پنج آیه گذشته که در دو قسمت پیشین به آن پرداختیم، بخشی از آیاتی بود که به یک جریان تاریخی، اجتماعی در خصوص توطئهای که منافقان برای مخدوش ساختن چهره مبارک پبامبر اکرم(ص) چیدند میپردازد. جریان «افک» و تهمت زدن به یکی از همسران پیامبر(ص)، هر چند با دسیسه چند تن از منافقان شکل گرفت، اما آنچه آن را به شکل یک موضوع پیچیده درآورد سادهپنداری و سهلانگاری جمعی از مسلمانان در برخورد با این جریان بود که زمینه گسترش این شایعه را فراهم کرد. برخی این دسیسه را در باره عایشه، و برخی دیگر مربوط به ماریه قبطیه دانستهاند که شرح آن گذشت. به هر حال این گناه بزرگی بود که برخی از مسلمانان مرتکب شدند و در مقابل این توطئه، هشیاری و رشد لازم را از خود نشان ندادند. توجه دادن مسلمانان به عظمت این گناه و لزوم هشیاری در مقابل جریانهای مشابه، بخشی از یادآوریهای قرآن در این خصوص بود که شرح آن را آوردیم. آنچه اینک در سومین بخش از این آیات میخوانید توبیخ مجددی است خطاب به آنانی که در دام توطئه افتادند و تأکیدی است بر دوری جستن از تکرار آن، و هشداری است به آنان که خواهان گسترش فساد و فحشاء در جامعه اسلامی میباشند.
شرح کلّی:
در این پنج آیه با سرزنشی دوباره خطاب به مسلمانان یادآور می شود که چرا وقتی این شایعه را شنیدید انکار نکردید و نگفتید این یک تهمت بزرگ است. آنگاه هشدار می دهد که مواظب باشید دوباره مرتکب چنین کاری نشوید. و در ادامه به صورتی کلی به آن دسته از کسانی که علاقه دارند در جامعه اسلامی و در میان مؤمنان، فحشاء و کارهای ناپسند گسترش یابد هشدار می دهد که اینها در دنیا و آخرت عذابی دردناک، خواهند داشت.
شرح تفصیلی:
«وَ لَوْلا اِذْ سَمِعْتُمُوه قُلْتُمْ ما یکونُ لَنا أنْ نتکلَّم بهذا سُبحانک هذا بُهتانٌ عظیمٌ»
این سومین توبیخی است که در جریان «افک» متوجه مسلمانان می شود، بنابراین عطف بر آیه ۱۲ «لولا اِذْ سمعتُمُوه ظنّ المؤمنون و المؤمناتُ …» می شود. در آن آیه، نکوهش کرد که چرا مسلمانان با شنیدن این تهمت، گمان نیک در باره یکدیگر نبردند و آن را تهمتی آشکار نشمردند. سپس با اشاره به اشاعه دهندگان این جریان، یادآور شد که اگر راست می گویند چرا بر گفته خود، شاهد لازم (چهار شاهد) نیاوردند. آنگاه یادآور می شود که اگر فضل و رحمت الهی شامل حالتان نبود، به خاطر فرو غلتیدن در این جریان عذاب بزرگی سراغ شما می آمد چرا که این تهمت را بر زبان می آورید و چیزی را می گویید که به آن آگاهی ندارید و کار کوچکی می پندارید در حالی که پیش خداوند موضوع بزرگی است. حال در این آیه مجددا تأکید می ورزد که چرا هنگامی که این تهمت را در باره همسر پیامبر(ص) شنیدید نگفتید که ما مجاز نیستیم و چنین حقی نداریم که این حرف را بر زبان آوریم. این تهمت بزرگی است که دامان خانواده پیامبر اکرم(ص) از آن منزّه و مبرّا است.
