در این نوشتار بر اساس مبنای قرینه گرایی و با ضمیمه سه قرینه به یکدیگر به ارائۀ دلیلی نوین بر امامت دوازده امام شیعه پرداخته شده است. نویسنده نخست به تبیین شیوۀ قرینه گرایی در معرفت شناسی پرداخته، سپس قرائن سه گانه را ذکر کرده است. قرینه اوّل بشارت به تولد دوازده سرور از نسل اسماعیل در تورات است؛ قرینه دوم بشارت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم به ظهور دوازده جانشین پس از خود در میان امت است که در معتبرترین منابع اهل سنت آمده است؛ قرینه سوم که واقعیتی خارق العاده و بی نظیر در تاریخ حیات بشر می باشد و تاکنون به آن استناد نشده است، ظهور دوازده انسان بزرگ در یک نسل پیوسته است که مخالفان آنها به عظمت ایشان در علم و اخلاق و عبادت اذعان کرده اند. وجود قرینه سوم موجب می شود که مصداق واقعی و منحصر به فرد دو بشارت نخست، آشکار شود.
- مبانی معرفت شناسی :
- قرینه گرایی در استدلال بر امامت :
- قرینه اول : دوازده سرور از نسل اسماعیل علیه السلام
- قرینه دوم :دوازده خلیفه بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم
- قرینه سوم: دوازده انسان بزرگ در یک نسل پیوسته
- ۳ – امام زین العابدین علیه السلام :
- ۴ – امام باقر علیه السلام :
- ۵ – امام صادق علیه السلام :
- ۶ – امام کاظم علیه السلام :
- ۷ – امام رضا علیه السلام :
- ۸ – امام جواد علیه السلام :
- ۹ـ – امام هادی علیه السلام :
- ۱۰ – امام عسکری علیه السلام
مقدمه :
استدلالی که در این نوشتار برای امامت امامان دوازده گانه شیعه علیه السلام ارائه می شود دارای چند مقدمۀ عقلی و نقلی است. مقدمات نقلی این دلیل، از گذشته تاکنون مورد استدلال دانشمندان و متکلمان شیعه برای اثبات امامت بوده است، اما مقدمه عقلی آن ـ که خود می تواند در قالب دلیلی مستقل و بی نیاز از مقدمات نقلی مطرح شود ـ و نیز ترکیب آن با مقدمات نقلی، فاقد پیشینه ای در تاریخ مباحث مربوط به امامت است، یا لااقل نگارنده به پیشینه ای در این زمینه دست نیافته است. از این رو، می توان ادعا کرد که آنچه در این نوشتار عرضه می شود، استدلالی نوین برای امامت امامان دوازده گانه شیعه علیه السلام است.
دلیلی که این نوشتار عهده دار بیان آن است مبتنی بر مبانی خاصی در معرفت شناسی است. از این رو، نخست باید مبانی معرفت شناسیِ دلیل به اختصار بیان گردد، سپس به تبیین استدلال پرداخته شود.
مبانی معرفت شناسی :
پیش فرض معرفت شناسی برای استدلال ارائه شده در این نوشتار، اعتبار ادله برخاسته از تراکم ظنون است. بر اساس این دیدگاه که می توان بر آن نام «قرینه گرایی» نهاد، ادلۀ معتبر منحصر به ادله ای که نتیجه آن قطع و یقین مبتنی بر مقدمات منطقی و ریاضی باشد نیست، بلکه نتیجه دلیل معتبر می تواند علم یا اطمینان وجدانی نیز باشد. همچنین لازم نیست برای اثبات علمی یک فرضیه، هر دلیلی به تنهایی چنین نتیجه ای را در پی داشته باشد، بلکه می توان به جمع قرائنی پرداخت که هر قرینه به تنهایی علم یا اطمینان آور نیست، اما مجموع قرائن موجب تراکم ظنون و در نهایت علم یا اطمینان وجدانی می شود. انسان های متعارف در زندگی شخصی، اجتماعی و حتی علمی خود غالباً از قرینه گرایی برای دست یابی به حقیقت استفاده می کنند. یکی از معاصران تقریباً از همین شیوه برای اثبات اعتقادات دینی استفاده کرده است. (۱)
البته برای خروج از سرگردانی در عرصه عمل، احتمال راجح نیز برای ترجیح یک راه بر دیگر راه ها کافی است و نیازی حتی به علم یا اطمینان وجدانی نیست، اما احتمال راجح همیشه نمی تواند، متعلق خود را اثبات علمی کند. از این رو، چه بسا با تکیه بر احتمال راجح، بتوان پایبندی به دین را در مقابل عدم پایبندی به آن ترجیح داد، اما این ترجیح ضرورتاً به معنای اثبات علمی حقانیت دین نیست.(۲)
برای تبیین بهتر شیوۀ قرینه گرایی، این شیوه را در اثبات یکی از عقاید دینی اِعمال می کنیم.
قرینه گرایی در اثبات نبوّت یک مدعی پیامبری اقتضا می کند که به جمع قرائن گویای صدق ادعای نبوّت او بپردازیم. این قرائن می تواند بشارت پیامبران گذشته نسبت به او، تأیید پیامبر مدّعی نسبت به پیامبران الهی گذشته، صداقت و وارستگی پیامبر مدّعی، معجزه، تطابق یا عدم تعارض آموزه های او با عقل و فطرت سلیم و تأثیر مثبت آموزه های او بر اصلاح زندگی فردی و اجتماعی انسان ها باشد. مجموع این قرائن می تواند موجب علم یا اطمینان به صدق ادعای او شود، هر چند ممکن است هیچیک از این قرائن به تنهایی و بدون انضمام به قرائن دیگر اطمینان بخش نباشد و در نتیجه اعتبار و حجیت علمی نداشته باشد.
شاهد بر اعتبار شیوه قرینه گرایی در این مثال این است که اگر کسی ادعای پیامبری کند و معجزه ای نیز ارائه دهد؛ یعنی همچون حضرت موسی علیه السلام دریا را بشکافد و یا مانند حضرت عیسی علیه السلام کور مادرزاد را بینا کند، ولی فاقد سایر قرائن یا برخی از آنها ـ به خصوص صداقت و پاکی و عدم تعارض آموزه ها با عقل ـ باشد، اطمینان به نبوت او حاصل نمی شود. بی تردید دو قرینه صداقت و پاکی شخص مدّعی پیامبری، و عدم تعارض آموزه های او با عقل و فطرت سلیم، نقش اصلی در اثبات پیامبری یک مدّعی دارد. هیچ خردمندی ادعای پیامبری را از سوی کسی که بدکار و فاسد است یا ادعاهایش را عقل تکذیب می کند نمی پذیرد، هر چند دریا را بشکافد یا کور مادرزاد را شفا دهد. این نکته گویای این است که معجزه جز بر اساس شیوۀ قرینه گرایی، یعنی با انضمام به قرائن دیگر، دلیل مفید علم برای اثبات نبوت نخواهد بود.
پس روش کسانی که می کوشند امثال این گونه قرائن را به تنهایی مورد بررسی قرار دهند و دلالت هر یک از آنها بر نبوّت را ـ بدون ملاحظه قرائن دیگر ـ مورد ارزیابی قرار داده و در نهایت برخی را فاقد اعتبار و برخی دیگر را معتبر شمارند،(۳) با دیدگاه قرینه گرایی بیگانه، و دچار نقصان است.
قرینه گرایی در استدلال بر امامت :
مجموعه ای از قرائن تاریخی گویای این است که دوازده امام شیعه علیهم السلام ؛ یعنی علی بن ابی طالب و یازده فرزند او علیهم السلام جانشینان به حق پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم و دارای مقام امامت از سوی خداوند هستند. این قرائن ممکن است به تنهایی دلالت قطعی و غیر قابل خدشه ای بر این ادعا نداشته باشند، اما جمع آنها چنین نتیجه ای را در پی خواهد داشت.
قرائن تاریخی برای اثبات امامت ائمه شیعه علیهم السلام فراوان است و دانشمندان شیعه در آثار خود به بیان بسیاری از آنها پرداخته اند. هدف این نوشتار جمع آوری و تکرار این قرائن نیست، بلکه هدف بیان قرینه ای خاص است که گویا پیش از این مورد توجه نبوده است. تبیین این قرینه خاص را می توان در قالب دلیلی مستقل یا به همراه برخی قرائن دیگر عرضه کرد. در اینجا از شیوه دوم استفاده شده و این قرینه در کنار دو قرینه نقلی دیگر و به عنوان قرینه سوم بیان شده است:
قرینه اول : دوازده سرور از نسل اسماعیل علیه السلام
در عهد عتیق از کتاب مقدس، که مورد پذیرش یهودیان و مسیحیان است، پس از بشارت به حضرت ابراهیم علیه السلام در مورد تولد دومین فرزندش (اسحاق) و دعای ابراهیم در مورد فرزند اولش اسماعیل، آمده است که خداوند خطاب به ابراهیم می فرماید:
و در حق اسماعیل تو را شنیدم، اینک او را برکت داده ام و او را بارور گردانیده، به غایت زیاد خواهم نمود و «دوازده سرور» تولید خواهد نمود و او را امّت عظیمی خواهم نمود. (۴)
در این آیه از کتاب مقدس، بشارت تولد دوازده انسان برگزیده از نسل اسماعیل داده شده که به «سروری» و ریاست توصیف شده اند؛ نه به نبوت یا علم و عبادت. پس دو ویژگی بارز و مهم این افراد به فرموده کتاب مقدس، سروری، ریاست و به تعبیر دیگر، پیشوایی و امامت است و ویژگی دیگر این است که تعداد این افراد دوازده نفر می باشد.
اسماعیل در سرزمین حجاز و در جوار کعبه زیست، و تیره ای از اعراب از نسل او پدید آمدند. پس این دوازده نفر را می بایست در میان اعراب از نسل اسماعیل در سرزمین حجاز جستجو کرد.
عدد دوازده در این گزارش کتاب مقدس، موضوعیت دارد. پس باید برگزیدگانی از نسل اسماعیل که بر اساس پیشگویی کتاب مقدس به مقام «سروری» می رسند به تعداد دوازده نفر باشند، نه کمتر و نه بیشتر. از سوی دیگر، امامان شیعه از نسل اسماعیل هستند و تعداد آنها نیز دوازده نفر است. پس آنها می توانند مصداق این بشارت الهی در کتاب مقدس باشند.
البته در چند آیه بعد، در کتاب مقدس نام دوازده نفر از فرزندان بلافصل اسماعیل آمده است که سرور شمرده شده اند.(۵) از این آیه روشن می شود که کتاب مقدس مصداق دوازده سرور بشارت داده شده در آیه پیشین را تعیین کرده است. این آیه، مقدار احتمال دلالت آیه پیشین را بر امامت ائمه دوازده گانه شیعه علیهم السلام که از فرزندان اسماعیل می باشند، کاهش می دهد؛ اما آن را از بین نمی برد؛ زیرا محتمل است که از دیدگاه کتاب مقدس، مصداق این دوازده نفر از نسل اسماعیل منحصر به افراد ذکر شده در آیه دوم نباشد و بتوان در آینده مصداق دیگری برای این دوازده نفر یافت؛ چنانکه کتاب مقدس در مورد دوازده نفر از پیشوایان فرزندان اسرائیل (نقباء بنی اسرائیل) در دو زمان مختلف، دو مصداق متفاوت تعیین کرده است. نخست دو سال پس از خروج بنی اسرائیل به همراه حضرت موسی علیه السلام از سرزمین مصر و در بیابان سینا(۶) و دوم پس از ورود به سرزمین کنعان و برای تقسیم نمودن زمین.(۷) اسامی تعیین شده در هر دو مورد با یکدیگر متفاوت می باشند و هر دو دسته به «سروری» توصیف شده اند. البته در مورد دوم، دو گروه از اسباط بنی اسرائیل چون سهم زمین خویش را قبلاً گرفته بودند استثنا شده اند و کتاب مقدس تنها برای ده طایفه دیگر، ده «سرور» تعیین کرده است، ولی نام دو نفر دیگر را بر آنها افزوده و در نهایت عدد اسامی را به دوازده رسانده است.
به هر صورت ـ با توجه به شیوه تعیین سروران دوازده گانه در قوم بنی اسرائیل در کتاب مقدس ـ احتمال دارد که مصداق دوازده سرور از فرزندان اسماعیل، منحصر به مورد ذکر شده در این کتاب نباشد.
قرینه دوم :دوازده خلیفه بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم
مهم ترین منابع روایی اهل سنت همچون صحیح بخاری، صحیح مسلم، صحیح ترمذی، سنن ابی داود، مسند احمد بن حنبل، مسند طیالسی و بسیاری دیگر از منابع حدیثی و تاریخی اهل سنت با اسناد فراوان و از صحابه متعدد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم نقل کرده اند که آن حضرت فرمود:
لایزال الدین قائماً حتّی تقوم الساعه أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفه کلّهم من قریش.(۸)
این دین (اسلام) پیوسته تا قیامت پابرجا خواهد بود یا دوازده جانشین که همگی از قریش هستند بر شما حاکم خواهند شد.
