مراسم عزاداری دهه دوم محرم از روز سه شنبه ۱۱ مهر ماه ۱۳۹۶ در مسجد کنی لویزان با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار می گردد که مشروح آن تقدیم می شود.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِنا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ ظُهورَهُ وَ جَعَلَنَا اللَّهُ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدّینِ».
دین برنامهی زندگی
به محضر نورانی عزیزان حاضر در شبی که گذشت عرض کردیم ادیان الهی، خاتم ادیان، دین مبین اسلام به حضرات معصومین علیهم السّلام روی برنامه داشتن تأکید داشتند. خود دین برنامه است. یکی از آثار و برکات دینداری این است که آدم معتقد تکلیف خود را میداند، دین برنامه است. کسی که دین ندارد، برای درآمد خود برنامه ندارد. شراب میفروشد، قمار میکند، خودفروشی میکند، وطن فروشی میکند. رأی میخرد، میفروشد. مسئولیتها را خرید و فروش میکند. از هر راهی پول به دست میآورد، از هر راهی به ریاست جمهوری میرسد، به مسئولیت راه پیدا میکند. در خورد و خوراک خود، هر چه پیش بیاید میخورد. حرام باشد، لجن باشد، هر چه باشد. الآن در اکثر کشورهای دنیا چون دین حاکم نیست، گوشت خوک میخورند، مسیحیها گوشت خوک میخورند، گوشت گربه میخورند، گوشت سگ میخورند، گوشت مار میخورند، در مغازههای خود هم میگذارند میفروشند؛ همه همه هم میخورند. این بیبرنامگی است که آدم از هر راهی دربیاورد. هر چیزی پیش آمد، بتواند از آن بخورد. در ارتباطات خود هیچ مرزی ندارند. زن و مرد محرم و نامحرم برای آنها محدود نیست، هیچ قرمزی در این جهت ندارند. در دنیای غرب این لیبرالها، این اومانیستها فرهنگی درست کردند که هیچ پدری حقّ محدود کردن دختر خود را ندارد. اگر دختر دوست پسری در خانهی پدر خود آورد، پدر بخواهد چون و چرا بکند، زنگ میزند، پلیس میآید و پدر را دستگیر میکند. در هزینه کردن پول را کجا هزینه کند، هر طور دوست داشت میخواهد با این پول مرکز فحشا درست بکند. مرکز فساد درست بکند. شراب بخرد، با پول خود بیاورد رایگان به مردم بدهد. اسلحه بخرد، به تروریستها بفروشد، هر کاری کردند. این بیبرنامگی و هرج و مرج در زندگی است. امّا کسی که دین دارد، این مکاسب محرّمه را که در فقه ما آمده است اقتصاد را درآمد را به حدودی محدود کرده است، مصرف هم محدودیّت دارد. نه درآمد از هر راهی جایز است؛ برای کسی که دین دارد، نه مصرف در هر مسیری میتواند هزینه بکند.
عظمت شخصیت عبد العظیم حسنی علیه السّلام
مهمترین محدودیّت در بازشناسی سرمایهی عمر و پر برکت کردن عمر مولّد کردن عمر عمر را به صورت درختی پر ثمر آدم دربیاورد. با مرگ او نمیرد. آثار آن باقی بماند. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ * تُؤْتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها»[۲] فرمود: مَثَل کلمهی پاک جان، پاک دل، پاک زندگی پاک، نیّت پاک سخن پاک مثل درخت پاک است. درخت پاک در آیینهی وحی الهی چه درختی است؟ درختی است که این چند خصوصیت را داشته باشد. ۱- «أَصْلُها ثابِتٌ» ریشهی آن محکم است. باد نمیتواند آن را از ریشه دربیاورد. انسان پاک، جان پاک آن است که اعتقادات او ریشهدار است، مثل درخت پاک است. طوفانهای بیدینی وسوسهها، شهوات، بازیهای سیاسی، ریاست طلبی او را گرفتار وسوسه نمیکند، نمیلرزاند، دیدن یک چشم و ابروی زیبا، یک چهرهی بزک کرده زانوی او را نمیلرزاند، حواس او را پرت نمیکند، ریشه دارد. «أَصْلُها ثابِتٌ» خیلی مهم است. این است که تا میتوانید اعتقادات خود را اصلاح بکنید. بزرگان از علمای ما با داشتن سرمایههای فراوان علمی با نداشتن گناه و فساد نگران بودند که موقع مردن اعتقاد آنها مشکل داشته باشد. این بود که یکی از کارهایی که هم در شاگردان حضرت امام صادق علیه السّلام است، هم حضرت عبد العظیم علیه السّلام مثل اعلی است، حضرت عبدالعظیم مرجع تقلید است. مرجعیّت او را هم خبرگان تشخیص ندادند، خود امام زمانش (امام هادی علیه السّلام) او را به عنوان مرجع تقلید معرّفی کرده است. یک کسی که فقیه است، صاحب فتوا است، مرجعیّت او را امام زمانش امام هادی سلام الله علیه به آن حمّاد رازی معرّفی میکند که اگر در یک مسئلهی فقهی مشکل داشتی و دسترسی به ما نداشتی، عبد العظیم حسنی در ری است، به او سراغ بروید، هر چه بگوید ما گفتیم. یک کسی که از نظر علمی موقعیتی دارد، امام صاحب ولایت مطلقهی کلیّه که از عصمت خاتمیّه برخوردار است؛ او این مرد را به عنوان مرجع تقلید دارای صلاحیت میداند. از نظر موقعیت معنوی هم واقعاً آدم مبهوت است؛ ما که با عقل خود و با بضاعت کم علمی خود نمیتوانیم این واقعیت را هضم بکنیم که امام زمان در مورد کسی بگوید: «لَوْ کُنْتَ زُرْتَ عَبْدَ الْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلَامُ»[۳] آدم چقدر میتواند ظرفیت پیدا بکند فرمود: اگر حضرت عبد العظیم را در ری زیارت میکردی، مثل این بود که امام حسین علیه السّلام را در کربلا زیارت کردی. این باید خیلی عرشی باشد، باید ظرفیت او فوق آن چیزهایی باشد که ما فکر میکنیم. باید آیینهی تمام نمای امام حسین علیه السّلام باشد. باید جلوهی حسینی باشد، باید ذوب در امام حسین علیه السّلام باشد که مراجعهی به او زیارت او گویا زیارت امام حسین علیه السّلام در کربلا است.
ک چنین شخصیتی، با یک چنین معنویتی، با یک چنین معلومات و فقاهت در سطح بالا، بالاترین سطح فقاهت با سنّ بالا به امام جوانی مراجعه میکند -به امام هادی علیه السّلام- عرضه میدارد: آقا جان سنّی از من گذشته است، دیگر باید بار خود را ببندم، آمادهی رفتن باشم، میخواهم شما اجازه بدهید من اعتقادات خود را به شما بگویم. دین خود را به شما عرضه بکنم، ببینم این دینی که من دینداری میکنم، این همان دینی است که خدا فرموده است و شما امضاء میکنید یا نه. نگران است. یک مرجع تقلید، یک عالم درس خواندهی در محضر چهار امام حضرت عبد العظیم علیه السّلام از حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام حدیث نقل میکرد، از امام جواد علیه السّلام حدیث نقل میکند، از امام هادی علیه السّلام احادیث فراوانی نقل میکند؛ بنا به قولی از موسی بن جعفر علیه السّلام هم حدیث نقل میکند. یعنی چهار امام را درک کرده است، آفتاب عصمت آسمان امامت در چهار مرحله به وجود او و به قلب او تابش کرده است، خیلی مهم است دست کسی به دامن چهار امام معصوم رسیده باشد و در کنار دریای وجود هر کدام از اینها هم جرعهای نوشیده است، خود او دریا شده است، ولی نگران است میگوید: نکند وقتی من جان دادم، من را میبرند در قبر قرار میدهند، مأمورین الهی برای بررسی پروندهی زندگی من میآیند، اوّل چیزی که میپرسند از دین من میپرسند، از اعتقادات سؤال میکنند، از توحید سؤال میکنند، از نبوّت سؤال میکنند، از امامت سؤال میکنند، از دین سؤال میکنند، از قبله سؤال میکنند، از کتاب سؤال میکنند؛ اوّلین سؤالات در عالم برزخ مربوط به اعتقادات است. اگر گوشهای از اینها نابسامانی داشته باشد، همهی اینها میسوزد، هیچ چیزی باقی نمیماند.
