در این که برخی از پیامبران از جمله پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در زندگی خویش اداره جامعه و رهبری مردم را به عهده گرفته و مردمیترین حکومت را تشکیل دادهاند، هیچ تردیدی نیست. اما آیا این حاکمیت همچون نبوت پیامبران به نصب الهی بوده یا این که از بیعت و انتخاب مردم ریشه گرفته است. در این وجیزه سعی شده است تا به این شبهه پاسخ شایانی داده شود.
به رغم تردیدهایی که در این زمینه وجود دارد با مراجعه به آیات قرآن و سنّت نبوی این حقیقت مبرهن میشود که ولایت و زعامت سیاسی پیامبران یک شأن الهی بوده است، نه این که از جانب مردم به آنان تفویض شده باشد. گرچه مردم با دل و جان حاکمیت آنان را پذیرا شدهاند.
چنانچه قرآن کریم آیات زیادی از خود را به این مطلب اختصاص داده است.
مثلاً در آیه ۱۲۴ سوره بقره، خداوند متعال ضمن اشاره به پیروزی و سربلندی حضرت ابراهیم از آزمایشات الهی، بیان میکند که به ابراهیم گفتیم تو را پیشوا قرار دادیم. سپس خداوند در جواب به ارث رسیدن این مقام به فرزندان ابراهیم، میفرماید: عهد من به دست ظالمین و ستمگران نمیرسد[۱]. پر واضح است که خداوند متعال، امامت و پیشوایی حضرت ابراهیم ع را امری الهی قلمداد میکند. و براساس همین آیه افرادی که رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگی آنها نقطه تاریکی از ظلم اعم از ظلم به خویشتن و ظلم به دیگران و حتی یک لحظه بتپرستی وجود داشته باشد قابلیت امامت را ندارند. و به اصطلاح امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد. از این رو امام باید از سوی خداوند تعیین گردد، هم از آن جهت که امامت پیمان خداوندی است و هم از آن رو که از صفت عصمت و عدالت جز خداوند آگاهی نمییابد[۲].
آیه دیگر، آیه ۲۶ سوره مبارکه ص است که خداوند متعال رسماً خلافت حضرت داود علیهالسلام را جعل کرده و به ایشان امر میکند که در میان مردم به حق داوری کند و از هوای نفس پیروی نکند[۳]. منظور از خلافت در این آیه، نمایندگی از خداوند در زمین به منظور اجرای اوامر و فرمانهای او در میان مردم است و حکومت نتیجه این خلافت است. بنابرین این آیه به صراحت بیان میدارد که حکومت داوود به نصب از سوی خداوند است. بنابراین، حکومت در زمین باید از حکومت الهی نشأت بگیرد و هر حکومتی غیر از این طریق باشد، حکومتی ظالمانه و غاصبانه است[۴].
باز در آیه ۶ سوره مبارکه احزاب خداوند خطاب به مؤمنین میفرماید که پیامبر از خودشان سزاوارتر است[۵]. پس قرآن کریم در این آیه اولویت پیامبر را نسبت به مسلمانان به طور مطلق ذکر کرده است و مفهومش این است که در کلیه اختیاراتی که انسان نسبت به خویشتن دارد پیامبر صلیاللهعلیهوآله از خود او نیز اولی است[۶].
در روایات آمده است که مقصود از این اولویت، مقام فرماندهی و منصب زعامت است[۷]. شأن نزول آیه مورد بحث نیز مؤید این حقیقت است که اولویت به معنای حکومت کلّی است. چنانچه در تفسیر مجمعالبیان آمده است که در هنگامه جنگ تبوک و صدور فرمان بسیج عمومی، عدّهای به دنبال کسب اجازه از پدر و مادرشان بودند که سپس این آیه نازل شد[۸]. و خداوند پیامبر را بعد از خودش به عنوان عالیترین مقام جهان هستی معرفی کرد.
مؤید این کلام فرمایش رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله در غدیر خم است که ایشان در ابتدا این آیه را یادآور شدند و سپس امامت و وصایت امیرالمؤمنین را به پیش کشیدند[۹].پس پر واضح است که امامت یک امر الهی است و باید از اراده او نشأت بگیرد.
