روز شنبه مورخ ۱۲ آذر ماه ۱۴۰۱ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
انسان در هیچ چیز خود مالکیّت ندارد
وجود نازنین مولایمان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، افتخار عالَم معنویت و معرفت و فَخر حوزههای علمیه و شخصیّت عالِمپرور در اجابت درخواست یک طلبهی سالخورده، فرمودند که علم امر بیرونی نیست و باید علم را در درون خودت جستجو نمایی. «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ[۲]»؛ اگر به دنبال علم هستی، او در نَفس و جانِ تو به دست خواهد آمد. علم بیرونی در درون تو نیست و بیرون از تو قرار دارد. اگر بخواهی به علم برسی، باید حقّاً در درون خودت بنده باشی و حقیقت عبودیّت را در نَفس خودت دریافت نمایی. این طلبهی موجد و موفّق با فراز و نشیبهایی در این امر متوجّه شد که هرچه هست، در بندگی است. حال از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) درخواست مینماید که حقیقت عبودیّتی که باید نهال آن در جان من غَرس بشود و بَذر آن پاشیده بشود را برای او باز نماید. از حضرت امام صادق (علیه السلام) سؤال پرسید: «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۳]»؛ حقیقت بندگی چیست؟ وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: «ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ[۴]»، یک مورد نیست؛ بلکه یک مجموعه و یک معجون است. اوّلین مورد آن این است: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً[۵]»؛ در آنچه که گمان میکند برای خودش است، باید ببیند و شهود نماید که اینها متعلّق به او نیست. «لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ[۶]»؛ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) تحلیل کردند و فرمودند که عَبید مالک نمیشود؛ «لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ». توجیهات این موضوع نیز هم از نظر عقلی و هم از نظر نقلی و هم برای آنهایی که رسیدهاند، دنیا همهاش سَراب است، وجود فقط یکی است و تمام موجودات عالَم تجلّیات یک وجود هستند، مَرائی هستند، آیینه هستند. شما در آیینه تصویر را میبینید، ولی تصویری درون آن وجود ندارد که شما در حال دیدن آن باشید. پروردگار عالَم این عالَم را سراسر آیه قرار داده است، آیینه قرار داده است. خداوند را نشان میدهند، ولی نه خودشان چیزی هستند و نه چیزی درون آیینه وجود دارد. اگر آیینه را تجزیه نمایند، از آن تصویری به دست میآید؟ بلکه هیچ تصویری از آن به دست نمیآید. تصوری نیست و این به معنای این است که نمود است. ما همگی نمود هستیم. بودِ ما برای خداوند متعال است و چون بود نداریم، آنچه که به ما تعلّق پیدا نماید، وقتی خودمان و وجودمان عاریتی است و اصالتی ندارد، آنچه که فکر میکنم متعلّق به من است، به طریق اُولی اصالت نخواهد داشت. لذا این عُلمایی که به حقیقت عبودیّت دست یافته بودند، عالِمشدن آنها، مجتهدشدن آنها، مرجعِ مراجعات مردم قرار گرفتن آنها هیچگاه برای اینها شأنیتی ایجاد نکرده است. خود را مانند انسانهای دیگر، بلکه پایینتر میدیدند و هیچگاه برای خودشان یال و کوپالی و توقّعی عارض نشدند. اگر کسی مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) را میدید، زیرا ما از کودکی در ادوار مختلف مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را دیده بودیم تا زمانی که ایشان به مرجعیّت تقلید رسیدند؛ ما نگران بودیم که خانهای که مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) در آن زندگی میکردند، نکند که بر سرمان خراب بشود. ولی بزرگان با افتخار در همان خانهی مُحقّر حضور پیدا میکردند و برای مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) همگی دل میدادند، تواضع باطنی داشتند و خودشان را در برابر ایشان کوچک میدیدند؛ آن وضعیّت منزل ایشان بود، آن وضعیّت لباس ایشان بود و آن هم وضعیّت درس ایشان بود. درس ایشان یک درس آب و رنگداری نبود؛ بلکه درس ایشان هم «مِن أوّله إلی آخِره» نور خداوند بود، انجام مأموریت بود، نوکری پروردگار عالَم بود، نوکری امام زمان (ارواحنا فداه) بود. مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) اینگونه نبودند که حتّی در یکجا نظر خودشان را بر نظر دیگران ترجیح بدهند، نظر کسی را تحقیر نمایند یا در مقام مقایسه بربیایند؛ این موارد در وجود مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) دیده نشده است و کسی این موارد را در ایشان سُراغ ندارد. اساساً خودشان را کارهای نمیدانستند و مالک خودشان نبودند، مالک علم خودشان نبودند و حتّی زبان ایشان نیز متعلّق به خداوند متعال بود و لسانالله بودند و خودشان زبان نداشتند.
