جلسه درس اخلاق آیت الله صدیقی روز شنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱:۳۰ در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- تبریک به مناسبت میلاد حضرت زینب (سلام الله علیها) و دههی مبارک فجر
- درخواست توبه امام سجّاد (علیه السّلام) از پروردگار متعال
- تغییر جوهری و گوهری توبه در وجود انسان
- تولّد توبهی جدید در روز عاشورا برای اصحاب امام حسین (علیه السّلام)
- جذب گوهر پاک عرشی
- فنایی بودن معیّت
- پاکیزه و الهی کردن گوهر وجودی انسان از سوی خدای متعال
- حاکم نبودن غیر خدا در عالم
- شرک محض بودن تفکّر سکولاری
- فراموش شدن حکومت بعد از رسول خدا (صلوات الله علیه)
- بیعت با امام زمان خود یکی از فرامین عمومی پروردگار متعال
- شناخت امام و بیعت کردن با او
- دائمی بودن وجود خلیفهی خدا در روی زمین
- مکلّف بودن جوامع بشری در تبعیّت از دین الهی
- عبودیت خدا یعنی قبول حاکمیّت حق تعالی
- ترس دنیای استکبار از حاکمیت خدای متعال
- بُعد اخلاقی ولایت فقیه
- پیوستن به انسان کامل تنها راه رسیدن به کمال
- الگوی اخلاقی حاکم در جامعه
- پیروز بودن دین در برابر حکومتهای طاغوت
- به کمال رسیدن یاران امام حسین (علیه السّلام) در شب عاشورا
- منجی بودن انسان در حرکتهای دینی
- نشان دادن دو خط از سوی خدای متعال به انسان برای رسیدن به آرامش
- شکستن طاغوت نفس انسان در مسیر بندگی
- امام خمینی (رضوان الله علیه) نقطهی عطف تاریخ بشریت
- شهداء شعاع حاکمیّت امام (رضوان الله علیه)
- اتّصال سیم در مسیر ولایت
- ولایت فقیه تجلّی حقیقت انسانی
- ایّام نقاهت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الأنبیَاء أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الحُجَّه مَوْلَانَا بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَهُ وَ رُؤیَتَهُ وَ رِضاهُ وَ رأَفَتَهُ وَ الإستِشهَادَ بَینَ یَدَی وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ».[۲]
تبریک به مناسبت میلاد حضرت زینب (سلام الله علیها) و دههی مبارک فجر
میلاد مسعود حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را تبریک عرض میکنم. ورود امام (سلام الله علیه) را تبریک عرض میکنم. پیروزی اسلام، پیروزی دین و پیروزی شریعت، پیروزی تولّد حکومت دینی، حاکم دینی، مدل حاکمیّت اسلامی را تبریک عرض میکنم و همّت والای شما دوستان عزیز، مدال آوران ما، رکوردشکنان ما، نخبگان و برجستگان جمع ما را تبریک عرض میکنم و تلاش و کوشش و برنامهریزی و مساعدتهای لازم مدیر و معاونین این مجموعه را به محضر شریف امام زمان و به شما عزیزان تبریک عرض میکنم.
درخواست توبه امام سجّاد (علیه السّلام) از پروردگار متعال
یک نکته راجع به مباحث قبلی خدمت شما عرضه میدارم. دو، سه نکته هم راجع به حضرت زینب (سلام الله علیها) و انقلاب عرض میکنم. راجع به این نکتهای که امام سجاد (علیه الصّلاه و السّلام) آخرین چیزی که کتّاب از ملائکه، از ما احصاء میکنند، از خدا خواستند که توبه قرار بدهد، امّا توبهای که بعد از آن دیگر گناهی به ثبت نرسد، بعد از آن توبیخی دامن ما را نگیرد. یک چنین درخواستی امام سجاد (علیه السّلام) از پروردگار عزیز خواستند.
تغییر جوهری و گوهری توبه در وجود انسان
در جلسهی گذشته به فضل الهی این قضیه یک مقدار باز شد که مسئلهی توبه یک حرکت مقطعی و ارضی نیست، یک تحوّل جوهری است که اگر حاصل شد، هویت آدم تغییر میکند. تغییر گوهری برای آدم پیش آمده است.
