جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- نفس امّاره؛ خطرناکترین دشمن انسان
- نماز؛ معراج مؤمن
- حواس پنجگانه مجاری ورود شیطان
- داستانی از آیت الله عبدالهادی شیرازی رحمت الله علیه
- شاهدان روز قیامت
- پروندهی اعمال انسان در روز حساب
- شیطان؛ دشمن قسم خوردهی انسان
- اولو الالباب همواره به یاد خدا
- ذکر گفتن شهید مدرّس در خواب
- خدا؛ وجود محض و نامتناهی
- هدیهی خداوند به انسان
- تحصیل علم زیر سایهی نعمات خداوند
- رحلت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنُوبِنَا وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه بَقیهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَهُ وَ رِضَاهُ وَ رَأفَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ».[۲]
نفس امّاره؛ خطرناکترین دشمن انسان
بشر همیشه در خطر است، همیشه در معرض سقوط است. انسان موجودی است که خطر او از خودش است. خود انسان برای خودش خطرناک است. نفسی دارد که این نفس امّارّهی بالسّوء است. نفسی دارد که با بیگانه میسازد، بیگانه پرست است. نفس با شیطان هماهنگی دارد. او دشمن بیگانه است، بیرونی است، اجنبی است، آغوش نفس هم برای شیطان باز است و هر دو اینها نامرئی هستند. مشکل کار انسان نامرئی بودن دشمن است. خدای متعال در مورد ابلیس فرمود: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»[۳] او فرماندهی بدیها است، پرچمدار رذایل است، جرثومهی زشتیها و پلیدیها است، قشون هم دارد، پیاده نظام دارد، سواره نظام دارد. تمام اینها تصریحات قرآن کریم است. ارتش دارد، ارتش مجهّزی هم دارد، جنگ روانی دارند. جنگ اجتماعی و سیاسی علیه بشر دارند و دائماً هم کمین گذاشتهاند. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم»[۴] کمین آنها کنار خطّ مستقیم إلی الله است. تا لحظهای غفلت حاصل شود آدم را از راه بیرون میکشند و آن وقت او را محاصره میکنند. «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ»[۵] گفتند ما از چهار طرف این موجود ضعیف را احاطه میکنیم. محاصره تمام عیار میکنیم، ولی بالا و پایین را نگفتند.
نماز؛ معراج مؤمن
در روایت دارد به این خاطر که وقتی توجّه انسان به خدا است، توجّه او به بالا است، دست گدایی او بالا است، از این جهت کسی که ارتباط او با بالا محفوظ باشد شیطان از بالا نمیتواند او را بزند، زمین است، از اطراف میآید. شیطان راه به آسمان ندارد، آسمانی نیست. لذا از آسمان نمیتواند بمباران کند. نماز آسمانی است. «الصَّلَاهُ مِعْرَاجُ المُؤْمِن»[۶] عبادت توجّه به بالا است، بالا رفتن از اسفل السّافلین است و حرکت به بالا است. دعا ذوب در ذات ربوبی است، دعا فقر است. کسی که فقیر الی الله است در پناه خدا است. شیطان به عائلهی خدا دسترسی ندارد. دعا پناهندگی ضعیف به قوی است، فقیر به غنی است. از اینجا کسانی که اهل دعا هستند، اهل نیایش و مناجات هستند، اهل اشک و سوز هستند از زمین دل کندند. دل در زمین نیست تا از اطراف کمین بخورد، تیر بخورد و آسیب ببیند.
از ویژگیهایی که حضرت امیر سلام الله علیه برای دنیا به عنوان امتیاز مطرح فرمودند: «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ»[۷] کسانی که حبیب خدا هستند، دوست خدا هستند، میخواهند با خدا جلیس شوند، انیس شوند، بهترین کار سجده است؛ کسی که خود را انداخته است. شیطان سراغ کسی میرود که یک منمی دارد ولی منم اهل سجود با این سجده از بین میرود. آدم در حال سجده هیچ استقلالی، استغنایی ندارد، با همهی وجود خود افتاده است. شیطان نمیتواند کاری به افتادهها داشته باشد. چون افتاده را خدا بلند میکند. کسی افتاده باشد، کسی مضطر باشد مجیب المضطر است، عون الضّعفا است. لذا شیطان به او دسترسی ندارد.
