جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۰۸:۰۰ تا ۰۹:۰۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَکَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَکَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا یَشْتَهِی مَا لا یَجِدُ وَلا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَکَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَنَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَکَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ لا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً وَکَانَ لا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَکَانَ لا یَشْکُو وَجَعاً إِلاَّ عِنْدَ بُرْئِهِ وَکَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَلا یَقُولُ مَا لا یَفْعَلُ وَکَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ وَکَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ وَکَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُهُ فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوهَا وَتَنَافَسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ»[۲].
در محضر مبارک شما تصویری از زبان مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از یک انسانِ شایستهای که زیبانییهای اخلاقی و توحیدی در وجودِ او موج میزند ارائه می شد و حضرت او را بعنوانِ الگو به راهیانِ راهِ سلوک معرّفی میکنند.
«وَکَانَ لا یَشْکُو وَجَعاً إِلاَّ عِنْدَ بُرْئِهِ» یکی از ویژگیهای این مردِ الهی این بود که اگر دردی داشت، اگر رنجی را متحمّل میشد، اگر آلامی بر قلبِ او فشار میآورد اهلِ شکایت نبود، مگر بعد از آنکه از این مشکل رهایی پیدا میکرد، آن وقت خبر میداد که خدای متعال به او عنایت کرده است و مشکلِ او برطرف شده است.
رابطهی درد و ظرفیت
باز در راستای همان ظرفیّت است! همانطور که عجله نداشتن برای اقامهی دلیل علیهِ خصمِ خود را جزوِ مزایایِ اخلاقی شمردهاند، می فرمایند ایشان شکایتی از اشخاص نمیکنند، اگر نزدِ قاضی باشد بیجا سخن نمیگوید، فرصتِ عمرِ خود را برای هر سخنی پیشِ هر کسی ضایع نمیکند و مخاصمهی او هم حساب شده است و همانطور که در مسئلهی نقد نکردنِ اشخاص ظرفیّتِ کافی را دارد که ببیند و نادیده بگیرد، ببیند و هیچ نگوید، و تا عذرِ کسی را نشنیده است علیهِ او چیزی نگوید که این باز هم عمقِ وجودِ ایشان و ظرفیّتِ بالای ایشان را نشان میداد، سومین مسئله که تکمیلِ ظرفیت است… این ظرفیّت حرفِ اول را میزند، «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا»[۳] دلها مانندِ ظرف میمانند، بهترین ظرف آن ظرفی است که خیلی جادار است، ظرفی است که به این زودی لبریز نمیشود، ظرفی است که به این زودی سر ریز نمیشود و کم نمیآورد، هرچه اسرار به آن ظرف بدهید تحمّل میکند، هرچه فشار باشد عُرضهی آن را دارد که این فشارها را برای خود فرصت قرار بدهد و زبان به گله باز نکند، این در راستای توسعهی وجود، ارتقاء همّت و تعمیق ظرفیّت… یکی از آنها هم این است که درد آشناست، علیهِ دردِ خود، بیماریِ خود، مشکلِ خود زبان به شکوه و گله و بازگو کردنِ این و آن باز نمیکند.
این ابعادِ مختلفی دارد، یک بُعدِ آن این است که انسانِ موّحد سختیها را از جانبِ خدا برای خود تحفه تلقّی میکند و با تُحفهی الهی برخوردِ عاشقانه میکند، «ما رأیت الا جمیلا»، در بلا هم میچشم لذّاتِ او… این بلا ارتقاء درجات است، «اشد الناس بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَوْلِیَاءُ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ.»[۴]…
هر که در این بزم مقرّبتر است جام بلا بیشترش میدهند
همانطور که نماز شبِ خود را به کسی نمیگوید، همانطور که احسان و انفاق خود را در پنهان انجام میدهد، و وقتی میخواهد به کسی کمک کند به تعبیرِ روایت فرمودند به گونهای احسان و انفاق کنید که اگر با دستِ راست خودتان به کسی خدمت کردید دستِ چپِ شما مطّلع نشود، این خیلی مهم است، هم خودسازی است، هم حفظِ آبروی دیگران است و هم تحقیر نشدنِ اشخاصی است که از ما کمک دریافت میکنند، منّت گذاشتن، به زبان آوردن، به رُخ کشیدن تحقیر است، تصغیر است، شأنِ مؤمن را خراب کردن است، ولی وقتی انسان بازگو نمیکند یا سعی میکند که اصلاً ندانند چه کسی آنها را کمک کرده است، این از امتیازاتِ اخلاقی است، مسئلهی درد هم همان آهنگ را دارد، در ارتقاء درجاتِ انسان مثلِ نماز شب میماند، مثلِ احسان میماند، مثلِ خدمت میماند، این یک امری است بینِ من و خدای متعال، و اینهایی که درد را تحمّل میکنند و هیچ چیزی نمیگویند بندگانِ خاصِّ خدای متعال هستند.