در باره کلمه «لَوْلا» پیشتر توضیح دادیم. اگر به تهمت و افتراء، «بهتان» گفته می شود به این خاطر است که شخص مورد اتهام با شنیدن آن مبهوت و دچار شگفتی می شود که چگونه به او نسبتی ناروا داده اند که در او نیست! عظمت و بزرگی «بهتان» در این جریان که آیه شریفه با تعبیر «بهتان عظیم» از آن یاد می کند و مسلمانان را توبیخ می کند که چرا به مجرد شنیدن این جریان، عکس العمل مناسب نشان ندادند و نگفتند «بهتان بزرگی» است، از یک سو به خاطر نوع تهمت است که مسأله ای بسیار پراهمیت می باشد و از سویی
دیگر، در باره همسر شخصیتی است که هر نوع خدشه به ساحت مقدس و مطهر او خدشه به اساس هدایت و رسالت می باشد. البته در تفسیر «مجمع البیان» عظمت آن را مربوط به عقاب آن شمرده است که سخنی خالی از تکلّف و اشکال نیست.
نکته مورد بحث در این آیه، تعبیر «سبحانک» است که آیا صرف تعجب را می رساند؟ یعنی این تعبیر در جایی به کار می رود که انسان به تعجب افتاده و با این تعبیر اظهار شگفتی می کند. اینجا نیز شنیدن تهمتی ناروا در باره همسر پیامبر(ص)، به راستی که موجب شگفتی است. از این رو جا داشت که با اظهار شگفتی، انکار تهمت، مورد تأکید صورت گیرد.
برخی همین معنا را برای «سبحانک» قائل شده اند با این استدلال که اصل این تعبیر مربوط به تسبیح خداوند تعالی است که هنگام مشاهده امری عجیب از مخلوقات او صورت می گیرد. ولی بعدا در سایر موارد نیز به کار رفته است. بر اساس این گفته، معنای آیه چنین می شود:
«و چرا هنگامی که این افتراء را شنیدید نگفتید که ما را نرسد که این را بر زبان آوریم، بسیار مایه شگفتی است، چرا که این افترایی بزرگ است.»
برخی احتمال دیگری را در بیان معنای کلمه «سبحانک» مطرح ساخته اند و آن اینکه، این تعبیر یک جمله معترضه است و همان معنای اصلی خویش، یعنی «تنزیه» خداوند را دارد و اینجا جای تنزیه و تسبیح خداوند است زیرا این روش و اسلوب قرآن است که هر جا سخنی از «تنزیه» می رود، تنزیه الهی نیز مطرح می شود؛ چنان که مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر خویش آورده است. بر اساس این معنا، می توان وجه تنزیه را این گونه نیز بیان کرد که «خدایا! تو منزّهی از اینکه همسر پیامبرت زنی فاجر باشد.»
جریان «افک» و تهمت زدن به یکی از همسران پیامبر(ص)، هر چند با دسیسه چند تن از منافقان شکل گرفت، اما آنچه آن را به شکل یک موضوع پیچیده درآورد ساده پنداری و سهل انگاری جمعی از مسلمانان در برخورد با این جریان بود که زمینه گسترش این شایعه را فراهم کرد.
برخی نیز در شرح این تعبیر خواسته اند میان «تعجب» و «تنزیه» را جمع کنند و بدین وسیله احتمال سومی را در معنای آیه مطرح سازند. یعنی در عین حال که با این تعبیر «تنزیه و تسبیح» الهی صورت می گیرد، ابراز شگفتی نیز می شود.
«یَعِظُکُمُ اللّه أن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أبدا اِنْ کُنْتُمْ مُؤمنین»
پس از تذکرات و توبیخهای یادشده و با این یادآوری که اگر فضل و رحمت الهی شامل حال مسلمانان نبود گرفتار «عذاب بزرگی»
آیه افرادی که علاقه مند به گسترش و اشاعه فحشاء در میان جامعه اسلامی می باشند، و رواج بی بند و باری و لاابالی گری، و شکسته شدن حرمت حدود الهی مایه خوشحالی آنان است را به عذاب دردناک الهی هشدار داده است.
می شدند، با تعبیری دلنشین و از سر مهربانی هشدار می دهد که خداوند شما را موعظه می کند که مبادا دوباره مشابه چنین کاری را مرتکب شوید. شما اگر مؤمن باشید ابدا نباید چنین کاری را تکرار کنید.