حواس پنجگانه مجاری ورود شیطان
انسان باید مجاری ورود شیطان را شناسایی کند و کشیک، دیدبان، مراقب بگذارد که حواس پنجگانه مجاری ورود شیطان است. شیطان در دنیای حس حضور دارد. در قوایی هم که با حس مربوط هستند نفوذ میکنند که قوّهی خیال و وهم در کنار آن است و هفت مجرا میشود.
شاید این حجب السّبعی که کسی به تربت امام حسین علیه السّلام سجده کند «تَخرُقُ الحُجُبَ السَّبع»[۸] هر هفت حجاب را خلق میکند و به محضر ربوبی بار مییابد، حضور پیدا میکند. این حجابها که کثرت ما را تقویت میکند و وحدت ما را تضعیف میکند پراکندگی دل است که (هر آنچه دیده بیند دل کند یاد). انسان هر چه میشنود آن را آرزو میکند. «مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ»[۹] بیشتر تحریکات انسان از طریق چشم و گوش است، بعد به زبان میآید. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»[۱۰] چشم و گوش زبان را تحریک میکند، زبان آلت شیطان قرار میگیرد. آدم با زبان ارتباط برقرار میکند. با چشم میبیند، دل دنبال چشم است. ولی زبان دلّال است. لذا کنترل زبان نقش اوّل را در مراقبه دارد و در روایتی از امام باقر علیه الصّلاه و السّلام دارد که در اسلاف عابدی را عابد گفته نمیشد مگر حدّاقل ۲۰ سال کنترل زبان میکرد. این است که فرمودند: «السّمت تورت الحکمه» آدم زبان خود را کنترل کند، سمت حرف نزدن نیست، کنترل است، غیر از سکوت است. آدمی که حرف بلد نیست ساکت است، آدمی که میترسد ساکت است، آدمی که انیس ندارد ساکت است، ولی هر ساکتی صامت نیست. هر صامتی ساکت است. صمت این است که آدم حرفی برای گفتن دارد ولی نمیخواهد خود نمایی کند.
داستانی از آیت الله عبدالهادی شیرازی رحمت الله علیه
مرحوم آیت الله آقا سیّد عبدالهادی شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف در میان مراجع عظام عالم تشیّع جزء کسانی است که مکاشفات دارد. کرامات دارد، اهل باطن است. این بزرگوار در اواخر عمر نابینا بود، مرجع تقلید نابینا بود. من غیر از ایشان در طول تاریخ سراغ ندارم زعیم شیعه باشد و بینایی نداشته باشد. ایشان نابینا بود. از خدا خواسته بود که چون نابینا هستم، اگر اشراف من به مدیریت بر اثر نابینا بودن کامل نیست عمر من را بگیر. میگویند تا خواسته بود خدا او را برده بود. گفتند که ایشان استاد درس فقه بود، اصول بود، درس خارج بود. کسی اشکال میکند. این جزء امتیازات حوزههای امام صادق علیه السّلام است که دست استاد پر است و نگرانی از اشکال هم ندارد و هر کسی مستشکلتر است مقرّبتر است، بر خلاف جاهای دیگر که میگویند فضولی نکنید، نمره نمیآورید. بعضیها باید تملّق بگویند تا نمره بیاورند. حوزه آزاده میپروراند. حوزه به شاگردان مکتب امام حسین علیه السّلام شجاعت میآموزد. تلاقت بیان و باز بودن زبان از امتیازات حوزههای علمیّه است.
