رسول خدا هفت روز نخست را از مادرش آمنه شیر خورد، سپس او را به ثویبه کنیز ابو لهب سپردند، او نیز مدت کمى به آن حضرت شیر داد. آنگاه به روایت دیار بکرى در تاریخ الخمیس ۱/ ۲۲۳ بنابر رسم دیرین عرب که خانواده‏هاى اعیان و اشراف و بانوان شرافتمند و بزرگوار براى فرزندان خود دایه مى‏گرفتند، نوزاد عبد المطلب را به حلیمه سعدیه سپردند و او کودک را همراه خود به صحرا برد. در اینکه چرا بزرگان مکه در آن روزگار فرزندان خود را به بادیه مى‏فرستادند وجوهى گفته شده است:


الف) معمولا دایه‏ها از زنان عشایر، بیابانگرد و بادیه‏نشین بودند.


ب) فرزندان در صحرا شجاع، دلیر و آزادفکر تربیت مى‏شدند.


ج) از آنجا که عشایر بیابانگرد با بیگانه همنشینى نداشتند، زبانشان فصیح‏تر بود، از این رو کودکان را به بیابان مى‏فرستادند تا زبان فصیح بیاموزند. به روایت ابن اسحاق ۱/ ۱۷۶ خود حضرت نیز به این امر اشاره کرده و فرموده است: «من فصیح‏ترین شما هستم، چون هم قریشى هستم و هم در قبیله بنى سعد شیر خورده‏ام».


د) چون در شهر مکه وبا و دیگر بیمارى‏هاى واگیر شیوع داشت، نوزادان را براى حفظ سلامت به صحرا می بردند
در مناقب ابن شهر آشوب ۱/ ۳۲ از زبان حلیمه چنین آمده است: «خشکسالى در صحرا روى آورد و مشکلات ما را روانه شهر ساخت. من وارد مکه‏
شدم، زنان قبیله سعد جلوتر از ما نزد شیرخوارهاى‏شان رفتند. من سراغ شیرخواره‏اى را گرفتم مرا راهنمایى کردند نزد عبد المطلب و گفتند او را نوزادى است که نیاز به دایه دارد.


نزد او رفتم. گفت من کودک یتیمى دارم نامش محمد است. آنگاه وى را همراه خود به بیابان بردم». میرخواند در روضه الصفا ۳/ ۱۰۵۵ از قول حلیمه گوید که هفت روز در مکه توقف کردیم و در این ایام حضرت آمنه از غرایب و شگفتى‏هاى دوران حمل و هنگام ولادت فرزند خود سخن مى‏گفت..

 

 

 

منبع:پرسمان