تولّد توبهی جدید در روز عاشورا برای اصحاب امام حسین (علیه السّلام)
حر بود، ابن زیادی بود، در قشون ابن سعد بود، جرأت گرفتن راه بر امام حسین (علیه السّلام) داشت، چیزهایی است که آدم نمیتواند در فکر خود این معانی را هضم کند. ولی روز عاشورا توبه به کلّی آن حر قبلی را شست و واقعاً یک گوهر جدیدی در دامن امام حسین (علیه السّلام) متولّد شد. یعنی همان تجلّی که خدای متعال بر کوه طور کرد «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا»[۳] جلوهی امام حسین در وجود حر، گرد حر را به کلّی بر باد داد. کوه انانیت حر، هویت سرلشگری حر، آن تشخّص نظامی حر و آن عنوان و معنون بودن حر سر کردهی هزار سواره بود، ولی به کلّی از بین رفت. یک گوهر جدیدی که جز خدا در او دیده نمیشد، درست قماش امام حسین بود، بوی امام حسین میداد، رنگ امام حسین به خود گرفته بود.
جذب گوهر پاک عرشی
یک چنین توبهای را از خدا بخواهید، یک چنین همّتی اگر خدا به شما داد، به این سو برویم که یک گوهر پاک عرشی مثل همان کود کثیفی که جذب میکند، ولی دیگر اثری از کود بودن نمیماند، اینطور ما را جذب بکند. اینکه گفتند «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[۴]. این «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» صرف مسئلهی سیاسی نیست که در حکومت خود باید افراد صادق باشند یا این معیّت که هم در زیارت جامعهی کبیره عرضه میداریم «مَعَکُمْ مَعَکُمْ لَا مَعَ عَدُوِّکُمْ»[۵] هم در زیارت عاشورا عرضه میداریم «أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ»[۶] هم این آیهی کریمهی «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»[۷]، هم آن آیهی شریفهای که عرض کردیم «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ»[۸].
فنایی بودن معیّت
این معیّت یک معیّت فنایی است، خدا با ما است، اگر ما با خدا باشیم دیگر مایی نخواهیم بود. عشق و عاشق و معشوق یکی میشود، شاهد و مشهود و شهود یکی میشود. آدم وقتی عبودیّت را احراز بکند، عبد که چیزی ندارد، همه چیز عبد وابستگی به او دارد، جز او نیست. هر که عبد خدا را ببیند، عبد دیده نمیشود، خدای عبد دیده میشود. اینجا است که مصحّح همهی معانی میشود که «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»[۹].
پاکیزه و الهی کردن گوهر وجودی انسان از سوی خدای متعال
این توبه را آرام آرام تمرین کنید که ما نباشیم، یعنی ما زشت هستیم، این صورت زشت را پاک کنیم. اگر بتوانیم صورت زشت را پاک کنیم-دیو چو بیرون رود فرشته درآید- خدا صورتگری میکند، خدا ما را زیبا میکند، خدا دل پاکیزه به ما میدهد. خدا گوهر ما را الهی میکند. «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۱۰].
حاکم نبودن غیر خدا در عالم
مطلب دومی که راجع به انقلاب عرض میکنم این است که ما در قرآن کریم کفر بر طاغوت را مقدّم بر ایمان به خدا میبینیم. در یک آیه هم نیست، تکرار هم شده است. «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى»[۱۱] عقل و نقل اقتضا میکند که حاکم بر عالم جز خدا نباشد، حاکم بر عالم یکی بیشتر نیست «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ»[۱۲].
شرک محض بودن تفکّر سکولاری
تفکّر سکولاری یعنی شرک. تفکّر سکولاری شرک محض است. بنیانگذار تفکّر سکولاری هم خود ابلیس است. خدای متعال آدم را به عنوان خلیفه و مسجود معرّفی کرد، شیطان برای خودش اجتهاد کرد، استنباط کرد. گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»[۱۳] آتش گرما دارد، نور دارد، نفوذ دارد، ولی خاک سرد است، جامد است، آن طین است، من آتش هستم. او با عقل ناقص خودش گرفتار بت جهالت شد و زیر بار خلافت الهی نرفت، حاکمیّت خدا را قبول نکرد. با اجتهاد هم قبول نکرد، منتها در اجتهاد خود اشتباه کرد.