حجابی که بین عبد الهی و پروردگار متعال وجود دارد
در این رابطه حدیثی بیان شده است که به «حدیث معراج[۷]» معروف میباشد. با یکدیگر مرور میکنیم که شاید به برکت دلهای پاک شما، خداوند در این جلسه این بندهی روسیاه را نیز مورد بخشش قرار بدهد و آنچه که به خاطر بندگی به بندگانش عنایت فرموده است، به ما هم مرحمت بفرماید. «فی حدیث المعراج»، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکنند که خداوند متعال به من خطاب فرمود: «مَتَی یکونُ لِی الْعَبْدُ عَابِداً[۸]»؛ چه زمانی صفت عبودیّت در عَبد مُحقّق میشود و نام او به عنوان عابِد در لیست بندگان الهی ثبت میشود؟ عرض کردم: خدایا! من نمیدانم. «قَالَ إِذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ[۹]»؛ وقتی عابد بودن عَبد مقبول است و حقیقت پیدا مینماید که هفت خصلت در او به وجود بیاید. اوّلین خصلت آن این است که میفرماید: «وَرَعٌ یحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ[۱۰]»؛ بین او و گناه یک حاجز و پردهای وجود دارد و نمیتواند با گناه مرتبط بشود. قرآن کریم از تقوا به لباس تعبیر فرموده است: «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ[۱۱]»؛ ما این تقوا و وَرَع را نمیبینم، زیرا مادی نیستند. ولی در عالَم ملکوت، بنده در حصار وَرَعِ خودش قرار دارد و تا زمانی که این حصار وجود داشته باشد، نمیتواند با گناه مرتبط بشود؛ راهی به گناه ندارد. «وَرَعٌ یحْجُزُهُ»؛ وَرعی که حاجز بشود، مانع بشود. این مسأله بسیار سازنده است. اگر ما با گناه مأنوس هستیم، مشخّص میشود که رها شدهایم. حصار، حجاب و دِژی که حافظ ما باشد، وجود ندارد. خداوند متعال ما را از حفاظت خودش بیرون فرموده است. وَرَع خودش حاجز است، حاجب است، پرده است. این پرده را ندرید. کسی که عابد باشد، پردهدار است و پردهدَری نمیکند. وقتی انسان گناه میکند، پردهی حیا دَریده میشود، پردهی شَرف دریده میشود و انسان بیحجاب و بیآبرو میشود. آبرو خودش حجاب است. «وَرَعٌ یحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ» ؛ «الْمَحَارِمِ» جمع مَحلّا با الف و لام است و به این معناست که عَبد نمیتواند هیچ گناهی را مرتکب بشود و برای همهی گناهان حجاب و مانع دارد.
