جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز یکشنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- تبریک ایّام ماه ولایت
- هدف از ارسال انبیاء علیهم السّلام
- عشق پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خدای متعال
- صبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در برابر منافقین
- دانش پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
- مقام قرب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خدا
- رشادت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
- پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، بهترین الگوی علما
- نتیجهی مبارزه با نفس
- یاد خدا و تأثیر آن
- معامله با خدا در زندگی و آثار آن
- کسب معرفت و فقاهت در دین و آثار آن
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ جَعَلَنَا اللهُ فِدَاهُ و رَزَقنَا اللهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجْمَعینَ».
تبریک ایّام ماه ولایت
در ایّام نورانی ماه ولایت، ماه تجلّی امامت امیر المؤمنین و ائمّهی هدی علیهم السّلام، ماه بیعت با امام، ماه تجلّی فضائل آل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ماه عبور از همهی موانع و رسیدن به عرفان و عرفه و معرفت کامل است. جمع حاضر هم علما و اساتید هستید، جویندگان راه وصال و تشنگان جمال راه دوست هستید و هم جمعی از عزیزان ما از فاطمیون و زینبیون به ما افتخار دادند و در آستانهی سفر به منطقهی دفاع از حرم و حریم عصمت و طهارت و کمک به مقاومت در این محفل حضور پیدا کردهاند.
هدف از ارسال انبیاء علیهم السّلام
نکاتی را در این فضا با استمداد از عنایت و هدایتهای ذات ربوبی و توجّهات امام زمان ارواحنا فداه تذکّراً به خودم عرض میکنم شاید برای دوستان هم مفید قرار بگیرد. خداوند و عزّت، عالم را براساس عشق و محبّت آفریده است. عالم با جذبهها رو به کمال است. دانهای که در دل خاک است استعدادی دارد که فشارها این استعداد را باز میکند و راه میاندازد امّا یک مقصد دارد، یک نیروی نامرئی، این انرژی، این قوه، این امکانی که در وجود یک دانه قرار دارد را جهت میدهد و آن را به سوی مقصد میبرد. تا زمانی که مقصدی نباشد، مقصودی نباشد، جذبهای از آن سو نباشد، کوشش، حرکت، بالندگی یا پیش نمیآید یا به هدف نمیرسد، در مسیر قرار نمیگیرد. این حرکت عمومی عالم است. خدای متعال فرمود: «خلقت الأشیاء لک و خلقتک لنفسی» که در جمع، عالم برای خدا و به سوی خدا است. «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ»،[۲] به اینکه خدای متعال، پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را آفریده است، انبیاء، یکی بعد از دیگری به طور متواتر، تترا آمدهاند و هیچگاه نبوده است که زمین از نماینده و خلیفهی خدا و از انسان کامل خالی باشد. این برای دلبری است، خدای متعال خود را در عالم در هر موجودی نشان داده است تا این موجود که اسمش انسان است عاشق بشود و عشق او جهت پیدا کند و عشق او حرام نشود و به چیزی عاشق بشود که غافل نباشد. بر این اساس، خدای متعال، انبیاء را مظهر صفات جمال و جلال خود قرار داد. تمامی سفرای الهی، انبیاء و اوصیاء، خصوصاً خاتَم و خاتِم آنها و اوصیاء انبیاء، خاصّه سیّد اوصیاء، علیّ مرتضی و ائمّهی هدی علیهم السّلام اسم اعظم خدا هستند، مظهریت تام دارند و آنچه ما در دعای شریف سحر و چند نمونهی دیگر در این ماه ذی حجّه هم داشتیم، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِیلٌ … اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ کَمَالِکَ بِأَکْمَلِهِ وَ کُلُّ کَمَالِکَ کَامِلٌ»[۳]. این عطش هستی مطلق است، ما فقر محض هستیم، نیستیم، ما هیچ نیستیم، دنبال «همه هستی» هستیم که هم بهاء باشد، هم نور باشد، هم جمال باشد، هم کمال باشد و عشق به این زیباییها در نهاد ما قرار داده شده است و برای اینکه این کلاس دایر بشود، خدای متعال هم الگو فرستاده است و هم برای ما معلّم قرار داده است و هم زمینه و جبههی خود را ارائه فرموده است.