کسی اشکالی کرد. مرحوم آقا سیّد عبدالهادی جواب کافی ندادند و در جلسه اینطور وانمود شد که ایشان پاسخ مکفی نداشتند و بعضیها که با هم گفتگو میکردند توجیه هم کردند و میگفتند چشم ندارد، مطالعه نمیکند و از این جهت طبیعی است که نتواند جواب دهد. بعد این مستشکل در بیت خدمت مرحوم آیت الله العظمی آقا سیّد عبد الهادی شیرازی میرسد. ایشان این مسئله را باز میکند و خیلی محیط ورود میکند و مشکل ایشان را حل میکند. این مستشکل ضمن شرمندگی و اعجاب از این حضور عرض میکند که چرا در جمع اینطور جواب ندادید؟ فرمودند که دیدم اظهار فضل است. نخواستم بگویم که من جواب تو را بلد هستم، ولی اینجا برای اینکه جهل تو ادامه پیدا نکند من برای خاطر تو میگویم.
این کنترل است، آدم حرفی برای گفتن داشته باشد ولی هر جا رضای خدا را نبیند حرفی نزند. صمت خیلی مهم است و رعایت این مسئله هم از اشکل مشکلات است. تسلّط بر زبان، تسلّط بر کلام کار هر کسی نیست. خیلی هنر میخواهد که آدم زبان خود را تحت مدیریّت عقل و دین قرار دهد. لذا هم کجا حرف بزنیم خیلی مهم است و هم چگونه حرف بزنیم خیلی مهم است.
در آداب العشره یکی از مسائلی که برای همه خصوصاً برای طلبهها مهم است این است که حکیم باشند، کار حکیم از روی عقل و دلیل است، با حجّت کار میکند، با حجّت حرف میزند. بدون حجّت نه قدمی دارد، نه قلمی دارد، نه بیانی دارد، نه نگاهی دارد. همهی کارهای او با حجّت است. چون میداند که روز قیامت برای کارهای او از او حجّت میخواهند.
شاهدان روز قیامت
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا»[۱۱] تنها این سه عضو نیست. «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»[۱۲] تمام اعضا و جوارح در روز قیامت به حرف در میآیند و وقتی این بیچارهی زنجیری در قیامت به دامن خود یا به پوست خود میگوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا»[۱۳] آنها جواب میدهند که «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْء» این «أَنْطَقَ کُلَّ شَیْء» چه میگوید؟ میخواهد بگوید که آنجا همهی اعضا و جوارح، تمام سلولها حرف میزنند. آنجا بیان حقایق میکنند، موی بدن انسان حرف میزند، بیان حقیقت میکند. ابروهای انسان که کجاها ابرو را تکان داده است، چرا تکان داده است حرف میزنند، پلکهای چشم حرف میزنند «أَنْطَقَ کُلَّ شَیْء» آنجا میدان نطق همهی اشیاء عالم است. بعضیها به عنوان شاهد حرف میزنند. بعضیها به عنوان مدّعی حرف میزنند، بعضیها به عنوان طلبکار حرف میزنند، ولی همه ناطق هستند و دهان این موجودی که از همهی اینها مورد شکوه قرار گرفته است بستهاند. او حرفی برای گفتن ندارد.
پروندهی اعمال انسان در روز حساب
خوشا به حال کسی که اینجا حرف نزد مگر با حجّت! کار نکرد مگر با حجّت! آنجا داد میزند «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه»[۱۴] همه بیایید، ابهامی ندارد، تمام کارهای من روشن بوده است. من هیچ نگاه آلودهای نداشتم. من هیچ سخن بیدلیل و بیجهتی نداشتم. من هیچ قدمی که بدون دستور باشد برنداشتم. «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه» آرزو میکند که همه بیایند بخوانند. پروندهای دارم که تماشایی است. هر کسی ببیند تحسین میکند. امّا کسانی که بدون حجّت از خود کار کشیدند میگویند: «یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ * وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ»[۱۵] دیدید انسان به گذشتهها نگاه میکند و به یک جاهایی میرسد. خود او هم دوست ندارد به یاد بیاورد. انسان تکان میخورد و دوست دارد یه طوری از کنار آن رد شود. گاهی آرزو میکند که کاش مرده بودم و این کار را نکرده بودم. آنجا گاهی میگویند: «یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ»[۱۶]، گاهی هم «یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَهَ»[۱۷] ای کاش مرده بودم.