خدای متعال کربلایی احمد را که در قُم به «کَل احمد» مشهور بودند رحمت کند، آقای سیّد حجّت حسینی و محمّد مهدیِ ما با اینها محشور بودند، ایشان از اولیاء خدای متعال بودند، از بندگان خاصِّ خدای متعال بودند، ایشان دردآشنا بودند، تمامِ عمرِ خود مشکل داشتند ولی دریغ از اینکه یک مرتبه از درد بگوید یا نالهای داشته باشد، ایشان شاگرد شیخ رجبعلی خیاط اعلی الله مقامه الشّریف بودند ولی معتقد بودند که شیخ بلا نکشیده بود، اگر بلا میدید چه میشد!
درد نعمت است
در عبادتها، در خدمتها، در تعلیم و تعلّم ، نفسِ انسان چموش است، انسان یک درس خوبی ارائه میکند… بالاخره شما چه کسی را میشناسید که خودش دوست نداشته باشد؟ انسان روی خود حساب میکند، یک نوع بزرگی نزدِ خود احساس میکند، پیروزی میبیند، پیشِ خود میگوید که درسِ ما درسِ خیلی خوبی است، گاهی هم به زبان میآورد و مثلاً میگوید که ما یک مباحثهای داریم، ما شاگردانِ خوبی داریم، اینجا و آنجا مینشیند و گاهی میگوید، این موضوع طبیعی است و متأسفانه همه هم مبتلا هستند.
در عبادتها هم همینطور است، انسان خلوتی دارد، حالی دارد، انکساری دارد، اشکی دارد، عُجب شیطان است دیگر، مگر میگذارد که عملی بطورِ سالم به خانهی قبر منتقل بشود؟ میآید و وسوسه میکند، میگوید: خوش به حالِ تو، هیچ کسی مانندِ تو نیست، چه دلِ شکستهای داری، چه سحری داری، چه توفیقاتی داری، انسان را گرفتارِ عُجب میکند، انسان خود برتر بین میشود.
خطرِ عُجب
در مورد این خود برتر بینی یکی اینکه انسان خودی ندارد که خود برتر بین باشد، بدبخت! تو چه داری؟ تو چه کردهای؟ نعمتهای خدای متعال را ببین و بعد کارِ خودت را ببین، خجالت میکشی! تو در برابرِ نعمتهای بیکران خدای متعال برای خدای متعال چه کردهای که خدای متعال این همه نعمت به تو داده است؟ انسان خجالت میکشد! بعلاوه چرا گناهانِ خودت را از یاد بردهای؟ آیا تو تصوّر میکنی که این کارهای تو قبول است؟ چه کسی به تو خبر داده است؟ چه کسی امضاء کرده است که اعمالِ تو قبول است؟ کمی نگران باش، تضرّع کن، خدایا! نکند که یک عملِ قبولی در نزدِ تو نداشته باشم… بعلاوه اینکه خاطرِ تو از کجا جمع است که عاقبتِ تو بخیر است؟ خیلیها سابقهای داشتند ولی از دست دادند، مگر تو بالاتر از «بَلْعَم باعورا» هستی؟
«بَلعَمِ باعورا» توفیقاتِ خدادادی داشت، «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا»[۵]، موهبتی بود، ولی مگر برای او ماند؟ مگر انسان میتواند خوبیهای خود را نگه دارد؟
اما با همهی این نگرانیهایی که خدای متعال دو سه موردِ آن را به زبانِ من آورد که هم خود را بگویم… ای بیچاره! ای گرفتار! ای ورشکسته! ای وامانده! ای درمانده! ای جامانده!… حواسِ خود را جمع کن، نکند یک زمانی برای تو توفیقی پیش بیاید و تصوّر کنی که کسی شدهای و کاری کردهای… کارِ تو کار نیست، عملِ تو عمل نیست، روح ندارد، حضور ندارد، خشوع ندارد، عشق ندارد، محبّت ندارد، همهی آن ظاهر است… ولی بشر مبتلا است، اینهایی که نماز شب میخوانند، اینهایی که مراقبه دارند، بالاخره خودشان را بهتر از دیگران میشناسند، این عُجب خیلی خطرناک است…
اما بلا اینطور نیست، داغ اینطور نیست، کسی که جوان از دست داده است به چه چیزی افتخار میکند؟ بلا انسان را آب میکند، بلا کوه را آب میکند، و اینکه انسان بلا ببیند و تظاهرِ به این بلا نکند نشانهی یک اخلاص است، یک خصوصیّتی با خدای متعال است، که او به من این توفیق را داده است و به دیگران نداده است، قدرِ این بلا را میداند، این بلا را یک فرصت تلقّی میکند.