این جریان خطرناکی بود که برخی همداستان شده و از سر دشمنی و به انگیزه تخریب چهره پاک پیامبر(ص) به آن دامن زدند و جمع زیادی از مردم نیز از سر ناآگاهی و با سبکسری، آن را پذیرفته و به گسترش آن کمک کردند ولی هر چه بود به لطف خداوند و با روشنگریهای آیات الهی دوام نیاورد ولی باید درس عبرت و مایه تنبّه مسلمانان باشد که در مواجهه با چنین دسایسی خویشتنداری کرده و با درایت و تعهد خویش و با شناخت و ایمانی که نسبت به جایگاه رسالت و رهبری الهی جامعه دارند چنین توطئه هایی را در نطفه خفه کنند.
«یُبَیِّن اللّه لَکُمُ الآیاتِ وَ اللّه عَلیمٌ حَکیمٌ»
آنگاه با اشاره به اینکه خداوند آیات خویش را برای شما بیان می کند، آیاتی که از مقام علم و حکمت او برخاسته است چرا که خداوند علیم و حکیم است، یادآور می شود که این تذکرات و دستورات نیز بخشی از آیات الهی است و خداوند که آگاه به مصالح و مفاسد شماست و احکام و افعال او از سرچشمه حکمت تراوش می کند، این دستورات و رهنمودها را فرو می فرستد. از این رو مؤمنان باید به دیده اهتمام بنگرند و بهای لازم را به آن بدهند.
«اِنَّ الّذین یُحبُّونَ أن تَشیعَ الفاحِشهُ فِی الّذینَ آمَنوا لَهُمْ عذابٌ ألیمٌ فِی الدُّنیا وَ الآخرهِ»
آیات گذشته مربوط به خصوص جریان «إفک» بود، اما این آیه، یک اصل بازدارنده در جامعه اسلامی را یادآور می شود که البته یکی از مصادیق روشن آن، همان جریان «افک» و ایراد اتهام به همسر پیامبر اکرم(ص) و گسترش این تهمت در سطح جامعه می باشد. در این آیه به شدت، آنانی که خواهان گسترش اعمال ناروا و زشت در جامعه هستند و شیوع فحشاء ومنکرات مایه خوشحالی آنان می شود را تهدید کرده و با بیان اینکه این دسته از افراد در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت به آنان هشدار داده است. موضوع اصلی در این هشدار، «علاقه به شیوع فحشاء» در میان مسلمانان می باشد. کلمه «تَشیعَ» که هم خانواده با کلماتی چون «شیوع» و «شایعه» و «اشاعه» می باشد، معنایی روشن دارد که چیزی جز همان گسترش، شیوع و فراگیر شدن نمی باشد. «فاحشه» که هم خانواده با کلماتی چون «فحش» و «فحشاء» می باشد؛ عبارت از گفته ها و کرده هایی است که دارای زشتی زیاد باشد. بنابراین، از یک سو تعبیر «فاحشه» یا «فحشاء» در باره هر کار ناروایی به کار برده نمی شود و از سوی دیگر اختصاص به امر بسیار ناروایی چون زنا ندارد. از این رو آیه شریفه، دامنه گسترده ای دارد و شامل هر نوع فحشاء و زشتی بزرگی خواهد شد.
یک نکته قابل توجه در آیه این است که آیه نه تنها این هشدار و عقوبت را منحصر به ارتکاب فحشاء و اعمال ناروا نکرده، و حتی محدود به اشاعه و گسترش تبلیغی آن نیز ننموده است بلکه با تعبیر «یحبّون» تهدید به عقوبت را توسعه داده و افرادی که علاقه مند به گسترش و اشاعه فحشاء در میان جامعه اسلامی می باشند، و رواج بی بند و باری و لاابالی گری، و شکسته شدن حرمت حدود الهی مایه خوشحالی آنان است را به عذاب دردناک الهی هشدار داده است و مستوجب عذاب شمرده است. اگر کسی به صورت پنهانی گناهی را مرتکب شود و حدّی از حدود الهی را زیر پا گذارد، البته کاری ناروا کرده و مستحق عقوبت است و باید توبه کند ولی روشن است کسی که به صورت علنی حدود الهی را هتک می کند و مرتکب گناه می گردد و یا رفتار او موجب ترویج گناه و کاهش قبح آن و از میان رفتن حیاء اجتماعی می شود و به سست شدن مقررات و حدود الهی در نگاه مردم و فراگیر شدن گناه و عادی شدن منکر می انجامد، گناهی به مراتب سنگین تر مرتکب شده است.