عشق پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خدای متعال
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»[۴]. وجود نازنین پیامبر ما، اسوه و مقتدای ما است. پیغمبر ما، پیغمبر عشق است، پیغمبر هم «قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا»،[۵] وجود نازنین پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در بیتابی برای ابتهاج محض حضرت حق تا آنجا پیش میرود که خدا با رأفت خود به پیغمبرش آرامش میدهد؛ «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»،[۶] حبیب من، اینطور بیقراری نکن، اینقدر خودت را به زحمت نینداز. بحمد الله همهی شما اهل مطالعه هستید. این نازنین وجود گاهی شبها برای عبادت روی پا میایستاد، میخواست برای محبوب و معشوق خود رنج بکشد. پاهای مبارک او ورم کرده بود. پیغمبر خدا میگوید یک مقدار آرام باش، چه خبر! یک مقدار خودت را کنترل کن. و هم در جبههی صبر فرمود: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ»،[۷] چه تحمّلی، چه ظرفیتی! ما فکر میکنیم که چون به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سنگ میزدند، بر سر او آتش میریختند، کنار بیت برای عبادت رفته بود که شکمبهی گوسفند را آوردند و این قاذورات را بر بدن و لباس پیغمبر ریختند. در مسیر عبور او خار میریختند. در طائف با سنگ از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم استقبال کردند و با ناسزا و ضرب و جرح او را بدرقه کردند. ولی این حد مخصوص است، پایینترین درجهی ایذاء است که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را تحمّل میکرد.
صبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در برابر منافقین
منافقینی که در اطراف پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند، نفوذیهایی که در داخل خانهی پیغمبر بودند. این تحمّل بسیار زیادی میخواهد که کسی این مسئله را بروز ندهد و با آنها کار کند، اینها را تحمّل کند تا اینکه پلی باشد که آیندگان بیایند و به علم و معرفت برسند. اینکه ظرفیت وجود نازنین پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در عالم مثل اعلی است، «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»،[۸] خدا برای پیغمبر، مثل نیافریده است، همینطور که قرآن، مثل ندارد و همهی قرآن جمع بشوند تا مثلی برای قرآن بیاورند و نمیتوانند، برای پیغمبر هم نمیتوان مثل پیدا کرد. وجود مبارک پیغمبر خدا اوّل مَا خَلَق است و آنچه در عالم امکان از مُلک و ملکوت آفریده شده است، همه از رشحات وجود پیغمبر است، همهی این مجموعه، نمیاز یم وجود نازنین پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است. چنین وجود بیکرانی در این عالم بگنجد فکر میکنید اذیّتی بالاتر از این وجود دارد؟ یک عالِم در جاهل ضایع بشود این خیلی بالاتر از این است که یک عالِم را کتک بزنند. دریای علم است و به اینجا آمده ولی کسی از او استفاده نمیکند، او را درک نمیکند.
ابعاد مظلومیت پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در عالم بسیار گسترده است، پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هنوز هم مظلوم است و مورد اذیّت قرار میگیرد. «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ»،[۹] لذا «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلاً»،[۱۰] صبر پیغمبر هم صبر جمیل بود. صبر جمیل یعنی شکوهای نداشت. یعقوب پیغمبر علیه السّلام «إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنی إِلَى اللَّهِ»،[۱۱] امّا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شکوهای ندارد، به آنچه برای او پیش آمده است راضی است؛ صبر پیغمبر، صبر عظیم.
دانش پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
همین پیغمبر صبر، دارای علمی است که علی، امیر المؤمنین علیه السّلام یکی از شاگردان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که در کرسی «سَلونِی» نشسته است و میگوید: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[۱۲]. یکی از جلوههای وجود پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، امیر المؤمنین علیه السّلام است که باب علم است، «أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»،[۱۳] پیغمبر، پیغمبر علم است، پیغمبر دانش است، پیغمبر حکمت است، پیغمبر فقه است، پیغمبر اخلاق است، پیغمبر معارف توحیدی است، پیامآور اسرار است.
مقام قرب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خدا
همین پیغمبر عاشق بیدار دل شب زندهدار پا ورم کردهی در راه عشق به خدا و همین پیغمبری که قرآن او «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ»،[۱۴] است و ظرف این تبیان کلّ شیء، وجودی است که مشرف بر کلّ شیء است، پیغمبر ما است. و همین وجود نازنینی که بر همهی اشیاء دارد و نسخهی لوح محفوظ است و تمام قرآن کریم است، حقیقت قرآن است، هویت قرآن است. جبرئیل به خدا نزدیکتر از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نبود که وحی را از خدا بگیرد و بر قلب پیغمبر نازل کند. اوّل ما خَلَق خود پیغمبر است، از خود او میگیرد و به خود او میدهد. اینها جزء اسرار عالم است. احاطهی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ملائکه است. همهی ملائکه، محاط وجود پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند.