از جمله آیات دیگر که دراین باره سخن به میان آورده، آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء است که خداوند اطاعت از خدا و رسول و اولیالامر را بر مؤمنین فریضه قرار داده است[۱۰]. این آیه دلالت تام بر لزوم تبعیت از دستورات حکومتی پیامبر دارد. زیرا اگر مقصود از اطیعوا الرسول همان اطاعت از سخن رسالت است که از سوی خدا آمده، دیگر لازم نبود که کلمه اطیعوا تکرار شود، چون اطاعت از رسول در این صورت، همان اطاعت از خدا است. علاوه بر اینکه چون متعلق اطیعوا الرسول ذکر نشده و خداوند نفرموده است که در چه اموری باید از رسول او اطاعت کرد میتوان نتیجه گرفت که پیامبر اسلام باید در جمیع اموری که فرمان میدهد اطاعت شود، اعم از اینکه آن امور عبادی باشد یا سیاسی و حکومتی و یا شخصی و خصوصی. زیرا در علم معانی و بیان این حقیقت ثابت شده است که حذف متعلق بر تعمیم و شمول دلالت میکند. دستور مطلق به اطاعت از پیامبر و مراجع الهی در تمامی شئون زندگی مستلزم این حقیقت است که پیامبر در مقام امامت منصوب از طرف خدا است. همین که میگوید: از پیامبر در جمیع شئون زندگی از جمله شئون سیاسی و حکومتی اطاعت کنید، خود یک نوع نصب است. اگر انتخاب اجتماع در امامت پیامبر دخیل میبود، باید در این مقام که موفقیت و جایگاه سیاسی و اجتماعی پیامبر را در میان اجتماع مشخص میکند، اشارهای به آن مینمود[۱۱].
علاوه بر قرآن روایات بسیاری نیز در این باره وجود دارد که بیانگر الهی بودن مقام ولایت و زعامت سیاسی مسلمین است. این روایات در بابهای مختلفی از کتاب الحجه اصول کافی گردآوری شده است[۱۲].
چنانچه در یکی از آن روایات آمده است که امام صادق
امام صادق علیهالسلام در طی یک روایت اشاره میکند که خداوند پیامبر اکرم را پرورش داد و بدین وسیله ادب او را نیکو گردانید. آنگاه که پرورش و ادب او به کمال رسید، گفت: و بدرستی که تو بر خلق عظیم آراستهای! پس امر دین و امت را به او سپرد تا به اراده بندگان بپردازد[۱۳] .
در این روایت صحیحه، سیاست به عنوان یک مأموریت الهی تلقّی شده و تصریح شده است که خداوند امر شریعت و مردم را به پیامبر سپرده تا ایشان بندگان خدا را رهبری و سیاست امور را به دست گیرد.
از سنت هم که بگذریم، باز هم دلیل عقلی پیش روی ماست. چنانچه خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید و الاعتقاد بیان میکند که منصب امامت لطفی از جانب خداوند است، پس بر خداوند واجب است که امام را برای تحصیل غرضش منصوب کند[۱۴].
این یک استدلال منطقی است که از دو قضیه ترکیب یافته است.
یک: امامت و رهبری امت جلوهای از لطف الهی و نشأت گرفته از مقام حکمت و فیض علی الاطلاق خداوندی است.
دو: هر چه مقتضای لطف و حکمت و فیاضیت حقتعالی است، ضرورت ایجاب میکند که خداوند از آن دریغ نورزد. زیرا خداوند به مردم عطوف و مهربان است[۱۵].در نتیجه امامت که همان رهبری صحیح امت است باید از جانب خداوند تعیین گردد.
آیت الله جوادی آملی نیز در کتاب «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت» با اشاره به نیازمند بودن انسان به قانون الهی برای سعادت، بیان میکنند که بشر نمیتواند قانون بینقص و کامل برای سعادت دنیا و آخرت خود تدوین نماید. بنابرین قانون الهی توسط انسان کاملی به نام پیامبر، برای جامعه بشری به ارمغان آورده میشود و چون قانون، بدون اجراء تأثیرگذار نیست و اجرای بدون خطا و لغزش نیازمند به عصمت است، خداوند، پیامبران و سپس امامان معصوم را برای ولایت بر جامعه اسلامی و اجرای دین منصوب کرده است[۱۶].