برکات دین
این است که مسئلهی برکات دین یکی دو تا نیست. یکی این است که آدم بیدین گرفتار هرج و مرج در همهی امور زندگی خود است امّا آدم متدیّن میداند از کجا باید در بیاورد و کجا صرف بکند، نمیدانید این نماز چه نظم مستمری برای زندگی یک انسان است. آدم روزی پنج وقت وضو میگیرد؛ «الْوُضُوءُ عَلَى الْوُضُوءِ نُورٌ عَلَى نُورٍ»[۴] آدم وضو میگیرد، میآید رو به قبله میایستد، همهی اینها نظم است. مگر آدم روبه قبله نباشد نمیتواند با خدا ارتباط برقرار بکند؟ بله میتواند؛ «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۵] به هر طرف که رو بکنید، رو به خدا هستید. امّا این منظّم کردن یک انسان است. نماز میخوانی، باید همهی نمازگزاران عالم به یک نقطهای، همه هم جهت حرکت بکنند. این هم جهت دادن به عبادت فرد است، هم همسو کردن تمام نمازگزاران عالم است که همهی شما رو به کعبه نماز بخوانید، رو به قبله نماز بخوانید. هم در جهت آدم را منظّم میکند، هم در ذکر، در نماز حمد ذکر استاندارد است، قرائت استاندارد است، قابل تغییر هم نیست «لَا صَلَاهَ إِلَّا بِفَاتِحَهِ الْکِتَابِ»[۶] یک رکوع استاندارد است، ما یک رکوع را حق نداریم، دو تا رکوع انجام بدهیم. در هر رکعت دو تا سجده که یکی از آنها به منزلهی نفخهی اولی است که با یک نفخه خدا همه را میمیراند؛ سجدهی دوم به منزلهی نفخهی دوم است که آدم به حیات میرسد. سجدهی اوّل فنای فی الله است. سجدهی دوم بقای بالله است. آدم اوّل باید از خود بگذرد تا به خدا برسد. در سجدهی اوّل پا روی خود میگذاری، در سجدهی دوم به خدا میرسی. ما این فنای فی الله و بقای بالله را در سجده تجربه میکنیم. امّا حق نداریم دو تا سجده را سه سجده بکنیم؛ در هر رکعت همان دو تا سجده است و رکن هم است که اگر هیچ سجدهای در یک رکعت انجام ندادی، نماز تو باطل است، رکوع هم رکن است، سجدتین هم رکن است، قیام هم رکن است. تکبیره الاحرام هم رکن است. اینها ارکان نماز هستند؛ بدون اینها ارکان شما نماز نیست. کما اینکه بدون فاتحه الکتاب نماز شما نماز نیست. این هماهنگ کردن کلّ عبادت کنندگان عالم است. در نحوهی ارتباط با خدا باید استاندارد باشد؛ از خود ذکر دربیاوری بنشینی کلّه تکان بدهی هو یا علی بگویی انواع ذکرها را بگویی؛ ولو به یک کرامتهایی هم برسی، ولو حالاتی هم پیدا بکنی، خدا قبول نمیکند. شما شیطان را کوچک نشمارید.
احاطهی شیطان به کلّ بشر
این قدرتی که شیطان دارد، از آغاز خلقت یک احاطهای به کلّ بشر دارد، من و شما که مؤمن هستیم شیعه هستیم گریه کن امام حسین علیه السّلام هستیم، الآن به خانهی خود اشراف نداریم. شیطان هیچ کجا ما را رها نمیکند؛ نه ما را رها نمیکند، به همه کار دارد. دست او باز است، میتواند همه را وسوسه بکند. از آن مجتهد تراز اوّل… ما چقدر مجتهد منحرف داریم، در طول تاریخ هم داشتیم. این انحرافات دینی برای عوام النّاس نیست. سیّد علی محمّد باب یک آخوند نجف دیده است؛ میرزا حسینعلی یک آدم تحصیل کردهی حوزه است یا شیخیّه این شیخ احمد احسائی، آن رشتی، همهی اینها آخوند حوزه هستند. «شیطان الفقیه فقیه الشیاطین» شیطان عالِم، عالِم شیاطین است اینطور نیست که همینطور بتواند کسی را فریب بدهد. در زمان خود ما کسانی که در انقلاب بودند، کسانی که زیر عبای امام مشهور شدند در فتنه چه کار کردند؟ شیطان که بیکار ننشسته است؟ شیطان تسلّط دارد، دست او هم باز است. این تسلّط را از کجا آورده است؟ شش هزار سال شیطان عبادت کرده است، خدا بنا ندارد زحمتهای کسی را هیچ بکند. در ازای این شش هزار سال عبادت یک وسعت روحی به او داده است که دست او به همه میرسد؛ از آن زائر حرم امام حسین علیه السّلام گرفته تا آن طواف کنندهی کنار بیت الله الحرام تا رزمندهی در جبههها تا پیش نماز در محراب تا خطیب روی منبر به همه کار دارد.