عبد الهی دارای سکوت عاقلانه است
«وَ صَمْتٌ یکفُّهُ عَمَّا لَا یعْنِیهِ[۱۲]»؛ رَویه و عادت او سکوت است، ولی سکوت وَسوسهانگیز نیست و سکوت عاقلانه است. آن زمانی که ما خدمت علّامه حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) میرسیدیم، به صورت مکرر این موضوع را میفرمودند که خداوند در مورد حضرت موسی (علیه السلام) تعبیر فرموده است: «وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ[۱۳]»؛ نفرموده است: «سَکَنَ»، بلکه فرموده است: «سَکَتَ»، و این سکوت، سکوتِ عاقلانه است. سکوت حضرت موسی (علیه السلام) شعور و عقل دارد. سکوت خودش عقل دارد و مأموریت دارد. «لَمَّا سَکَتَ»؛ این سکوت برای ذَویالعقول است و سُکون برای موجودات جامد است. ولی غضب حضرت موسی (علیه السلام) سُکون نبود، بلکه غضب ایشان سکوت و عقل داشت. جای بروز و جای سکوت ایشان مشخّص بود. «وَ صَمْتٌ یکفُّهُ عَمَّا لَا یعْنِیهِ»؛ یک سکوت معناداری است، یک سکوتی است که گویا این سکوت عقل و اراده دارد. آنچه که برای او مقصد نیست و به او کمک نمیکند تا او را به درجات قُربِ الهی برساند، در آنجا حرف نمیزند. «یکفُّهُ عَمَّا لَا یعْنِیهِ»؛ این یک سکوت قُربی است، یک سکوت حُبّی است، یک سکوت انتخابی است. اینگونه نیست که چیزی یادش نیامده است و چیزی نگفته است؛ بلکه حرف دارد. در مجالس میشنود که حرفهای زیادی گفته میشود و او نیز حرفهای زیادی دارد و میتواند بگوید، اما به صورت «یکفُّهُ عَمَّا لَا یعْنِیهِ» میباشد. علیرغم معلومات کثیرهای که دارد و میتواند در مجلس با طلبهها و با افاضل رقابت نماید و در آنجا مطلبی بیان نماید که فوق مطلب آنها باشد، ولی وقتی او را به مقصد نمیرساند، دَم نمیزند. «لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ، بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ[۱۴]»؛ مگر هرچیزی را که میدانیم، باید بگوییم؟ مگر باید در همهجا حرف بزنیم؟ مگر باید در مورد همه چیز اظهار نظر کنیم؟ مگر باید در همهجا داوری کنیم؟ مگر باید در همهجا خودمان را نشان بدهیم؟ این اندازه خودمان را نشان دادهایم، چه چیزی به دست آوردهایم؟ اینقدر خودنما نباشیم. غالب حرفهای ما نمایش خودمان است، بازدارنده است، مُحرّک نیست، اَهرُم نیست. مانع ورود به ساحت قُرب رُبوبی است. زیرا غافلانه است، زیرا سرگرمی است، لَهو و لَعب است. با وجود اینکه مطلب علمی است، ولی وقتی بخاطر خداوند متعال نباشد، آن چیزی که معنی و مقصد است، خداوند متعال است. اگر من حرفی بزنم که برای همه هم مفید باشد، ولی خواستم بگویم که بسیار مُلّا هستم و حرف جدیدی دارم، این کار خوب نیست.
گفتهاند که مرحوم آیت الله العظمی «سیّد عبدالهادی شیرازی[۱۵]» (اعلی الله مقامه الشریف) شبیه حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) بودند؛ از این نظر که اهل معنا بودند، اهل باطن بودند، ولی مرجعیّت را نیز پذیرفته بودند و مدّت مرجعیّت ایشان شش ماه بود. چشم ایشان نابینا بود و از خداوند متعال درخواست کردند که اگر این نابینایی در مدیریت و زعامت شیعه مُضرّ واقع میشود، عمرم را کوتاه کن. دعای ایشان مُستجاب شد و بعد از آن دعا رحلت فرمودند. مُستشکلی در درس ایشان اشکالی را مطرح کرده بود و ایشان جوابی داده بودند و آن شخص سماجت کرده بود و مرحوم آقای سیّد عبدالهادی شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) کوتاه آمده بودند. تلقّی همهی شاگردان این بود که جواب ایشان قانعکننده نبود و نتوانستند از عهدهی جواب آن شخص بربیایند. سپس این شخص در خلوت به محضر حضرت آقای سیّد عبدالهادی شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) رسیده بودند و استاد در آن جلسه این موضوع را توضیح داده بودند؛ این شخص دیده بود که مرحوم سیّد عبدالهادی شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) چه تسلّط عجیبی بر این مسأله داشتهاند و بسیار محیط هستند؛ ولی در آنجا اصلاً نشان ندادند که این مسأله برایشان حل شده است. با تعجّب و خجالت به ایشان عرض کرده بود: آقا! وقتی این مسأله به این صورت برای شما حلّاجی شده بود، چرا در آنجا کوتاه آمدید؟ من از شما خجالت میکشم. مرحوم سیّد عبدالهادی شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند: دیدم که اگر بخواهم توضیح بدهم، در حال نشان دادن خودم هستم، ولی اینجا کسی نیست و میخواهم مشکل تو را برطرف کنم و قصد نشان دادن خودم را ندارم. «صَمْتٌ یکفُّهُ عَمَّا لَا یعْنِیهِ»؛ اگر انسان یک سکوت عقلانی داشته باشد، یک سکوت نورانی داشته باشد، یک ترمز الهی بر زبانش قرار داشته باشد و مأموریت داشته باشد تا حتّی حرف خوب را وقتی برایش معنایی ندارد و به مقصد نمیرساند، زبان را به حال خود واگذار نکند و حرف نزند. این سکوت هم مورث حکمت است و هم علامت حکمت است. انسانهای عاقل در مجالس اظهار لِحیه نمیکنند. تا زمانی که قصد قُربتی به وجود نیاید، تا زمانی که ارشاد و تعلیمی پیش نیاید و قصد قُربت برایش مُتمَشی نباشد، اهل حرفزدن نیستند؛ بلکه اهل عمل هستند، اهل باطن هستند، اهل ظهور و بطون نیستند؛ «صَمْتٌ یکفُّهُ عَمَّا لَا یعْنِیهِ».