انسانِ دردمند، انسانِ بیمار، انسانِ رنجور، انسانِ بلا دیده، انسانِ فحش شنیده، انسانِ گرفتار شکسته میشود اما افتخاری ندارد، عُجبی ندارد، و باز این در جملات مرحوم آیت الله خوشوقت بود که میگفتند عبادت برای انسان خطرناک است اما بلا و مصیبت برای انسان سازنده است، یکی از رموزِ آن این است که عُجب ندارد، و اگر انسان قدرِ این را بداند خدای متعال انسان را بالا میبرد.
آن وقت برای صابرین… خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: به کسانی که «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»[۶] بشارت بدهید، این «قَالُوا» لازم نیست قولی و زبانی باشد، باید این را باور کنیم که من کارهای نیستم که گله کنم، مالِ خودِ خدای متعال است و هر کاری که بخواهد با مالِ خود میکند، مگر من فضول هستم؟ در ذهنِ من بیاید که چرا من؟ مگر تو چه کسی هستی که میگویی «چرا من»؟ اگر خدای متعال میخواست تو را با چوب عدلِ خود بزند الآن صدای رسواییِ تو در عالَم نواخته شده بود و نزدِ هیچ کسی آبرو نداشتی و نمیتوانستی بیرون بیایی، خدای متعال ستارالعیوب بود که تو را حفظ کرده است، چه فکری میکنی که میگویی «چرا من؟»، این لطفِ خدای متعال و احسان خدای متعال بوده است که به تو مهلت داده است، چرا این مهلت را به من نداده است؟
رتبه بالای میرزای نائینی درمراقبه
مرحوم آیت الله بهجت روحی فداه میفرمودند: ملا فتحعلی سلطان آبادی…
شاید خدمت شما عرض کرده باشم ولی «عند ذکر الأخیار تنزل البرکات»، همیشه انسان این بزرگان را، این ره یافتگان را، هم در ذهنِ خود قلّه را ببیند و خجالت بکشد، و هم در جمع دوستان… اینها صراط هستند، اینها خط هستند، اینها سبیل الله هستند، اگر انسان به اینها وصل بشود به خدای متعال وصل میشود، آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف فرمودند که آقای طباطبایی (مرحوم علامه اعلی الله مقامه الشّریف را میفرمودند)… خیلی به مرحوم علامه اعلی الله مقامه الشّریف علاقهمند بودند، میفرمودند: مرحوم طباطبایی از مرحوم نائینی نقل کردند… میرزای نائینی هم تنها موضوعِ فقاهت و علمیّتِ ایشان نبود، ایشان جزوِ نقاط عطف حوزههای علمیّه هستند، ایشان خیلی برجسته هستند ولی آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف فرمودند ایشان اهل باطن بودند، اگر کسی ایشان را در حرم میدید تصوّر میکرد که حواسِ ایشان پرت است… در خطبهی متّقین دارد که اگر کسی متّقین را ببیند میگوید که عقل از سرِ او پریده است، میگفتند ایشان همچنین حالتی داشتند…
استاد مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی اعلی الله مقامه الشّریف مریض بودند، مرحوم امام به عیادتِ ایشان رفته بودند، دیده بودند که مرحوم نائینی هم در کنار ایشان نشستهاند، مرحوم آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی از این پوستینهای پشمی روی دوش خود داشتند، گاهی میافتاد، انگار مرحوم نائینی پرستار ایشان بودند، انگار نوکرِ ایشان بودند… با عشقِ خاصّی ایشان را میپوشاندند، بعد مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه گفته بودند که گویا اینها قسم خوردهاند که خودشان را خرد کنند، خودشان را خاک کنند، یک شخصیّتِ علمیِ برجسته و مرجعِ بزرگ… اما مقابلِ آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مانندِ خادمی بودند که مراقبِ ایشان بودند که لباسِ ایشان این طرف و آن طرف نشود!