خیال نکنید شیطان به ما کار ندارد. شیطان قسم خورده است فقط یک گروه را استثناء کرده است؛ هیچ استثناء ندارد. شیطان قسم خورده است گفته است: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَََ»[۷] به خدا گفته است: خطّ و نشان برای خدا کشیده است. میگوید: «فَبِعِزَّتِکَ» قسم به عزّت تو من تمام فرزندان بنی آدم را اغوا میکنم. آن یک گروهی که استثناء شده است، مخلِصین نیستند، مخلَصین هستند. حتّی آدمهای با اخلاص نمیگذارد این عمل خالص تو را به قبر ببری تو را وادار میکند یک کارهایی بکنی، این عمل قبلی خود را از بین ببری. نمیگذارد ما عمل سالمی را با خود به قبر ببریم. ما را رها نمیکند؛ این کم تسلّط است؟ این کم کرامتی است -اگر بخواهیم بگوییم اسم کار فوق العاده کرامت است- این کم قدرت است. شیطان در شرق و غرب عالم، در شمال و جنوب، در آسمان و زمین، در دریا و خشکی، در همه جا میتواند مردم را به فساد دعوت بکند که قرآن کریم دارد: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»[۸] همه جا میآید.
مقابلهی شیخ انصاری با شیطان
از هیچ شخصیتی از شخصیتهای ما هم او ناامید نیست. کسی در عالم خواب دید شیطان طنابهای خیلی کلفتی را دارد آماده میکند و یک سری طنابهای نازک هم دارد، انواع رشتهها را در اختیار دارد. گفت: اینها چیست؟ گفت: اینها طنابهایی است که آماده کردم هر کسی را بخواهم اسیر بکنم این را به گردن او میاندازم و به دنبال خود میکشم. او طناب کلفت چیست؟ گفت: آن را برای شیخ انصاری درست کرده بودم. رفتم قلاب زدم، گردن او را گرفتم تا وسط کوچه او را کشاندم امّا آنجا پاره کرد و رفت. فردا نزد شیخ انصاری رفت، به شیخ انصاری شیخ اعظم میگویند… هم در فقاهت، هم در زهد و هم در معنویّت، سیر و سلوک وقتی مریض بود استاد در سیر و سلوک او و شاگرد در فقاهتش آیت الحق مرحوم آقا سیّد علی شوشتری اعلی الله مقامه الشّریف به بالین او آمد، آقا سیّد علی گفت: امیدوار هستم تو بمانی و نماز ما را شما بخوانی. شیخ اعظم گفت: نه، من رفتم در حرم امیر المؤمنین علیه السّلام خواستم شما نماز من را بخوانید و حضرت علی علیه السّلام هم این وعده را به من داده است؛ من میمیرم و شما باید نماز من را بخوانید. در این حد شیخ اعظم میتواند برود دامن امیر المؤمنین علیه السّلام را بگیرد؛ امضا از او بگیرد که چه کسی نماز او را بخواند. شیخ اعظم شخصیتی است که از نجف خارج میشد، میرفت در یک وادی یک منزلی به نظر میرسید، پشت در آن منزل میایستاد زیارت جامعه میخواند، در به روی او باز میشد و داخل میرفت. کسی که او را تعقیب میکرد، رصد میکرد، ببیند شیخ کجاها میرود، این را مکرّر از او دیده بود بالاخره آمد التماس کرد که آنجا کجا است، شما کجا میروید. دید لو رفته است و چارهای ندارد. گفت: هر وقت من به ملاقات مولای خود حضرت حجّت مأذون میشوم، تشرّف به محضر او پیدا بکنم به آنجا میرویم زیارت جامعه میخوانم و این زیارت جامعهی من فتح باب است، کلید در برای من باز میشود، به خدمت خود حضرت حجّت میرسم.
یک کسی که در این حدّ از نورانیّت، در این حدّ از فقاهت علمیّت است، شیطان طناب کلفتی درست کرده است، اینقدر فرصت شناسی کرده است تا در یک مرحلهای توانسته است یک طنابی به گردن او بیندازد و او را چند قدمی بکشد. میگوید: وقتی به شیخ گفتم، گفت: رؤیای تو رؤیای صادقه است. گفت: من آن روز آهی در بساط نداشتم دیدم زن و فرزند گرسنه هستند، سهم امامی که در اختیار داشتم گفتم: یک ریال از آن قرض برمیدارم میروم امروز زن و فرزند خود را تأمین میکنم بعد که سهم خود من برای من میآید، آن را جبران میکنم؛ این یک ریال را برداشتم تا وسط کوچه رفتم ولی هنوز به فروشگاه نرفته یک مرتبه بیدار شدم گفتم: از کجا معلوم تو زنده باشی بتوانی دین خود را ادا بکنی؟ امروز زیر دین میروی به امید اینکه بعد بتوانی آن را ادا بکنی؟ از کجا معلوم تو زنده باشی؟ پشیمان شدم، استغفار کردم، پول را به بیت المال برگرداندم. این را میگویند آدم حسابی.
