌بینیم، این‌جا است که ما نتیجه‌ی کار خود را خبر نداریم، حرف‌هایی که زدیم آیا این حرف‌های ما گل و رویحان برای ما رویانده است یا خارهایی در مسیر برزخ زیر پای خود قرار دادیم به آن‌جا برویم لت و پار همین حرف‌های خود هستیم؟ از گذشته‌ها هیچ اطّلاعی نداریم، حجاب در حجاب است، نمی‌دانیم چه کسی از پشت به ما خنجر می‌زند.

ما فکر می‌کنیم خیلی از افراد دوستان ما هستند، امّا خبر نداریم همین او برای ما نقشه می‌کشد، همین دارد از پشت به من خنجر می‌زند، با هم خوب هستند امّا باطن آن‌ها آن نیست که شما فکر می‌کنید. بعضی از افراد هم ظاهری ندارند، خیلی بروز در محبّت ندارند، ولی دوست واقعی همین است، گاهی به تو انتقاد می‌کند، ولی انتقاد تلخ او برای شما سعادت‌آور است، مصونیّت بخش است. تعریف بی‌جای او برای شما منشأ سقوط است. این‌که انسان تشخیص بدهد ورای این چرب زبانی و چاپلوسی یک فریبی، یک خطری نهفته است، امّا در کنار این انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر و گاهی اخم یک دلسوزی و ایمانی نهفته است. همه‌ی این‌ها برای ما حجاب است. ما مدام ظاهر بین هستیم.

بیرون شدن حضرت آدم علیه السّلام با ترک اولی

«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ»[۲۳] حضرت آدم علیه السّلام در بهشت حجاب نداشت، در بهشت در نور مطلق بود. در بهشت ناکامی نداشت، آن‌جا «وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ»[۲۴] هر چه دوست دارید در اختیار شما است، هر چه می‌خواهید در اختیار شما است، استفاده کنید. این‌جا آمد محرومیت‌ها شروع شد، شکست‌ها شروع شد، گرفتار حجاب شد، گرفتار ظلمات شد، آدم فهمید چه چیزی را از دست داده است. او در بهشت بود، با یک ترک اولی از بهشت بیرون شد. ما که بیرون بهشت هستیم با این همه گناه یعنی خدای متعال می‌خواهد ما را به گونه‌ی دیگری بهشتی کند، ما بالاتر از حضرت آدم علیه السّلام هستیم، او با یک گناهی تنزّل پیدا کرد، هبوط کرد. ما با این همه گناه تا بخشیده نشدیم می‌خواهیم چه کنیم؟

این‌جا است که حضرت آدم علیه السّلام آدم بود، ما هم باید بچّه‌ی آدم باشیم، آدم باید علاج واقعه را قبل از وقوع بکند. تا حضرت عزرائیل علیه السّلام نیامده است، بیایید این حجاب‌ها را، این کدورت‌ها را، این گناهان را کنار بگذاریم، این‌طور برویم شرمندگی دارد، آدم از حضرت عزرائیل علیه السّلام شرمنده است، از ملائکه شرمنده است، از امیر المؤمنین علیه السّلام شرمنده است که بالای سر ملک الموت خود حضرت امیر علیه السّلام، امیر مؤمنان

ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی                جان فدای کلام دلجویت

حضرت امیر علیه السّلام فرمود: همه در حال احتضار من را می‌بینند هم مؤمنین و هم منافقین. علی بالای سر عزرائیل است. آن وقت وقتی ما با این پرونده می‌خواهیم به آن‌جا برویم، به پدر خود علی علیه السّلام چه می‌گوییم؟

توبه‌ی نصوح حضرت آدم علیه السّلام در برابر خدای متعال

حضرت آدم علیه السّلام که گرفتار حجاب شد راه توبه را در پیش گرفت، چطور گریه می‌کرد، چطور ناله می‌کرد، چطور نوا و فغان داشت. بر حسب روایات شب و روز نداشت، ۴۰ سال حداقل است. در بعضی روایات ۳۰۰ سال حضرت آدم علیه السّلام آب شده است، از وجود این حجاب‌ها، از گرفتاری این زندان عالم طبیعت… امّا گریه کار می‌کند، گریه بر هر درد بی‌درمان دوا است. چشم گریان چشمه‌ی رحم خدا است، آن‌قدر گریه‌های او جانسوز بود، کار خودش را کرد.