مکن کاری که پایت سنگت آیو جهان با این فراقی تنگت آیو
آن روزی که دادخواهان دادخواه هستند تو (از اعمال خود ننگت آیو) اینطور نباشد.
شیطان؛ دشمن قسم خوردهی انسان
چون انسان دشمن نامرئی دارد که از بیرون ابلیس خبیث لعنتی به عنوان دشمن قسم خوردهی انسان با یک احاطهای، با یک اشرافی «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ».[۱۸] کمینهای او هم از طریق غرائض ما است. ما این را نمیبینیم، ولی آنها ما را میبینند. آدمی که دشمن را نمیبینید باید چه کار کند؟!
از طرفی هم نفس امّاره؛ نفس امّاره توجیهگر است. نفس امّاره «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً»[۱۹] آدم کارهای بد خود را قشنگ میبیند. کارهای بد برای او تزئین میشود و آن آیهی کریمه «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً * الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[۲۰] چون دشمن نامرئی است و انسان بیاطّلاع است، نابلد است، فرار الی الله او باید دائمی باشد، باید از سنگر توحید و ولایت لحظهای بیرون نیاید.
اولو الالباب همواره به یاد خدا
این است که فرمود: «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً»[۲۱] این ذکر کثیر که عرض شده است منظور این نیست که گاهی خدا را یاد نکنید. کثیر در برابر قلیل نیست، کثیر مطلق است و الگویی که خدای متعال به ما نشان داده است در دو آیه است. یک جا فرمود: اولو الالباب چه کسانی هستند؟ «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم»[۲۲] اینها دوام ذکر دارند. «عَلى جُنُوبِهِم» خیلی مهم است. در حال قیام و قعود چشم آدم باز است. ول باید به جایی برسیم که در خواب خود به یاد خدا باشیم. خواب ما خواب نباشد. خواب دل نباشد، خواب چشم باشد. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ»[۲۳] همه که پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم اسوهی آنها نیست (همه که پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم را به عنوان اسوه قبول ندارند)، ولی اگر آخرت را باور دارید، امید به آخرت دارید، پیغمبر باید اسوهی شما باشد. «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً» اگر اینطور بودید اسوهی شما باید پیغمبر باشد.
یکی از ویژگیهای وجود نازنین پیغمبر ما این بود که فرمود: «تَنَامُ عَیْنَایَ وَ لَا یَنَامُ قَلْبِی»[۲۴] چشم من میخوابد، ولی دل من نمیخوابد. باید این بیداردلان را پیدا کنیم و به آنها اقتدا کنیم، الگو بگیریم. کثیراً ما اشخاص را شنیدیم که با ذکر میخوابند و وقتی بیدار میشوند زبان آنها همان ذکری که داشته است میگوید.
ذکر گفتن شهید مدرّس در خواب
یک کتابی در مورد شهید مدّرس اعلی الله مقامه الشّریف نوشته شده است که توقّف ایشان در خواب… خیلی برای آدم عبرت انگیز است. یک مجتهد تمام عیار، یک زاهد دوران که چه بلاهایی به سر او آمده است. چه ظلمهایی به او شده است و هیچ کسی از او دفاع نکرده است، هیچ اتّفاقی نیفتاده است. ایشان آنجا اذکار خود را بازگو کرده است که چه ذکرهایی… مثلاً میگوید من ختم یا علی را یک بار تجربه کردم. بعضی از بستگان من برای شفای سرطانی ۱۲ هزار یا علی گفتند. ایشان دارد که من این را آنجا… و اذکار دیگری را مطرح میکند. ایشان اهل ذکری بوده است، اهل خلوتی بوده است. مع ذلک این اواخر کم میآورد.