بعد مرحوم بهجت اعلی الله مقامه الشّریف فرمودند که ایشان گاهی بر سرِ درسِ آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی هم میرفتند و شاگردان تصوّر میکردند که حواسِ ایشان پرت شده است، در حالی که «خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ!»[۷]… خدایا! آیا میشود که به ما هم از این خصلتها بدهی؟! عمرمان رفت… بویی از آدمیّت نبردیم… مدام خودنمایی… یک لحظه به خود نیامدیم… آنها یک لحظه از خود غافل نبودند و ما حتّی یک لحظه بیدار نشدیم… ما شب شد و روز آمد بیدار نگشتیم…
آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف از آقای طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف نقل کردند که مرحوم نائینی اعلی الله مقامه الشّریف گفتند: من در میان اهل الله، موحدین، اهل معرفت، اهل عبودیت، یا به تعبیرِ عُرفی اهل مُراقبه در سالکین الی الله کسی را در رتبهی این سه نفر ندیدم، سیّد بحر العلوم، ابن فهد حلی و ملا فتحعلی سلطان آبادی، شاید بجای ابن فهد مرحوم سیّد بن طاووس را فرمودند، الآن تردید از من است، ولی سومین نفر از ملا فتحعلی سلطان آبادی یاد کرده بودند، که آقای بهجت فرمودند من به آقای طباطبایی گفتم که خودِ مرحوم نائینی هم چهارمین نفر بودند!
آقای بهجت میفرمودند که این ملا فتحعلی سلطان آبادی که همهی بزرگان ایشان را قبول دارند مبتلا به بیماری جلدی بودند، مرتّب حسّاسیّت داشتند و دچار خارش بودند، ایشان هیچ به روی خود نمیآوردند، سفر حج برای ایشان پیش آمد، گفت: خدایا! من میخواهم بروم و مُحرِم بشوم، در این فرصتِ حج این حسّاسیّت را از من بگیر و بعد از حج مجدّداً آن را به من بده، همینطور هم شد، تا مُحرِم شد این بیماری رفت و تا حج ایشان تمام شد دوباره این بیماری برگشت!
بلاها برای چیست؟
ما چقدر بلا گریز هستیم، چقدر رفاه زده هستیم، چقدر پُر توقّع هستیم، چقدر ناز نازکی هستیم، هم در امورِ زندگی، در نحوهی زندگی، در سبکِ زندگی، هم در مشکلاتِ فردی طاقتِ هیچ چیزی را نداریم، نه طاقتِ سرما داریم و نه طاقتِ گرما، ببینید امیرالمؤمنین علیه السلام دست روی چه نقاطی گذاشتند که اینها نقاطِ پرتابِ انسان است.
وقتی درد دارید اولاً احتمال بدهید که کفّارهی گناه شما باشد، اگر خدای متعال کسی را دوست داشته باشد او را اینجا پاک میکند و سپس او را به آن دنیا میبرد، احتمال بدهید که کفّارهی گناهان شما باشد، لذا فرمودهاند که اگر پای بزرگان به سنگ میخورد سریع استغفار میکردند و میگفتند حتماً کاری کردهام که اینطور شده است، اینطور نیست که سرِ انسان بیخود به سنگ بخورد، ان شاء الله خدای متعال ما را پاک کند… هر کاری که کردیم خدای متعال ما را چوب نزد، ما را سیلی نزد که ما بیدار بشویم، اما آنهایی که بیدار هستند حواسِ خیلی جمعی دارند، تا یک خطای کوچکی از آنها سر میزد منتظرِ بلا بودند، مگر به این سادگی است؟ مگر از خودشان میگذرند؟
اولاً احتمال بدهیم که کفّارهی گناهانمان باشد، ثانیاً احتمال بدهیم که ارتقاء درجات باشد.
