جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۰۸:۰۰ تا ۰۹:۰۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- مقدّمه
- اسیرِ شکم نبودن
- داستانی از حاج شیخ عبدالکریم حائری
- مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری که به گردنِ همهی علما و نسلهای حوزهها حق دارند، ایشان حوزه علمیهی قم را تأسیس کردند و این وجود مبارک حاج شیخ عبدالکریم حائری پدیدهی خاصّی بوده است، خواندنِ حالاتِ این بزرگواران برای شما خیلی مفید است، خواندنِ حالات و زندگی و اخلاقیّاتِ این بزرگواران برای شما خیلی مفید است.
- بهترین بینیازی
- صورت دنیا در برزخ
- روضه حضرت فاطمه سلام الله علیها
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَکَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَکَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلا یَشْتَهِی مَا لا یَجِدُ وَلا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَکَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَنَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ وَکَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ لا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً وَکَانَ لا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ وَکَانَ لا یَشْکُو وَجَعاً إِلاَّ عِنْدَ بُرْئِهِ وَکَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَلا یَقُولُ مَا لا یَفْعَلُ وَکَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ وَکَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ وَکَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَیُخَالِفُهُ فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوهَا وَتَنَافَسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ»[۲].
وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از یک بزرگی یاد کردند و صفاتِ ارزشیِ آن بزرگ را بعنوانِ تابلو و الگو به ما معرّفی میفرمایند.
اسیرِ شکم نبودن
یکی از صفاتِ باارزشی که در این مردِ الهی وجود دارد و تلألو میکند این است که «خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ» اسیرِ شکم نبوده است.
اسیرِ شکم نبودن را توضیح میدهند و میفرمایند: «فَلا یَشْتَهِی مَا لا یَجِدُ»… نکتهی خیلی دقیقی است، زمانی انسان چیزی را ندارد اما دلِ او برای آن چیز پر میکشد که آن را پیدا کند، ولی زمانی اینطور است که وقتی چیزی را ندارد اصلاً دل میکَند، اینطور نیست که نسبت به چیزی که ندارد علاقه و میل و گرایش و رغبتی نسبت به آن داشته باشد، «فَلا یَشْتَهِی مَا لا یَجِدُ»، چیزی را که الآن ندارد… حال چون دوستِ او متمکّن است یا همسایه و اقوامِ او دارند، اینطور نیست که این شخص وسوسه بشود، اصلاً دندانِ طمع را میکشد و انگار همچنین چیزی را نمیشناسد، «فَلا یَشْتَهِی مَا لا یَجِدُ».
رغبتها و میلهای انسانهایی که با خدای خود دوست هستند در اختیارِ خدای متعال است، خدای متعال مقلب القلوب است، خدای متعال مؤیّد است، خدای متعال موفّق است ، او کمک میکند.
داستانی از حاج شیخ عبدالکریم حائری
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری که به گردنِ همهی علما و نسلهای حوزهها حق دارند، ایشان حوزه علمیهی قم را تأسیس کردند و این وجود مبارک حاج شیخ عبدالکریم حائری پدیدهی خاصّی بوده است، خواندنِ حالاتِ این بزرگواران برای شما خیلی مفید است، خواندنِ حالات و زندگی و اخلاقیّاتِ این بزرگواران برای شما خیلی مفید است.
یکی از نزدیکان حضرت امام میگفت: امام خیلی دوست داشتند که روش استادِ خود حاج شیخ عبدالکریم حائری را پیاده کنند، با طلبهها رفیق بودند، هیچ ژستی برای مرجعیّت نداشتند، هیچ! اصلاً و ابداً!
این بود که گاهی شوخیهایی میکردند که برخی تصوّر میکردند که در شأنِ ایشان نیست اما برای خود ، سرورِ قلبِ طلبه را یک اصل میدانستند، خیلی بزرگ بودند، خیلی عظمت داشتند.