«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»[۲۵] خدای متعال دید توبه‌ی او توبه‌ی نصوح است، او این‌طور نیست که الآن توبه کند، فردا باز یک گناهی پیش آمد… خیلی از افراد این‌گونه هستند وقتی خطر پیش آمد توبه می‌کند، نذر هم می‌کند. وقتی خطر رفع شد دوباره همان آدم اوّلی می‌شود. قرآن کریم این حال را فرموده است که انسان در آن‌جا می‌گوید «..رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً»[۲۶] خدایا من را برگردان. اگر برگردم دیگر حواسم جمع است. خدا می‌فرماید: «کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها» او دارد حرف می‌زند، مکرّر پدر خود را دفن کرد، جوان‌هایی را بدرقه کرد، زیر تابوت آن‌ها بود، دائم گفتیم می‌آییم، بیا عبرت بگیر ولی دید و باز حیا نکرد. آن‌قدر مشکل پیدا کرد، توبه کرد، ما مشکل او را رفع کردیم، فراموش کرد که در چه حالی بود و ما او را نجات دادیم، بشر هم همین‌طور است. ولی آدم این‌طور نبود، آدم واقعاً می‌سوخت که چرا این کار را کرده است و گرفتار این عالم شده است.

وقتی خدای متعال گریه‌های صادقانه‌ی شبانه‌روزی او را ملاحظه کرد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ»[۲۷] او کلماتی را تلقّی کرد. این کلمات به معنی کلمه‌هایی که آدم حرف می‌زند یا کلمه‌ای که می‌نویسند نیست. بلکه کلمات به اصطلاح قرآنی است، «قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی»[۲۸] با یک واقعیّاتی، با یک نورهایی خدای متعال او را آشنا کرد. در دل او پنج چلچراغ را روشن کرد که فضای جان او را دگرگون کرد. کنار بیت الله حضرت جبرئیل برد و آن‌جا وجود نازنین پیامبر، امیر المؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین اسماً و معناً آشنا شد منتها برای امام حسین علیه السّلام خیلی گریه کرد و همین هم مایه‌ی نجات او شد. «فَتابَ عَلَیْهِ»[۲۹] توبه‌ی او را این‌جا امضا کردند. در این ۴۰ سال سوخت ولی وقتی خود را ذوب کرد، دید در پناه پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام است، ولی در میان این پنج نور امام حسین برای او سوزی داشت، حالی داشت.

(ادامه روضه‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۷٫

[۳]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۴]– سوره‌ی عنکبوت، آیه ۶۵٫

[۵]– سوره‌ی طه، آیه ۴۴٫

[۶]– سوره‌ی نحل، آیه ۱۲۵٫

[۷]– سوره‌ی احزاب، آیه ۷۰٫

[۸]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۵۶٫

[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۱، ص ۹۹٫

[۱۰]– سوره‌ی حدید، آیه ۳٫

[۱۱]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۶٫

[۱۲]– مثیر الأحزان، ص ۴٫

[۱۳]– سوره‌ی احزاب، آیه ۷۰٫

[۱۴]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۱۵] – سوره‌ی اخلاص، آیه ۲٫

[۱۶]– سوره‌ی روم، آیه ۲۷٫

[۱۷]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۱۸]– جامع الأخبار(للشعیری)، ص ۱۸۵٫

[۱۹]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۲۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۸۴، ص ۳۳۹٫

[۲۱] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۸۵٫

[۲۲]– سوره‌ی فصّلت، آیه ۵۳٫

[۲۳]– سوره‌ی روم، آیه ۷٫

[۲۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۵۸٫

[۲۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۷٫

[۲۶]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۹۹ و۱۰۰٫

[۲۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۷٫

[۲۸]– سوره‌ی کهف، آیه ۱۰۹٫

[۲۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۷٫