عبارت مزبور مطابق نقل صحیح مسلم است، و آنچه در سایر منابع روایی و تاریخی اهل سنت آمده است گاهی تفاوت های اندکی با نقل مزبور دارد، ولی نکتۀ مشترک در همه این نقلها، بشارت پیامبر به ظهور «دوازده جانشین» پس از خود است. یکی از معاصران، روایات اهل سنت در این زمینه را جمع آوری کرده و در نهایت ۱۵۱ روایت از ده ها کتاب اهل سنت نقل کرده است که در همه آنها پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم به ظهور «دوازده جانشین» پس از خود بشارت داده است.(۹) همچنین روایاتی با همین مضمون از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در منابع روایی شیعه نیز نقل شده است.(۱۰)
با توجه به اسناد معتبر و فراوان این روایت در منابع متعدد اهل سنت، دانشمندان بزرگ این مذهب در صحت این روایت تردید نکرده اند. در مقابل برخی از آنان به تفسیر و توضیح روایت و تعیین دوازده خلیفه پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم پرداخته اند.(۱۱) آنها اقوال متعددی در این زمینه ارائه کرده اند و بر قول واحدی اتفاق نظر ندارند. دانشمندان اهل سنت در تعیین دوازده خلیفه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم که در این روایت به آنها بشارت داده شده، متحیرند و هیچ یک ازاقوال ارائه شده از سوی آنها از اتقان و اعتبار برخوردار نیست. اثبات این ادعا و بررسی آن نیازمند نوشتار مستقلی است و با هدف تألیف مقاله حاضر فاصله دارد. به علاوه دانشمندان شیعه در این زمینه پژوهش های ارزشمندی به انجام رسانده اند که خوانندگان می توانند برای آشنایی با آرای اهل سنت در این زمینه و نقاط ضعف آنها به آن آثار مراجعه کنند.(۱۲)
در تعیین مصداق برای این روایات، توجه به این نکته لازم است که عدد دوازده در این روایات موضوعیت دارد؛ یعنی افرادی که مصداق این روایات هستند تعدادشان دوازده نفر است، نه بیشتر و نه کمتر. پس باید مجموعه ای دوازده نفری یافت که متمایز از دیگران باشند و به جهت ویژگی هایی که در هر یک از آنها وجود دارد و نیز نحوه ارتباط آنها با یکدیگر، عدد دوازده در آنها قابل اضافه و کم شدن نباشد.
با توجه به اینکه هیچ مصداق روشنی از سوی مذاهب مختلف اسلامی ـ غیر از مذهب شیعه دوازده امامی ـ برای این روایات ارائه نشده و هیچ مجموعه دوازده نفری از مسلمانان ـ غیر از دوازده امام شیعیان ـ وجود ندارد که عدد دوازده در آنها موضوعیت داشته و قابل کم و یا زیاد شدن نباشد، می توان به این نتیجه رسید که دوازده امام شیعیان می توانند مصداق روشنی برای این روایات باشند.
قرینه سوم: دوازده انسان بزرگ در یک نسل پیوسته
بی سابقه بودن استدلال مطرح شده در این نوشتار، برخاسته از اعتماد بر این قرینه عقلی و تاریخی است که خود می تواند در قالب یک دلیل مستقل نیز مطرح شود. قبل از تبیین قرینه سوم، ذکر مقدمه ای لازم است:
انسان های بزرگ در هر شاخه ای از کمال و رشد انسانی در میان ملل و مذاهب گوناگون، و اقوام و نژادها، و نیز در طول تاریخ پراکنده اند. دانشمندان بزرگ در رشته های گوناگون علمی و نیز عارفان و حکیمان و کسانی که در قلّه های تهذیب و اخلاق جای دارند نیز در یک قوم خاص و یا در یک زمان محدود گرد نیامده اند. توانایی ها و استعدادهای انسان های بزرگ اگر چه بعضاً به فرزندانشان به ارث می رسد، اما اولاً این پدیده همیشه و همگانی نیست؛ ثانیاً بیشتر ویژگی های برتر این گونه انسان ها اکتسابی است و زاییده تلاش آنها می باشد و از این رو قابل توارث نیست. به همین جهت است که با مراجعه به تاریخ به روشنی درمی یابیم که بزرگی و توانایی انسان های برجسته در طول تاریخ ـ در هر حوزه علمی، عملی و نفسانی ـ غالباً به فرزندانشان منتقل نشده و این گونه انسان ها در اقوام، ملل و نسل های گوناگون پراکنده اند.
از این رو، می توان گفت که: احتمال این که فرزند یک دانشمند بزرگ در عصر خویش، دانشمند برجسته ای مانند پدرش شود، ضعیف است و احتمال این که فرزندِ فرزند او نیز مانند او شود، بسیار ضعیف است و شاید نمونه هایی اینچنین در تاریخ برای شاخه ای از علوم به ندرت یافت شود. حال اگر این سلسله متصل دانشمندان در یک نسل به عدد دوازده برسد، پدیده ای خارق العاده در تاریخ به وقوع پیوسته که هیچ نمونه ای برای آن در طول تاریخ در هیچ یک از شاخه های علوم و یا سایر کمالات انسانی برای آن نتوان یافت.
با توجه به این مقدمه به سراغ گزارش های تاریخی می رویم و ملاحظه می کنیم که چنین پدیده خارق العاده ای در مورد یازده امام شیعیان به وقوع پیوسته است. علت این که امام دوازدهم از موضوع این پژوهش استثنا شده، این است که وی در میان مردم زندگی نکرد و از همان آغاز تولد مخفی زیست و بعد از برخورداری از مقام امامت در سن طفولیت، دوران غیبت او آغاز شد. پس نباید انتظار داشت که گزارش های تاریخی متنوع و متواتری در میان اهل سنت، در مورد شخصیت علمی و عملی او در دسترس باشد.
در بررسی گزارش های تاریخی در مورد امامان شیعه توجه به نکات ذیل لازم است:
۱ – در این بررسی تاریخی فقط به گزارش های تاریخ نگاران اهل سنت بسنده می شود و به سراغ آنچه تاریخ نگاران و دانشمندان شیعه در مورد امامان خویش گفته اند نمی رویم؛ زیرا از منظر اهل سنت این احتمال وجود دارد که شیعیان مانند بسیاری از پیروان مذاهب و ادیان دیگر به رهبران خود تعصب داشته باشند و در بیان فضائل آنان اغراق کنند و معایب آنها را نیز بپوشانند.
۲ – جامعه اهل سنت، امامان شیعه را به عنوان انسان های معصوم و متصل به عالم غیب نمی شناسند و از این جهت آنها را انسان های معمولی می دانند. در غیر این صورت اعترافات آنان دربارۀ امامان شیعه نمی تواند قرینه ای قویّ بر وقوع یک پدیده خارق العاده در تاریخ بشری باشد. به عبارت دیگر، جامعه اهل سنت هیچ پیش فرض کلامی و اعتقادی خاصی در بارۀ یازده امام شیعیان ندارند تا این پیش فرض در گزارش های تاریخی آنها در باره این یازده نفر تأثیر داشته باشد، بلکه گزارش های آنها برخاسته از چگونگی بروز و ظهور شخصیت آنان میان جامعه بوده است.
۳ – جامعه اهل سنت در گذشته و به خصوص در زمان حاکمیت بنی امیه و بنی عباس نگاه بسیار بدبینانه ای به شیعیان داشته اند و تاریخ گواه منازعات فراوان پیروان این دو مذهب در طول قرن ها بوده است. در چنین فضای خصومت و دشمنی یا حداقل اختلافات شدید مذهبی، اعترافات دانشمندان اهل سنت به عظمت علمی و اخلاقی امامان شیعه علیهم السلام، گواهی روشن بر این واقعیت است که ابعاد عظمت علمی و اخلاقی امامان شیعه علیهم السلام چنان آشکار و غیر قابل انکار بوده است که حتی مخالفان آنها به آن اعتراف داشتند؛ «الفضلُ ما شَهد به الأعداء؛ فضیلت آن است که دشمنان به آن گواهی دهند». جمع دو رفتار متفاوت جامعه اهل سنت، یعنی طرد و مذمت شیعیان و مدح و تمجید رهبران آنها، پدیده ای اعجاب آور است که به سختی بتوان برای آن نمونه ای دیگر در تاریخ یافت.
۴ – حاکمان عصر حضور امامان شیعه علیهم السلام نه تنها رابطه مسالمت آمیزی با آنها نداشتند، بلکه به شدت مخالف و دشمن آنان بودند. شاهد بر این نکته علاوه بر ده ها گزارش قطعی در مورد آزار، زندان و تبعید آنان توسط حکومت های عصر خویش، شهادت امامان شیعه علیهم السلام به دست حاکمان بنی امیه و بنی عباس است.
پس نه تنها هیچ فضای تبلیغاتی از سوی حکومت در جهت ترویج و بزرگداشت امامان شیعه علیهم السلام نبود، بلکه تلاش های فراوان از سوی حکومت ها در جهت تخریب شخصیت آنها صورت می گرفت. گزارش های فراوان تاریخی در مورد جعل احادیث علیه خاندان پیامبر علیهم السلام و سبّ و لعن آنها در منابر و خطبه های نماز جمعه به دستور حکومت ها و به خصوص حکومت بنی امیه ثبت شده است.
در چنین فضای تبلیغاتی علیه امامان شیعه علیهم السلام، اعتراف عموم جامعه علمی اهل سنت و به تبع آنها عموم مسلمانان سنی مذهب به عظمت علمی، اخلاقی و عبادی امامان شیعه علیهم السلام، گواهی روشن بر بزرگی شخصیت غیر قابل انکار آنها است.
۵ – تقریباً همه دانشمندان اهل سنت، امامان شیعه را به بزرگی در علم، عبادت و اخلاق ستوده اند؛ یعنی امامان شیعه علیهم السلام در دیدگاه اهل سنت در دو بُعد اندیشه و رفتار سرآمد بودند و رفتار آنان نیز به نظر اهل سنت در دو بُعد تعامل با خدا و سایر انسان ها به کمال رسیده بود. پس به اعتراف اهل سنت، امامان شیعه علیهم السلام در همه ابعاد انسانی به رشد و تعالی رسیده بودند. این نکته بر خارق العاده بودن موقعیت منحصر به فرد امامان شیعه علیهم السلام در تاریخ بشری می افزاید؛ زیرا معمولاً انسان های بزرگ و برگزیده در یکی از ابعاد و استعدادهای بشری به نقطه اوج می رسند، اما اینکه یازده نفر از یک نسل متصل و پیاپی به اعتراف تقریباً همه مخالفانشان در ابعاد مختلف علمی و عملی در نقطه اوج عصر خود باشند پدیده ای بی نظیر و خارق العاده در کل تاریخ بشر است. توجه به نکات مذکور، احتمال حقانیت امامت دوازده امام شیعیان را بر پایه این قرینه بسیار بالا می برد.
اینک به بررسی دیدگاه عالمان اهل سنت دربارۀ امامان شیعه علیهم السلام می پردازیم. قریب به اتفاق جامعه اهل سنت به خصوص دانشمندان آنها نسبت به سه امام نخستین شیعیان علاقۀ فراوان دارند و آنها را به شدّت مدح کرده اند. علت این علاقه و تمجید علاوه بر شخصیت بزرگ و ممتاز این سه امام نزد آنان، روایات فراوانی است که اهل سنت از رسول خداصلی الله علیه وآله و سلم در مورد فضائل این سه امام نقل کرده اند.(۱۳) اما آنان در مورد امامان دیگر شیعه گویا به جز یک حدیث از رسول خداصلی الله علیه وآله و سلم در مورد امام چهارم که او را «سید العابدین»(۱۴) و روایتی در مورد امام پنجم علیه السلام که او را «باقر العلوم» (شکافنده دانش ها) توصیف کرده است،(۱۵) و نیز روایتی در بارۀ فضیلت زیارت مرقد امام رضا علیه السلام،(۱۶) روایتی از پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم نقل نکرده اند.
پس منشأ علاقه و تمجید دانشمندان اهل سنت در مورد سه امام نخستین، روایات پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم و واقعیت های زندگی آنان بوده، و در مورد سایر امامان فقط حقایق تاریخ زندگانی آنان منشأ نوع نگرش اهل سنت به آنان بوده است.
برخی از دانشمندان اهل سنت به عظمت این خاندان و خارق العاده و منحصر به فرد بودن این ویژگی در امامان شیعه تصریح کرده اند. احمد بن عبدالله عجلی (م ۲۶۱ق) از نخستین شرح حال نویسان، امام صادق علیه السلام و چهار پدر و جد او را «پنج امامی» معرفی می کند که «فضایلی را دارا می باشند که کس دیگری دارای چنین فضایلی نیست».(۱۷) علامه حسین بن محمد راغب اصفهانی (م ۵۰۲ق) ادیب و دانشمند بزرگ نیز امام صادق علیه السلام و چهار پدر و جد او را «پنج انسان شریف» می شناسد که نظیر آنها در یک «نسل پیوسته» در زمین یافت نمی شود.(۱۸)
شمس الدین ذهبی (م ۷۴۷) از بزرگ ترین مورخان، دانشمندان علم رجال و شرح حال نویسان در یکی از آثار خود بعد از انکار اعتقاد شیعیان به عصمت دوازده امام خود، اعتراف می کند که اگرچه ما این دوازده نفر را امام معصوم نمی دانیم اما به عظمت و بزرگی آنها اعتراف می کنیم. او سپس می گوید:
مولای ما امام علی علیه السلام از خلفاء راشدین است که پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم در مورد او شهادت به بهشت داد. ما اهل سنت او را بسیار دوست می داریم، ولی در مورد او ادعای عصمت نمی کنیم و ابوبکر صدیق را نیز معصوم نمی دانیم. دو فرزندش حسن و حسین نیز دو نواده رسول خدا هستند که آقای جوانان اهل بهشت می باشند. اگر این دو به مقام خلافت می رسیدند شایسته آن بودند. سپس زین العابدین است که دارای منزلتی بزرگ می باشد و از برگزیدگان دانشمندان اهل عمل است. او شایسته مقام امامت و پیشوایی امت بود. در میان امت کسان دیگری مانند او بودند. برخی دیگر بیش از او دارای فتوا و نقل روایت هستند. همچنین فرزندش ابو جعفر باقر که بزرگ، امام و فقیه بود. او نیز شایسته خلافت بود؛ و نیز فرزند او جعفر صادق که دارای مرتبه ای بلند و از امامان علم بود. او نیز برای خلافت بر امت از منصور دوانقی خلیفه عصر خودش سزاوارتر بود. همچنین فرزندش موسی کاظم که منزلتی بلند و علمی فراوان داشت. او نیز از هارون الرشید به خلافت سزاوارتر بود. کسانی در شرافت و فضل مانند او بودند. سپس پسرش علی بن موسی الرضا است که جایگاه بزرگ داشت و دارای دانش فراوان، بیان رسا بود و می توانست بر روح و جان دیگران تأثیر فراوان گذارد. مأمون نیز او را به جهت شخصیت بزرگش ولیعهد خود کرد. او در سال دویست و سه وفات یافت. فرزندش محمد جواد نیز از بزرگان قومش بود، هر چند در علم و فقه به مرتبه پدرانش نرسید. همچنین فرزند او هادی که انسانی وارسته و بزرگ بود و نیز فرزند او حسن عسکری نیز چنین بود؛ خداوند همه آنها را رحمت کند.(۱۹)
ذهبی در این عبارت، به مقام شامخ علمی و تقوایی یازده امام شیعه علیهم السلام اعتراف می کند و در مورد بیشتر آنها اذعان دارد که ایشان شایسته مقام «خلافت» و جانشینی پیامبر خداصلی الله علیه وآله و سلم در عصر خود بودند. با توجه به این که اهل سنت، امام مهدی علیه السلام را از نسل حضرت فاطمه علیها سلام می دانند این عبارت ذهبی، می تواند اعترافی ناخواسته از سوی او بر تطبیق روایات «اثنا عشر خلیفه» بر امامان شیعه علیهم السلام باشد.
