ابن ابی عیّاش روایت کرده است:
سلیم بن قیس گفته است: در حضور عبدالله بن عبّاس و در خانهاش بودم. گروهی از پیروان علی (ع) نیز با ما بودند. گفتگو کردیم. از جمله سخنان او این بود که گفت: برادران من! پیامبر خدا (ص) آن روز که درگذشت، هنوز دفن نشده بود که مردم پیمان شکستند و از حق برگشتند و بر مخالفت هماهنگ شدند. علی بن ابیطالب (ع) به تجهیز رسول خدا (ص) مشغول بود تا آنکه از غسل و کفن و حنوط و خاکسپاری حضرتش آسود. آنگاه به گردآوری قرآن روی آورد. به وصیت پیامبر خدا از آنان روی گرداند و در پی حکومت نبود، چرا که رسول خدا (ص) دربارهی آن گروه به او خبر داده بود. چون مردم دچار فتنهی آن دو مرد شدند، جز علی (ع) و بنی هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان گروهی اندک از مردم وفادار نمانده بودند. عمر به ابوبکر گفت: فلانی! همهی مردم با تو بیعت کردهاند جز این مرد و خانوادهاش و این گروه. پس به سراغ او بفرست. ابوبکر، قنفذ پسرعموی عمر را فرستاد…؛ تا آنجا که گفته است: علی (ع) را در حالی که گریبانش را گرفته بودند و میکشیدند، نزد ابوبکر آوردند…
عمر به ابوبکر که بر منبر نشسته بود گفت: چه بر منبر نشستهای، در حالی که او نشسته و با تو در ستیز است و برنمیخیرد تا با تو بیعت کند! مگر آنکه دستور دهی گردنش را بزنند. حسن و حسین (ع) نیز نزد علی (ع) ایستاده بودند. چون سخن عمر را شنیدند گریستند و صدای خود را به «یا جدّاه، یا رسول الله» بلند کردند. علی (ع) آن دو را به سینه چسباند و فرمود: «گریه نکنید. به خدا قسم نمیتوانند پدرتان را بکشند. آنان خوارتر و کوچکتر از آنند که بتوانند چنین کنند.»
روی ابن أبی عیّاش:
عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِی بَیْتِهِ وَ مَعَنَا جَمَاعَهٌ مِنْ شِیعَهِ عَلِیٍّ (ع) فَحَدَّثَنَا فَکَانَ فِیمَا حَدَّثَنَا أَنْ قَالَ: یَا إِخْوَتِی تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَوْمَ تُوُفِّیَ، فَلَمْ یُوضَعْ فِی حُفْرَتِهِ حَتَّى نَکَثَ النَّاسُ وَ ارْتَدُّوا وَ أَجْمَعُوا عَلَى الْخِلَافِ، وَ اشْتَغَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع) بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّى فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ وَ تَکْفِینِهِ وَ تَحْنِیطِهِ وَ وَضَعَهُ فِی حُفْرَتِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى تَأْلِیفِ الْقُرْآنِ، وَ شُغِلَ عَنْهُمْ بِوَصِیَّهِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ لَمْ یَکُنْ هِمَّتُهُ الْمُلْک،َ لِمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَخْبَرَهُ عَنِ الْقَوْمِ فَلَمَّا افْتَتَنَ النَّاسُ بِالَّذِی افْتَتَنُوا بِهِ مِنَ الرَّجُلَیْنِ، فَلَمْ یَبْقَ إِلَّا عَلِیٌّ (ع) وَ بَنُو هَاشِمٍ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانُ فِی أُنَاسٍ مَعَهُمْ یَسِیرٍ، قَالَ عُمَرُ لِأَبِی بَکْرٍ یَا هَذَا إِنَّ النَّاسَ أَجْمَعِینَ قَدْ بَایَعُوکَ مَا خَلَا هَذَا الرَّجُلَ وَ أَهْلَ بَیْتِهِ وَ هَؤُلَاءِ النَّفَرَ، فَابْعَثْ إِلَیْهِ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ، ابْنَ عَمٍّ لِعُمَرَ یُقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ… إِلَی أَنْ قَالَ: فَانْتَهَوْا بِعَلِیٍّ (ع) إِلَى أَبِی بَکْرٍ مُلَبَّباً…
فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِی بَکْرٍ وَ هُوَ جَالِسٌ فَوْقَ الْمِنْبَر:ِ مَا یُجْلِسُکَ فَوْقَ الْمِنْبَرِ وَ هَذَا جَالِسٌ مُحَارِبٌ لَا یَقُومُ فَیُبَایِعَکَ؟ أَ وَ تَأْمُرُ بِهِ فَیُضْرَبَ عُنُقُهُ، وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (ع) قَائِمَانِ عَلَى رَأْسِ عَلِیٍّ (ع)، فَلَمَّا سَمِعَا مَقَالَهَ عُمَرَ بَکَیَا وَ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا یَا جَدَّاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَضَمَّهُمَا عَلِیٌّ (ع) إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ: «لَا تَبْکِیَا، فَوَ اللَّهِ لَا یَقْدِرَانِ عَلَى قَتْلِ أَبِیکُمَا، هُمَا أَذَلُّ وَ أَدْخَرُ مِنْ ذَلِکَ.»[۱]
[۱]. کتاب سلیم بن قیس: ۲۴۹، البحار ۲۸: ۲۹۷ ح ۴۸، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع): ۱۰۹ ح ۷۸٫
پاسخ دهید