ایشان در جای دیگر این کتاب بیان میدارند که زمامداری و رهبری سیاسی جامعه در نبوت مأخوذ است، چراکه جامعه هیچ گاه بدون جهاد، دفاع و اقامه حدود و تنظیم روابط بینالمللی و …، نمیتواند به حیات دینی خود ادامه دهد. بنابرین ایشان با این مطلب نتیجه میگیرند که تعلیم و ارشاد صرف جامعه را نجات نمیدهد و تلازم عقلی، راهگشای مناسبی بر این مطلب میباشد که یقیناً هر پیامبری با برنامه حکومت دینی ارسال شده است[۱۷].
به بیان دیگر هر پیامبری کاملترین فرد آن جامعه است. به خصوص که ما معتقدیم، پیامبران معصوم بودهاند. یعنی نه عمداً و نه سهواً گناه و یا اشتباه نمیکردهاند و هیچگونه نقص و اشکالی در رفتار و اعمال و گفتار و تصمیمگیریهای آنان وجود نداشت. این ویژگی باعث میشود که آنان واجد بالاترین صلاحیت برای به عهده گرفتن امر حکومت باشند و عقل هر عاقلی حکم میکند که با وجود یک چنین اشخاصی امور اجتماع را به دیگران سپردن خطا است. از سوی دیگر میدانیم که تشخیص این ویژگی و همچنین شناخت انسانی که به درستی واجد این ویژگی باشد، به همان اندازه دشوار و پیچیده است که تشخیص شرایط نبوت و انتخاب نبی و این از حدود امکانات بشری به دور است و لذا بر خدا است که باید امام و رهبر جامعه را نیز تعیین نموده مردم را به اطاعت از او فرا بخواند.
حاصل کلام اینکه هم قرآن و هم سنّت و هم عقل به انتصابی بودن حکومت پیامبران دلالت میکند و بر این اساس حکومت پیامبران مشروعیت خود را از خدا میگیرد نه انتخاب و گزینش مردم.
.[۱] «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن، قال: انی جاعلک للناس اماماً، قال: و من ذریتی، قال: لا ینال عهدی الظالمین» بقره:۱۲۴
[۲] تفسیر نمونه، جلد اول، ص ۴۴۴
[۳] .«یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله»
[۴] .تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۲۶۲
.[۵] « النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» احزاب:۶
[۶] تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۲۰۲
[۷] مجمع البحرین، ص ۹۲،ماده ولی
[۸] مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۳۸
.[۹] «یا ایها الناس من ولیکم و اولی بکم من انفسکم … من کنت مولاه فهذا علی مولاه» کافی، ج ۱، ص ۲۹۵، حدیث ۳
.[۱۰] «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» نساء: ۵۹
[۱۱] جهت تحقیق بیشتر به کتب زیر مراجعه فرمائید: الف . جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص ۳۳۸
[۱۲] به عنوان نمونه: باب فرض طاعه الائمه، باب ان الائمه ولایث امرا الله و خزنه علمه، باب الائمه ولاه الامر و هم الناس المحمودون… باب ان الامامه عهد الله…، باب ان قوله تعالی ان الله یأمرکم… فیهم نزلت
.[۱۳] « ان الله ادّب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب. قال: و انک لعلی خلق عظیم ثمّ فوض الیه امر الدین و الامه لیسوس عباده » اصول کافی، ج ۱، ص ۲۶۶، رقم ۴
.[۱۴] « الامام لطف فیجب نصبه علی الله، تحصیلاً للغرض » علامه حلی، کشف المراد،شرح تجرید الاعتقاد، چاپ جامعه مدرسین، ص ۳۶۲
.[۱۵] «ان الله بالناس لرؤوف رحیم» حج:۶۵
[۱۶] جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص ۲۱۳
[۱۷] همان، ص ۲۳۲ ـ ۲۳۱
پاسخ دهید