ایشان با جمعی به یک باغی رفته بودند، وقتی رسیده بودند به صاحب باغ گفته بودند که اگر انگور داشته باشید میلِ به آن داریم، او هم رفته بود و بعد از لحظاتی انگور آورده بود، وقتی حاج شیخ عبدالکریم حائری به انگور نگاه کرده بودند فرموده بودند که اشتهایم رفت و هیچ رغبتی به این انگور ندارم.
تعجّب کرده بودند و گفتند: خودتان فرموده بودید که میل به انگور دارید! گفته بود: من نمیدانم اما هیچ میلی ندارم.
بعد که تحقیق کرده بودند معلوم شده بود که انگورها در باغ ، نارَس بوده است، صاحب باغ به اعتبارِ اینکه بعداً اجازه میگیرد رفته بود و از باغ همسایه انگور رسیده آورده بود، ولی چطور او این دل را دارد؟ چون مشتبه بود اشتها رفت، آن کسی که قبلاً میخواست انگور بخورد الآن اصلاً نمیخواهد، مهم این است، انسانی که ندارد…
بهترین بینیازی
این جمله از جملات امیرالمؤمنین علیه السلام است و گاهی هم گفتهام اما این شعار و گفتمانِ شما باشد، «استغناؤک عن الشَّیء خَیر من استغنائک به»، اینکه از چیزی بینیاز بشوید بهتر از آن است که با آن چیز بینیاز بشوید، اصلاً انگار نه انگار که همچنین چیزی وجود دارد، وقتی انسان چیزی را ندارد مبادا هوس و آرزوی آن را داشته باشد، انسان اسیرِ آرزوهاست، حزن و غم و اندوه برای این آرزوهاست، اگر انسان بتواند ریشهی آرزو را نسبت به امور دنیا از خود بِکَنَد راحتِ راحت است و شاداب و سرزنده زندگی میکند.
لذا در قدیم طلبه با نداشتنِ امکانات همیشه خوش بود، جلساتِ عجیبی داشتند، تفریحاتی داشتند که قطعاً کاخنشینها نداشتند، این الملوک و این ابناء الملوک…
میگویند خواجه نصیر الدین طوسی یک مشکلِ علمی را در دلِ شب حل کرده بود که برای او خیلی سخت بود و بلند شده بود و رقصیده بود و گفته بود: «این الملوک و این ابناء الملوک».
این پیروزیهای معنوی آنچنان انسان را از نظر روحی انبساط و ابتهاج میدهد که هیچ امرِ مادی آن را بر انسان حاصل نمیکند.
لذا به چیزی که ندارد رغبت هم ندارد، «فَلا یَشْتَهِی مَا لا یَجِدُ» از طرفی چیزی را که ندارد میلی به آن ندارد و از طرفی «وَلا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ» چیزی را هم که دارد این کار را هم انجام نمیدهد که حال که دارم پس هر چه بخواهم انجام بدهم، «وَلا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ».
صورت دنیا در برزخ
خیلی حساب شده انسانِ منضبطی است، شخصیّت داشتن یعنی همین، انسانهایی که مبنا ندارند، ریشهدار در اخلاقیّات نیستند میگویند: «وقتی به مالِ مفت رسیدی هلاک کن خود را، که گاه گاه چنین اتفاق میافتد»، دَلِگی جزوِ بدترین ضدِّ ارزشهاست که انسانِ ندیده به چیزی میرسد و دیگر خود را گُم میکند و از هر چه که کشش دارد استفاده میکند… اینها اینطور نیستند.