از چیزهایی که ایشان نقل میکند این است که وقتی من ذکری را شروع میکردم و میخوابیدم، وقتی بیدار میشدم میدیدم که زبان هم آن ذکر را میگوید. این مرحلهی ضعیف «عَلى جُنُوبِهِم»[۲۵] است. یعنی اوّلین مرحله آن است که زبان آدم که در عالم خواب رفته است با همان ذکر بیدار میشود. وقتی بیدار میشود با همان ذکر بیدار میشود.
ولی مراتب بالاتر هم دارد که اصلاً عالم خواب اشراف بر عالم بزرخ است. آدم به یک جایی میرسد که خواب او روزنههای او است. اینجا از ظاهر مایه میگیرد، ولی آنجا از باطن مایه میگیرد. مشکلات علمی بعضیها در خواب رفع شده است «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ».
خدا؛ وجود محض و نامتناهی
در این وادیها برویم. واقعاً وقتی در کلاس درس مینشینیم، چه استاد باشیم و چه شاگرد باشیم سعی کنیم مانند نماز خود حضور قلب داشته باشیم. سعی کنیم خود را در حال عبادت و انجام فریضه ببینیم. سعی کنیم بدانیم که امام زمان علیه السّلام دارد تماشا میکند، دارد این جلسهی ما را میبیند. خود را طوری جمع و جور کنیم که حضرت از این کلاس ما، از این جلسهی ما خوشحال باشند. مطالعه میکنیم. فکر کنیم که یک بابایی داریم که بالای سر ما ایستاده است. خوشحال است که ما داریم مطالعه میکنیم. این را برای خود تمرین کنیم. تا چه رسد به کسی که «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید».[۲۶]
کجا دنبال خدا میگردیم؟ خدا را که نمیتوانیم در بیرون پیدا کنیم. باید حجاب درون را مرتفع کنیم تا آن چیزی که با شما است بیابی. خدا یافتنی است. خدا تحت حیطهی علوم مفهومی و ماهوی که در نمیآید. خدا محض وجود است، باید وجود شما ذوب شود تا خدا را بیابید.
تا بعد غیبی انسان «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۲۷] ایمان مراتبی دارد، ولی از مراتب بالای ایمان همین است که گویا اینها جهنّم و بهشت را شهود میکنند. بعضی از بزرگان در نوشتههای خود نوشتند که وقتی سورهی واقعه را میخواندم جهنّم را میدیدم! جهنّم را میبینند. مرحوم آیت الله بهاء الدّینی ناریها در نار میدیدی. هم احیاء را و هم اموات را را در نار میدید. اگر اشراف آدم به عالم غیب اشراف مخلصانه باشد آن وقت است که چهار طرف او رصد میشود. «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ»[۲۸] اگر دشمن نامرئی تیرهای خود را به سوی شما نشانه گرفته است خدای متعال نیروهای غیبی دارد و اینها را از شما دور میکند. چرا استعاذه در موقع تلاوت قرآن جزء آداب قرآن است «أَعُوذُ بِاللَّه». چرا موقع قرآن خواندن؟! او (شیطان) در تمام کارهای خیر ما طمع دارد و آتش خیر خود را آماده کرده است که هر خیری ما انجام میدهیم او بسوزاند. تا ما باشیم خیر ما شر است و در طعمهی آتش شیطان قرار میگیرد و خاکستر میشود. امّا اگر عمل کردید و عامل را ندیدید و عمل را هم ندیدید، خدا را دیدید، «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ».[۲۹]
هدیهی خداوند به انسان
واقعاً وقتی نماز میخوانیم باید از خدا بخواهیم که در نماز احساس کنیم این نماز سفرهی خدا است، من چیزی به خدا نمیدهم، چیزی ندارم که به خدا بدهم. خدا میشود یک نماز بدهی؟! تاکنون به خدا نماز دادید یا نماز از خدا گرفتید؟ اگر حالت شما این بوده است که شما دارید به خدا نماز میدهید معلوم است که از بیخ و بن بیرون هستید. ولی اگر حالت شما این بوده است که خدایا از بیرون هم به من نماز دادی، خدایا من هم مهمان تو بودم، خدایا تو از دل من پذیرایی کردی! زیارتهای ما هم همینطور است. وقتی زیارت میروید شما دارید به امام رضا چیزی میدهید یا امام رضا آقایی کرده است شما را آنجا برده است! دارید از امام رضا چیزی میگیرید یا دارید به امام رضا چیزی میدهید! طلبکار هستید یا بدهکار هستید. کاری داشتید مزد میگیرید؟ واقعاً کاری کردید که مزد طلب داشته باشید. شما چه کاره هستید که کاری داشته باشید؟ چه چیزی برای شما است که بتوانید برای خدا کاری کنید؟ مگر این زبانی که بلبل زبانی میکنید شما کسب کردید؟ مگر معلوماتی که دارید خود شما کسب کردید؟
تحصیل علم زیر سایهی نعمات خداوند
اگر خدا یک لحظه بخواهد خود را نشان دهد و حافظهی شما را پاک کند شما میتوانید حرف بزنید. حرف معلول پر بودن حافظه است. انسان اگر حافظه را پاک کند لال میشود. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»[۳۰] از طریق گوش و از طریق چشم انسان معلومات کسب میکند و این معلومات برای ما حرف میسازد. اگر ما مفهومی در باطن خود نداشته باشیم که نمیتوانیم حرف بزنیم! این یک یا دو سالی که بچّه در دامن مادر است مرتّب دارد میگیرد و دارد بایگانی خود را پر میکند. بعد به حرف در میآید. چرا از اوّل نمیتواند حرف بزند. چیزی ندارد که حرف بزند. «أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»[۳۱] چون معلومات ندارد حرف ندارد. این «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»[۳۲] وقتی خدای متعال کسی را کر و کور کرد قهرا لال است، زبان بسته است، چون معلوماتی ندارد. این معلومات را چه کسی داده است؟ چه کسی نگه داشته است؟ چه کسی به زبان ما میآورد؟ «المُلهِمُ المُبتَدِعُ القَدیمُ حقٌّ عَلیمٌ مَنُّهُ عَظیمٌ»[۳۳] او ملهم است، او معلّم است، او خالق است، ما چه چیزی داریم؟! اگر انسان کمی در مورد اینها تأمّل کند آن وقت خود را در دامن غیب میبیند، ملائکه حفاظت آدم را به عهده میگیرند، دم مرگ هم خود را نشان میدهد و میگویند «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَه».[۳۴]
منهای ارتباط با غیب آن هم ارتباط دائم، این اشراف به شیطان دائم است. در اثر شش هزار سال عبادت چه قدرتی پیدا کرده است! چه بسطی پیدا کرده است! آدم اعجاب میکند، معصوم نیست، پیغمبر نیست، امام نیست، شیطان است، ولی چون کاری کرده است ثمر آن را در همین جا نشان میدهد و دارد خود را و همه را بدبخت میکند. در این شش هزار سال عبادت او یک چیزی بر سر او آمده است، واقعیّت است. غافل نباشیم، به خدا پناه ببریم. بُعد حسّی ما کافی نیست، ما با موجوداتی که ما را میبیند و ما آنها را نمیبینیم مَصاف دهیم. هم در برابر نفس خود و هم در برابر شیطان و جنود او هیچ راهی جز اینکه همیشه در سنگر بیچارگی به خدا پناه ببریم و همهی امور خود را به خدا ارتباط دهیم راه دیگری برای ما نمانده است.
رحلت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم
ماه جمادی رسید. شکایت خود را به پدر میکرد. پدر دیگر ناتوان شدم، دیگر کم آوردم. کار من به جایی رسیده است که دیگر دارند به من زخم زبان میزنند، من را شماتت میکنند. نمیدانم امیر المؤمنین علیه السّلام چه خاطراتی از او دارد. میگفت فاطمه جان بعد از تو شبها نمیخوابم. امّا «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ»[۳۵] دیگر غم در دل من خانه کرده است. خیمه زده است، دیگر دل من خلاصی ندارد. برای عبادت بی بی میآمدند. امّ سلمه آمد، بیبی جان دختر پیغمبر در چه حالی هستی؟ جواب داد «بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرَب»[۳۶] هم درد دارم و هم غم دارم.