خدای متعال میخواهد یک گنجی به ما بدهد، گنج بدون این رنج به ما نمیرسد، میخواهد آن گنج را به ما بدهد.
ثالثاً وقتی شما مشکلات و دردهای خودت را میگویی آن شنونده خارج از این دو نیست، یا دشمنِ توست، چرا خودت را دشمن شاد میکنی؟ یا دوستِ شماست، چرا باعث میشوی که دوستِ تو غصّه بخورد؟ مشکل را در خودت هضم کن.
این بزرگان مثلِ «جابر بن یزید جوفی» که حضرت ابا جعفر علیه السلام امام باقر سلام الله علیه… حضرت باقر علیه السلام سفرهدارِ علماء هستند، ایشان باقرالعلوم هستند…
دیدهاید که امام راحلِ ما در وصیّتنامهی خود در میان ائمه علیهم السلام به حضرت امام محمد باقر علیه السلام مباهات کردهاند!
حضرت باقر علیه السلام شاگردی بنامِ «جابر» دارند، جابر چه عظمتی دارد! امام باقر علیه السلام نود هزار سِرّ در صندوقِ سینهی جابر به ودیعت گذاشتهاند و به ایشان فرمودند که حافظِ این اسناد باش، اینها را بروز نده، اینها اسرار است؛ جابر آمد و خدمت امام باقر علیه السلام عرض کرد: (به تعبیرِ من) در حالِ نابود شدن هستم، دیگر نمیکِشَم، کم آوردهام… حضرت فرمودند: به بیابانها برو!
هر وقت درد فشار آورد به یک بیابانِ خلوت برو و به خدای متعال بگو… مگر بیکَس هستی که باید حتماً به کسی بگویی؟! یعنی راهی بهتر از این پیدا نکردهای؟ دردِ خودت را به چه کسی میگویی؟ مشکلِ خودت را به چه کسی میگویی؟ چرا به خودِ خدای متعال نمیگویی؟
«یا خَیْرَ مَنْ دُعِی لِکَشْفِ الضُّرِّ»[۸]…
حال که این نام جمیل خدای متعال به زبانِ ما آورده شد، خدای متعال کَرَم کرد و دلهای شما…
توسّل به حضرت عباس علیه السلام
یا کَشَّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوَى…
مظهرِ این نامِ مبارک حضرت اباالفضل علیه السلام بود… یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام…
«مَنْ شَکَا اَلْحَاجَهَ إِلَى مُؤْمِنٍ فَکَأَنَّهُ شَکَاهَا إِلَى اَللَّهِ»[۹]…. برو به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بگو… به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگو… دردهای خودت را به امام مجتبی علیه السلام بگو… خودِ ائمه علیهم السلام هم به مادرشان میگفتند… به امام حسین علیه السلام بگو… به امام زمان ارواحنا فداه بگو… به عمویشان باب الحوائج بگو که همه راضی هستند دورِ حضرت عباس علیه السلام شلوغ باشد، این جلالِ حضرت اباالفضل علیه السلام است که هر کسی که گرفتار است دامانِ ایشان را میگیرد…
یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام…
برای ما بس است دیگر… ان شاء الله آقای ما بیاید… تا چه زمانی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه غصّهی ما را بخورند؟… تا چه زمانی خون جگر تحمّل کنند؟… تا چه زمانی ما بیسرپرست باشیم؟…
یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام…
واردِ شریعه شد… چند روز است که آب به لبِ مبارک ایشان نرسیده است… ایشان سهمِ خود را برای حضرت رقیّه سلام الله علیها نگه میداشتند… ایشان سهمِ خود را برای حضرت علی اصغر علیه السلام ذخیره میکردند…. حال واردِ آب شدهاند… دستان مبارکِ خود را به زیرِ آب بردند… کفِ دستان مبارک خود را پر از آب کردند… کمی بالا آوردند… «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین»… ای به فدای لبهای تشنهی تو یا اباعبدالله… طوری بود که همه متوجّه شدند عطش خیلی شدید بوده است… این بود که وقتی اسبِ بیصاحب جلوی خیمه آمد این دخترِ نازنین… امان از دلِ حضرت زینب سلام الله علیها … امان از دلِ حضرت رباب سلام الله علیها… امان از دلِ حضرت فضّه سلام الله علیها… همه بیرون ریختند… ناله میکردند… اما این دختر که خیلی بابایی و عاطفی بود یک جمله فرمود… فرمودند: «یا جَواَد هَل سُقِیَ اَبِی اَم قُتِلَ عَطْشَانَا؟»… یا حسین…