الدُّنیَا جِیفَه… هیچ کسی رغبت ندارد از جیفه استفاده کند مگر اینکه به مقداری که حفظِ جان کند، به مقداری که خود را به جای حلالی برساند، دنیا را جیفه معرّفی کردهاند، «الدنیا جیفه و طالبها کلاب»… این در اسلام فحش نیست و بیانِ واقعیّت است، صورتِ برزخیِ انسانِ دنیاپرست صورتِ سگ است، ظاهرِ او ظاهرِ انسان است اما باطنِ او باطنِ سگ است، سگ با غریزهی خود زندگی میکند اما انسان با ارادهی خود زندگی میکند، یعنی میگوید میتوانم اما انجام نمیدهم، دارم اما بیش از این استفاده نمیکنم، مهم این است که اگر نداشتیم دندانِ طمع را بکشیم و اصلاً رغبتی به آن چیزی که نداریم نداشته باشیم و اگر هم داشتیم به مقدارِ رفع ضرورت از آن استفاده کنیم و نه بیشتر.
این بود که وجود مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ زمانی خودشان را آلودهی به هیچ چیزِ دنیا نکردهاند.
شنیدهاید اما تکرارِ آن مفید است: وقتی از مقابلِ قصّابی عبور میکردند قصّاب ادای احترام کرد و گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین، آقاجان! گوشتِ خوبی آوردهام، اجازه میدهید یک سهمی هم برای شما بگذارم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: پول ندارم، عرض کرد: من الآن از شما پول نمیخواهم، هر زمانی که پول داشتید بیاورد، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: چرا الآن ببرم و هر زمان که پول داشتم بیاورم که تو صبر کنی تا من پول را برگردانم؟ دلِ من صبر میکند هر زمانی که پول داشتم میخورد! چرا من نسیه بیاورم که میخواهم گوشت بخورم؟ خُب گوشت نمیخورم!
اینها برای تربیتِ ماست، امیرالمؤمنین علیه السلام که… «وَ إِنِّی لَمِنْ قَوْم لاَ تَأْخُذُهُمْ فِی اللّهِ لَوْمَهُ لاَئِم، سِیمَاهُمْ سِیمَا الصِّدِّیقِینَ، وَ کَلاَمُهُمْ کَلاَمُ الاَْبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّیْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ. مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، یُحْیُونَ سُنَنَ اللّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ; لاَ یَسْتَکْبِرُونَ وَ لاَ یَعْلُونَ، وَ لاَ یَغُلُّونَ وَ لاَ یُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِی الْجِنَانِ، وَ أَجْسَادُهُمْ فِی الْعَمَلِ.»[۳] بدنِ من اینجاست، دلِ من که اینجا نیست!… یعنی چیزهایی را میدیدند، به چیزهایی مبتهج بودند که اینها برای ایشان کوچک بود.
تمرین کنیم، ترکِ لذائذِ مادّی برای انسان بابی از لذائذِ معنویِ برزخی باز میکند که اصلاً برزخ نسبت به اینجا… حضرت امام رضوان الله تعالی علیه میفرمایند: انسانی که از کفشکَن داخل میآید، این دنیا با همهی وسعتِ خود کَفشکَنِ برزخِ ماست، عالَمِ برزخِ ما خیلی وسیع است، همانطور که از نظرِ وسعت اصلاً قابل مقایسه نیست از نظرِ شدّت و ضعف هم همینطور است، دردِ آنجا قابل مقایسه با دردِ اینجا نیست و لذّتِ آنجا هم قابل مقایسه با لذّتِ اینجا نیست.
این است که مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد اعلی الله مقامه الشّریف جدِّ این آقای جاودان ، قدرِ این آقای جاودان را هم بدانید، انسان میتواند با اطمینان بگوید که اگر طلبه به ایشان مراجعه کند ضرر نمیکند جدِّ ایشان میگوید در شبِ زفافِ خود آنچنان مستغرق در مناجات با خدای متعال بودم که به اندازهی سرِ سوزن هم رغبتی به تازه عروس نداشتم، اما غربه الی الله دست از نماز شب کشیدم، چون میخواستم به تکلیف عمل کنم، لذّت نبود، تکلیف بود.
آنچه اولیاء الهی و بزرگانِ ما از دنیا استفاده میکنند با اراده و حساب شده و به مقداری است که به رضای خدای متعال قرین است و قربه الی الله است، از لذائذ دنیوی هم قربه الی الله به مقدارِ تکلیف استفاده میکنند، نه خارج از تکلیف.