ابن ابی الحدید (م ۶۵۶ق) شارح نهج البلاغه به این ویژگی بی نظیر امامان شیعه تصریح می کند. او می گوید:
چه کسانی از قریش و غیر قریش هستند که مانند فرزندان ابو طالب باشند. ده نفر هم مانند یکدیگر. هر یک از آنها دانشمند، زاهد، اهل عبادت، شجاع، بخشنده، پاک و مهذب. برخی خلیفه و برخی ولی عهد برای خلافت بودند. سلسله ای از فرزندِ فرزندِ فرزندِ فرزند تا ده نفر و آنها عبارتند از: حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی( علیهم السلام)، و چنین فضیلتی برای هیچ خانواده ای از عرب و غیر عرب پدید نیامده است.(۲۰)
از دانشمندان قرون اخیر و معاصر اهل سنت نیز برخی مانند شیخ عبدالله بن محمد بن عامر شبراوی شافعی (م۱۱۷۲ق) استاد دانشگاه الأزهر در عصر خود،(۲۱) شیخ محمد أبو زهره (م۱۳۹۴ق) استاد دانشگاه الأزهر و از بزرگ ترین دانشمندان علوم اسلامی در عصر خود و صاحب تألیفات فراوان،(۲۲) شیخ محمد خضر حسین استاد دانشگاه الأزهر(۲۳) و شیخ الإسلام محمد أبو الهدى بن حسن صیادی رفاعی (م ۱۳۲۷ق) (۲۴) به این نکته هر یک به گونه ای اشاره کرده اند.
آثار و کتب اهل سنت از گذشته تاکنون مشحون به مدح و تمجید فراوان امامان شیعه بوده است. جمع آوری این موارد تدوین چندین جلد کتاب را در پی خواهد داشت.(۲۵) از نقل مدح و تمجید آنها در بارۀ سه امام نخستین در آثار گوناگون خود و نیز کتاب های فراوان مستقلی که در این زمینه نگاشته اند به علت شهرت آنها میان مسلمانان و رعایت اختصار پرهیز می کنیم. جامعه اهل سنت هر چند سایر امامان را نیز ستوده اند اما شناخت ایشان نسبت به آنان یکسان نیست. این واقعیت برخاسته از شرایط اجتماعی و سیاسی متفاوت هر یک از امامان در جامعه بوده است. ازاین رو گزارش کوتاهی از شرایط امام چهارم به بعد ارائه می شود تا علت کثرت و قلّت مدح و تمجیدهای دانشمندان اهل سنت نسبت به هر یک از امامان بعد از امام حسین علیه السلام روشن گردد.
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و به تبع آن، قیام توابین و مختار ثقفی در عراق، بنی امیه دریافتند که سخت گیری بسیار بر امامان شیعه علیهم السلام پی آمدهای دشواری برای حکومت آنان دارد. ازاین رو، شیوه ای را که در قبال امام حسین علیه السلام دنبال کرده بودند، تغییر داده و از شدت سخت گیری نسبت به امام زین العابدین علیه السلام کاستند. علاوه بر این، دور بودن مدینه که محل سکونت امام زین العابدین علیه السلام بود از دمشق که پایتخت بنی امیه بود، زمینه را برای فعالیت های محدود فرهنگی آن امام در مدینه فراهم می کرد.
مدینه در آن روزگار و سال ها پس از آن، پایتخت معنوی و فرهنگی جهان اسلام بود و بزرگ ترین عالمان و فقیهان مسلمان در آن زندگی می کردند. گشایش اندکی که برای امام سجاد علیه السلام مهیا شده بود به آن حضرت این فرصت را داد تا در حد امکان به ارشاد و راهنمایی مردم بپردازد. گوشه ای از سال ها تلاش این امام بزرگوار را می توان در نقل سخنانی که از بزرگ ترین طبقه تابعین و عالمان آن دوران در مدینه درباره آن امام خواهد آمد، مشاهده کرد. آن سخنان گویای تأثیر ژرف امام بر بزرگانی مانند، زهری، مالک بن انس، سعید بن مسیب، یحیی بن سعید، ابو حازم، زید بن اسلم و دیگران است.
موقعیت فراهم شده در عصر امام زین العابدین علیه السلام با توسعه بسیار بیشتری در دوران امام باقر علیه السلام ادامه یافت. تغییر حکومت بنی امیه به بنی عباس در عصر امام باقر علیه السلام و حوادث و درگیری های این دو طایفه برای تصاحب قدرت، حاکمان را بیش از پیش از فعالیت های فرهنگی امام باقر و نیز امام صادق علیه السلام غافل نمود. از این رو، امام باقر علیه السلام و بیش از او امام صادق علیه السلام توانستند از موقعیت فراهم شده حداکثر استفاده را بنمایند و تا حد امکان به نشر معارف اصیل دینی بپردازند. این موقعیت استثنایی از شهرت امام پنجم به «باقر العلوم» و نیز شهرت امام صادق علیه السلام در همه سرزمین های اسلامی به دانش و تقوا، و حرکت دانش پژوهان از هر سوی سرزمین های اسلامی برای کسب علم به محضر آن امام که در نقل سخنان عالمان اهل سنت در باره آن دو امام خواهد آمد، آشکار می گردد.
حاکمان بنی عباس پس از محو کامل حکومت بنی امیه و آثار آن، و استحکام قدرت خلافت خود، متوجه جایگاه منحصر به فرد امامان شیعه در میان مسلمانان و خطری که از آن سو متوجه آنان بود، شدند. به همین علت شیوه خود را در مواجهه با آنان تغییر دادند. سخت گیری بر امام کاظم علیه السلام و تغییر محل سکونت آن حضرت از مدینه به بغداد که پایتخت جدید دستگاه خلافت بود، و نیز حبس های طولانی آن حضرت در زندان، نمونه های روشنی از تغییر شیوه حکومت در مواجهه با امامان شیعه بود.
پس از شهادت امام کاظم علیه السلام و مرگ هارون خلیفه عباسی، جانشین زیرک او مأمون، شیوه جدیدی را برای ایجاد محدودیت بر امام بعد در پیش گرفت. او امام هشتم علیه السلام را به پایتخت خود فراخواند و با شریک کردن او در حاکمیت کوشید موقعیت آن حضرت را در نزد مسلمانان به عنوان رقیبی برای حکومت، تضعیف کند. اما شخصیت ممتاز امام رضا علیه السلام و تدابیر خردمندانه آن حضرت، نقشه های مأمون را ناکام گذاشت و بار دیگر امام شیعیان از موقعیت پدید آمده برای نشر معارف دینی حداکثر استفاده را کرد و نام خود را پرآوازه و دل های مسلمانان را شیفته خود کرد.
پس از تجربه شیوه های مختلف توسط حکومت ها برای ایجاد محدودیت بر امامان شیعه، خلفا بار دیگر به تدریج به شیوه های سخت گیرانه روی آوردند و با انتقال امامان به پایتخت و کنترل شدید بر آنها و در نهایت حذف فیزیکی آنان در دوران جوانی، کوشیدند خطری را که از سوی آنان متوجه دستگاه خلافت می شد برطرف سازند. نتیجه این تغییر شیوه، شهادت زود هنگام امام جواد علیه السلام در سن ۲۵ سالگی توسط معتصم خلیفه عباسی و شهادت امام هادی علیه السلام در سن ۴۱ سالگی و شهادت امام عسکری علیه السلام در سن ۲۸ سالگی بود. این سه امام بزرگوار کوتاه ترین عمر را در میان امامان شیعه داشتند. خلفا حتی در این مدت کوتاه از محدودیت شدید بر رفت و آمدهای این سه امام و سکونت اجباری امام دهم و یازدهم در منطقه ای نظامی و تحت کنترل به نام «عسکر» فرو گذار نکردند و کوشیدند از ظهور و نمود شخصیت امامان شیعه میان مسلمانان جلوگیری کنند.
متأسفانه این شیوه مؤثر افتاد و مسلمانان به علت عمر کوتاه این سه امام علیهم السلام و مراقبت ها و محدودیت های شدید حکومت بر آنان، نتوانستند به مقداری که با شخصیت پدران بزرگوارشان آشنا شده و بهره بردند، آنان را بشناسند و از دانش و اخلاق آنان بهره مند گردند. از این رو نباید انتظار داشت که گزارش های تاریخی رسیده از سوی دانشمندان اهل سنت در مورد این سه امام علیهم السلام به مقدار امامان پیشین باشد. اینک به گزارش کوتاهی دربارۀ اظهار نظر دانشمندان اهل سنت در بارۀ امامان پس از امام حسین علیه السلام می پردازیم.
۳ – امام زین العابدین علیه السلام :
امام علی بن الحسین علیه السلام در منابع اهل سنت به «زین العابدین» شهرت دارد و با این لقب از او فراوان یاد شده است. سعید بن مسیّب (م۹۴ق) از تابعین و فقهای بزرگ مدینه می گوید: کسی را با تقوا تر از او ندیدم.(۲۶)
عمر بن عبدالعزیز (م۱۰۱ق) خلیفه بنی امیه که در نزد اهل سنت محترم می باشد، او را شریف ترین مردمان می داند.(۲۷)
محمد بن مسلم زهری (م۱۲۴ق) که از اصحاب و شاگردان امام سجّاد علیه السلام و از فقهای بزرگ اهل سنت و اولین کسی است که در میان آنان به تدوین حدیث پرداخت،(۲۸) آن حضرت را فراوان ستوده است. او امام زین العابدین را به «برترین بنی هاشم»،(۲۹) «برترین قریش»،(۳۰) «برترین فقیهی که دیده است»(۳۱) و «بیشترین کسی که بر او حق دارد»(۳۲) وصف کرده است.
زید بن اسلم (م۱۳۶) از فقها و مفسران مدینه اذعان می کند که در میان اهلِ قبله با کسی مانند علی بن حسین همنشین نشده است.(۳۳)
ابو حازم سلمه بن دینار (م۱۴۰) دانشمند، قاضی و بزرگِ اهل مدینه او را «فقیه ترین بنی هاشم» توصیف می کند.(۳۴)
یحیی بن سعید (م۱۴۳) قاضی و محدثِ بزرگ مدینه، او را «برترین بنی هاشم» می شمارد. او می گوید: «علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند».(۳۵)
مالک بن أنس (م۱۷۹ق) پیشوای مذهب مالکی می گوید:
علی بن الحسین احرام بست و چون خواست لبیک گوید بیهوش شد، به گونه ای که از شتر بر زمین افتاد و آسیب دید. خبر دار شده ام که او در شبانه روز تا هنگامی که از دنیا رفت هزار رکعت نماز می خواند.(۳۶)
او در مدینه به علت عبادت بسیار زین العابدین خوانده می شد.(۳۷)
در میان اهل بیت پیامبر علیهم السلام کسی مانند علی بن حسین نبود.(۳۸)
محمد بن ادریس شافعی (م۲۰۴ق) پیشوای مذهب شافعی او را «فقیه ترین اهل مدینه» توصیف کرده است.(۳۹)
محمد بن عمر واقدی (م۲۰۷ق) از نخستین مورخان و سیره نویسان امام زین العابدین علیه السلام را «با ورع ترین، عابدترین و با تقواترین مردمان» توصیف می کند.(۴۰)
ابن سعد (م۲۳۰ق) و ابن عساکر (م۵۷۱ق) از مورخان بزرگ، او را «مورد وثوق، امین، کثیر الحدیث، بلند مرتبه، بزرگ و اهل ِ ورع» می شناسند.(۴۱)
مبرد، محمد بن یزید (م۲۸۶ق) امام در لغت و ادب می گوید: «روایت شده که علی بن حسین از نیکوکارترین و با تقواترین مردم بود».(۴۲)
ابوبکر احمد بن عبدالله برقی (م ۲۷۰) دانشمند رجالی او را «برترین مردمان زمان خود»(۴۳) معرفی می کند.
