جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أروَاحُنَا فِدَاهُ و رَزَقنَا اللهُ رِضَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجْمَعینَ».
خلقت انسان و توجّه دائمی به او
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ * إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ * ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ».[۲]
آیات نورانی که در این محفل تلاوت شد آیات معرفتی است، آیات عرفانی است و آیات تکان دهنده و هشدارهای عظیمی است. ابتدائاً پروردگار متعال خالقیّت خود را متذکّر میشوند که ما انسان را آفریدیم. انسان همین جمله را بداند که خالق دارد، خالق هم خالقی نیست که خلق فرموده باشد بعد رابطهی مخلوق با او قطع شده باشد؛ بلکه خلقت او دائمی است، مستمر است و همهی مخلوقات در هر آنی مخلوق خدا هستند.
«یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ».[۳] این سؤال اعمّ از سؤال تکوینی و زبانی و ذهنی است. آن که در آسمان و آن که در زمین است دائماً فقیر و سائل است، «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». این سؤال با همهی وجود است، کمون انسان، سرّ انسان، برزخ انسان، طبیعت بشر، جسم او، جان او، عقل او، احساس او، همه هیچ هستند. قوام آنها به عطای حق است. هر لحظه خدای وهّاب موهبت خود، عطای خود را قطع کند موجود نابود است.
انسان اگر بداند خدا دائم الفضل است، عطای خدای هم براساس فضل است نه براساس استحقاق ما، هیچ موجودی، هیچ مخلوقی، هیچ کسی، هیچ طلبی از خدا ندارد. بدبختی شیطان، خباثت ذاتی و ظلمت وجودی او بود، فکر میکرد که خدا را بدهکار خود کرده شش هزار سال شب و روز عبادت کرده است. توهّمی هم که در مورد امتیاز وجود عینی خود بر آدم داشت در ابعاد مختلف خطا بود. هم قیاسی که به عمل آورد و… امروز روشنفکران مادیگرای ما اتباع شیطان هستند، به خود حق میدهند با قصور فهم خود و عدم احاطهی خود به واقعیّات عالم قیاس کنند و با تحلیلهای ناقص خود در برابر احکام شرع اظهار نظر کنند. یکی از این بدبختها مدّتی قبل در برابر قرآن موضع گرفت، حالا هم در برابر گریهی بر حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام حملات خود را شروع کرده است.
اینها عکس العمل است، بحمدالله این حرکت ۲۰ میلیونی، این توسعهی ارتباط عاطفی فطرتهای پاک در اقطار عالم نسبت به حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام که دین خدا را بیمه میکند، زمینهی پذیرش آن کسی است که بنا است بیاید خونخواه خون امام حسین علیه السّلام شود. آنها از این ناراحت هستند، حاکمیّت خود را نمیتوانند قبول کنند، نمیتوانند تسلیم محض باشند چنان که تسلیم شیطان هستند. کسی که اسیر هوی است نمیتواند بندهی خدا باشد، در میان هواها و هوسها خطرناکترین حبّ جاه است. «آخَرُ مَا یَخرُجُ مِن رُءوسِ الصِّدِّیقین حُبُّ الرِئَاسَه».[۴]
شما جوانهای صالح، سالم، خداجو و حق طلب، حواس شما باشد.
کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ کانجا همه آفتست و اینجا همه رنگ
این رنگ و بانگ را کنار بگذارید، همیشه دغدغهی خدا داشته باشید.
نسخهی امام صادق علیه السّلام برای سیر و سلوک
«وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ».[۵] نسخهی سلوکی توحیدی وجود نازنین رئیس حوزههای علمیه و رئیس علمای عالم، حضرت امام جعفر صادق علیه الصّلاه و السّلام به عُنوان بصری که یک برنامهی نه ضلعی را ارائه فرمودند، یکی از نسخهها این بود. عبد خود را مالک نبیند، «العَبد وَ مَا فِی یَدِهِ لِمَولاه».[۶] ما اگر عابد خیلی خوب هم باشیم تمام شب و روز ما هم به عبادت بگذرد هم خود ما مخلوق و مملوک هستیم هم خدا عبادت ما را خلق میکند. به ما توفیق داد، او به ذهن ما القاء کرد، او الهام کرد، دستورات عبودی را پیغمبرها از جانب او آوردند، به ما نحوهی مناجات، عبادتهای دلانگیز را… ما که بلد نبودیم ابتکار کنیم، چه ظاهر نماز، چه باطن نماز، چه اسرار نماز، چه عمق نماز، یک معجونی است که فوق عقل بشر است.