روضه حضرت فاطمه سلام الله علیها
صلی الله علیکم یا اهل بیت النّبوه
این روزها دیگر روزهای نقاهتِ بیبیِ ما حضرت زهرا سلام الله علیها است، ایشان بعد از پدرشان دیگر سلامتی ندیدند، روزگار با ایشان بد برخورد کرد… و این جملات برای امام صادق علیه السلام است…
«مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ»[۴]… مدام روز به روز اوضاع به وخامت میرود… «مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ»… دستمالِ بیماری به سر مطهر خود میبستند… دیگر همیشه بیمار بودند… «بَاکِیَهَ الْعَیْنِ»… گریه به ایشان امان نمیداد… شب گریه میکردند، روز گریه میکردند…
نقل شده است که زمانِ شهادتِ خود به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیّت کردند که قارورهای است که اشکهایم را در آن جمع کردهام… آن را در کفنِ من بگذار و با من دفن کن، آن وسیلهی شفاعتِ شیعیانم خواهد بود… «بَاکِیَهَ الْعَیْنِ»… «نَاحِلَهَ الْجِسْمِ»… بانوی هجده ساله دیگر فقط استخوان شده بودند… تعبیری از ایشان نقل شده است که به فضّه فرمودند: «یَا فِضَّه لَقَد ذَابَ لَحمی»، فضّه! گوشتِ من آب شده است… «مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ»… دیگر پایهی زندگیِ ایشان ریخته بود، پدرِ ایشان رکنِ ایشان بود، شوهر ایشان هم خانهنشین شده بود… «یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ» بیبی مدام از هوش میرفتند…
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله…
سه ساعت در گودیِ قتلگاه مدوش بودند… جمعیّت نمیدانستند شهید شده است یا از هوش رفتهاند، شمر گفت: من امتحان میکنم… گفت: ای لشکر! به خیمهها هجوم ببرید…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
علی لعنه الله علی القوم الظّالمین
نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِفاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بِفاطِمَهَ وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها یا الله…
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین، یا رَبَّ الشّهداء و الصّدیقین، یا غَفّارَ الذّنُوب، یا سَتّارَ العُیُوب، یا أحکَمَ الحَاکِمین، یا قاسُمَ الجَبّارین، عجّل فی ظهور الحجّه…
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه
[۳] خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه
[۴] مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، جلد ۳، صفحه ۳۶۲، (وَ رُوِیَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ نَاحِلَهَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ بَاکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَهَ الْقَلْبِ یُغْشَى عَلَیْهَا سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ تَقُولُ لِوَلَدَیْهَا أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ یُکْرِمُکُمَا وَ یَحْمِلُکُمَا مَرَّهً بَعْدَ مَرَّهٍ أَیْنَ أَبُوکُمَا الَّذِی کَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَهً عَلَیْکُمَا فَلَا یَدَعُکُمَا تَمْشِیَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَا أَرَاهُ یَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَ لَا یَحْمِلُکُمَا عَلَى عَاتِقِهِ کَمَا لَمْ یَزَلْ یَفْعَلُ بِکُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَ مَکَثَتْ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ عَلِیّاً ع وَ أَوْصَتْ إِلَى عَلِیٍّ بِثَلَاثٍ أَنْ یَتَزَوَّجَ بِابْنَهِ أُخْتِهَا أُمَامَهَ لِحُبِّهَا أَوْلَادَهَا وَ أَنْ یَتَّخِذَ نَعْشاً کَأَنَّهَا کَانَتْ رَأَتِ الْمَلَائِکَهَ تَصَوَّرُوا صُورَتَهُ وَ وَصَفَتْهُ لَهُ وَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جَنَازَتَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ أَنْ لَا یَتْرُکَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ مِنْهُم)
پاسخ دهید