یعقوبی(م۲۸۴ق) مورخ مشهور چنین می نویسد: «علی بن حسین برترین مردم و بیش از همه آنان اهل عبادت بود».(۴۴)
ابوحاتم محمد بن حبان(م۳۵۴ق) مورخ و رجالی بزرگ می گوید: «علی بن حسین از فقهای اهل بیت و برترین های بنی هاشم و عابدان مدینه بود».(۴۵)
حافظ ابو نعیم اصفهانی (م۴۳۰ق) شرح حال نویس بزرگ دربارۀ او می گوید: «علی بن حسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام که خداوند از آنان خشنود باد، زینت عبادت کنندگان و نشان اهل طاعت، با وفا، بخشنده و مهربان بود».(۴۶)
ابن تیمیه (م۷۲۸ق) علی بن حسین علیه السلام را از «بزرگان تابعین و آقایان آنها در دانش و دیانت» بر شمرده است.(۴۷)
شمس الدین ذهبی (م۷۴۸ق) مورخ و شرح حال نویس بزرگ می گوید:
علی بن حسین علیه السلام، آقا، امام، زینت عبادت کنندگان بود… او دارای جلالت عجیبی بود و به خدا سوگند سزاوار چنین جلالتی بود. او به جهت شرافت، سیادت، دانش، الهی بودن و کمال عقلش سزاوار مقام امامت برتر بود.(۴۸)
ابن کثیر (م۷۷۴ق) مفسر بزرگ بر این باور است که «دانشمندان خاندان رسول خدا علیهم السلام هنگامی که بر راه راست باشند از برترین دانشمندانند». او امام علی و دو فرزندش امام حسن و امام حسین و علی بن حسین و امام باقر و امام صادق علیهم السلام از آن جمله می شمارد که «به ریسمان استوار الهی و راه راست متمسک شدند و جایگاه به حقّ هر کس را می شناختند».(۴۹)
دانشمندان فراوان دیگری از اهل سنت نیز او را بسیار ستوده اند. از آن جمله اند: محمد بن طلحه شافعی (م۶۵۲ق)،(۵۰) ابن ابی الحدید (م۶۵۶ق) شارح نهج البلاغه (۵۱)، علامه محمد بن أحمد بن عبد الهادی حنبلی (م۷۵۶ ق) (۵۲)، ابن صباغ مالکی (م۸۵۵) (۵۳)، محمد خواجه پارسای بخاری (م۸۶۵ق) فقیه، محدث و صوفی(۵۴)، حافظ زین الدین زکریا بن محمد أنصاری سنکی أزهری شافعی (م۹۲۵ق)(۵۵)، شمس الدین محمد بن طولون حنفی (م ۹۵۳ق) مورخ و محدث(۵۶)، احمد بن حجر هیتمی مکی (م۹۷۴ق)،(۵۷) محمد بن علی شوکانی(م۱۲۵۵ق) فقیه و قاضی القضاه یمن،(۵۸) شیخ بلخی قندوزی (م۱۲۹۴ق)(۵۹)، حافظ محمد عبدالرحمن مبارکفوری (م۱۳۵۳) شارح صحیح ترمذی،(۶۰) شیخ مصطفی رشدی (م۱۳۰۹ق)،(۶۱) محمود آلوسی(م۱۳۴۲ق) ادیب و مفسر،(۶۲) خیر الدین زرکلی از شرح حال نویسان معاصر،(۶۳) دکتر عبد السلام ترمانینی،(۶۴) دانشمند معاصر عبد الرحمن شرقاوی،(۶۵) مشاور فرهنگی ارتش مصر عبدالحلیم جندی(۶۶)، شیخ جابر جزایری از معاصران، (۶۷) استاد احمد ابوکف، (۶۸)علامه محمد خضر حسین استاد دانشگاه الأزهر، (۶۹) شیخ یاسین بن إبراهیم سنهوتی شافعی. (۷۰)
۴ – امام باقر علیه السلام :
بسیاری از دانشمندان اهل سنت به لقب آن حضرت به باقر تصریح کرده اند؛ و در وجه تسمیه آن گفته اند که: او را باقر گفتند؛ زیرا دانش را شکافت و به اصل و پنهان آن دست یافت.(۷۱)
محمد بن منکدر(م۱۳۰ق) از تابعین، عابدان و رجال حدیث در مدینه می گوید: «کسی را برتر از علی بن الحسین ندیدم تا این که فرزندش محمد باقر را دیدم».(۷۲)
محمد بن عطاء از رجال حدیث می گوید: «هیچ کس را مانند ابو جعفر محمد بن علی ندیدم که دانشمندان در نزد او کوچک باشند». او حَکَم بن عتیبه، فقیه بزرگ کوفه را در نزد او چون شاگردی می شمارد.(۷۳)
ابن سعد (م۲۳۰ق) مورخ بزرگ او را «مورد وثوق و دارای علم و حدیث فراوان» توصیف می کند.(۷۴)
ابن ابی الحدید(م۶۵۶ق) شارح نهج البلاغه دربارۀ او می گوید:
محمد بن علی علیه السلام… سید فقهای حجاز بود. به واسطه او و فرزندش جعفر مردم دانش فقه را آموختند. لقب او باقر و باقر العلم بود. پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم به او چنین لقبی داد و قبل از او کسی چنین لقبی نداشت.(۷۵)
محیی الدین نووی(م۶۷۶ق) فقیه بزرگ شافعی می گوید: «محمد باقر را چنین نام نهادند؛ زیرا او دانش را شکافت و در آن داخل شد و به جایگاه بلندی دست یافت و به غایت پسندیده آن رسید».(۷۶)
ابن خلکان (م ۶۸۱ق) شرح حال نویس و شمس الدین محمد بن طولون حنفی(م۹۵۳ق) مورخ و محدث او را «دانشمند، سیّد و کبیر» توصیف کرده اند. ابن خلکان می گوید: «به او باقر گفتند؛ زیرا به دانش گسترده ای دست یافت».(۷۷)
شمس الدین ذهبی(م۷۴۸ق) بزرگ ترین شرح حال نویس اهل سنت او را این گونه توصیف می کند:
ابو جعفر باقر علیه السلام، سید، امام بود… او کسی بود که میان علم، عمل، سیادت، شرافت، وقار و وثاقت جمع کرد و شایسته مقام خلافت بود… او، امام، مجتهد، تلاوت کننده کتاب خدا و دارای جایگاه بزرگ بود.(۷۸)
همو در تذکره الحفاظ می گوید:
امام و حجت محمد بن علی باقر یکی از بزرگان… و سید بنی هاشم در عصر خود بود… گفته شده: او در شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز می خواند. نسایی و دیگران او را از فقهای تابعین شمرده اند.(۷۹)
ابن کثیر (م۷۷۴ق) مفسر و شرح حال نویس در مورد او می گوید:
او را را باقر نامیدند؛ زیرا دانش ها را شکافت و احکام را استنباط می کرد. او ذاکر، خاشع، صابر و از نسل نبوت بود. نسبی بلند، منزلتی عالی داشت. امور خطیر را می شناخت و بسیار اهل گریستن و اشک ریختن بود و از جدال و خصومت گریزان بود.(۸۰)
احمد بن حجر هیتمی مکی(م۹۷۴ق) در کتابی که در رد مذهب شیعه نوشته و در آن به شدت شیعیان را مذمت کرده است، می گوید:
وارث امامان علیهم السلام در عبادت، علم، و زهد ابو جعفر محمد باقر علیه السلام بود… او نیز گنج های پنهان معارف و حقائق احکام و حکمت ها و لطائف علوم را آشکار ساخت به گونه ای که مخفی نماند مگر بر کسی که از بصیرت بی بهره است یا باطنی زشت دارد. به همین علت به او گفته شده که شکافنده دانش و گردآورنده آن و برپاکننده دانش. دلی پاک، و دانش و رفتاری پسندیده داشت، جانی طاهر و اخلاقی شریف داشت. زندگی خود را به اطاعت از خدا گذراند. از او در مقام بیان جایگاه عارفان آثاری است که زبان ها از توصیف حسن آنها عاجز است. (۸۱)
دانشمندان دیگر اهل سنت نیز او را بسیار ستوده اند. از جمله : محمد بن طلحه شافعی(م۶۵۲ق)،(۸۲) زبیدی (م۱۲۰۵ق) لغت شناس بزرگ،(۸۳) شیخ مصطفی رشدی(م۱۳۰۹ق)،(۸۴) محمد عبد الرؤوف مناوی (م۱۳۳۱ق) شارح احادیث،(۸۵) شیخ یوسف بن اسماعیل نبهانی بیروتی (م۱۳۵۰ق) رئیس محکمه حقوق در بیروت،(۸۶) علی بن محمد فکری حسینی قاهری (م۱۳۷۲ق)،(۸۷) شیخ یاسین بن إبراهیم سنهوتی شافعی،(۸۸) شیخ محمد خضر حسین استاد جامعه الأزهر. (۸۹)
۵ – امام صادق علیه السلام :
مالک بن أنس (م۱۷۹ق) پیشوای مذهب مالکی که از شاگرادان امام صادق علیه السلام بود، (۹۰) می گوید:
با جعفر بن محمد رفت و آمد داشتم. او را تنها در سه حالت می دیدم، یا نماز می گزارد، یا در حال روزه بود و یا به تلاوت قرآن مشغول بود. او از پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم نقل حدیث نمی کرد مگر با طهارت بود. در امور بیهوده سخن نمی گفت. او از دانشمندان اهل عبادت و زهدی بود که خوف از خدا داشت.(۹۱)
از ابو حنیفه (م۱۵۰ق) پیشوای مذهب حنفی که شاگرد امام صادق علیه السلام بود(۹۲) نیز نقل شده است که از او سؤال شد: فقیه ترین کسی که دیدی که بود؟ پاسخ داد: «فقیه تر از جعفر بن محمد ندیدم». (۹۳)
در مهم ترین منابع فقهی اهل سنت، از امام صادق و امام باقر علیهما السلام به عنوان «ائمه» در فقه یاد شده است. محیی الدین نووی (م۶۷۶ق) از او به با عنوان «امام العتره» یاد کرده است.(۹۴)
ابوحاتم محمد بن حبان (م۳۵۴ق) مورخ و رجالی او را از «سادات اهل بیت در علم، فقه و فضل» می شمارد.(۹۵)
به نظر حاکم نیشابوری (م۴۰۵ق) محدث بزرگ، معتبرترین سند نقل روایت در میان اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم، روایت جعفر بن محمد علیه السلام از پدرش از جدّش از علی علیه السلام است.(۹۶)
ابن عبد البر (م۴۶۳ق) از محدثان می گوید:
«جعفر بن محمد علیه السلام معروف به صادق، مورد وثوق، امین، عاقل، حکیم، اهل ورع و فاضل بود… بیشتر سخنان او حکمت بود. او عاقل ترین مردم و کمتر از همه آنها آخرت را فراموش می کرد».(۹۷)
أبو الفرج عبدالرحمن بن جوزی (م۵۹۷ق) او را به علم، زهد و عبادت توصیف کرده است.(۹۸)
ابن ابی الحدید (م۶۵۶ق) شارح نهج البلاغه دربارۀ ایشان می گوید:
جعفر بن محمد علیه السلام کسی است که دانش و فقه او همه دنیا را پر کرده است. گفته شده ابو حنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بوده اند. وجود این دو در میان شاگردانش برای اثبات این ادعا کافی است.(۹۹)
محیی الدین نووی (م۶۷۶ق) فقیه بزرگ شافعی بعد از فتوا به استحباب زیارت اهل قبور در بقیع در هر روز، نام هشت نفر را به عنوان صاحبان قبور طاهره ذکر می کند که زائر مستحب است قبر آنها را زیارت کند. در میان این هشت نفر، نام چهار امام شیعیان، حسن بن علی، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام به چشم می خورد.(۱۰۰)
ابن خلکان (م۶۸۱ق) می گوید:
جعفر بن محمد از سادات اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم است. او را به جهت راستگویی، صادق نامیدند. فضائل او مشهورتر از آن است که ذکر شود… او در قبری دفن شد که پیش از آن پدرش محمد باقر و جدش زین العابدین و عموی جدش حسن بن علی دفن شده بود. چه قبر با شرافت و با کرامتی!(۱۰۱)
شمس الدین ذهبی (م۷۴۷) دربارۀ امام صادق علیه السلام می گوید: «او یکی از بزرگان و سادات است… مناقب جعفر بن محمد علیه السلام بسیار است، چه کسی از او بهتر در علم حدیث است؟».(۱۰۲)
صلاح الدین صفدی (م۷۶۴ق) شرح حال نویس می گوید:
او امام و بزرگ بود و به صادق شهرت داشت… دارای مناقب فراوان بود و به جهت سیادت و شرافتش لایق مقام خلافت بود… محاسن او بسیار بود. خداوند او را مشمول رحمت خود گرداند… در بقیع در کنار محمد باقر و جدش علی زین العابدین و عموی جدش حسن بن علی ـ که خداوند از آنها خشنود باد ـ دفن شد. خدای او را نیکی دهد چه قبر کریم و با شرافتی! به علت راستگویی او را صادق لقب دادند.(۱۰۳)
ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲ق) در شرح حالش دربارۀ امام صادق علیه السلام به او سه لقب «صدوق، فقیه و إمام» داده است.(۱۰۴)
شمس الدین محمد بن طولون حنفی (م۹۵۳ق) نیز بعد از آن که امام صادق علیه السلام از سادات اهل بیت علیهم السلام شمرده است می گوید: «فضیلت او مشهورتر از آن است که ذکر شود».(۱۰۵)
احمد بن حجر هیتمی مکی (م۹۷۴ق) در کتابش که در رد شیعه نوشته است می گوید:
جعفر صادق جانشین و وصیّ محمد باقر بود. دانشی که مردم از او نقل کرده اند تا هر جا که انسان پا نهاده گسترش یافت و نام او در همه سرزمین ها انتشار پیدا کرد. بزرگ ترین پیشوایان علم شاگرد او بوده اند.(۱۰۶)
شیخ یوسف بن إسماعیل نبهانی (م۱۲۶۵ق) او را یکی از پیشوایان بزرگ در دین دانسته است.(۱۰۷) محمود آلوسی (م۱۳۴۲ق) از مفسران، ایشان را به صلاح و ورع و وثاقت ستوده است.(۱۰۸) او بعد از نقل دیدگاهی در تفسیر یکی از آیات می گوید: «این قول از جعفر بن محمد صادق؛ یعنی از دریای اهل بیت نقل شده است و ربّ البیت آگاه تر است به آنچه در بیت است».(۱۰۹)
حافظ محمد عبد الرحمن مبارکفوری (م۱۳۵۳) شارح صحیح ترمذی او را «ثقه، صدوق، فقیه و إمام» می داند.(۱۱۰)
در کتاب التوفیق الربانی فی الرد على ابن تیمیه الحرانی که تألیف گروهی از علمای معاصر اهل سنت است، ذیل مبحثی علمی آمده است: «… برهان اول از صاحب فضایل پاک، نسب برتر، سید علماء و وارث بهترین پیامبران، جعفر صادق ـ رضی الله عنه ـ اقتباس شده است».(۱۱۱)
زرکلی شرح حال نویس معاصر و دکتر عبدالرحمن عمیره دارای مذهب أباضی و رئیس بخش علوم اسلامی در دانشگاه سلطان قابوس دربارۀ امام صادق علیه السلام می گویند:
او از برترین تابعین بود و جایگاه بلندی در علم داشت. جماعتی از جمله امام مالک و امام ابو حنیفه از او کسب دانش کردند. لقبش صادق بود؛ زیرا هیچگاه از او دروغ شنیده نشد. او در مقابل خلفای بنی عباس شجاع بود و از حق دفاع می کرد.(۱۱۲)
دانشمندان فراوانی از اهل سنت از گذشته تاکنون آن حضرت را به بزرگی در علم، اخلاق و عبادت ستوده اند، از آن جمله اند : محمد بن طلحه شافعی (م۶۵۲ق)،(۱۱۳) ابن صباغ مالکی (م۸۵۵)،(۱۱۴) محمد خواجه پارسا (م۸۶۵ق)،(۱۱۵) شیخ یاسین بن إبراهیم سنهوتی شافعی،(۱۱۶) شیخ محمد أبو زهره مالکی (م۱۳۹۴ق) استاد دانشگاه الأزهر و از بزرگ ترین دانشمندان علوم اسلامی در عصر خود که کتابی به نام الامام الصادق نگاشته است،(۱۱۷) سید محمد بن عبدالغفار هاشمی أفغانی،(۱۱۸) شیخ عبد الوهاب عبد اللطیف أستاد جامعه الأزهر،(۱۱۹) سید محمد بن أبی بکر بن عبدالله علوی حضرمی،۱۲۰ أبو الفوز محمد بن أمین،(۱۲۱) دکتر عبدالسلام ترمانینی،(۱۲۲) سید عباس مکی از نویسندگان معاصر،(۱۲۳) باقرأمین الورد وکیل مدافع و عضو «اتحاد المورخین العرب»(۱۲۴)، شیخ أحمد محیی الدین عجوز(۱۲۵)، نویسندۀ سرشناس عبد الرحمن شرقاوی(۱۲۶)، مشاور فرهنگی ارتش مصر عبد الحلیم جندی صاحب کتاب الامام جعفر الصادق(۱۲۷)، ژنرال عبد الرزاق محمد أسود(۱۲۸).