علی لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ»[۱۰]
اَللّهُمَّ أَنْتَ الْمُجِیبُ وَ نَحنُ الْمُضْطَرُون
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ الاجَّلِ الأکرم اِلَهَنا یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقّ الحُسَین وَ بالأئِمَّه مِن وُلْدِ الحُسَین یا الله… یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین، یا غیاثَ المُستَغِیثِین، یا اِلَهَ العَاصِین، یا مُجِیبَ دَعوَهِ المُضطَرّین…
خدایا! امام زمانِ ما را برسان.
خدایا! قلبِ مبارکِ ایشان را از ما خشنود بفرما.
خدایا! حسرتِ دیدارِ جمالِ ایشان، شنیدنِ کلماتِ شیرینِ ایشان، زانو زدن در برابرِ وجودِ نازنینِ ایشان، دریافتِ مدالِ خشنودی و رضایتِ ایشان را بر دلِ ما مگذار.
خدایا! به محمد و آل محمد علیهم السلام فرج را در همین امسال قرار بده.
خدایا! مملکتِ امام زمان ارواحنا فداه را، این مملکتِ اهل بیت علیهم السلام را، این مملکتِ شهیدان را، این مملکت ولایت را از این همه ابهام، گرفتاری، مضایق، بد اخلاقی، فسق و فجور، گناه، سرگردانیِ جوانها، عذوبت، حق اولیاء و انبیاء علیهم السلام نجات بده.
خدایا! درهای بستهی رحمت و خیر و برکت را به روی ما باز بگردان.
خدایا! به ایمانِ ما حیات عنایت بفرما.
خدایا! علمِ ما را سبب عِملِ حق قرار بده.
خدایا! عِلمِ ما را منشأ عمل قرار بده.
خدایا! علمِ ما را ذخیرهی آخرتِ ما قرار بده.
خدایا! به ما توفیقِ تعلیم و تعلّم و عمل همراه با اخلاص مستمراً عنایت بفرما.
خدایا! رذائلِ اخلاقی را از همه دور بفرما.
خدایا! ما را از وسوسهها شیاطینِ داخلی و خارجی و وسوسههای نَفسِ خبیث در امان بدار.
خدایا! هر حاجتی که دوستانِ عزیزِ ما دارند، عزیزانی که به ما التماس دعا کردهاند، همه را حاجت روا بفرما.
خدایا! سایهی پر برکتِ علمای صالحِ ما، رهبرِ نورانی و پاکیزهی ما را مستدام بدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه
[۳] حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه
[۴] اصول کافى ، جلد ۵ ، صفحه ۸۱ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ اَلَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ .)
[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۵ (وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ)
[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶
[۷] خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه (وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ، قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ، یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا، وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ؛ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ، فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ؛ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ، خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ أَنَا أعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی، اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ.)
[۸] دعای صباح
[۹] نهج البلاغه، جلد ۱، صفحه ۵۵۱ (وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَنْ شَکَا اَلْحَاجَهَ إِلَى مُؤْمِنٍ فَکَأَنَّهُ شَکَاهَا إِلَى اَللَّهِ وَ مَنْ شَکَاهَا إِلَى کَافِرٍ فَکَأَنَّمَا شَکَا اَللَّهَ.)
[۱۰] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲ (اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الاَرضِ ءَاِلهٌ مَّعَ اللهِ قَلیلاً مَا تَذَکَّرُونَ)
پاسخ دهید