دلتنگ امیر
صفحاتی از زندگی شهید صیاد شیرازی
همیشه در قنوت نمازهایش از خدا شهادت میخواست. به من میگفت «دیگه صبرم تموم شده. نمیدوم بالأخره درِ شهادت به روم باز میشه یا نه؟»
مشهدیها رسم دارند صبح روز بعد دفن میروند سرِ خاک. من و آقای آهی و آقای محمودی که رانندههای صیّاد بودند، میبایست زودتر میرفتیم و فرش و وسایل دیگر را میبردیم. صبح زود رفتیم حرم امام و نماز صبح را به جماعت خواندیم. بعد رفتیم سرِ خاک شهید صیاد . آنجا که رسیدیم، دیدیم رفت و آمد هست و انگار کسی زودتر از ما آمده. گفتیم یعنی کی میتواند باشد.
آقا بودند(آقای خامنهای)؛ ما را که دیدند، گفتند: «چند وقت است که از امیرم دور شدهام، دلم برایش تنگ شده.»
منبع : کتاب خدا می خواست زنده بمانی- انتشارات روایت فتح، ص ۲۲۰
به نقل از: سید جواد پاکدل
پاسخ دهید