۶ – امام کاظم علیه السلام :
ابو حاتم رازی، محمد بن ادریس (م۲۷۷ق) از محدثان بزرگ، امام کاظم علیه السلام را به وثاقت، صداقت و امامت وصف کرده است.(۱۲۹)
یعقوبی (م۲۸۴ق) مورخ بزرگ او را از «عابدترین مردمان» می داند.(۱۳۰) أبو الفرج عبد الرحمن بن جوزی(م۵۹۷ق) درباره ایشان می گوید: «بسیار اهل عبادت و بخشنده بود. هر گاه به او خبر می رسید که مردی او را آزار داده است، هزار دینار برای او می فرستاد و خود برای دوستی به نزد او می رفت»(۱۳۱) نواده اش سبط بن جوزی (م۶۵۴ق) نیز او را با کلماتی مشابه ستوده است. (۱۳۲)
ابن ابی الحدید (م۶۵۶ق) می گوید: «موسی بن جعفر عبد صالح بود. او میان فقه، دین، عبادت، بردباری و صبر جمع نمود».(۱۳۳)
حافظ ابو الحجاج مزی (م۷۴۲ق) و ذهبی (م۷۴۷ق) که هر دو از شرح حال نویسان بزرگ می باشند، همچنین عبدالله بن أسعد یافعی شافعی (م۷۶۷ق) مورخ و صوفی اهل یمن و ابن کثیر (م۷۷۴ق) مورخ و مفسر، آن حضرت را به علم، عبادت، شب زنده داری، کرم، مردانگی، بردباری و بخشش وصف کرده اند.(۱۳۴)
احمد بن حجر هیتمی مکی (م۹۷۴ق) در کتاب الصواعق المحرقه که در ردّ شیعه نوشته است می گوید:
موسی کاظم وارث پدرش در علم و معرفت و کمال و فضل بود. به علت گذشت و بردباری فراوانش به او کاظم می گفتند. نزد اهل عراق به باب قضاء حوائج نزد خدا معروف بود. او عابدترین، و داناترین و بخشنده ترین مردم زمان خود بود.(۱۳۵)
محمد بن علی صبان مالکی (م۱۲۰۶ق) می گوید: «موسی کاظم نزد اهل عراق به باب قضاء حوائج نزد خدا معروف بود. او عابدترین مردم زمان خود بود و از بزرگ ترین دانشمندان بخشنده بود».(۱۳۶)
شیخ مصطفى رشدی (م۱۳۰۹ق) پس از مدح فراوان او می گوید: «کرامات او مشهور است و عقل ها در آن حیران می باشند».(۱۳۷)
زرکلی شرح حال نویس معاصر دربارۀ امام کاظم علیه السلام می گوید: «موسی بن جعفر از سادات بنی هاشم و از عابدترین مردم زمان خود و یکی از عالمان بزرگ و اهل بخشش بود».(۱۳۸)
شیخ عبدالرؤف مناوی نیز او را با عبارتی مشابه ستوده است.(۱۳۹)
شیخ حمد الله هندی داجوی حنفی می گوید: «از دلائل جواز توسل بعد از مرگ، سخن امام شافعی است که می گوید: قبر موسی کاظم پادزهری مجرّب برای برآورده شدن دعا است»(۱۴۰).
دانشمندان دیگری از اهل سنت امام کاظم علیه السلام را ستوده اند، مانند محمد بن طلحه شافعی (م۶۵۲ق)،(۱۴۱) ابن صباغ مالکی (م ۸۵۵)،(۱۴۲) محمد خواجه پارسا (م ۸۶۵ق)،(۱۴۳) شیخ یاسین بن إبراهیم سنهوتی شافعی.(۱۴۴)
۷ – امام رضا علیه السلام :
علی بن محمد عبدالله فکری حسینی قاهری(م۱۳۷۲ق) از ابراهیم بن عباس صولی که از بزرگ ترین شعراء و فصحاء عصر خود بود نقل می کند که دربارۀ امام رضا علیه السلام می گوید:
علی بن موسی از هیچ چیز پرسش نمی شد مگر این که آن را می دانست. ندیدم کسی مانند او به تاریخ گذشته تا زمان حاضر آگاه باشد… بسیار صدقه می داد و نیکی فراوان می کرد… او اهل زهد و ورع بود.(۱۴۵)
حسن بن سهل (م۲۳۶ق) وزیر زیرک مأمون خلیفه عباسی و پدر زن او می گوید:
مأمون، علی بن موسی را ولی عهد بعد از خود قرار داد؛ زیرا او در میان فرزندان عباس و فرزندان علی کسی را برتر، با تقواتر و داناتر از او نیافت(۱۴۶).
ابو حاتم محمد بن حبان (م۳۵۴ق) می گوید:
علی بن موسی از سادات اهل بیت و عقلاء آنان و همه بنی هاشم و خردمندان ایشان بود… قبر او در سناباد خارج از نوقان در کنار قبر هارون الرشید است که مزار مشهوری می باشد. من بسیار به زیارت آن رفته ام. هیچگاه در مدت زمانی که در طوس بودم گرفتاری برایم پیش نیامد که به زیارت قبر علی بن موسی بروم و از خداوند درخواست رفع آن را بنمایم مگر دعایم اجابت شد و آن گرفتاری بر طرف گردید و این را به دفعات تجربه کردم. خداوند ما را بر محبت مصطفیصلی الله علیه وآله و سلم و اهل بیت او بمیراند.(۱۴۷)
أبو محمد عبدالله بن محمد بن قدامه مقدسی (م۶۲۰ ق) فقیه بزرگ حنبلی و صاحب کتاب مشهور المغنی می گوید:
«جعفر بن محمدصادق و فرزندش موسى بن جعفر و فرزندش علی بن موسى، همگی امامان مورد رضایت خداوند می باشند و فضائل آنها بسیار و مشهور است».(۱۴۸)
ابن ابی الحدید (م۶۵۶ق) آن حضرت را «داناترین، سخاوت مندترین و کریم ترین مردم» توصیف می کند.(۱۴۹)
ذهبی (م۷۴۷ق) نیز او را «امام و دارای جایگاه بلندی در علم، دین و سیادت و شایسته خلافت» می داند. (۱۵۰)همچنین می گوید: «او آقای بنی هاشم در زمان خود و برترین آنها و عاقل ترین ایشان بود».(۱۵۱)
ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲ق) شرح حال نویس و سمعانی (م۵۶۴ق) نسب شناس می گویند: «علی بن موسی علاوه بر شرافت در نسب، فاضل و دانشمند بود».(۱۵۲)
دانشمندان فراوان دیگری از اهل سنت مانند محمد بن طلحه شافعی (م۶۵۲ق)،(۱۵۳) احمد بن حجر هیتمی مکی (م۹۷۴ق)،(۱۵۴) شیخ عبدالله بن محمد شبراوی شافعی (م ۱۱۷۲ق) استاد دانشگاه الأزهر در عصر خود،(۱۵۵) شیخ یوسف بن إسماعیل نبهانی (م ۱۲۶۵ق)،(۱۵۶) عبد المتعال صعیدی مصری استاد دانشکده لغت عرب در دانشگاه الأزهر،(۱۵۷) و شیخ یاسین بن إبراهیم سنهوتی شافعی(۱۵۸) امام رضا علیه السلام را بسیار ستوده اند.