رشادت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
همین پیغمبر با همین عظمتی که دارد «جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ»،[۱۵] آنقدر تحمّل دارد، آنقدر در عوالم وجود تنزّل پیدا کرده است که میآید و با یک کافر نجس، مصاف میدهد او کجا و پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم کجا؟! ولی جنگ میکرد، پیغمبر، پیغمبر سیف بود، مأمور به سیف بود، مأمور به جهاد بود، نه در یک جنگ، نزدیک به ۳۰ جنگ! خود پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمانده جبهه بوده است و وجود نازنین امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: هر وقت که تنور جنگ داغ میشد و ما تحت فشار قرار میگرفتیم، «إلتجأنا إلی رسول الله» (در منبعی یافت نشد) به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پناه میبردیم و او از همهی ما به دشمن نزدیکتر بود. این ابعاد وجودی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است که در مورد شما فرموده است «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی»،[۱۶] عرض کردند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ؟»، فرمود: «الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی»، باید خلیفهی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم باشید، پیغمبر، پیغمبر گوشهی مدرسه نیست، پیغمبر، پیغمبر جبهه است.
پیغمبر، پیغمبری است که قوت و غذای خود را به فقرا میدهد و از گرسنگی سنگ به شکم مبارک خود میکند. پیغمبری که هیچگاه در زندگی خود سیر، غذا نخورد و شما وارثان چنین پیغمبری هستید، «الْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ الْأَنْبِیَاءِ»[۱۷].
پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، بهترین الگوی علما
«اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی»،[۱۸] او اسوهی ما است، هم اسوه است و عینیت دین ما است، آیینهی جمال خدا است که دل ما را به سوی خدا ببرد.
«بَلَغَ العُلَی بِکَمَالِهِ کَشَفَ الدُّجَی بِجَمَالِهِ
حَسُنَتْ جَمیعُ خِصَالِهِ …»
هر کسی به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نظر قلبی داشته باشد خدا را میبیند، پیغمبری نیست تا دیده بشود. پیغمبر آیینه است، عکس را نشان میدهد، خودش را نشان نمیدهد، تمام زندگی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خدانما است. وای به حال آخوند پولنما، خدا نکند که کسی بخواهد خود را نشان بدهد و در همان حال هم گلولهای به او بخورد و در حالت پرستش بت نفس خود از دنیا برود. خدا نکند طلبهای در مقام تکریم و بزرگداشت خود بوده و میخواسته درس بخواند و ملّا بشود، اطرافش شلوغ بشود، بت جامعه بشود، عبادت میکرد که عارف شناخته بشود، به این عنوان شناخته بشود، اذکار داشت، اوراد داشت، ریاضتها داشت امّا غافل بود از اینکه خودپرستی میکند، خداپرستی نمیکند، عاشق نیست. کاسب است، متاع او «قَال البَاقِر» و «قَالَ الصَّادِق» است امّا هدف او دنیا است، رسیدن به جاه و مقام و موقعیت است. به همین دلیل است که علاوه بر وجود نازنین پیامبر ما و اوصیاء پیامبر هم اسوه هستند خودشان را به کلّی در محبّت خدا ذوب کرده بودند. به تعبیر پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم «أنا أقلُّ من الذّرّه»، گاهی هم فرمودهاند: «أنا اقلّ الاقلّین» (در منبعی یافت نشد) از خودش کوچکتر هیچ چیزی نمیبیند. عالم، سفرهی او است، «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»،[۱۹] هرچه هست و نیست، سنوات وجود پیغمبر است ولی میگوید: من از ذرّه کمتر هستم، «أنا أقلُّ من الذّرّه»، من از ذرّه کمتر هستم. به خودش قسم که واقعیت را میگفت، حقیقت را میگفت، نمیخواست پیش ما تواضع کند. نبود، هرچه بود خدا بود. او که خودش را نشان نمیداد. او که خودی نبود، جلوهی خدا بود، آیینهی خدا بود، راه خدا بود، فلش خدا بود.