فراموش شدن حکومت بعد از رسول خدا (صلوات الله علیه)
نقطه عطف دیگر سقیفه بود. آنجا هم حضرت رسول، امیر المؤمنین را در غدیر آورد و همان «اسْجُدُوا لِآدَمَ»[۱۴] بود، آدمیّت، خلافت الهی را به عنوان مرکزیّت حرکت جامعهی توحیدی معرّفی کرد و از همه خواست که بیایید بیعت کنید. امّا بعد از رسول الله بیعت شکستند، شیطان از اوّل بیعت نکرد ولی اینها نفاق به خرج دادند، در دل بیعت نکردند، امّا در ظاهر بیعت کردند بعد از رسول خدا هم سقیفه تشکیل دادند، گفتند «مِنَّا أَمِیرٌ وَ مِنْکُمْ أَمِیرٌ»[۱۵] دیگر اصلاً حکومت خدا فراموش شد.
بیعت با امام زمان خود یکی از فرامین عمومی پروردگار متعال
در مسئلهی انقلاب مهمترین معجزهای که اتّفاق افتاده است، آنچه در غدیر نشد، در انقلاب آن شد. این را از نظر دور نداریم، این یک حقیقتی است که در عالم خلقت، خدای متعال فرمان عمومی داده است «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۱۶] و اینکه در صدر اسلام ارتکاز ذهنی بوده است که اشخاص باید با امام بیعت کنند و کسی بدون بیعت با امام بمیرد، مرگ او مرگ جاهلیت است.
شناخت امام و بیعت کردن با او
به قدری روشن بوده است، این بدبخت که با امیر المؤمنین بیعت نکرد، امّا در دل شب رفت در خانهی حجاج بن یوسف را زد، گفت: من به حکم فرمایش پیغمبر خدا که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»[۱۷] میترسم بمیرم و بیعت نکرده باشم، آمدم با شما بیعت کنم. او هم میدانست که این شخص کیست، اصلاً از بستری که خوابیده بود بلند نشد، پای خود را دراز کرد، گفت بیا با پای من بیعت کن، رفت با پای او بیعت کرد.
دائمی بودن وجود خلیفهی خدا در روی زمین
این در اسلام جزء مسلّمات قضیه بوده است که باید امام را شناخت و با امام بیعت کرد، باید حاکمیّت خدا را که از آستین خلیفهی خدا بروز میکند، این را یافت و با این همراه شد و چون این یک قانون است، از اوّل خلقت «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۱۸] خدای متعال به عنوان فعل نفرموده است، به عنوان اسم فاعل فرموده است. «إِنِّی جاعِلٌ» من این کاره هستم، این صفت خدا است که همیشه روی زمین خلیفه دارد.
مکلّف بودن جوامع بشری در تبعیّت از دین الهی
«جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً» یکی از صفات حضرت باری این است که «جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً». برای زمان غیبت ما دسترسی به امام زمان نداریم؟ بیعت از ما برداشته شده است؟ اسلام در آخر الزّمان قیچی شده است؟ اسلام ابدی نبوده است، ازلی نبوده است؟ برای یک مقطعی بوده و تمام شده است یا نه؟ «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»[۱۹] این دین، دین ابدی است و برای همیشه جوامع بشری مکلّف هستند که از این دین تبعیّت کنند.
عبودیت خدا یعنی قبول حاکمیّت حق تعالی
حقیقت این دین همان عبودیّت خدا است، عبودیّت خدا یعنی قبول حاکمیّت حق تعالی. در زمان غیبت «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا»[۲۰] مسئلهی ولایت، حاکمیت شخص نیست، حاکمیت یک فرد نیست، حاکمیت یک جریان است، حاکمیت یک تفکّر است. حاکمیّت سبک زندگی است، حاکمیّت دین است، حاکمیت علم است، حاکمیّت عدالت در غیبت است و حاکمیّت عصمت در ظهور است.