۸ – امام جواد علیه السلام :
محمد بن طلحه شافعی (م۶۵۲ق) می گوید: «امام ابو جعفر دوم محمد… اگرچه سن کمی داشت، اما بسیار بزرگ و نام آور بود».(۱۵۹)
سبط بن جوزی (م۶۵۴ق) دربارۀ امام جواد علیه السلام می گوید: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش بر شیوه پدرش بود».(۱۶۰)
ابن تیمیه (م۷۲۸ق) می گوید: «محمد بن علی جواد از بزرگان بنی هاشم بود و به آقایی و بخشش معروف بود و برای همین او را جواد نامیدند».(۱۶۱)
شمس الدین محمد بن یوسف أنصاری زرندی مدنی حنفی (م۷۴۷ق) دربارۀ او می گوید:
امام دانشمند، عادل، اهل عمل، باورع، عادل، زاهد، کامل، شجاع، بخشنده، پاک، پسندیده، مورد وثوق، برگزیده، راهنمای به رشد و کسب افتخارات، باتقوای انتخاب شده، مورد رضایت بخشنده و ولیّ ملقب به تقی.(۱۶۲)
احمد بن حجر هیتمی مکی (م۹۷۴ق) و برخی دیگر از دانشمندان اهل سنت نقل کرده اند که:
چون مأمون خلیفه عباسی نسبت به امام جواد علیه السلام احسان و اکرام فراوان نمود و تصمیم گرفت دخترش أم فضل را به عقد او در آورد، طایفه بنی عباس نگران شدند و او را از این کار باز داشتند. مأمون علت این تصمیم خود را این گونه توضیح داد که امام جواد علیه السلام با اینکه سن کمی دارد، اما در دانش و فضیلت و بردباری بر همه دانشمندان برتری دارد. طایفه بنی عباس در این امر اختلاف کردند و مصمم شدند که او را بیازمایند، از این رو یحیی بن أکثم را به نزد او فرستادند و به او وعده فراوان دادند که محمد بن علی را مفتضح سازد. از این رو به همراه یحیی بن أکثم و بزرگان حکومت به نزد خلیفه آمدند. مأمون، امام جواد علیه السلام را بر جایگاه نیکویی نشاند و آن گاه یحیی پرسش های خود را مطرح کرد و امام علیه السلام به بهترین وجه پاسخ همه پرسش های او را داد، آن گاه مأمون به امام گفت: نیکو پاسخ دادی ای ابو جعفر، می خواهی یک پرسش از یحیی کنی؟ امام علیه السلام سؤالی کرد که یحیی در پاسخ به آن درماند و گفت: نمی دانم. امام پاسخ پرسش خویش را خود داد. در این هنگام مأمون خطاب به خاندان بنی عباس گفت: حال دانستید آنچه را انکار می کردید. او در همان مجلس دخترش ام فضل را به عقد امام جواد علیه السلام در آورد. (۱۶۳)
خواجه عبد الفتاح بن محمد نعمان حنفی هندی (م۱۰۹۶ق) دربارۀ ایشان می گوید: «او در دوران کودکی دارای خوارق و کرامت بود».(۱۶۴)
شیخ یوسف بن إسماعیل نبهانی (م۱۲۶۵ق) او را «یکی از بزرگان امامان و چراغ های فروزان امت از سادات ما و خاندان اهل بیت» می شمارد.(۱۶۵)
دکتر عبد السلام ترمانینی و خیر الدین زرکلی او را همچون پدرانش دارای «منزلتی رفیع» و نیز «هوشی فراوان و زبانی گویا و حاضر جواب» وصف کرده اند.(۱۶۶)
علی حسینی فکری قاهری دربارۀ ایشان می گوید: «چون دارای فضیلت، دانش، کمال عقل و برهان آشکار بود مامون شیفته اش شد».(۱۶۷)
۹ـ – امام هادی علیه السلام :
محمد بن طلحه شافعی (م ۶۵۲ق) می گوید:
ابو الحسن علی بن محمد… مناقب او در گوش ها همچون گوهر ها در گوش وارها جای گرفته و مانند مروارید های گرانبها که صدف ها آنها را در برگرفته اند، گوش ها نیز مناقب او با شیفتگی در آغوش دارند. این مناقب شهادت می دهند که ابو الحسن به نیکوترین اوصاف متصف است.(۱۶۸)
ابن کثیر (م۷۷۴ق) می گوید: «ابو الحسن علی هادی زاهد و عابد بود».(۱۶۹)
محمد خواجه پارسای بخاری (م۸۶۵ق) فقیه، محدث و صوفی و نیز أبو الفلاح عبد الحی بن عماد حنبلی (م۱۰۸۹ق) می گویند: «او عابد، فقیه و امام بود».(۱۷۰)
احمد بن حجر هیتمی مکی (م۹۷۴ق) دربارۀ امام هادی علیه السلام می گوید: «او دانش و سخاوت را از پدرش به ارث برده بود».(۱۷۱)
خیر الدین زرکلی می گوید: «او یکی از صالحان اهل تقوا بود».(۱۷۲)
علی حسینی فکری قاهری می گوید: «ابو الحسن عسکری وارث پدرش در دانش و بخشش بود. او فقیه، فصیح، زیبا و با هیبت بود. او خوش روترین و راستگوترین مردمان بود». (۱۷۳)
۱۰ – امام عسکری علیه السلام
سبط بن جوزی (م۶۵۴ق) امام عسکری علیه السلام را به «وثاقت و دانش» ستوده است.(۱۷۴)
خیر الدین زرکلی دربارۀ ایشان می گوید: «او بر شیوه صالح پدران خود در تقوا، بندگی و عبادت بود».(۱۷۵)
سایر دانشمندان اهل سنت هم در مورد هر یک از امامان شیعه به طور جداگانه یا در مورد همه آنها اظهاراتی مشابه آنچه ذکر شد دارند که از نقل آنها خودداری می کنیم و خوانندگان را به کتاب های مربوطه ارجاع می دهیم. (۱۷۶)
نتیجه :
با توجه به آنچه گذشت اطمینان می یابیم که دوازده انسان برگزیده در نسل حضرت اسماعیل بوده، که مورد بشارت کتاب مقدس بوده است و نیز دوازده جانشین برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم که در روایات معتبر از آنها یاد شده است، همان دوازده امام شیعیان می باشند؛ زیرا تنها مجموعه دوازده نفر انسان بزرگ، دانشمند و وارسته که عدد دوازده در آنها موضوعیت دارد و ویژگی خاصی در میان آنها که همان رابطه پدر و فرزندی است، آنها را از دیگران متمایز ساخته و موجب شده که این مجموعه در طول تاریخ بشر بی نظیر باشند همین جمع است. پس اگرچه می توان دوازده انسان دانشمند و وارسته دیگر غیر از امامان شیعه برای تعیین مصداق این روایات ذکر کرد، اما نمی توان برای آنها ویژگی مشترک دیگری یافت که عدد آنها را منحصر به دوازده نماید و همین موجب تمایز ائمه علیهم السلام از دیگران و تشخیص درست آنان می گردد.
پی نوشت ها :
۱ . الصدر، الفتاوی الواضحه، ص۱۹٫
۲ . درباره پایبندی به دین بر پایه احتمال راجح مراجعه شود به: امامی، مسعود، بسط شرطبندی پاسکال، نشریه معارف، شماره ۱۲/۱۴٫
۳ . ملکیان، مصطفی، ملاک حقانیت هر دین، فصلنامه هفت آسمان، شماره ۳۲/۴۳٫
۴ . کتاب مقدس، سفر تکوین (پیدایش)، ص ۲۶، فصل ۱۷، آیه۲۰٫
۵ . همان، سفر تکوین (پیدایش)، ص ۴۴، فصل ۲۵، آیه۱۴ ـ ۱۷٫
۶ . همان، سفر اعداد، ص۲۴۴، فصل اول، آیات ۱ تا ۱۷٫
۷ . همان، سفر اعداد، ص۳۲۲، فصل ۳۴، آیات ۱۷ تا ۲۹٫
۸ . مسلم، الصحیح، ۶/ ۳؛ بخاری، صحیح، ۸/ ۱۲۷؛ ابن حنبل، مسند، ۵/ ۸۶؛ ابی داود، سنن، ۲/ ۳۰۹؛ ترمذی، السنن، ۳/ ۳۴؛ نیشابوری، مستدرک الصحیحین ، ۳/ ۶۱۷؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ۵/ ۱۹۱؛ طیالسی، المسند، ص ۱۰۵؛ ابن جعد، مسند، ص ۳۹۰؛ طبرانی، معجم الکبیر، ۲/ ۱۹۵؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۲/ ۳۲٫
۹ . مرعشی، موسوعه الإمامه، ۵/ ۳۵۱ ـ ۳۹۲٫
۱۰ . صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ۲/ ۵۴؛ همو، خصال، ص ۴۶۶؛ همو، الأمالی، ص ۳۸۷؛ ابن خزاز، کفایه الأثر، ص ۴۹؛ طوسی، الغیبه، ص ۱۲۸؛ جوری، مقتضب الأثر، ص ۴٫
۱۱ . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱/ ۱۵۳؛ ۶/ ۲۵۰؛ مقریزی، امتاع الأسماع، ۱۲/ ۳۰۶؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ۱/ ۴۰۶؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۳/ ۴۷۹؛ بیهقی، دلائل النبوه، ۶/ ۵۲۳؛ نووی، شرح صحیح مسلم، ۱۲/ ۲۰۱؛ ابن حجر، فتح الباری، ۱۳/ ۱۸۲؛ مبارکفوری، تحفه الأحوذی، ۶/ ۳۹۱؛ عظیم آبادی، عون المعبود، ۱۱/ ۲۴۴؛ مناوی، فیض القدیر، ۲/ ۵۸۲؛ ابوریه، أضواء علی السنه المحمدیه، ص ۲۳۳٫
۱۲ . شوشتری، الصوارم المهرقه، ص ۹۳؛ مظفر، دلائل الصدق، ۶/ ۲۶۴؛ عسکری، معالم المدرستین، ۱/ ۳۳۳؛ سبحانی، الإلهیات، ۴/ ۱۱۱؛ فضلی، دروس فی اصول الفقه الإمامیه، ص ۱۸۱؛ فقیه ایمانی، الإمام علی علیه السلام فی آراء الخلفاء، ص ۱۴٫
۱۳ . درباره روایات اهل سنت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیرامون فضائل سه امام نخستین مراجعه شود به کتاب «فضائل الخمسه» تألیف آیهالله سید مرتضی فیروزآبادی.
۱۴ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۵۴/ ۲۷۶؛ ۴۱/ ۳۷۰؛ ذهبی، میزان الاعتدال ۳/ ۵۵۰؛ ابن حجر، لسان المیزان، ۵/ ۱۶۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۱۲۴٫ آیه الله مرعشی نجفی این روایت را از سیزده منبع دیگر اهل سنت نقل کرده است، مراجعه شود به: تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۱۳٫
۱۵ . ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/ ۴۰۱٫
۱۶ . تستری، إحقاق الحق، ۱۲/ ۳۵۲ به نقل از سید علی بن شهاب الدین همدانی در کتاب موده القربى، ص ۱۴۰، طبع لاهور.
۱۷ . عجلی، معرفه الثقات، ۱/ ۲۷۰٫
۱۸ . تستری، إحقاق الحق، ۱۲/ ۳۵۲ به نقل از «محاضرات الأدباء» (طبع بیروت) نوشته راغب اصفهانی، ۱/ ۳۳۲٫
۱۹ ۱٫ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۱۳/ ۱۱۹٫
۲۰ . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۷۸٫
۲۱ . تستری، إحقاق الحق، ۱۹/ ۶۲۱ به نقل از «الاتحاف بحب الأشراف»، ص ۶۸ (طبع مصطفى البابی الحلبی، مصر)، نوشته عبدالله بن محمد شبراوی..
۲۲ . همان، ۲۸/ ۴۴۶، به نقل از «المیراث عند الجعفریه»، ص ۳۴، (طبع دارالرائد العربی، بیروت)، نوشته محمد ابوزهره.
۲۳ . همان، ۲۸/ ۲۹۳ به نقل از «تراجم الرجال»، ص ۲۹ (طبع المطبعه التعاونیه)، نوشته محمدخضرحسین.
۲۴ . همان، ۱۹/ ۶۲۱ به نقل از «ضوء الشمس»، ۱/ ۱۱۹ (طبع استانبول) نوشته محمد أبو الهدى الرفاعی.
۲۵ . آیه الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی در ملحقات احقاق الحق به جمع آوری سخنان ده ها دانشمند اهل سنت از منابع نخستین تا زمان حاضر درباره دوازده امام شیعیان پرداخته و مجلدات متعددی از کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده است.
۲۶ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/ ۳۷۶؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۸۹؛ ذهبی، تذکره الحفاظ، ۱/ ۷۵؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/ ۳۹۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۱۱۵؛ ابن العماد، شذرات الذهب، ۱/ ۳۷۵٫
۲۷ . تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۱۳۶ به نقل از «محاضرات الأدباء»، ۱/ ۳۴۴؛ ۴/ ۴۷۹، (طبع مکتبه الحیاه، بیروت).
۲۸ . زرکلی، الأعلام، ۷/ ۹۷٫
۲۹ . ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص ۲۰۳؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۸۶؛ باجی، التعدیل و التجریح، ۳/ ۱۰۷۸٫
۳۰ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/ ۳۶۶؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۸۴؛ مناوی، فیض القدیر، ۱/ ۲۴۶؛ مبارکفوری، تحفه الأحوذی، ۶/۵۰۱؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/ ۳۸۸٫
۳۱ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/ ۳۷۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۸۶؛ ذهبی، تذکره الحفاظ، ۱/ ۷۵٫ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/ ۳۸۹؛ ابن کثیر، البدایه والنهایه، ۹/ ۱۰۴؛ ابن العماد، شذرات الذهب، ۱/۳۷۵؛ باجی، التعدیل و التجریح، ۳/ ۱۰۷۸٫
۳۲ . ابن سعد، الطبقات الکبری، ۵/ ۲۱۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۱۰۸٫
۳۳ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/ ۳۷۳٫
۳۴ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/ ۳۷۳؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۸۷؛ ذهبی، تذکره الحفاظ، ۱/ ۷۵٫ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/ ۳۹۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۱۰۴؛ ابن العماد، شذرات الذهب، ۱/ ۳۷۵٫
۳۵ . ابن سعد، الطبقات الکبری، ۵/ ۲۱۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/ ۳۷۴؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۰/۳۸۷٫ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۱۰۴٫
۳۶ . آیهالله مرعشی نجفی از بیست منبع اهل سنت نقل می کند که امام زین العابدین علیه السلام در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند، مراجعه شود به: تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۱۸ ـ ۲۳٫
۳۷ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/ ۳۷۸؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۹۰؛ ذهبی، تذکره الحفاظ،۱/۷۵٫ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/ ۳۹۲؛ ابن العماد، شذرات الذهب، ۱/ ۳۷۶٫
۳۸ . مزی، تهذیب الکمال،۲۰/ ۳۸۷؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/۳۸۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/۱۰۴٫
۳۹ . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۷۴٫
۴۰ . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۱۲۲٫
۴۱ . ابن سعد، الطبقات الکبری، ۵/ ۲۲۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/۳۶۲٫
۴۲ . تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۱۲ به نقل از «الفاضل»، ص ۱۰۳ (طبع دار الکتب، مصر)، نوشته المبرد.
۴۳ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۱/ ۳۷۴؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۰/ ۳۸۸٫ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/۳۹۰٫
۴۴ . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۲/ ۳۰۳٫
۴۵ . ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ص ۱۰۴٫
۴۶ . تستری، احقاق الحق، ۱۲/۱۲۹ به نقل از «حلیه الأولیاء»۳/ ۱۳۳ (طبع مطبعه السعاده، مصر)، نوشته ابونعیم اصفهانی.
۴۷ . همان، ۲۸/ ۷، به نقل از «أحسن القصص»، ۴/ ۲۶۵ (طبع دارالکتب العلمیه، بیروت)، نوشته علی فکری الحسینی المصری.
۴۸ . ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/ ۳۹۸٫
۴۹ . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۲/ ۵۹۱٫
۵۰ . محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص ۴۰۸٫
۵۱ . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۷۷٫
۵۲ . تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۱۳۰ به نقل از «الصارم المُنکی فی الرد على السبکی»، ص ۹۹ (طبع مطبعه الإمام)، نوشته محمد بن أحمد بن عبد الهادی حنبلی.