خدا نماز را به ما عطا فرموده، نماز به این کیفیت از گنجینههای اسرار او است. معلوم نیست نماز امّتهای پیش همین نمازی بوده که ما به این زیبایی داریم. مقدّمات نماز، مقارنات نماز، فرایض نماز، نوافل نماز. مرحوم شهید اعلی الله مقامه در ارتباط با نماز دو کتاب دارند؛ یکی أَلفیه است یکی نَفلیه است. هزار مسئلهی واجب و سه هزار مسئلهی مستحب در مورد نماز. اینکه در روایت دارد نماز چهار هزار حد دارد؛ این خیلی پیامهای عجیبی دارد، چه بسا چهار هزار زنجیر انسان را گرفتار کرده و انسان را محدود کرده، انسان محدود و محبوس به تعلّقات و هواها و هوسها است. چیزی که همهی این زنجیرها را باز میکند نماز است.
نماز پر و بال بشر را آزاد میکند و توان پرواز به او میدهد، زمینهی عروج به او میدهد، «الصَّلَاهُ مِعرَاجُ المُؤمن».[۷] یکی از وجوه آن همین ظواهر شرعی نماز است که هزار واجب و سه هزار نَفل داشته باشد. اسرار نماز برای ما قابل احصاء نیست، چون نماز دیدار خدا است. وقتی «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاه» گفته میشد وجود مبارک معصوم میگفتند: «قَد قَامَتِ الزِّیَارَه». نماز لقاء الله است، نماز تماشای جمال و جلال خدا است. جلوههای جمال خدا قابل احصاء نیست. انسان با نماز…
با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
این ابصاری که در مناجات شعبانیّهی رئیس عاشقان و عارفان اوّلین و آخرین بعد از رسول خدا آمده است، حضرت امیر علیه السّلام میفرمایند: «وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ».[۸] برای دیدن هر صفتی از صفات الهی، هر اسمی از اسماء حق تعالی، هر جلوهای از جلوههای خدا یک چشم باطن، یک چشم سِرّ لازم است. هر سرّی که برای انسان پردهبرداری میشود انسان یک چشمی باز میکند، یک نور جدید با یک دید جدید است. چشمهای قبلی توان دیدن را نداشت، و الّا فیّاض در افاضهی فیض خود بخلی ندارد.
امّا ما از ضعف به سوی کمال داریم حرکت میکنیم، همینطور که با چشم سر انسان نمیتواند معنا را ببیند، معنویت را ببیند، چشم سِرّ هم مقول به تشکیک است، انسان را آرام آرام میبرند و به اسرار دست پیدا میکند. مرحوم آیت الله شیخ محمّد تقی آملی، رضوان خدا بر ایشان باد، از شاگردان مرحوم میرزا علی آقای قاضی رضوان الله تعالی علیه که در همین تهران هم بودند. امروز دیگر تهران خالی است و ما از کرم خدا امید داریم که در میان شما کسانی باشند جای آنها را پر کنند. عالمان عارف، زاهد، رهیافته، متخلّق که امام زمان عجّل الله تعالی فرجه به آنها مباهات کند بگوید ما اینها را داریم.
همّت بلند دارید، کمر همّت ببندید، خدا عطش ببیند به شما نگاه میکند و شما را میبرد. این بزرگوار از مرحوم آیت الحق، میرزا علی آقای قاضی نسخهای خواسته بودند تا به محضر امام زمان عجّل الله تعالی فرجه تشرّف پیدا کنند. آن بزرگوار هم برنامهای را داده بودند، برای مرحوم آقای آملی با اجرای این برنامه تشرّف پیش آمده بود. ولی هر چه حضرت نزدیک میشد فشار بر آقای آملی بیشتر میشده، به گونهای که دیگر تاب و توان را از دست داده بود. به حضرت التماس کرده بود آقا دیگر جلو نیایید، توان ندارم. ابتدا ظرفیّت نیست، توان نیست، تحمّل نیست، ولی اگر انسان در مسیر باشد آنها ظرفیّت را هم میدهند.