گسترش فحشاء و منکرات و استقبال از آن، علاوه بر آثار و عواقب سوئی که خود گناه دارد موجب زوال قبح آن و از میان رفتن ابهّت و احترام حدود و احکام الهی می شود و به دنبال آن و در نهایت، «منکر» رنگ «معروف» را به خود می گیرد و ارتکاب گناه و انجام منکر به عنوان یک ارزش و مایه ای برای افتخار به شمار خواهد رفت و حتی دعوت به آن خواهد شد.
این آیه هر چند به دنبال آیات «قذف» و نیز آیات «افک» می باشد ولی «تحریم» اشاعه فحشاء و «تهدید» نسبت به آن، اختصاص به قذف و تهمت به معنای خاص آن ندارد. بر این اساس، این گفته برخی از مفسرین که منظور از عذاب دنیوی در آیه مورد بحث، همان حدّ قذف، یعنی هشتاد ضربه تازیانه می باشد، مورد خدشه است. آثار سوء و نتایج شوم گسترش فحشاء و توسعه منکرات و ایجاد حسّ بی اعتمادی و بدبینی در جامعه و تبعات ترویج و تبلیغ بی بند و باری و سبک انگاری حدود الهی و احکام شرعی، خود عذاب دردناکی است که دامنگیر جامعه خواهد شد. زوال قبح گناه، رواج بی اعتمادی در جامعه، فراگیر شدن سوءظن، سبک شدن حدود و حقوقی که روابط و مناسبات اجتماعی را تنظیم می کند و رشد روحیه بی اعتنایی به مقررات اجتماعی و ضوابط شرعی، همه و همه عذابهایی دردناک و تازیانه هایی طاقت فرسایند که بر پیکره جامعه فرود خواهد آمد، حتی اگر در گسترش فحشاء و منکرات و استقبال از آن، علاوه بر آثار و عواقب سوئی که خود گناه دارد موجب زوال قبح آن و از میان رفتن ابهّت و احترام حدود و احکام الهی می شود.
هیچ محکمه ای ثابت نشود و شخص خاصی تازیانه نخورد. البته مروّجان فحشاء و مبلّغان بی بند و باری و کسانی که هتک حرمت جامعه اسلامی و مردم مسلمان می کنند و به شایعه سازی و تهمت زدن می پردازند و یا آبرو و حیثیت افراد را برخلاف قانون و ضوابط شرعی می برند، به تناسب جرم و به فراخور گناهی که مرتکب شده اند مستوجب حدّ و تعزیر شرعی نیز می باشند.
تنها در صورتی می توان منظور از «عذاب دنیوی» در آیه را همان حدّ قذف دانست که اولاً «الف» و «لام» در کلمه «الفاحشه» را در اشاره به گناهی مشخص دانست (الف و لام عهد)، و ثانیا منظور از این گناه را همان «قذف» شمرد، و ثالثا «علاقه به شیوع فاحشه» را کنایه از تصمیم بر ارتکاب قذف و نقل این تهمت به دیگران دانست؛ ولی اینها احتمالاتی است که چندان با ظاهر آیه مناسبت ندارد. علاوه اینکه «قذف» یعنی متهم ساختن به زنا، به مجرد تحقق، موجب حدّ شرعی می شود و مقید ساختن آن به «قصد شیوع» وجهی ندارد. در روایات نیز در نکوهش اشاعه فحشاء و تحریم آن به معنای عام، به این آیه استشهاد شده است و منحصر به قذف نگشته است.
