درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۳:۳۰ تا ۱۴:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- تزکیه و لزوم آن برای پاکسازی نفس
- تزکیهی نفس حرص کردن باغ نفس است
- راه تزکیهی نفس طولانی و سخت است
- چگونه در مسیر تزکیه موفّق شویم؟
- ۱- حفاظت از گوش
- ۲- حفاظت از زبان
- نتیجهی حفاظت از اعضا و جوارح در برابر خدا
- ثمرات بیتقوایی
- پیشگیری از عُجب
- حمد تنها مخصوص خدا است
- پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، عبد محمود خدا
- مقام عبودیّت واقعی در برابر خدا
- یادی از صالحان درگذشته
- قدر اکسیر عمر و جوانی را بدانید
- پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبد مطلق خدا بود
- توسّل واقعی به اهل بیت (علیهم السّلام) رمز نجات است
- میزان اهمّیّت دنیا برای سالکان
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خاتَمِ المُرسَلینَ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ رِضَاهُ وَ رأفَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدّینِ».
تزکیه و لزوم آن برای پاکسازی نفس
قرآن کتاب هدایت است، هدایت انسان هم به تزکیه است. تزکیه دو مرحله دارد؛ یک مرحله رهایی از هر چیزی است که انسان را از حرکت باز میدارد، زدن زوائد، حذف فضولات در همهی امور، نگاه زائد بازدارنده است، کلام زائد بازدارنده است، خوراک زیاد بازدارنده است، خواب اضافه بازدارنده است.
تزکیهی نفس حرص کردن باغ نفس است
یکی از امور مهمّی که باغبان انجام میدهد ورز کردن است، علفهای هرز را میچیند. تا زمانی که علفهای هرز وجود دارند رزق درخت میوه را میخورد. کسی که درختی کاشته و منتظر میوهی آن است باید زوائد را بزند. تنها زوائد در اطراف نیست. خود میوه شاخههای زیادی دارد، باید این شاخههای زیادی را بزند. ما که روستایی هستیم، درخت مو داشتیم –اسم درخت انگور، مو است- در بهار شاخههای آن را میزنند که اگر این شاخهها را نزنند این درخت شاداب نخواهد بود و انگور با کیفیت نخواهد داشت و کمّیّت قابل توجّهی هم نخواهد داشت. انسان باید در وجود خود علاوه بر اینکه اطرافش هر چیزی که بازدارنده است، لهو است را باید حذف کند، «إِنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»[۱] آنچه که مایهی بازی و سرگرمی آدم است و انسان باید در بیرون از آن پرهیز کند در وجود خود او هم خیلی چیزها است که آدم باید از خود آنها را دور کند، باید شاخههای زائد را بزند.
راه تزکیهی نفس طولانی و سخت است
راه طولانی وجود دارد تا انسان بتواند این زوائد را از خود دور کند، یک عمر مجاهده لازم است. ولی از طرفی سنگ بزرگ هم علامت نزدن است لذا اگر طلبه در اوّل طلبگی بنا را بر این بگذارد مقدّسمآبی کند، از مباهات هم پرهیز کند، از لذائذ مشروع هم پرهیز کند، از شادی و شادابی هم که خدا به او اجازه داده پرهیز کند معلوم نیست به کجا میرسد. آنچه که مهم است این است که انسان از حرام پرهیز کند. خط قرمز واجب و حرام است.
چگونه در مسیر تزکیه موفّق شویم؟
۱- حفاظت از گوش
باید تا مدّتی تمرین کنیم که گناه نکنیم. تقوا از وقایه است، وقایه یعنی نگه داشتن. وقاء یعنی حفظ کردن «وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[۲] خدایا ما را از عذاب آتش حفظ کن و نگه دار. انسان باید وقایه را در زندگی خود رعایت کند؛ یعنی انسان نباید رها و آزاد باشد، خود را آزاد نبیند، چشم او آزاد نباشد، چشم او حفاظ داشته باشد. گناه چشم را میسوزاند و به گناه میکشاند. گوش انسان باید حفاظ داشته باشد. آدم مجاز نیست هر حرفی را بشنود، هر صدایی را بشنود، هر نغمهای را بشنود. اگر گوش خود را آزاد بگذاری شیطان وقتی ببیند حصار و دیوار و دژی نیست وارد گوش میشود و به آن نفوذ میکند و صداهایی که نباید به دل تو برسد میرسد. آواز شیطان وسوسهگر است، میآید و دل را خراب میکند. صدای بد، موج بد دل را خراب میکند.