۵۳ . ابن الصباغ، الفصول المهمه، ص ۲۰۰٫
۵۴ . قندوزی، ینابیع الموده، ص ۳۷۸٫
۵۵ . تستری، إحقاق الحق، ۲۸/ ۶، به نقل از «تعلیقه فتح الباقی علی ألفیه العراقی»، ۱/ ۲۴ (طبع دار الکتب العلمیه بیروت).
۵۶ . ابن طولون، الائمّه الاثنا عشر، ص ۷۸٫
۵۷ . ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه، ص ۲۰۱٫
۵۸ . شوکانی، نیل الأوطار،۱/ ۲۳٫
۵۹ . قندوزی، ینابیع الموده، ص ۱۵۳٫
۶۰ . مبارکفوری، تحفه الأحوذی، ۶/ ۵۰۱٫
۶۱ . تستری، احقاق الحق،۱۲/ ۱۳۵ به نقل از «الروضه الندیه»، ص ۱۲، (طبع الخیریه، مصر).
۶۲ . آلوسی، تفسیر آلوسی، ۳/ ۳۵۶٫
۶۳ . زرکلی، الأعلام،۴/ ۲۷۷٫
۶۴ . تستری، احقاق الحق، ۲۸/ ۱۱۰، به نقل از «إحداث التاریخ الإسلامی بترتیب السنین»، ۱/ ۶۳۲ (طبع کویت).
۶۵ . همان، ۲۸/ ۱۴۶، به نقل از «أئمه الفقه التسعه»۱/ ۲۳، (طبع الهیئه المصریه العامه للکتاب).
۶۶ . همان، ۲۸/ ۱۹۲، به نقل از «الإمام جعفرالصادق»، ص ۱۳۴، (طبع المجلس الأعلى للشئون الإسلامیه، القاهره)، نوشته عبد الحلیم الجندی.
۶۷ . همان، ۲۸/ ۱۵۲، به نقل از «العلم والعلماء»، ص ۲۵ (طبع دار الکتب السلفیه)، نوشته جابر الجزائری.
۶۸ . همان، ۲۸/ ۱۹۲، به نقل از «آل بیت النبی فی مصر»، ص ۵۹ (طبع دارالمعارف، القاهره)، نوشته احمد ابوکف.
۶۹ . همان، ۲۸/ ۳۰، به نقل از «تراجم الرجال»، ص ۲۵ (طبع التعاونیه)، نوشته محمد الخضر حسین.
۷۰ . همان، ۱۹/ ۴۳۹، به نقل از «الأنوارالقدسیه»، ص ۲۳ (طبع السعاده مصر)، نوشته یاسین بن إبراهیم السنهوتی الشافعی.
۷۱ . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۲/ ۳۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۳۳۹؛ ابن خلکان، وفیات الأعیان، ۴/ ۱۷۴؛ قرطبی، تفسیر قرطبی، ۱/ ۴۴۵؛ نووی، شرح صحیح مسلم، ۱/ ۱۰۳؛ قاری، شرح مسند ابی حنیفه، ص ۲۱۱٫ جوهری، الصحاح، ۲/ ۵۹۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ۴/ ۷۴؛ فیروز آبادی، القاموس المحیط، ۱/ ۳۷۶٫ آیهالله مرعشی نجفی در این باره از بیست منبع اهل سنت، نقل سخن کرده است، مراجعه شود به: تستری، احقاق الحق، ۱۲/۱۶۰ ـ ۱۶۵٫
۷۲ . ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۹/ ۳۱۳٫
۷۳ . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۵۴/ ۲۷۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۳۴۰٫
۷۴ . ابن سعد، الطبقات الکبری، ۵/ ۳۲۴؛ ابن کثیر، تاریخ مدینه دمشق، ۵۴/ ۲۷۶٫
۷۵ . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۷۷٫
۷۶ . نووی، شرح صحیح مسلم، ۶/ ۱۳۷٫
۷۷ . ابن خلکان، وفیات الأعیان، ۴/ ۱۷۴؛ ابن طولون، الائمه الاثنا عشر، ص ۸۱٫
۷۸ . ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۴/ ۴۰۱٫
۷۹ . ذهبی، تذکره الحفاظ، ۱/ ۱۲۴٫
۸۰ . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۹/ ۳۳۸٫
۸۱ . ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه، ص ۲۰۱٫
۸۲ . محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص ۴۲۵٫
۸۳ . زبیدی، تاج العروس، ۳/ ۵۵
۸۴ . تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۱۷۰ به نقل از «الروضه الندیه»، ص ۱۲ (طبع الخیریه، مصر)، نوشته مصطفی رشدی.
۸۵ . مناوی، فیض القدیر،۱/ ۱۵٫
۸۶ . تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۱۸۱ به نقل از «جامع کرامات الأولیاء»۱/ ۱۶۴ (طبع مصطفی الحلبی، قاهره)، نوشته یوسف بن اسماعیل نبهانی.
۸۷ . همان، ۲۸/ ۲۹۲ به نقل از «أحسن القصص»۴/ ۲۷۶ (طبع دار الکتب العلمیه، بیروت)، نوشته علی بن الدکتور محمد عبدالله فکری الحسینی.
۸۸ . همان، ۱۹/ ۴۸۹ به نقل از «الأنوارالقدسیه»، ص ۳۴ (طبع السعاده بمصر)، نوشته یاسین بن إبراهیم السنهوتی الشافعی.
۸۹ . همان، ۲۸/ ۲۹۳، به نقل از «تراجم الرجال»، ص ۲۹ (طبع المطبعه التعاونیه)، نوشته محمد الخضر حسین.
۹۰ . بخاری، تاریخ الکبیر،۲/ ۱۸۸؛ رازی، الجرح والتعدیل، ۲/ ۴۸۷؛ ابن حبان، الثقات، ۶/۱۳۱٫
۹۱ . ابن عبد البر، التمهید، ۲/۶۶٫
۹۲ . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱/ ۱۸٫
۹۳ . ابن عدی، الکامل، ۲/۱۳۲؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۹/ ۸۸؛ مناوی، فیض القدیر، ۲/۲۵۵؛ مزی، تهذیب الکمال، ۵/۷۴؛ صفدی، الوافی بالوفیات،۹/۹۸؛ الذهبی، سیرأعلام النبلاء، ۶/ ۲۵۸٫
۹۴ . نووی، المجموع، ۱۴/ ۱۵۵٫
۹۵ . ابن حبان، الثقات،۶/ ۱۳۱٫
۹۶ . نیشابوری، معرفه علوم الحدیث، ص ۵۵٫
۹۷ . ابن عبد البر، التمهید، ۲/ ۶۶٫
۹۸ . تستری، إحقاق الحق،۳۳/ ۸۰۷، به نقل از «المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم»، ۸/ ۱۱۰ (دار الکتب العلمیه بیروت) نوشته أبوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی، ۸/ ۱۱۰٫
۹۹ . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،۱۵/ ۲۷۴٫
۱۰۰ . نووی، المجموع، ۸/ ۲۷۵٫
۱۰۱ . ابن خلکان، وفیات الأعیان،۱/ ۳۲۷٫
۱۰۲ . ذهبی، تذکره الحفاظ،۱/۱۶۶٫
۱۰۳ . ابن خلکان، الوافی بالوفیات، ۱۱/ ۹۹٫
۱۰۴ . ابن حجر، تقریب التهذیب، ۱/ ۱۶۳٫
۱۰۵ . ابن طولون، الائمه الاثنا عشر، ص ۸۱٫
۱۰۶ . ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص ۲۰۱٫
۱۰۷ . تستری، احقاق الحق، ۳۳/ ۸۰۸ به نقل از «جامع کرامات الأولیاء»، ۲/ ۴ (طبع مصطفى البابی و شرکاه، مصر)، نوشته یوسف بن إسماعیل النبهانی.
۱۰۸ . آلوسی، تفسیر آلوسی، ۲/ ۳۹۵٫
۱۰۹ . همان، ۱/ ۸۲٫
۱۱۰ . مبارکفوری، تحفه الأحوذی، ۱/ ۱۱۵؛ ۳/ ۴۳٫
۱۱۱ . جماعه من العلماء، التوفیق الربانی فی الرد على ابن تیمیه الحرانی، ص ۱۹۶٫
۱۱۲ . زرکلی، الأعلام، ۲/ ۱۲۶؛ تستری، إحقاق الحق، ۲۸/ ۵۱۲، به نقل از «تعلیقه على کتاب مشارق أنوار العقول»، ۱/ ۸۶ (طبع دار الجیل، بیروت)، نوشته شیخ عبد الله السالمی الأباضی.
۱۱۳ . محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص ۴۳۶٫
۱۱۴ . ابن الصباغ، الفصول المهمه، ۲/ ۹۲۷٫
۱۱۵ . قندوزی، ینابیع الموده، ص۳۸۰٫
۱۱۶ . تستری، إحقاق الحق، ۱۹/ ۵۰۵، به نقل از «الأنوار القدسیه»، ص ۳۶ (طبع السعاده، مصر)، نوشته شیخ إبراهیم بن یاسین السنهوتی الشافعی.
۱۱۷ . همان، ۲۸/ ۳۲۶، به نقل از «تاریخ المذاهب الإسلامی»، ص ۷۱۳ (طبع دار الفکر العربی)، نوشته شیخ محمدأبو زهره. همچنین مراجعه شود به همان،۲۸/ ۴۴۶، به نقل از «المیراث عند الجعفریه»، ص ۳۴، (طبع دار الرائد العربی، بیروت)، نوشته محمد ابوزهره، و همان،۱۲/ ۲۱۷، به نقل از «مالک حیاته و عصره و آراؤه و فقهه»، ص ۱۰۴ (طبع مطبعه مخیم، مصر)، نوشته محمد ابوزهره.
۱۱۸ . همان، ۱۲/ ۲۱۸ به نقل از «أئمه الهدى»، ص ۱۱۷(طبع القاهره)، نوشته سید محمد بن عبد الغفار الهاشمی الأفغانی.
۱۱۹ . همان، ۱۹/ ۵۰۷، به نقل از «المبتکر الجامع لکتابی المختصر و المعتصر فی علوم الأثر»، ص ۱۳۲ (طبع دار الکتب الحدیثیه، القاهره)، نوشته شیخ عبد الوهاب عبد اللطیف.
۱۲۰ . همان، ۱۹/ ۵۰۸، به نقل از «المشرع الروی»، ص۳۵ (طبع القاهره) نوشته سیدمحمد بن أبی بکرعلوی الحضرمی.
۱۲۱ . همان، ۲۸/ ۳۱۵ به نقل از «سبائک الذهب»، ص ۳۲۹ (طبع بیروت)، نوشته أبو الفوز محمد بن أمین.
۱۲۲ . همان، ۲۸/ ۳۱۶ به نقل از «أحداث التاریخ الإسلامی بترتیب السنین»، ۲/ ۹۱۶ (طبع الکویت)، نوشته الدکتورعبد السلام الترمانینی.
۱۲۳ . همان، ۱۲/۲۱۴ به نقل از «نزهه الجلیس»، ۲/ ۳۵؛۱، ص۵۰(طبع القاهره) نوشته سید عباس مکی.
۱۲۴ . همان، ۲۸/۳۱۷ به نقل از «معجم العلماء العرب»، ۱/۹۴ (طبع عالم الکتب، بیروت)، نوشته باقر أمین الورد.
۱۲۵ . همان، ۲۸/ ۴۴۹، به نقل از «مناهج الشریعه الإسلامیه»، ۳/ ۱۱۴ (طبع مکتبه المعارف، بیروت)، نوشته شیخ أحمد محیی الدین العجوز.
۱۲۶ . همان، ۲۸/۴۵۰، به نقل از «أئمه الفقه التسعه»، ۱/۲۷، (طبع الهیئه المصریه)، نوشته عبد الرحمن الشرقاوی.
۱۲۷ . همان، ۲۸/ ۴۶۷، به نقل از «الإمام جعفر الصادق»، ص ۶۳ (طبع المجلس الأعلى، القاهره)، نوشته عبد الحلیم الجندی.
۱۲۸ . همان، ۲۸/ ۵۱۲، به نقل از «المدخل إلى دراسه الأدیان والمذاهب»، ۳/ ۸۲ (طبع دار العربیه للموسوعات)، نوشته عبد الرزاق محمد أسود.
۱۲۹ . ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۰/ ۳۰۲؛ ابن حجر، لسان المیزان، ۷/ ۴۰۲؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۲/ ۴۱۷؛ همو، سیرأعلام النبلاء، ۶/ ۲۷۰؛ مزی، تهذیب الکمال، ۲۹/ ۴۳٫
۱۳۰ . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۲/ ۴۱۴٫
۱۳۱ ۱٫ تستری، إحقاق الحق، ۳۳/ ۸۲۱، به نقل از «المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم»، ۹/ ۸۷ (طبع دار الکتب العلمیه، بیروت)، نوشته أبوالفرج عبدالرحمن بن الجوزی.
۱۳۲ . ابن الجوزی، تذکره الخواص، ص ۳۴۸٫
۱۳۳ . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۹۱٫
۱۳۴ . مزی، تهذیب الکمال، ۲۹/ ۴۴؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۶/ ۲۷۱؛ همو، تاریخ الإسلام، ۱۲/ ۴۱۷٫ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۰/ ۱۹۷؛ تستری، إحقاق الحق، ۱۲/ ۳۰۱ به نقل از «مرآه الجنان»، ۱/ ۳۹۴ (طبع حیدر آباد) نوشته عبدالله بن أسعد یافعی شافعی.