سفارش به محاسبهی اعمال
ما دیروز عرض کردیم این چهار مرحلهای که مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی بیان فرمودند مشارطه بود، دوم مراقبه بود یعنی نظارت بر آنچه که به عهده گرفتیم، سوم محاسبه بود. محاسبه خیلی نقش دارد. آدمی که در صرف عمر خود، در روز خود، در شب خود، در عبادت خود، در درآمد خود، در رفت و آمد خود با چه کسی رفت و آمد میکنی، نکند رفت و آمدهای شما گناه است. چقدر در این رفت و آمدهای ذخیره میکنید و چقدر هزینه میشوید. در این نگاههای خود چقدر سود کردید تا به حال چقدر ضرر کردید؟ محاسبه «وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»[۹] خدای متعال همه چیز را ریاضی کرده است چرا زندگی شما ریاضی نیست؟ چرا حساب و کتاب در زندگی ندارید؟ این مسئلهی حساب داشتن در زندگی این همان دین است. دین آمده است برای ما گفته است آدم حسابی باش. مرد حسابی، این مرد حسابی پیام دارد. یعنی مرد دیندار، آدم ناحسابی کسی است که دین در زندگی او حکومت ندارد. آدمی که در زندگی او دین باشد، حسابی است. او به هر چیزی نگاه نمیکند، حساب میکند. آیا این نگاه من آتش است یا اینکه ریحان بهشت است. نگاه به جمال امیر المؤمنین علیه السّلام بکنی «النَّظَرُ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السّلام عِبَادَهٌ»[۱۰] نگاه به کعبه بکنید. «النَّظَرُ إِلَى الْکَعْبَهِ عِبَادَهٌ»[۱۱] نگاه به مصحف بکنی. حال نداری قرآن بخوانی وقت آن را نداری. وقتی میخواهی از خانه خارج بشوی، قرآن را باز بکن یک نگاهی به این خطوط قرآن بکن «النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَهٌ»[۱۲] نظر به سیمای پدر عبادت است. به امام صادق علیه السّلام عرض کرد؛ آقا فرمودند: اگر کسی از روی محبّت به صورت پدر خود نگاه بکند، خدا برای او یک حج مینویسد. خیلی تعجّب کرد یابن رسول الله اگر من در یک روز شصت بار پدر خود را نگاه بکنم و او را دوست داشته باشم، خدا شصت حج برای من مینویسد؟ فرمودند: بله. نمیدانید ما که پدر و مادر نداریم، چه خسارتی است. پدر و مادر چه نعمتی است. چه پشتوانهای است. این جوانهای ما قدر پدر و مادر را نمیدانند. خیال میکنند فقط درآمد است. نه حمایت معنوی اینها، نفس اینها برای شما سنگر است. خدا به برکت اینها خیلی چیزها به شما میدهد که حالا ما هم که پدر و مادر از دست دادیم، یک حساب و کتابی برای آنها باز بکنیم. روزی دو رکعت نماز برای آنها بخوانیم. در این مجالس حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام مینشینیم یک مقداری از اشک خود را برای آنها نثار بکنیم. اینقدر حسرت دارند، ای کاش بودند یک بار دیگر هم برای امام حسین علیه السّلام یک گریهای میکردند، تمام شد. ما برای پدر و مادرهای خود یک کاری بکنیم که بچّههای ما هم برای ما یک کاری بکنند. حساب باز بکنیم. برای زندگی خود حساب داشته باشید که دینداری حسابی بودن است. بیحسابی بیدینی است. لذا در تمام مسائل إنشاءالله با توکّل بر خدا با توسّل به ائمّهی هدی علیهم السّلام یک حساب و کتابی برای خود باز بکنید إنشاءالله.
(روضه خوانی)
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵٫
[۳]– هدایه الأمه إلى أحکام الأئمه علیهم السلام، ج ۵، ص ۵۱۳٫
[۴]– وسائل الشیعه، ج ۱، ص۳۷۷٫
[۵]– سورهی بقره، آیه ۱۱۵٫
[۶]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۴، ص ۱۵۸٫
[۷]– سورهص، آیه ۸۲٫
[۸]– سورهی روم، آیه ۴۱٫
[۹]– سورهی رعد، آیه ۸٫
[۱۰]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۳۸٫
[۱۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۶۷٫
[۱۲]– همان، ص ۶۱۴٫
پاسخ دهید