«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا».[۹] یک جلوهی ضعیفی از حضرت بود، هر کسی به اندازهی خود امام زمان عجّل الله تعالی فرجه را میبیند، نه آن حدّی که حضرت هست. پاکان ما، نیکان ما، صالحان ما، در آنجایی که امام زمان عجّل الله تعالی فرجه هستند نمیتوانند بروند، امّا در این حد از پاکی و صفا که انسان دارد در این حد امام زمان در وجود او تجلّی میکند. امّا اگر اهل صبر بود خدا به او شرح صدر میدهد، «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری». شرح صدر آمد تحمّل جلوههای عظیم، تحمّل قول ثقیل آسان میشود، «إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً».[۱۰] انسان هم قدرت دریافت، ظرفیّت دریافت تجلیات الهی را پیدا میکند، هم رازدار میشود، آنچه به دست آورد پشت ویترین نمیگذارد، مقدّمات جاه و جلال دنیوی قرار نمیدهد. از بروز آن رنج میبرد، از افشای آن ناراحت میشود، حالت سرّی خدای متعال به او میدهد به اینجا میرسد.
تعلّق همه چیز به خدا
خدای متعال خالق است و چون خالق است… خالق مطلق است، «خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ»[۱۱] است، بنابراین عبادتهای ما هم که مخلوق است، هر چیزی که شیء است ساختهی خدا است، خلق خدا است، آفریدهی خدا است. اگر این حق است پس هیچ کس چیزی ندارد، اگر هیچ ندارد هیچ وقت نمیتواند از خدا طلب داشته باشد. یعنی نمیتواند به عنوان طلبکار از خدا چیزی بخواهد. تمام دادههای خدای متعال ابتدایی است، عکس العملی نیست، معامله نیست. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسان»،[۱۲] ما انسان را آفریدیم، «وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»، چون خود ما آفریدیم از چیزهایی که نفس بشر را وسوسه میکند خبر داریم. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ». اگر خدا داریم خدا از هر وسواسی به تو نزدیک است، چرا خود را در دامن شیطان انداختهای؟ چرا گرفتار او شدهای؟ چرا خدا را از یاد بردهای؟ من که از او نزدیکتر هستم. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ».
خود من نزدیکترین هستم، جان تو، در همهی سلولهای بدن تو. قوام وجود تو به جان تو است، امّا قوام جان تو به من است. یک پرتوی از اسماء من جان تو شده، ریشهی آن در اسماء من است، در صفات من است، اصل آن، فرع آن، ظاهر آن، باطن آن، در دست من است. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ».[۱۳] اگر کسی به این حقیقت دست یافت میداند که اگر خدای متعال ما را دعوت به معامله کرده این سفرهی خاصّی است، پروردگار متعال خواسته که به ما نمایندگی بدهد مال او را بفروشیم، به خود او هم بفروشیم. ما که مالک نیستیم، اگر ملک مالکی را بدون اذن بیع کردیم بیع فضولی است، تا اجازه داده نشود بیع باطل است. مال کلّاً مال الله است، «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»،[۱۴] او خالق همه چیز است، بنابراین مالک همه چیز است. در خلقت و مالکیّت ارادهی مملوک نافذ نیست، اگر بردهای بدون اذن مولای خود معاملهای کند معامله باطل است. اگر درآمدی داشته باشد نمیتواند مالک شود چون مالکیّت او فرع بر مالکیّت مولا است. وقتی خود او مملوک دیگری است کار او به طریق اولی مملوک دیگری خواهد بود.
ولی خدا اینجا را مکتب خانه قرار داده، وادی تربیت قرار داده، خواسته ما را تشویق کند، دل ما را ببرد، از دارایی خود صلاح دیده که در اختیار ما قرار بدهد. گرچه ما ذاتاً نمیتوانیم مالک شویم، فقر ما فقر عَرَضی و ماهوی نیست، هویّت ما فقر است، «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ».[۱۵] او ذاتاً غنی است ما هم ذاتاً فقیر هستیم. وقتی گوهر وجود ما فقر است هیچ وقت نمیتوانیم غنا پیدا کنیم، هیچ وقت نمیتوانیم مالک شویم.