۲- حفاظت از زبان
زبان باید حفاظ داشته باشد، بیش از هر چیزی زبان باید بست و قفل بسیار محکمی داشته باشد چون همیشه آدم با زبان کار دارد. آدم همیشه میخواهد حرف بزند، بگوید، خدا هم زبان داده تا انسان بگوید. ولی چه بگوید؟ مرحوم فیض کاشانی (اعلی الله مقامه) در مهجه البیضاء برای زبان ۲۴ نوع گناه بازگو کرده است. بعدها تحقیق کردند و متوجّه شدند بیش از ۲۴ نوع گناه برای زبان وجود دارد و زبان با آن سر و کار دارد. ۳۰ گناه پیدا کردند که مباشرتاً زبان با این آتش میتواند آتشبازی کند. ۳۰ نوع آتش وجود دارد.
نتیجهی حفاظت از اعضا و جوارح در برابر خدا
اگر کسی زبان خود را رها کند، یکی از اینها برای بیچاره کردن انسان کافی است، توفیق را انسان میگیرد، رابطهی بین انسان و خدا را بد میکند. گناه قطع رابطه با خدا است. تقوا یعنی آدم خود را حفاظت کند، اگر فکر حفاظت بشود انسان فکر بد نمیکند. دل حفاظت بشود یعنی انسان چیز بدی نخواهد. اگر از اعضا و جوارح خود مراقبت کند یعنی انسان با آنها کار بدی انجام ندهد. گناه کار بد و زشتی است، بندگی خدا زیبا است و بندگی شیطان زشت است. چرا انسان کار زشت انجام دهد تا زشت شود؟ چرا انسان فکر زشت کند؟ چرا انسان میل زشت داشته باشد یا خواست بد داشته باشد؟ این تقوا میشود.
ثمرات بیتقوایی
تقوا قدم اوّل و در ورودی است، تقوا کلید است که اگر نباشد پشت در میمانیم. اگر تقوا داشتیم کفایت میکند؟ خیر، تقوا هم دور خود گشتن است. آدمی که گناه نمیکند آرام، آرام متوجّه میشود انسان مهمّی است و با دیگران تفاوت دارد. در جامعه راه میرود، مردم را میبیند، میبیند آنها هیچ کنترلی ندارند، هیچ حصن و دژی برای حفاظ ندارند. هر حرفی را میزنند، هر غذایی را میخورند، هر نگاهی را میاندازند، هر جایی میروند، بعد میبینند مثل اینکه ما مهم هستیم، ما مثل آنها نیستیم. همین که انسان میبیند مثل آنها نیست با خود تصور میکند که انسان مهمّی است. کم کم برای خود ارزش زیادی قائل میشود و خود را بزرگتر میبیند و برای خود بت میشود و تنها خود را قبول دارد. کم کم در همه عیب میبیند، در اساتید خود عیب میبیند، در بزرگان عیب میبیند، میگوید من آن عیبها را ندارم ولی او آن عیبها را دارد و همین ندیدن عیب در خود بالاترین عیب است و انسان مبتلا به عجب میشود؛ عُجب یعنی خودبینی و نتیجهی خودبینی خودخواهی است. خودخواهی کم کم شدید میشود و انسان خودپرست و خود محور میشود، خدا حذف میشود و انسان به جای خدا مینشیند. میگوید من بزرگ هستم، من مهم هستم و خود را خیلی مهم میپندارد.
پیشگیری از عُجب
چه کنیم که مبتلا به عجب و خود بزرگبینی نشویم؟ توسّل برای همین است. خدای متعال پیغمبر ما را در قیامت به مقام محمود معرفی میکند و ما در زیارت عاشورا از خدا درخواست میکنیم که «وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ» خدایا به من مقام محمود بده. مقام محمود جمال مطلق است، اینکه انسان هیچ کسری نداشته باشد. مقام محمود متعلّق به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آن روز وجود مقدّس پیغمبر خدا جلوهی محمودیت خدا است.