ترس دنیای استکبار از حاکمیت خدای متعال
امروز این را که دنیا با ما جنگ همین معنا را دارد، دنیای استکبار که علیه ما امروز یک حرکت شبکهای جهانی دارد، ترس و وحشت آنها از این است که خدا حاکم باشد و قهراً طاغوتها از بین میروند «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ»[۲۱] این بُعد اثباتی قضیه است، «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۲۲] است.
بُعد اخلاقی ولایت فقیه
مسئلهی ولایت فقیه ولایت فقه است، ولایت عدالت است، ولایت کفایت است. ولایت سلامت است، ولایت امانت است، ولایت ارزشها است، حاکمیّت ارزشها است. بُعد اخلاقی دارد «النَّاس عَلَى دینِ مُلوکِهِم»[۲۳] حکومت خراب شود، جامعه خراب است. باید حاکم درست باشد، حکومت درست باشد، کسی از این چیز غفلت کند، برای ارزشها حساسیّت ندارد. پشت پا به همهی ارزشها زده است. در قدم اوّل مسئلهی اعتقادی است، کلامی است، از آن ریشهدارتر مسئلهی عرفانی است.
پیوستن به انسان کامل تنها راه رسیدن به کمال
انسان کامل به عنوان حجّت خدا باید دلهای مستعد را جذب کند، همهی انسانهای موحد با این ریسمان به سوی خدا میروند. لذا ابن عربی و اینها در این جهت سنگ تمام گذاشتند. وجود انسان کامل را جزء ضرورتهای عالم خلقت میداند و پیوستن به انسان کامل تنها راه رسیدن به کمال است و آن انسان کامل امروز امام زمان (أرواحنا فداه) است و برای غیبت هم ما را سرگردان نگذاشته است، خط را نشان داده است، شاخص را به ما نشان داده است و خواسته ما عرفانی حرکت کنیم تا به مقام شهود، با جذبههای امام زمان (أراحنا فداه) برسیم.
الگوی اخلاقی حاکم در جامعه
در قدم دوم اخلاقی است، جامعه بخواهد ساخته شود، باید حاکم الگوی جامعه باشد. چون غیر حاکم را همه نمیبینند، الگو نمیگیرند امّا او رأس هرم است، در منظر همهی آحاد مردم است، باید یک عنصر اخلاقی خودساخته طلوع کند و مردم او را نگاه کنند و نورانی بشوند و با دیدن او، با طلوع او، با درخشش او چاه را از راه تشخیص بدهند.
پیروز بودن دین در برابر حکومتهای طاغوت
در قدم سوم سیاسی است، در میان مدلهایی که تا به امروز بشر تجربه کرده است، همهی اینها اشکالاتی دارند که تا به امروز برای سعادت بشر قدمی به پیش نگذاشتند. هر کسی آمده بدتر از قبلی بوده است. حکومت طاغوت برای انسجام بشر، برای امنیّت بشر، برای رفاه بشر تا به امروز مفید نبوده است، مؤثّر نبوده است. امّا هر جا دین حکومت کرده است ولو مختصر، آن جامعهای که متدیّن بودند، خودشان را پیروز دیدند و پیروز هم بودند و لو ۷۲ نفر در کربلا در محاصرهی دشمن بودند، ولی آنها اعلان پیروزی کردند و پیروز هم بودند.
به کمال رسیدن یاران امام حسین (علیه السّلام) در شب عاشورا
شب عاشورا عشق آنها بود. جناب بُریر بود، پیرمردی در کبر سن بود، در آن صفی که برای غسل انجام داده بودند، مختصر آبی آورده بودند، خودشان را برای زیر سم اسبها آماده میکردند، شوخی میکرد و میخندید. گفتند: امشب شب شوخی است؟! گفت: بله، امشب شب شوخی است، تا حال نمیدانستم عاقبت من چیست، ولی روشن است که امضا شدیم، ما به کمال رسیدیم.