ولی اگر خود مالک اعتبار کرد و به ما نمایندگی داد آن وقت میگوید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ»،[۱۶] برای تو نیست برای من است، ولی اگر مؤمن باشی من یک ارزش و اعتباری به تو میدهم خود من خریدار تو میشوم. برای من است، ولی میخواهم ارادهی تو، آزادی تو، تجلّی کند، با اراده آنچه به تو دادهام به من بدهی. یک معامله، اگر به من بدهی مقدّمهی این است که من چیزهای بهتری به تو بدهم. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ».
این برای اوساط مؤمنین است که با خدای متعال معامله میکنند، بازار آنها جبهه است، جبهه هم جبههی جنگ سرد تنها نیست. اساساً زندگی جبهه است، از ابتدای تکلیف تا پایان عمر ما دشمن داریم، «نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ». این وسوسهگرها همیشه در کنار ما هستند، میخواهند ایمان ما را غارت کنند. ایمان که نداشتیم خدا خریدار ما نیست، به ما نمایندگی نمیدهد که مال او را به خودش برگردانیم، به هیچ وجه. خدا فقط با مؤمن معامله میکند، ایمان کسی مخدوش باشد، ایمان او ایمان نباشد، خدا از او چیزی نمیخرد.
دستور به مجاهدهی در راه خدا
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»، خدا میخواهد این مال و این جان ناپایدار شما را رنگ بقا بدهد، بازار آن هم جبهه است. باید به آنجا بروید قتال کنید، «یَقتُلون و یُقتَلون». خدای متعال الجنَّه را در جبهه میدهد، کسی رزمنده نباشد، مجاهد نباشد، از خود بیرون نیامده باشد، مهاجر نباشد، معاملهی با خدا ندارد. معاملهی با خدا این است که به خود پشت کنی، رو به خدا ببری، دارایی خود را به خدا بدهی.
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».[۱۷] ای بزرگان و بزرگواران، لطیفتر از این آیات، شیرینتر از این سخنها، جایی پیدا میکنید؟ خود خدا میگوید من مشتری تو هستم، من سر بازار ایستادهام تو را بخرم، دارید چه کار میکنید؟ چه کسی را پیدا کردهاید بهتر از خدا به شما سود بدهد؟ در کجای عالم چنین مهربانی که نیازی ندارد، سودی که میخواهد بدهد در مقابل دارایی شما نیست، مِلک خود او بود در اختیار شما است سراغ دارید؟ ولی میگوید به من سالم برگردان، عمر تو که میگذرد، نمیتوانی نگه داری، حیف است که این را بیجهت از دست بدهی. تو را به اینجا آوردهام معامله کنی، این سرمایه را دادهام که برای همیشه برای خود زندگی بسازی، زندگی شما یک روز و دو روز نیست. شما موجود ابدی هستید، بنا نیست زندگی شما در یک جایی تقطیع شود شما از آن به بعد نباشید.
زندگی شما پایان ندارد، آمدهاید خود را ابدی بسازید. ابدیّت شما هم وقتی تأمین میشود که من شما را تحویل بگیرم، دارایی شما را قبول داشته باشم خودم بگیرم. اگر کشته شدید که شدهاید، اگر نه در جنگ سخت این مراحل هست، در جنگ نرم هم مهاجر الی الله باشید. زرق و برق حواس شما را پرت نکند، مقصد شما خدا است، هر قدمی حواس شما از خدا پرت شد حرکت شما کند میشود، دیر به خدا میرسید. این مقطع از عمر شما که با یاد خدا سپری نشده از دست شما رفته است، تلف شده است. مغبون هستی اگر ملعون نباشی. «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ ُ الْمَوْتُ».[۱۸] إنشاءالله جمعی از شما بزرگواران مهاجر الی الله هستید.
جلوهی تامّ خدا در کربلا است، تجلّی اعظم آنجا است. لذا دل کربلایی همین که به هوای کربلا او را از خانه بیرون میکند تا به منزل خود برگردد، این مقطع برای خود او نیست تا روز قیامت خدا بپرسد این قسمت عمر خود را چه کردی. این قسمت برای امام حسین علیه السّلام است، حقیقت هجرت این است. این دل تو بود که از اینجا رفت، اگر دل نرفته باشد رفتن جسم خیلی اثری ندارد. هجرت الی الله «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ ُ الْمَوْتُ». این موت موتِ بیرونی نیست. «موتوا قَبلَ أَن تَموتوا»،[۱۹] هجرت شما باید شما را تسلیم کند، میّت دیگر اختیاری از خود ندارد، خود را بمیرانید، به لقاء الهی برسید. تا شما کارهای هستید کارهای نیستید. «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ… مِلْکاً».[۲۰] دوم «لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً»، سوم «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ»، همهی دغدغهی او در تمام شب و روز این است که خدا از من چه میخواهد؟ خدا چه چیزهایی را بر من حرام کرده است؟ علی الدّوام فکر او اینجا است که نکند غفلت کنم، کاری کنم از چشم خدا ساقط شوم، دیگر با من معامله نکند، دیگر من را رها کند، بیارزش شوم گرگها من را ببرند.