نکته قابل توجه در آیه این است که حرمت گسترش فحشاء به تهمت زدن و علاقه مندی به پخش شایعات دروغین و یا مشکوک اختصاص نیافته است، بلکه به صورت کلی تمایل به شیوع بی بند و باری و شکسته شدن ترس و واهمه جامعه از ارتکاب گناه، و پرده دری و ترویج نادیده گرفتن حدود الهی، به هر وسیله، از جمله نقل و بازگویی آن تحریم شده است. بنابراین، در مواردی که حتی قطع به ارتکاب گناه نیز وجود دارد، نباید با بازگو کردن و علنی نمودن و عمومی کردن آن حتی توسط خود شخص گناهکار و مجرم، به گسترش آن و جرأت یافتن دیگران دامن زد. البته روشن است رعایت مصالح مهمتری چون حفظ نظام اسلامی، حفظ جان و مال و امنیت مردم، شهادت در دادگاه، تنبیه علنی مجرم در برخی جرایم بر اساس قانون و تشخیص
محکمه صالحه، آگاه ساختن مسؤولین ذی ربط از واقعیات جامعه و مواردی از این دست، مسایلی است که هر یک ضوابط و مصالح خاص خویش را دارد و احکام و شرایط ویژه ای را می طلبد؛ اما قطعا صرف جلب توجه دیگران،
زوال قبح گناه، رواج بی اعتمادی در جامعه، فراگیر شدن سوءظن، سبک شدن حدود و حقوقی که روابط و مناسبات اجتماعی را تنظیم می کند و رشد روحیه بی اعتنایی به مقررات اجتماعی و ضوابط شرعی، همه و همه عذابهایی دردناک و تازیانه هایی طاقت فرسایند که بر پیکره جامعه فرود خواهد آمد، حتی اگر در هیچ محکمه ای ثابت نشود و شخص خاصی تازیانه نخورد.
شهرت طلبی، افزایش بیننده و شنونده، افزایش خواننده، ارضاء حسّ کنجکاوی، انتقامجویی، تحقیر، تسویه حسابهای شخصی و گروهی، و انگیزه ها و عواملی از این دست، نمی تواند مجوّز پرده دری و لکه دار نمودن حیثیت و شخصیت افراد در جامعه از یک سو، و ترویج و تبلیغ گناه و فحشاء و جری ساختن جامعه بر ارتکاب گناه باشد. و این مسؤولیت سنگینی است که بویژه متوجه
رسانه های جمعی اعم گفتاری و نوشتاری می باشد.
با توضیحاتی که گذشت می توان گفت «اشاعه فحشاء» عنوانی عام است که مصادیق مختلفی دارد؛ از جمله شایعه سازی، پخش دروغ و تهمت، ایجاد مراکز فساد و فحشاء، فراهم کردن تسهیلات گناه، توسعه زمینه روی آوری جامعه به بی بند و باری،
و تشویق مستقیم یا غیر مستقیم جامعه به آن، ارتکاب علنی گناه، عدم جلوگیری از آن، میدان دادن به افراد فاسد و منحرف، اعتراف گرفتن و تشویق به اعتراف در «حقوق اللّه » و یا تلاش برای پی بردن به آن، و نشر گزارشها، عکسها، فیلمها و صحنه هایی که به ارتکاب گناه دامن می زند، اینها همه جزء مصادیق «اشاعه فحشاء» و نشان دادن علاقه به گسترش آن است.
«و اللّه یَعْلَمُ و أنتُمْ لا تعلمونَ»
آیه در پایان، با این جمله که «خداوند می داند و شما نمی دانید»، بدون ذکر متعلق علم، اهمیت و عظمت موضوع را مورد تأکید قرار می دهد و این خود شاهد است که فراز یادشده تنها به دانستن و ندانستن غضب الهی واستحقاق عقوبت اشاره ندارد چنان که منحصر به اسرار و نهفته های قلبی افراد در زمینه تمایل و علاقه به شیوع فحشاء نیز نمی باشد. بلکه این خداوند است که آگاه به مصالح و مفاسد جامعه و انسان است و بر اساس آن، احکامش را نازل می کند، و این او است که می داند درون سینه ها چه می گذرد، و چه کسی علاقه مند به گسترش فحشاء و منکر است، و این او است که آگاه به عواقب و ابعاد مختلف این گناه در دنیا و آخرت می باشد و شما نمی دانید.
کسانی که به شایعه سازی و تهمت زدن می پردازند و یا آبرو و حیثیت افراد را برخلاف قانون و ضوابط شرعی می برند، به تناسب جرم و به فراخور گناهی که مرتکب شده اند مستوجب حدّ و تعزیر شرعی نیز می باشند.