حمد تنها مخصوص خدا است
خدا فرموده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» حمد مخصوص خدا است، جز خدا کسی زیبایی ندارد، جمیل اختیاری ندارد تا اینکه ستایش بشود، همه متعلّق به خدا است. حمد مخصوص خدا است، هم حامد تنها خود او است و هم محمود تنها خود او است.
پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، عبد محمود خدا
در خلائق اوّل محمود پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. چرا محمود است؟ برای اینکه اصلاً خودی ندارد، خودی نداشت تا خود را ببیند و خود را بخواهد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فنای مطلق دارد، فقط آیینه است. پیغمبر هیچ جا خود را نشان نداده است. پیغمبر در عبودیّت اطلاق دارد، جز عبودیّت هیچ چیزی در زندگی پیغمبر نیست. اگر رسول است برای این است که عبد است، اگر نبی است برای این است که عبد است، اگر ولی است برای این است که عبد است، اگر خلیفه است به این دلیل است که عبد است، اگر به معراج رفته به دلیل این است که عبد است. همه چیز از عبودیّت او عاید او شده است.
مقام عبودیّت واقعی در برابر خدا
عبد چه کسی است؟ عبد کسی است که هیچ چیزی ندارد. عبد مطلق آن کسی است که هیچ چیزی ندارد «لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا»[۳] وَ لا … «مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً»[۴] هیچ چیزی ندارند. پیغمبر هیچ چیزی نداشت. «لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا» وَ لا … «مَوْتاً وَ لا حَیاهً» ذهن انسان وارد عبادتها نمیشود، برای اینکه آن مشکل را حل کند مأمور شد آن را هم بگوید. گفت: «قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»[۵] من نماز ندارم، من تولید نماز نکردم، به من نماز میدهند، من نماز ندارم، نماز من متعلّق به من نیست. آدم به مال دیگری افتخار نمیکند (من آنم که رستم بود پهلوان) چه ربطی به من دارد؟ (گیرم پدر تو بود فاضل) به من چه ربطی دارد؟ تو چه داری؟
پیغمبر مأمور شد این حقیقتی را که خدا در وجدان او قرار داده بود به همه بگوید چون الگو است «قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی» نماز و نُسُک من ملک طلق خدا است؛ یعنی من در نماز و عبادت خود هم هیچ نقشی ندارم، هرچه نماز خواندم بدهی بیشتری پیدا کردم، مقروض شدم چون خدا نماز را به من داد من که نماز ندارم. من نه نماز دارم، نه روزه دارم، نه احسان دارم، هیچ چیزی ندارم.
یادی از صالحان درگذشته
خدا همهی بندگان صالح خود را و کسانی که ما با نام آنها فی الجمله آشنا هستیم از جمله حاج آقا حسین فاطمی… إنشاءالله به قم رفتید قبرستان شیخان را جدّی بگیرید، آنجا دیار عشق است، کوچهی عشق است، همهی عاشقان آنجا هستند، آنجا جای بسیار عجیبی است. من روز جمعه که جمکران بودم و بعد توفیق پیدا کردم و سر قبر پدرم رفتم و به بعضی از امامزادهها سر زدیم وقتی به قم آمدیم قبل از اینکه به حرم بیبی برویم… آن شهر هم چه شهری است! حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) همهی خوبان را گرد خود جمع کرده است. چقدر زود کسانی که ما آنها را دیدم رفتند. ما هم به همین زودی میرویم، توقّف ما بسیار کم است. اگر غفلت کنیم بدبخت هستیم، نباید همین زمان کم را هم از دست بدهیم و با دست خالی برویم.