خوشا به حال کسی که متوجّه این واقعیات است، نمیداند طلبه یعنی کسی که آمده است در این آتش عشق خود را ذوب کند و گرد خودی را بر باد بدهد (خام بُدم پخته شدم سوختم) آمدهایم که خودمان را اینجا بسوزانیم تا خدا ما را در جهنّم نسوزاند. اگر سر سوزنی حجاب داشته باشیم باید بسوزد و الّا به خدا نمیرسیم، خودمان حجاب هستیم امّا جبههای که برای ما در این عالم تصویر شده است که با حضور در این جبهه ما میتوانیم با خدا معامله کنیم و خدا ما را بخرد و مال خدا بشویم، رنگ خدا بگیریم، متخلّق به اخلاق الهی بشویم، جبههی جهاد است. جهاد سه مرحله دارد و همهی شما بلد هستید. این جلسات موعظه، جلسات تذکّر است. تذکّر غیر از تعلیم است. تذکّر یادآوری است، چیزی را که میدانیم به یاد میآوریم. آقای بهجت به ما فرمودند: هرچه میگویید، گوینده نباش، خودت هم شنونده باش. من به خودم میگویم.
نتیجهی مبارزه با نفس
خدای متعال وقتی که آدم را بیرون کرد، همراه با دشمن بیرون شدند، یک روز نبود که آدم بدون دشمن باشد. لذا از ابتدا یک درگیری، یک جنگ وظیفهی آدم بود. امّا این جنگ سه مرحله دارد: جهاد اکبر، جهاد اوسط و جهاد اصغر. در این راستا، این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی توبه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»،[۲۰] ای خدا، ما را مؤمن قرار بده، ما را در بازار مؤمنین راه بده. اگر کسی مؤمن نباشد، خدا او را نمیخرد. خدا، مؤمن را میخرد، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»، مشتری، خدا است، متاع، جان و مال و شئون مؤمن است، خدا همهی نشئاتی که مؤمن دارد را میخرد. ثمن، جنّات نیست، «الجَنَّه» است، «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»،[۲۱] کدام جنّت است؟ «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی»،[۲۲] پشت در هستم، (به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند). میترسم به طواف کعبه هم نرفته باشم تا ما را راه بدهد. اصلاً ما را چه به کعبه؟! کعبهی ما نفس ما است، شهوات ما است. ما هواپرست هستیم، دنیاپرست هستیم، مقامپرست هستیم، جاهپرست هستیم. ما را چه به حریم؟! ما کجا و آنجا کجا؟! «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»، «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً».
این نفس مطمئنّه، جز در پرتو یاد خدا حاصل نمیشود، «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»،[۲۳] امّا این ذکر، کدام ذکر است؟ وقتی آدم بعضی از آیات قرآن را میخواند میخواهد از خجالت آب بشود و زمین باز بشود و به زمین فرو برود! کدام ذکر است؟ «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»،[۲۴] خدا با کلمهی «إنَّمَا» فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً»،[۲۵] شما اینها را دارید؟ کلمهی «إنَّمَا» است، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»، دل شما که با گناه، حجاب نگرفته است، «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، این نشانهی زلال بودن دل است، غباری ندارد، لجنی ندارد، مرضی ندارد، میکروبی ندارد. خوارک این دل، یاد خدا است و اثر آن هم لجنی است که بر آن مینشیند «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً»، لذا فرمود: «أَشَدُّ الْأَعْمَالِ ثَلَاثُ»،[۲۶] (نزدیکترین منبع یافت شده به روایت بیان شده این منبع میباشد) چون «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»،[۲۷] است، میخواهد آن جبههی سخت را به ما نشان بدهد.
یاد خدا و تأثیر آن
«أَشَدُّ الْأَعْمَالِ ثَلَاثُ»، نفرمود: قتال با شمشیر و سنان و جنگ با نیزه و موشک و بمب است. «أَشَدُّ الْأَعْمَالِ ثَلَاثُ»، اوّلین مورد، انصاف است. ببین خدا به تو چه چیزی داده است و تو به خدا چه چیزی میدهی؟ آیا با خدا انصاف داری؟ ببین بر سر سفرهی چه کسی نشستهای و چقدر از او یاد میکنی؟ آیا انصاف داری؟ ببینید شهدا چه حقّی بر گردن شما دارد؟ در مقام ادای دین شهدا هستید؟ انصاف دارید؟ دوم، مواسات است، مواسات، مواسات الإخوات، فقط برای خودمان میخواهیم یا اینکه الگوی ما حضرت اباالفضل علیه السّلام است؟ اگر نتوانستیم تشنهای را سیرآب کنیم، خودمان هم لب به آب نمیزنیم، مواسات داریم. سوم «ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى کُلِّ حَالٍ»، است و الّا مطمئنّه نمیشود. «إطمأنَّ» در یک زمان است، «یَطمَئِنُّ» ولی این نفسه مطمئنّه آن نفسی است که «ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى کُلِّ حَالٍ»، است. وجود نازنین امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: منظور از گفتن «ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى کُلِّ حَالٍ»، «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ»،[۲۸] (این قسمت در این منبع یافت شد) یعنی ذکر زبانی نیست بلکه منظور این است که در حضور خدا گناه نکنیم.