«و لَوْلا فَضْلُ اللّه عَلَیْکُمْ و رحْمتُهُ و أنَّ اللّه رؤفٌ رحیمٌ»
این آیه، مشابه آیه دهم است که در قسمت هفتم، شماره ۶۹ مجله گذشت؛ با این تفاوت که در اینجا دو صفت «رؤوف» و «رحیم» به جای «توّابٌ حکیمٌ» آمده است. و همان گونه که در آن آیه توضیح دادیم جواب این جمله شرطیه، محذوف است. آنچه در آیه
ذکر شده این است که «اگر فضل و رحمت الهی
صرف جلب توجه دیگران، شهرت طلبی، افزایش بیننده و شنونده، افزایش خواننده، ارضاء حسّ کنجکاوی، انتقامجویی، تحقیر، تسویه حسابهای شخصی و گروهی، و انگیزه ها و عواملی از این دست، نمی تواند مجوّز پرده دری و لکه دار نمودن حیثیت و شخصیت افراد در جامعه از یک سو، و ترویج و تبلیغ گناه و فحشاء و جری ساختن جامعه بر ارتکاب گناه باشد.
بر شما نبود و اگر نبود اینکه خداوند دارای رأفت و رحمت است» ولی ادامه ای برای آن به عنوان جواب نیامده است. و این می تواند اشاره به الطاف و نعمتهای تکوینی و تشریعی خداوند باشد که در آیات پیش، به آنها اشاره شده است. این تنها فضل و رحمت و رأفت الهی است که انسان را چنین برخوردار از احکام و قوانین منطبق بر مصالح او کرده است و در صورت انحراف و فاصله گرفتن از آنها راه را برای بازگشت او باز گذاشته و شتابی در تنبیه و عقوبت او نمی کند. این ناشی از رأفت الهی و رحمت ایزدی است که هشدارهای خویش را متوجه جامعه می کند تا از فرو افتادن در فساد و هلاکت پرهیز کنند و جهالت و بی تقوایی، موجب زوال سعادت دنیا و آخرت آنان نشود.
روایات:
در زمینه «اشاعه فحشاء» با توجه به معنای عام و گسترده ای که برای آن آوردیم و به تناسب عناوین چندی که مرتبط به این موضوع می باشد، روایات بسیاری وجود دارد که در این فرصت و به تناسب بحث، گزیده ای از آنها را بازگو می کنیم.
۱ – محمد بن فضیل می گوید به امام موسی بن جعفر(ع) گفتم:
فدایت شوم، در مورد مردی از برادران مسلمانم خبر ناخوشایندی به من می رسد. از او در باره آن پرسش می کنم، ولی او آن را انکار می کند؛ در حالی که افرادی مورد اطمینان، آن مطلب را در باره او به من گفته اند. حضرت(ع) فرمود:
در مواردی که حتی قطع به ارتکاب گناه نیز وجود دارد، نباید با بازگو کردن و علنی نمودن و عمومی کردن آن حتی توسط خود شخص گناهکار و مجرم، به گسترش آن و جرأت یافتن دیگران دامن زد.
«یا محمد! کذّبْ سَمْعَکَ و بصرَکَ عن أخیک وَ اِنْ شهِد عندک خمسونَ قسامهً و قال لک قولاً فصدّقْه و کذّبهم و لا تذیعنَّ علیه شیئا تشینه به، و تهدم به مروّته، فتکون من الذین قال اللّه عزّ و جل: انّ الّذین یحبّونَ أن تشیع الفاحشهُ فی الّذین آمنوا لهم عذاب الیمٌ فی الدّنیا و الآخره»(۱)
«ای محمد! گوش و چشمت را در مورد برادرت تکذیب کن و اگر پنجاه نفر هم پیش تو با قسم خوردن شهادت دادند ولی او حرف دیگری گفت، او را تصدیق کن و دیگران را تکذیب نما، و هرگز چیزی را که به واسطه آن، او را بدنام و رسوا کنی و جوانمردی و شخصیت او را بشکنی، علیه او منتشر نکن، و الاّ جزء کسانی خواهی بود که خدای عز و جل در موردشان فرموده است: انّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشه …»
روشن است مسایل حقوقی و آنچه در محکمه در چارچوب ضوابط شرعی و بر اساس خواست و روال صحیح قضاوت انجام می شود، خارج از موضوع این روایت است.