ملاحظات زیارت ائمّه علیهم السّلام
لذا این زیارت اربعین ویژگیهای خاصّ خود را دارد، از لحظهای که از منزل خداحافظی میکنید مهمان امام حسین علیه السّلام باشید، یعنی صاحب خانهی شما امام حسین باشد. خانهی دل خود را به سیّد الشّهداء علیه السّلام بدهید، هر کس غیر از حسین است از دل جارو کنید و بیرون کنید. مهاجر الی الله باشید. در حرم حضرت امام رضا علیه السّلام به حضرت رضا خطاب نمیکنید، به خدا خطاب میکنید، میگویید: «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی».[۲۱] حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در این جهت که دل را آب میکند و انسان را به موت اختیاری میرساند قویترین جاذبهها را خدا در وجود امام حسین و در حرم سیّد الشّهداء قرار داده است.
لذا از ابتدا حواس شما باشد نکند در این مسیر هم شیطان هجرت شما را قطع کند. قطّاع الطّریق داریم، سفر مرنج و مرنجان است، سفر عبودیّت است، سفر عرفان است، سفر عشق است، نکند حواس شما پرت شود. از ابتدا تا انتها فرماندهی شما امام حسین علیه السّلام باشد، شما فرمانبر باشید، عاشق باشید، پروانه باشید، خود را نبینید. بسوزید تا إنشاءالله آنجا آب شده باشید، وقتی برمیگردید دیگر شما نیستید که برمیگردید، امام حسین است که دارد برمیگردد. میتوانید رنگ امام حسین علیه السّلام را بگیرید؟ میتوانید غلام امام حسین باشید؟ میتوانید به جایی برسید امام حسین صورت به صورت شما بگذارد؟ میتوانید بوی امام حسین را با خود بیاورید، خوی امام حسین علیه السّلام را با خود بیاورید؟
ذکر مصیبت امام حسین علیه السّلام
روضهای که حضرت زینب سلام الله علیها کنار بدن بیسر خوانده… برای جدّ خود رسول الله روضهخوان شد، ولی صدای او به ما هم میرسد. «یَا مُحَمَّدَاه… هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ».[۲۲] مرمّل میدانید چیست؟ سراسر بدن خون بود، کفن امام حسین خون او بود، امّا باد میزد این ریگهای بیابان را آورده بود، روی بدن خونین را ریگهای کربلا گرفته بود. «مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ… مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ»، او را غارت کردند، لباسهای او را بردند، او را برهنه کردند، او را عریان کردند. «مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا»، معنی جَزّ را خوب تصوّر کردید.
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی ق، آیات ۱۶ تا ۱۸٫
[۳]– سورهی الرّحمن، آیه ۲۹٫
[۴]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲، ص ۱۸۱٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱، ص ۲۲۵٫
[۶]– شرح الکافی-الأصول و الروضه (للمولى صالح المازندرانی)، ج ۴، ص ۱۸۹٫
[۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۹، ص ۳۰۳٫
[۸]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۹٫
[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۹۵٫
[۱۰]– سورهی مزمل، آیه ۵٫
[۱۱]– سورهی انعام، آیه ۱۰۲٫
[۱۲]– سورهی انسان، آیه ۲٫
[۱۳]– سورهی حدید، آیه ۳٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۱۰۷٫
[۱۵]– سورهی فاطر، آیه ۱۵٫
[۱۶]– سورهی توبه، آیه ۱۱۰٫
[۱۷]– سورهی نساء، آیه ۱۰۰٫
[۱۸]– همان.
[۱۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۶، ص ۳۱۷٫
[۲۰]– همان، ج ۱، ص ۲۵۵٫
[۲۱]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۵۴۶٫
[۲۲]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، ص ۱۳۳٫
پاسخ دهید