پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم اولین دعوت علنی خود را از خانواده خویش شروع نمودند و در این مجلس حضرت علیعلیهالسلام را به عنوان برادر، وصی و خلیفه بعد از خود معرفی نمودند. طبری، ابن کثیر و محمدحسینهیکل کسانی هستند که این مطلب را در کتبشان تحریف نمودهاند و وصی و خلیفه را ذکر نکردهاند.
تهیه و تنظیم: صدرا غفاری
زمانی که آیه «انذر عشیرتک الاقربین» بر پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم نازل گشت، ایشان به حضرت علی علیهالسلام فرمودند که تمام بنی عبد المطلب را دعوت کند و برای آنها طعامی تهیه کند تا در آن جلسه آنها را به اسلام دعوت نماید.
حضرت علی علیهالسلام یک صاع غذا آماده کردند و یک ران گوسفند و جامی پر از شیر نیز در کنار آن قرار دادند و سپس میهمانان پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلمرا که حدود چهل نفر بودند، دعوت نمودند که در میان آنها عمو های پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم از جمله ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب نیز حضور داشتند.
حضرت علی علیهالسلام فرمودند که آن روز هرکسی، هرقدر که می توانست از غذا خورد و از نوشیدنی، نوشید و به خدا قسم، غذا و نوشیدنی ای که آن روز برای آنها آماده کرده بودیم، به اندازه ای بود که اگر فقط یک نفر از آنها اراده می کرد، می توانست تمام آنها را بخورد.
بعد از تمام شدن غذا، هنگامی که پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم قصد کردند که شروع به صحبت کنند، ابولهب بر ایشان سبقت گرفت و گفت:«رفیقتان شما را جادو نمود» سپس افراد متفرق شدند و پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم نتوانستند که با آنها سخن بگویند.
پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم در روز بعد به حضرت علی علیهالسلام فرمودند که دوباره همان برنامه روز قبل را اجرا کند. بعد از آنکه غذا تمام شد، پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم خطاب به خویشاوندان خود فرمودند:« ای بنی عبد المطلب! به خدا قسم من هیچ جوانی را بهتر از آن جوانی که به سوی قوم شما آمده است نمی شناسم، کسی که خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده!
خداوند مرا مامور ساخته تا شما را به سوی او دعوت کنم. کدام یک از شما حاضر است تا مرا در این کار یاری کند تا برادر، وصی و خلیفه بعد از من گردد؟» همه افراد از این کار ابا کردند و در این میان، تنها حضرت علیعلیهالسلام فرمودند :«یا نبی الله! من شما را در این کار یاری میکنم.»
سپس پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم دست بر شانه حضرت گذاشتند و فرمودند:«این فرد برادر، وصی و خلیفه من در میان شماست، پس به سخنانش گوش فرادهید و اطاعتش کنید.»
افرادی که آنجا بودند برخواستند و در حالی که میخندیدند به ابوطالب گفتند: «به تو امر میکند که سخن فرزندت را بشنوی و از او اطاعت کنی!» [۱]
طبری در کتاب جامع البیان که کتاب تفسیری اوست، اینگونه درباره ماجرای انذار عشیره می نویسد: « بعد از آنکه پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم افراد حاضر در مجلس را به پرستش خدا دعوت کرد، از آنها پرسید که کدام یک از شما مرا در این امر یاری می کند تا برادر من باشد و کذا …. و کذا …. . (و نقل ماجرا را ادامه می دهد تا جایی که پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم خطاب به حضرت علی علیهالسلام می گوید) : همانا این فرد برادر من است و کذا و کذا »[۲] . این در حالی است که طبری در کتاب تاریخش، اینگونه نقل تاریخ کرده است که پیامبرصلاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید:« چه کسی مرا در این امر یاری می کند تا برادر، وصی و خلیفه من در میان شما باشد!» و در تفسیرش به جای وصی و خلیفه، از (کذا و کذا) استفاده کرده است. ابن کثیر نیز در نقل این ماجرا از طبری، به همان کذا و کذا اکتفا نموده و اصل ماجرا را تعریف نمیکند.[۳] محمدحسینهیکل نیز در کتاب حیاتِمحمدصلاللهعلیهوآلهوسلم، در چاپ اولش، این داستان را از کتاب تاریخ طبری نقل میکند[۴] ولی در چاپ دوم، عبارت«خلیفه من در بین شما» را حذف میکند و تنها به بیان« برادر و وصی من» اکتفا میکند.[۵]
منبع: صفحات۷ الی ۱۱ کتاب الصحیح من سیره الامام علیعلیهالسلام، جلد دوم/ علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱] تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳
[۲] جامع البیان، ج۱۹، ص۷۵
[۳] البدایه و النهایه، ج۳، ص۴۰
[۴] حیاه محمد(چاپ اول)، ص۱۰۴
[۵] حیاه محمد(چاپ دوم)، ص۱۳۹
پاسخ دهید