وقتی به قبرستان شیخان رفتیم دیدیم چه کسانی با ما بودند. من اصلاً نمیدانستم بعضی از آنها آنجا هستند ولی خدا پیش آورده بود و گویا آنها خودشان دعوت میکردند و میگفتند: من هم اینجا هستم، دیگری میگفت: من هم اینجا هستم… دیدم تعداد زیادی از علمای تهران که گاهی ما را دعوت میکردند و ما برای آنها روضه میخواندیم و با ما رابطه داشتند همه رفتند و آنجا هستند و بیدار هم نمیشوند.
قدر اکسیر عمر و جوانی را بدانید
ما هم داریم به همین زودی میرویم «الدُّنْیا قَلیلٌ»[۶] دنیا کم است «وَ مَا بَقِیَ مِنَ القَلیلِ إلَّا قَلیل» همهی این دنیا کم است و از این کم هم مقدار زیادی رفته است. فکر نکنید جوانی شما بیمه شده است، به همین زودی جوانی خود را از دست میدهید. ببینید جوانی را به چه چیزی و چه کسی میدهید؟ ما که بدبخت شدیم جوانی را از دست دادیم. جوانی قیمت ندارد، نه با پول، نه با جواهرات، با هیچ چیزی قابل معاوضه نیست. این وقت جوانی را که از دست میدهید نمیدانید چه بوده که دارید آن را از دست میدهید. جوانی یک اکسیر است که دارید آن را از دست میدهید.
شما را به خدا دقّت کنید که بیقیمت و مفت جوانی را از دست ندهید. شما بها دارید، قیمت دارید (بتپرستی مکن این ملک خدایی دارد) چرا به غیر او جوانی را بدهید؟ هیچ کسی بهای قابلی ندارد که جوانی شما را بخرد. هم خریدار بیعقل است و هم فروشنده بیعقل است. آنچه که وقت شما را میگیرد چه نفس شما باشد، چه شهوات شما باشد، چه دوستان شما باشد نمیداند با چه سرمایهای بازی میکند، چه سرمایهای را برای شما مفت میکند. خود شما هم که با غیر او معامله میکنید واقعاً نمیدانید دارید چه چیزی را به چه کسی میدهید، اگر میدانستید وارد چنین معاملهای نمیشدید. شما خیلی قیمت دارید، قیمت شما خدا است. بهشت هم دون قیمت شما است، فقط میشود با خدا معامله کرد. چون ما مالک هیچ چیزی نیستیم باید همه چیز را از او بگیریم و وقتی او به ما میدهد که نادار باشیم امّا وقتی که داریم چه چیزی به تو بدهد؟
پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبد مطلق خدا بود
پیغمبر ندار بود، عبد بود، عبد یعنی ندار. اگر فقه بخوانید آنجا مسائل بدیهی را بدانید میبینید که عبد یعنی «العَبدُ وَ مَا فی یَدِه لِمَولَاهُ»[۷] عبد مالک نمیشود. این بردههایی که در قدیم بودند کارشان هم برای مالکشان بود، کار آنها برای کسب درآمد نبود، برای مالک آنها بود منتها آن مالکیت اعتباری بود، مالک غاصب بود و ارباب مغصوب بود ولی ما مالک واقعی داریم. خدا مالک ما است و ما ملک طلق خدا هستیم چون ملک طلق هستیم هیچ چیزی نداریم و نمیتوانیم هم داشته باشیم، محال است که عبد مالک شود. پیغمبر خدا این را یافته بود و قبول کرده بود که عبد است. از این جهت هم در مورد نماز خود گفت: من هیچ چیزی ندارم و علم هم ندارم «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً»[۸] من که علم ندارم، تو باید علم بدهی. پیغمبر میگفت: من هیچ نمیدانم، من هیچ چیزی ندارم. هم علم نداشت، هم عمل نداشت، هیچ چیزی نداشت، عبد مطلق بود. تا زمانی که ما با اینها وصل نشویم حالت عبودیّت ما، ما را بت میکند، تصور میکنیم بندگی میکنیم ولی در باطن کار میبینیم داریم بتپرستی میکنیم. در همان نمازمان داریم خدایی میکنیم، در درس خواندن و طلبگی داریم خدایی میکنیم، داریم توقّعات را بالا میبریم، داریم طلبکاری را بالا میبریم. این خطرناک است.