معامله با خدا در زندگی و آثار آن
خدا را از بین نبرید، با خدا زندگی کنید، با خدا کار کنید، با خدا درس بخوانید، با خدا به جبهه بروید، در زندگی خانوادگی خود با خدا باشید، مبادا خدا را فراموش کنید و احکام او را در زندگی پشت سر قرار بدهید، سبک زندگی شما خواست خدا نباشد، دین خدا در زندگی شما رنگ باخته باشد، «ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى کُلِّ حَالٍ». «الجنّه» برای این افراد است. سند آن را هم خدای متعال بیان کرده است و این جبههی قتال که «یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ»،[۲۹] بعد هم خدای متعال تأکید میکند، وقتی طرف معاملهی شما خدا است، خدا کم نمیگذارد. «وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ»،[۳۰] وفا را از خدا بخواهید. خدا وفا دارد، خدا کم نمیگذارد، این شما هستیم که کم میگذارید. ولی اینها چه کسانی هستند؟ این مؤمنینی که اهل قتال هستند و در جبههی جنگ میروند و جان خود را به کف میگیرند. این عزیزان معمّم و غیر معمّم که در کشور خود مظلوم هستند، گرفتار گرگهای تشنهی خون شیعه هستند، خانه و آشیان خود را گذاشتند، فرزندان عزیز خود را گذاشتند و رو به جبهه میروند، آیا میدانید آنها چه کسانی هستند؟ آنها فقط متعلّق به جبههی جهاد اصغر نیستند، «الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ»،[۳۱] جهاد اصغر، یکی از میوههای جهاد اوسط و جهاد اکبر است. این میوه است، اگر ریشه را درست کنید این میوه را هم به دست خواهید آورد. ریشهی حضور در جبهههای جنگ، مصاف دادن با دشمن، نترسیدن از مرگ، دل دادن به شهادت، عطش شهد شهادت، مثال امام حسین علیه السّلام، منشأ آن حامد بودن و سائح بودن است، راکع بودن است، آمر به معروف بودن و ناهی از منکر بودن است. باید این جبهه را درست کرد تا به آنجا رسید، آن میوه است و این ریشه است. این ساقه است، یکی از شاخهها و میوههای آن حضور در جبههی مقاومت در سوریه و عراق و هر جایی که «هَل مِن نَاصرٌ» امام حسین علیه السّلام به گوش میرسد آنجا میآید. تا جهاد اصغر مبتنی بر این دو جهاد نباشد، اگر کسی آنجا به آنجا رفته باشد ولی عیب این موارد را درست نکرده باشد، قتیل الحمار میشود، قتیل امّ جمیل میشود که در صدر اسلام، اشخاصی در رکاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کشته شدند ولی پیغمبر خبر داد که آنها شهید نیستند، نیّت آنها چیز دیگری بوده است.
کسب معرفت و فقاهت در دین و آثار آن
بنابراین کسب معرفت، کسب فقاهت «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ»،[۳۲] این جبهه است، این زیربنا است، این شالوده است، این جهاد اکبر و اوسط است و میوهی شیرین آن هم جهاد اصغر است و پیغمبر ما در همهی این جبههها حضور داشت، دین او سکولاری نبود. پیغمبر، تنها مسئلهگو نبود، تنها امام جماعت نبود، پیغمبر مجاهد بود، پیغمبر با کفّار با شمشیر جنگید، پیغمبر قشون را بسیج کرد، ارتش تشکیل داد، پیغمبر کلاس تشکیل داد، تعلیم و تعلّم داشت، پیغمبر وضع اقتصادی جامعه را سامان داد، زکات را برای جمع کردن خلأ جامعه آنچنان رواج داد که هم غنای درونی برای جامعه پیش آمد، «أللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی»،[۳۳] و هم در بیرون، اینطور نبود که فاصلهی طبقاتی پیش بیاید و فقیر به خاطر فقر بمیرد و ثروتمند به خاطر ثروت زیاد خفه بشود.
«لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»،[۳۴] اینها همه جلوههای مجاهدت است و این زندگی جبهه است، با دشمن بیرون آمده است، این دشمن دست بردار نیست، باید مراقب دشمن درونی که نفس امّاره است، باشیم. به دشمن نامرئی بیرون باشد که ابلیس و جنود او است و امروز شیطان از سکولارهای زمان ما است و دشمن بیرونی هم همین تکفیریها و ایادی استکبار همین یهودیها و صهیونیستها هستند. آمادهایم که با آنها بجنگیم ولی تا زمانی که خودمان را زمین نزنیم، نمیتوانیم دشمن را بر زمین بزنیم، «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ»،[۳۵] با هواهای نفسانی.
برادران عزیز جوان من، خودتان را حرام نکنید. خدا مشتری شما است خود را جیفه نبیند و جیفه نکنید، خود را شهید ببنید، شهید بمیرید، «إِنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ»،[۳۶] و بدانید و میدانید، مثل همین برادران ما، زینبیون، فاطمیون، میدانند اجل، مقدّر است، با رفتن به جبهه، اجل کسی پیشی نمیگیرد، اگر آدم در خانهی خود باشد هم وقتی عمرش به سر آمد، میمیرد، اگر اجل او نیامده باشد تمام دورهی خود را در خطّ مقدّم جبهه باشد هیچ آسیبی به او نمیرسد، «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ»،[۳۷] و مرگ با رفتن به جبهه است، «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ»،[۳۸] خوشا به حال مجاهدان.
برادران عزیز نور چشم ما و مجاهد ما، روزی که از خانهی خود خداحافظی کردید، روایت دارد رزمندهای که از خانوادهی خود خداحافظی میکند، اشک میریزند «حَتَّى حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ الطَّیْرُ فِی الْهَوَاءِ»، ماهیان دریا و پرندگان آسمان. همه مجذوب رزمندهای هستند که از همهی داشتههای خود دست میکشد و میگوید: «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»،[۳۹] و تمامی گناهان او هنگام وداع از عائلهاش بخشیده میشود، هیچ گناهی برای او باقی نمیماند.
محرّم در پیش است، مراقبات هر ماهی باید از قبل تدارک دیده بشود. غافلهی امام حسین علیه السّلام به مقصد میرسد…
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی شوری، آیه ۵۳٫
[۳]- زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۹۱٫
[۴]– سورهی احزاب، آیه ۲۱٫
[۵]– سورهی مزّمّل، آیات ۲ تا ۴٫
[۶]– سورهی طه، آیات ۱ و ۲٫
[۷]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۹، ص ۵۶٫
[۸]– سورهی شوری، آیه ۱۱٫
[۹]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۹، ص ۵۶٫
[۱۰]– سورهی معارج، آیه ۵٫
[۱۱]– سورهی یوسف، آیه ۸۶٫
[۱۲]- الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۳۳٫
[۱۳]– همان، ص ۳۴۵٫
[۱۴]– سورهی نحل، آیه ۸۹٫
[۱۵]– سورهی توبه، آیه ۷۳؛ سورهی تحریم، آیه ۹٫
[۱۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۲۰٫
[۱۷]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۳۲٫
[۱۸]– من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۲۰٫
[۱۹]– سورهی أنبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۲۰]– سورهی توبه، آیه ۱۱۱٫
[۲۱]– همان.
[۲۲]– سورهی فجر، آیات ۲۷ تا ۲۹٫
[۲۳]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۲۴]– سورهی اعراف، آیه ۲۰۱٫
[۲۵]– سورهی انفال، آیه ۲٫
[۲۶]– أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص ۱۳۳٫
[۲۷]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۶۷، ص ۱۹۱٫
[۲۸]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۴۵٫
[۲۹]– سورهی توبه، آیه ۱۱۱٫
[۳۰]– همان.
[۳۱]– همان، آیه ۱۱۲٫
[۳۲]– سورهی توبه، آیه ۱۲۲٫
[۳۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۵۷۸٫
[۳۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۰٫
[۳۵]- من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۵٫
[۳۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۱۸۰٫
[۳۷]– سورهی آل عمران، آیه ۱۴۵٫
[۳۸]– سورهی جمعه، آیه ۸٫
[۳۹]– سورهی انعام، آیه ۷۹٫
پاسخ دهید