۲ – امام صادق(ع) این گفته را از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند:
«مَنْ أذاع فاحشهً کان کمُبتدیها و مَنْ عَیَّرَ مؤمنا بشی ء لا یموتُ حتّی یرکبه».(۲)
«کسی که کار ناپسندی را پخش و افشاء کند، همانند کسی است که مرتکب آن شده است و کسی که مؤمنی را به امر ناپسندی سرزنش و تحقیر کند، نمی میرد تا اینکه
خودش گرفتار و مرتکب آن شود.»
۳ – امام صادق(ع) در سخن دیگری فرموده است:
«مَنْ قالَ فی مؤمنِ ما لا رأتْه عیناه و لا سَمِعتْ اُذُناه کان من الّذین قال اللّه عزّ و جلّ: ان الذین یحبّون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا …».(۳)
«کسی که در مورد مؤمنی چیزی را بازگو کند که چشمانش ندیده و با گوشهایش نشنیده، جزء کسانی خواهد بود که خدای عز و جل در باره آنان فرموده است: «ان الذین یحبّون أن تشیع الفاحشه …»
۴ – چنان که حضرت(ع) در روایت دیگری، همین مطلب را در باره کسانی فرموده است که حتی گناه یا عیبی را با چشمان خود دیده و با گوشهای خود شنیده اند و برای دیگران بازگو می کنند:
«من قال فی مؤمن ما رأته عیناه و سمعته اُذُناه فهو مِنَ الذین قال اللّه عزّ و جلّ: انّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشه …».(۴)
۵ – عباس بن هلاک این سخن را از امام رضا(ع) شنیده است:
«المستترُ بالحسنه تعدِلُ سبعین حسنهً و المذیعُ للسّیّئه مخذولٌ، و المستترُ بالسّیّئه مغفور له».(۵)
«نیکی کسی که انجام آن را پنهان می سازد مساوی با هفتاد برابر است، و آن که بدی را افشاء می کند دچار خذلان شده و خداوند او را به حال خود وا می گذارد، و کسی که بدی را می پوشاند مشمول مغفرت است.»
۶ – عبدالرحمن بن سیّابه نقل می کند که این سخن را از امام صادق(ع) در باره غیبت و تهمت شنیده است:
«الغیبهُ أنْ تَقُول فی اخیک ما ستره اللّه تعالی علیه، و امّا الامر الظاهر فیه مثل الحدّه و العجله فلا، و البُهتان أن تقولَ فیه ما لیس فیه».(۶)
«غیبت، عبارت است از اینکه در باره برادر مسلمانت آنچه را که خداوند تعالی بر او پوشانده است بر زبان آوری، و اما کاری که آشکار است مثل تندی و شتابزدگی در او، نه، این غیبت نیست. و بهتان آن است که آنچه در او نیست را در باره او بگویی.»
۷ – چنان که داود بن سرحان در باره ماهیّت غیبت از محضر امام صادق(ع) پرسش کرد. حضرت(ع) فرمود:
«هُوَ أن تقول لاخیک فی دینه ما لم یفعَل و تبُثَّ علیه امرا قد ستره اللّه تعالی علیه لم یقم علیه فیه حدّ».(۷)
«غیبت آن است که در مورد شخصیت دینی برادرت چیزی بگویی که مرتکب نشده است و به ضرر او مطلبی را منتشر و پخش کنی که خداوند تعالی آن را پوشانده است و حدّی در آن خصوص بر او جاری نشده است.»
منابع:
۱ – کافی,jeld=8,safhe=147
2 – ثواب الاعمال,safhe=295
3 – نور الثقلین,jeld=3,safhe=583
4 – کافی,jeld=2,safhe=357
5 – ثواب الاعمال,safhe=213
6 – کافی,jeld=2,safhe=358
پاورقیها:
۱ – کافی، ج۸، ص۱۴۷، و ثواب الاعمال، ص۲۹۵٫
۲ – ثواب الاعمال، ص۲۹۵٫
۳ – نور الثقلین، ج۳، ص۵۸۳٫
۴ – کافی، ج۲، ص۳۵۷، و نور الثقلین، ج۳، ص۵۸۳٫
۵ – ثواب الاعمال، ص۲۱۳٫
۶ – کافی، ج۲، ص۳۵۸٫
۷ – همان، ص۳۵۷٫
پاسخ دهید