محمود بن لبید میگوید من از کنار قبرستان احد عبور میکردم دیدم حضرت زهرا کنار قبر حضرت حمزه نشسته است. آن چنان شیون میکرد، آنچنان ناله میکرد، آنچنان ناله میکرد، آنچنان زجّه میزد که گویا سنگهای صخره را آب میکرد. جلو رفتم، عرضه داشتم دختر پیغمبر «قَدْ وَ اللَّهِ قَطَعْتِ نِیَاطَ قَلْبِی»[۳۷] این چه ناله کردنی است؟ فرمود: به من حق بدهید. «أُصِبْتُ بِخَیْرِ الْآبَاءِ» نمیدانی چه پدری را از دست دادم. این قداست و عرشی بودن حضرت زهرا سلام الله علیها بود. ما یک جا نداریم که به امیر المؤمنین علیه السّلام گفته باشد بازوی من درد دارد! آنقدر نگفت تا شبی که علی او را غسل داد. کوه صبر آتش فشان شد، دریای تحمّل طوفانی شد.
امان از دل زینب سلام الله علیها! امام صادق علیه السّلام فرمودند: هر وقت مشکل پیدا کردید به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پناه ببرید. من نمیدانم که زینب سلام الله علیها چه دید که رو کرد: «یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ»[۳۸] عضو سالمی ندارد، قطعه قطعه است، بدن متلاشی است، مقطّع الاعضاء است. بی بی دید این بدن برهنه است «مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاء».
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی مائده، آیه ۱۰۵٫
[۳]– سورهی اعراف، آیه ۲۵٫
[۴]– همان ، آیه ۱۶٫
[۵]– همان، آیه ۱۷٫
[۶]– سفینه البحار، ج ۲، ص ۲۶۸٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۳٫
[۸]– هزار و یک کلمه، ج ۲، ص ۸۲٫
[۹]– من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۹۵٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیات ۱۸ و ۱۷۱٫
[۱۱]– سورهی إسراء، آیه ۳۶٫
[۱۲]– سورهی نور، آیه ۲۴٫
[۱۳]– سورهی فصلت، آیه ۲۱٫
[۱۴]– سورهی الحاقه، آیه ۱۹٫
[۱۵]– همان، آیات ۲۵ و ۲۶٫
[۱۶]– همان، آیه ۲۵٫
[۱۷]– همان، آیه ۲۷٫
[۱۸]– سورهی اعراف، آیه ۲۷٫
[۱۹]– سورهی فاطر، آیه ۸٫
[۲۰]– سورهی کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴٫
[۲۱]– سورهی احزاب، آیه ۴۱٫
[۲۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۹۱٫
[۲۳]– سورهی احزاب، آیه ۲۱٫
[۲۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۱۲۳٫
[۲۵]– سورهی آل عمران، آیه ۱۹۱٫
[۲۶]– سورهی ق، آیه ۱۶٫
[۲۷]– سورهی بقره، آیه ۳٫
[۲۸]– سورهی انفطار، آیه ۱۰٫
[۲۹]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۳۰]– سورهی بقره، آیه ۱۸ و ۱۷۱٫
[۳۱]– سورهی نحل؛ آیه ۷۸٫
[۳۲]– سورهی بقره، آیه ۱۸ و ۱۷۱٫
[۳۳]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ۱۹، ص ۳۰۰٫
[۳۴]– سورهی فصلت، آیه ۳۱٫
[۳۵]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۲۰٫
[۳۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۳، ص ۱۵۶٫
[۳۷]– همان، ج ۳۶، ص ۳۵۳٫
[۳۸]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۱۳۳٫
پاسخ دهید