یافتن اینکه ما برای چه آمدهایم، کجا آمدهایم، آیا به مقصد رسیدیم یا نرسیدیم این فقط در خط ولایت است، در دیگر مکاتب تضییع عمر است.
منجی بودن انسان در حرکتهای دینی
گر در هوا پری مگسی باشی در آب روی خسی باشی
خدا را عبادت کن تا کسی باشی، خودت را بیاب. «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ»[۲۴] تو که خاک نیستی، اینکه خاک هستی، این حرف شیطان بود «خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍِ»[۲۵]، او «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»[۲۶] را اصلاً نفهمید، کور بود، دجّال بود و هر دجّالی همینطور است. فقط این بدن خاکی را میبیند. آن حقیقت الهی که در وجود ما است و خدا به خودش نسبت داده است «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» ما که برای اینجا نیستیم، پیروزی آنجا است که آدم خود را بیابد و خود را ناجی و منجی بداند و این جز در حرکت دینی در هیچ حرکتی دیگری نیست.
نشان دادن دو خط از سوی خدای متعال به انسان برای رسیدن به آرامش
لذا خدای متعال دو خط را برای ما به صراحت بیان کرده است: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى»[۲۷] از این طرف «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ»[۲۸] سعادت جز این نیست آدم دنبال یک آرامشی است که منطقی باشد، قابل اعتماد باشد. «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». به حقیقت والی، ذکر الله است، ائمّه (علیهم السّلام) «إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۲۹] در کتاب شریف عده الداعی است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»[۳۰] چه کسانی هستند؟ حضرات معصومین هستند.
شکستن طاغوت نفس انسان در مسیر بندگی
آن چتر عبودیّت خدا وقتی بر جامعه سایه افکند، همه مسیر بندگی را در پیش میگیرند. در مسیر بندگی که قرار گرفتند اوّلین طاغوتی که میشکند، طاغوت نفس خودش است. آدمی که طاغوت نفس خود را بشکند، «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ»[۳۱] بیآزار میشود، تجاوزی، ظلمی از او سر نمیزند. لذا در مدل حکومتی که حکومت برای تأمین حکومت و رفاه مردم است، این جز با حاکمی که جلوهی حکومت خدا است، شأنی از شئون ربوبیّت الهی به عهدهی او است، جز این عملی نخواهد بود.
امام خمینی (رضوان الله علیه) نقطهی عطف تاریخ بشریت
امام (رضوان الله تعالی علیه) در این جهت نقطهی عطف در تاریخ بشر است. حتّی در میان انبیاء هم کمتر نبی این توفیق را داشت که پرچم عبودیّت الهی را در شکل حکومت، در وجود خودش، در زندگی خودش بعد هم در شعاع دلها و نفوذی که استعداد دارند به وجود بیاورد، امام نمیدانید چه کرد.
شهداء شعاع حاکمیّت امام (رضوان الله علیه)
این وصیّتنامهها، این شهداء، اینها شعاع حاکمیّت امام بودند، اینها در پرتو ولایت به آنجا رسیدند. آقای حاج قاسم سلیمانی چند روز قبل که توفیق شد خدمت ایشان بودیم، گفتم از آنچه در سوریه دیدید یک چیزی هم به ما از مشاهدات خود بگویید. گفت در یکی از حملات، در حلب رزمندهی عزیزی خیلی بیاحتیاطی میکرد، اصول تاکتیک تقیّهای را رعایت نمیکرد. به او نهیب زدیم چرا این کار را انجام میدهی؟ پیدا است تیر میخوری، بیجهت تلف میشوی. گفت: نه، من امروز شهید نمیشوم، من فردا ساعت ۱۰ قرار است شهید شوم و خود بی بی حضرت زینب قرار است از من استقبال کند.
اتّصال سیم در مسیر ولایت
ایشان اضافه کردند، گفتند همین نماز شبهایی که دوستان ما در این جبههها میخوانند، همین مناجاتهایی که ما داریم، همین تلاوت قرآنهایی که ما داریم داعش هم همینها را دارد، آنها هم نماز شب میخوانند، قرآن میخوانند، ولی یکی از این خبرها در آنجا نیست، این فقط زیر پرچم ولایت است و بس. خوارج نهروان (قربه إلی الله) امیر المؤمنین را میکشتند، با علی میجنگیدند، ولی سیم وصل نیست، این اتّصال سیم در مسیر ولایت است و بس.