توسّل واقعی به اهل بیت (علیهم السّلام) رمز نجات است
اگر بخواهیم از این خطر رهایی پیدا کنیم باید دامن محمّد و آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بگیریم. از این جهت در فرمایشات پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) براساس احادیث متواتر که قطعی الصّدور است. مثل اهل بیت مثل سفینهی نوح است. مثل عالم مثل دریا است. همهی ما غرق هستیم مگر کسی که در کشتی باشد. توسّل… اوّل تقوا است. آدم بیتقوا نمیتواند توسّل کند چون سنخیتی ندارد که بگوید یا صاحب الزّمان وقتی هم که میگوید دروغ میگوید، وقتی یا حسین میگوید به دروغ میگوید ولی هیچ دوستی و ارتباطی با امام زمان (عجّل الله فرجه) ندارد. یا حسین میگوید ولی هیچ دوستی و ارتباطی با امام حسین (علیه السّلام) ندارد. یا حسین او دروغ است.
نمی دانم در عمر من قسمت شده است که یک بار درست یا الله گفته باشم، شاید همهی آنها دروغ بوده باشد. شاید هم همهی این حرفهای من پیش شما دروغ باشد، واقعاً نمیدانم. امّا اگر انسان یک بار یا حسین را راست بگوید وصل میشود، این کشتی او را میبرد و او دیگر غرق نمیشود، انسان دیگر در عجب و غرور خود غرق نمیشود.
میزان اهمّیّت دنیا برای سالکان
مرحوم حاج آقا مرتضی حائری آدم پاکیزهای بود. استاد فقه بود و ما معنویت در ایشان… چون خود ما سنخیت نداشتیم ولی بعدها فهمیدیم که هیچ آلودگی به دنیا نداشت. من روی غروری که دارم خجالت میکشم ولی آنها که غروری نداشتند و نمیخواستند خود را به اذهان کسی تحمیل کنند خیلی بیقید بودند. البتّه این بیقیدی برای کسانی که رسیده بودند هم مشکلی ندارد، گاهی برای ما شبههی شرعی هم دارد چون بنده در همین ظواهر مشکل دارم ولی حاج آقا مرتضی نشسته بود و خلوت کرده بود و ذکر او چیزی بود که اگر من بگویم شما میگویید مگر عالم از این حرفها میزند. حاج آقا مرتضی همیشه با لفظ خاصی میگفت دنیا مهم نیست. حتّی اندکی برای او مهم نبود که به او احترام بگذارند، ناسزا بگویند، چیزی داشته باشد، نداشته باشد، هیچ چیزی برای او مهم نبود.
توسّل… همیشه باید با کشتی نجات همراه باشید، اگر یک لحظه از آن جدا بشوید طوفانی میآید و شما را غرق میکند. گاهی جوّ دریا آرام است و انسان تصور میکند که میتواند شنا کند ولی یک مرتبه موجی میآید و حتّی اگر در شنا کردن خیلی قوی باشید هم موج شما را میبرد و اگر با کشتی فاصله داشته باشید غرق میشوید و دیگر نمیرسید. به همین دلیل است که میگویند «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[۹]. یکی از آیاتی که دلالت دارد بر اینکه ما امام زمان داریم همین آیهی کریمه است «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ».
مبادا بدون امام زمان (عجّل الله فرجه) کلاسی داشته باشیم، مبادا بدون امام حسین (علیه السّلام) زندگی کنیم و نفس بکشیم، غرق میشویم. در نماز خود غرق میشویم، همین نمازی که میخوانیم ما را بدبخت میکند. همین درس خواندن ما باعث بدبختی ما میشود «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ». از اینها فاصله نگیرید.
[۱]– سورهی محمّد، آیه ۳۶٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۲۰۱٫
[۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۸۸٫
[۴]– سورهی فرقان، آیه ۳٫
[۵]– سورهی انعام، آیه ۱۶۲٫
[۶]– سورهی نساء، آیه ۷۷٫
[۷]– کتاب الزکاه (للشیخ الأنصاری)، ص ۹۴.
[۸]– سورهی طه، آیه ۱۱۴٫
[۹]– سورهی توبه، آیه ۱۱۹٫
پاسخ دهید