۱۳۵ . ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص ۲۰۳٫
۱۳۶ . تستری، إحقاق الحق، ۱۲/ ۳۰۰، به نقل از «إسعاف الراغبین»، ص ۲۴۷ (طبع شده در هامش نورالأبصار طبع العثمانیه، مصر)، نوشته محمد بن علی الصبان المالکی.
۱۳۷ . همان، ۱۲/ ۳۰۰، به نقل از «الروضه الندیه»، ص ۱۱ (طبع الخیریه، مصر)، نوشته شیخ مصطفى رشدی.
۱۳۸ . زرکلی، الأعلام، ۷/ ۳۲۱٫
۱۳۹ . تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۳۰۰، به نقل از «الکواکب الدریه»، ۱/ ۱۷۲ (طبع الأزهریه، مصر) نوشته شیخ عبد الرؤف المناوی.
۱۴۰ . همان، ۲۸/ ۵۵۳، به نقل از «البصائرلمنکر التوسل بأهل المقابر»، ص ۴۲، (طبع إسلامبول)، نوشته حمد الله الهندی الداجوی الحنفی.
۱۴۱ . محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص ۴۴۷٫
۱۴۲ . ابن الصباغ، الفصول المهمه، ۲/ ۹۴۹٫
۱۴۳ . قندوزی، ینابیع الموده، ص ۳۸۲٫
۱۴۴ . تستری، احقاق الحق، ۱۹/ ۳۵۸، به نقل از «الأنوارالقدسیه»، ص ۳۸، (طبع السعاده، مصر)، نوشته شیخ یاسین بن إبراهیم السنهوتی الشافعی.
۱۴۵ . همان، ۲۸/ ۶۲۲، به نقل از «أحسن القصص»۴/ ۲۸۹، (طبع دار الکتب العلمیه، بیروت)، نوشته علی بن الدکتور محمدعبدالله فکری.
۱۴۶ . طبری، تاریخ الطبری، ۷/ ۱۳۹؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۹/ ۳۹۰؛ ابن النجار، ذیل تاریخ بغداد، ۴/ ۱۴۰٫
۱۴۷ . ابن حبان، الثقات، ۸/ ۴۵۶٫
۱۴۸ . تستری، احقاق الحق، ۲۸/ ۵۶۵، به نقل از «التبیین فی أنساب القرشیین»، ص ۱۳۳ (طبع بیروت)، نوشته الموفق أبو محمدعبد الله بن قدامه.
۱۴۹ . ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۹۱٫
۱۵۰ . ذهبی، سیرأعلام النبلاء،۹/ ۳۸۷٫
۱۵۱ . ذهبی، تاریخ الإسلام،۱۴/ ۲۷۰٫
۱۵۲ . ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۷/ ۳۴۰؛ سمعانی، الأنساب،۳/ ۷۴٫
۱۵۳ . محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص ۴۵۵٫
۱۵۴ . ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص ۲۰۴٫
۱۵۵ . تستری، إحقاق الحق،۱۹/ ۵۵۴، به نقل از «الإتحاف بحب الأشراف»، ص ۵۸، (طبع مصطفى البابی، مصر)، نوشته عبد الله بن محمد الشبراوی الشافعی.
۱۵۶ . همان، ۱۲/ ۳۴۳، به نقل از «جامع کرامات الأولیاء»، ۲/۳۱۱ (طبع الحبلی، مصر)، نوشته شیخ یوسف بن اسماعیل النبهانی.
۱۵۷ . همان، ۲۸/ ۵۹۷، به نقل از «المجددون فی الإسلام»، ص ۸۸، (طبع مکتبه الأداب)، نوشته الأستاذ عبد المتعال الصعیدی المصری.
۱۵۸ . همان، ۱۹/ ۵۵۴، به نقل از «الأنوارالقدسیه»، ص ۳۹، (طبع السعاده، مصر)، نوشته شیخ یاسین بن إبراهیم السنهوتی الشافعی.
۱۵۹ . محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص ۴۶۷٫
۱۶۰ . ابن الجوزی، تذکره الخواص، ص ۳۵۹٫
۱۶۱ . شاکری، موسوعه المصطفى والعتره علیهم السلام، ۱۳/ ۵۴۱، به نقل از «منهاج السنه»، نوشته ابن تیمیه الحرانی.
۱۶۲ . همان، ۱۳/ ۵۴۰، به نقل از «معارج الوصول»، نوشته: محمد بن یوسف الأنصاری.
۱۶۳ . ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص ۲۰۶٫ آیه الله مرعشی نجفی این روایت را علاوه بر ابن حجر هیتمی از یازده منبع دیگر از منابع اهل سنت نقل کرده است، مراجعه شود به: تستری، احقاق الحق، ۱۲/ ۴۲۴؛ ۱۹/۵۸۶؛ ۲۹/۹٫
۱۶۴ . تستری، إحقاق الحق، ۱۹/ ۵۸۵، به نقل از «مفتاح العارف» (مخطوط)، نوشته الخواجه المولوی عبدالفتاح ابن محمدنعمان الحنفی الهندی.
۱۶۵ . همان، ۳۳/۸۷۴، به نقل از «جامع کرامات الأولیاء»، ۱/ ۱۶۸، (طبع مصطفى البابی، مصر)، نوشته یوسف بن إسماعیل النبهانی.
۱۶۶ . همان، ۲۹/۳، به نقل از «أحداث التاریخ الإسلامی بترتیب السنین»۲/ ۱۲۵۹ (طبع الکویت)، نوشته الدکتور عبد السلام الترمانینی؛ زرکلی، الأعلام،۷/ ۱۵۵٫
۱۶۷ . همان، ۲۹/ ۱۵، به نقل از «أحسن القصص»۴/ ۲۹۵ (طبع بیروت)، نوشته علی الحسینی فکری القاهری.
۱۶۸ . محمد بن طلحه، مطالب السؤول، ص ۴۷۱٫
۱۶۹ . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۱/ ۱۵٫
۱۷۰ . قندوزی، ینابیع الموده، ص ۳۸۶؛ تستری، إحقاق الحق، ۲۹/ ۳۸، به نقل از «الشذرات»۲/ ۱۲۸ (طبع دار إحیاء التراث العربی، بیروت)، نوشته أبو الفلاح عبد الحی ابن العماد الحنبلی.
۱۷۱ . ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه، ص ۲۰۷٫
۱۷۲ . زرکلی، الأعلام، ۵/ ۱۴۰٫
۱۷۳ . تستری، إحقاق الحق، ۲۹/ ۳۲، به نقل از «أحسن القصص»، ۴/ ۳۰۰ (طبع دار الکتب العلمیه، بیروت)، نوشته علی بن الدکتور محمد عبدالله فکری الحسینی.
۱۷۴ . ابن الجوزی، تذکره الخواص، ص ۳۶۲٫
۱۷۵ . زرکلی، الأعلام، ۲/ ۲۱۵٫
۱۷۶ . به عنوان نمونه مراجعه شود به: ابن جوزی، تذکره الخواص؛ ابن صباغ، الفصول المهمه؛ طبری، ذخائر العقبی؛ ابن طولون، الائمه الاثناعشر؛ ذهبی، تذکره الحفاظ؛ انصاری، الجوهره فی نسب الإمام علی وآله؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه؛ احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی؛ ابن سعد، الطبقات الکبری؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق؛ قندوزی، ینابیع الموده و آثار دیگر.
فهرست منابع :
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
ابن الجعد، علی، المسند، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
ابن الجوزی، یوسف، تذکره الخواص، تهران، مکتبه نینوی، بی تا.
ابن الخزاز، على، کفایه الأثر، قم، بیدار، ۱۴۰۱ق.
ابن الصباغ، علی، الفصول المهمه، تهران، موسسه الأعلمی، بی تا.
ابن العماد، عبد الحی، شذرات الذهب، دمشق، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
ابن النجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
ابن حبان، محمد، الثقات، حیدر آباد، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۳ق.
ــــــــــــــــــ ، مشاهیر علماء الأمصار، المنصوره، دار الوفاء، ۱۴۱۱ق.
ابن حجر العسقلانی، احمد، لسان المیزان، بیروت، موسسه الأعلمی، ۱۳۹۰ق.
ــــــــــــــــــ ، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۴ق.
ــــــــــــــــــ ، تقریب التهذیب، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
ــــــــــــــــــ ، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر، بی تا.
ابن حجر هیتمی (هیثمی)، احمد، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، بی تا.
ابن حنبل، احمد، المسند، بیروت، دار صادر، بی تا.
ابن خلدون، عبد الرحمن، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
ابن خلکان، احمد، وفیات الأعیان، بیروت، دارالثقافه، بی تا.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی تا.
ابن طلحه شافعی، محمد، مطالب السؤول، بی جا، بی نا، بی تا.
ابن طولون، شمس الدین، الائمه الاثناعشر، قم، منشورات الرضی، بی تا.
ابن عبد البر، یوسف، التمهید، المغرب، وزاره عموم الأوقاف، ۱۳۸۷ق.
ابن عدی، عبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
ــــــــــــــــــ ، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
ابن منظور، محمد، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
ابوریه، محمود، أضواء علی السنه المحمدیه، بی جا، دارالکتاب الاسلامی، بی تا.
ابی حاتم الرازی، محمد، الجرح و التعدیل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۱ق.
ابی داود، سلیمان، السنن، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰ق.
انصاری، محمد، الجوهره فی نسب الامام علی و آله، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۲ق.
آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
باجی، سلیمان، التعدیل و التجریح، مراکش، وزاره الاوقاف، بی تا.
بخاری، محمد، الصحیح، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.
ــــــــــــــــــ ، التاریخ الکبیر، دیار بکر، ترکیه، المکتبه الاسلامیه، بی تا.
بیهقی، ابو بکر، دلائل النبوه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
ترمذی، محمد، السنن، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ق.
تستری، سید نور الله، احقاق الحق، تهران، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ق.
جمعی از نویسندگان، التوفیق الربانی فی الرد علی ابن تیمیه الحرانی، بی جا، بی نا، بی تا.
جوهری، احمد، مقتضب الأثر، قم، مکتبه الطباطبائی، بی تا.
جوهری، اسماعیل، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۳۷۶ق.
ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، بیروت، دار الکتاب العربى، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــــــــــ ، سیر اعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــــــــــ ، تذکره الحفاظ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
زبیدی، محمد، تاج العروس، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
زرکلی، خیر الدین، الأعلام، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۸۰م.
سبحانی، جعفر، الإلهیات، قم، ۱۴۱۰ق.
سمعانی، عبد الکریم، الأنساب، بیروت، دار الجنان، ۱۴۰۸ق.
شاکری، حسین، موسوعه المصطفی و العتره علیه السلام، قم، نشر الهادی، ۱۴۱۷ق.
شوشترى، نور الله، الصوارم المُهرقه، تهران، مطبعه النهضه، ۱۳۶۷ق.
شوکانی، محمد، نیل الأوطار،، بیروت، دار الجیل، ۱۹۷۳م.
صدر، سید محمد باقر، الفتاوی الواضحه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
صدوق، محمد، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ش.
ــــــــــــــــــ ، الأمالی، تهران، کتابچى، ۱۳۷۶ش.
ــــــــــــــــــ ، عیون أخبار الرضا علیه السلام، تهران، نشر جهان، ۱۳۷۸ق.
صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، بیروت، دار احیاء التراث، ۱۴۲۰ق.
طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
طبری، محمد، تاریخ الأمم والملوک، بیروت، مؤسسه الاعلمی ، ۱۴۰۳ق.
طوسى، محمد، الغیبه، قم، دار المعارف الإسلامیه، ۱۴۱۱ق.
طیالسی، سلیمان، المسند، بیروت، دار الحدیث، بی تا.
عسکری، سید مرتضی، معالم المدرستین، تهران، موسسه البعثه، ۱۴۰۵ق.
عظیم آبادی، محمد، عون المعبود، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
فضلی، عبد الهادی، دروس فی اصول الفقه الامامیه، بی جا، ام القری، ۱۴۲۰ق.
فقیه ایمانی، مهدی، الامام علی علیه السلام فی آراء الخلفاء، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۲۰ق.
فیروزآبادی، محمد، القاموس المحیط، بی جا، بی نا، بی تا.
قاری، علی، شرح مسند ابی حنیفه، بیروت، دار الکتب العلمیه، بی تا.
قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، ۱۴۰۵ق.
قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، قم، بصیرتی، بی تا.
کتاب مقدس، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گِلن و هنری مِرتن، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰ش.
مبارکفوری، محمد، تحفه الأحوذی، تهران، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
متقی الهندی، علی، کنز العمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۷ق.
مرعشی، سید شهاب الدین، موسوعه الامامه، قم، مکتبه آیه الله مرعشی، ۱۳۸۴ش.
مزی، یوسف، تهذیب الکمال، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۰۶ق.
مسلم، ابن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی تا.
مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، ۱۴۲۲ق.
مقریزی، أحمد، إمتاع الأسماع، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
ملکیان، مصطفی و دیگران، سنت و سکولاریسم، تهران، صراط، ۱۳۸۲ش.
ملکیان، مصطفی، زمستان، ملاک حقانیت هر دین، فصلنامه هفت آسمان، شماره ۳۲، قم ۱۳۸۵
مناوی، محمد، فیض القدیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
نووی، محیی الدین، شرح صحیح مسلم، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
ــــــــــــــــــ ، المجموع شرح المهذب، بیروت، دار الفکر، بی تا.
نیشابوری، محمد، معرفه علوم الحدیث، دار الأفاق، بیروت، بی نا، ۱۴۰۰ق.
ــــــــــــــــــ ، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا.
پاسخ دهید