لذا هم در انقلاب از این خبرها بود، هم در دوران دفاع مقدّس و هم امروز که مدافعین حرم حجّت بر ما طلبهها هم هستند و قدمها از ما جلوتر هستند. ما داریم درس آن را میخوانیم، آنها دارند عمل آن را انجام میدهند و آنها جلو افتادند، آنها سابق هستند، ما به حال آنها غبطه میخوریم.
ولایت فقیه تجلّی حقیقت انسانی
بنابراین مسئلهی ولایت فقیه را شما یک امر سیاسی دارای این گروه و آن گروه ندانید، این تجلّی حقیقت انسانی است، حرکت به سوی انسان کامل است و سیری است و جذبهای از سوی خدا است که ما را با این سیم بالا میبرد و ما را به مقصد اعلی میرساند.
ایّام نقاهت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
این ایّام، ایّام نقاهت حضرت زهرا است، مادری که چهار فرزند دارد، ولی دیگر نمیتواند کار خانه انجام بدهد. دیگر کار خودش را نمیتواند خودش انجام بدهد، وقتی آن نامردها میخواستند برای عیادت میآیند، حضرت زهرا اجازه نداد، حرکت، حرکت سیاسی بود. جلوی علی را گرفتند، امیر المؤمنین مظلوم بود، شرایط طوری بود که ناچار شد اجازه بدهد بیایند، قاتل همسرش کنار بستر بیاید. امّا وقتی قرار ملاقات را گذاشتند، امیر المؤمنین به منزل آمدند، آنچنان چهره در هم بود، آنچنان حالت، حالت رقّتباری بود، با این حال و قیافهی رقّتبار خود به حضرت زهرا فرمودند: فاطمه جان اینها جلوی من را گرفتند، برای من ضروری بود، ناچار بودم. اجازه دادم به عیادت شما بیایند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) یک نگاهی کرد، دلش به حال امیر المؤمنین سوخت. عرضه داشت «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ»[۳۲] خانه برای شما است، من هم کنیز شما هستم. من با حرف شما مخالفت نمیکنم، امّا علی جان! من با آنها حرف نمیزنم. وقتی آنها آمدند حضرت زهرا میخواست سر خود را برگرداند، به قدری بدن نحیف شده بود، توان حرکت سرش را نداشت.
(روضهخوانی)
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی هود، آیه ۱۱۲٫
[۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۴۳٫
[۴]– سورهی توبه، آیه ۱۱۹٫
[۵]– المزار (للشهید الاول)، ص ۱۶۵٫
[۶]– بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۲۹۵٫
[۷]– سورهی توبه، آیه ۱۱۹٫
[۸]– سورهی نساء، آیه ۶۹٫
[۹]– سورهی انفال، آیه ۱۷٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۱۱]– همان، آیه ۲۵۶٫
[۱۲]– سورهی زخرف، آیه ۸۴٫
[۱۳]– سورهی ص، آیه ۷۶٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۱۵]– الکافی، ج ۸، ص ۵۸٫
[۱۶]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۱۷]– وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۴۶٫
[۱۸]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۱۹]– سورهی انعام، آیه ۱۹٫
[۲۰]– وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰٫
[۲۱]– سورهی بقره، آیه ۲۵۶٫
[۲۲]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۲۳]– بحار الأنوار، ج ۱۰۲، ص ۸٫
[۲۴]– سورهی مائده، آیه ۱۰۵٫
[۲۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۲٫
[۲۶]– سورهی حجر، آیه ۲۹٫
[۲۷]– سورهی طه، آیه ۱۲۴٫
[۲۸]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۲۹]– عده الداعی و نجاح الساعی، ص ۲۵۶٫
[۳۰]– سورهی نحل، آیه ۴۳٫
[۳۱]-الکافی، ج ۲، ص ۲۳۴٫
[۳۲]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۱۹۸٫
پاسخ دهید