عبد الهی اهل بُکاء میباشد
«وَ خَوْفٌ یزْدَادُ کلَّ یوْمٍ مِنْ بُکائِهِ[۱۶]»؛ بنده نمیدانم که آیا دوستان ما اهل بُکاء هستند یا خیر؛ «هَبْ لِی مِنْ قَلْبِکَ اَلْخُشُوعَ وَ مِنْ بَدَنِکَ اَلْخُضُوعَ وَ مِنْ عَیْنَیْکَ اَلدُّمُوعَ[۱۷]»؛ گویا خداوند متعال زبان احتیاج به بندهاش باز فرموده است؛ خداوند به حضرت عیسی فرموده است: به من ببخش، دلِ نرم خود را به من بده، من از تو گریه میخواهم، اشک چشم تو را میخواهم. عَبد کسی است که با خدای خودش خلوتهایی دارد. گفتهاند که مرحوم «سیّد احمد کربلایی[۱۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) در جلوی جمعیّت با صدای بلند میخندیده است، ولی در خلوتها نالهی ایشان همه چیز را آب میکرده است. خیلی اهل بُکاء بودند. مرحوم آقای «میرزا جواد ملکی تبریزی» (اعلی الله مقامه الشریف) خیلی اهل بُکاء بودند. نماز مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) نماز بُکاء بود. اینها اهل دل بودند و وقتی دل مُنکسِر باشد، ابر رحمت خداوند میشود و چشم او مانند ابر رحمت الهی میبارد و بارش دارد. این هم از آثار عبودیّت که خدمت شما بیان کردیم. ولی گاهی مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) دلشان برای ما میسوخت و میدانستند که قلب ما را قَساوت دربرگرفته است و سنگدل هستیم، میفرمودند: اگر نتوانستید گریه کنید، تباکی کنید که منظور زاری کردن است. «یَا صَرِیخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ[۱۹]»؛ انسان میتواند وقتی نمیتواند گریه کند، به حالت کسانی که اهل بُکاء هستند دربیاید و پروردگار متعال را بخواند. وقتی این حالت تَباکی رُخ میدهد و خداوند میبیند که دوست دارید تا مانند اهل بُکاء باشید و از این فاصلهای که بین شما و او قرار گرفته است، خجالت میکشید، شما را جزء آنان به شمار میآورد. «وَ خَوْفٌ یزْدَادُ کلَّ یوْمٍ مِنْ بُکائِهِ»؛ خداوند خوفی به او عنایت میکند که او هر روز بیش از روز قبل اشک میریزد.
عبد الهی حیا دارد و نسبت به دنیا متنفّر میباشد
«وَ حَیاءٌ[۲۰]»؛ حیا بسیار خوب است و ریشه در بهشت دارد. هرکسی حیا داشته باشد، اهل بهشت خواهد بود. «وَ حَیاءٌ یسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ[۲۱]»؛ در خلوتها از من خجالت میکشد. این موضوع مهم است که در خلوت امکان گناه برای انسان فراهم باشد، ولی چشمهی حیا اجازه ندهد تا انسان در محضر پروردگار متعال مرتکب گناه بشود. در روایت داریم که عبادت جمعی از فرشتگان حیاست. اینها در تمام دورهی آفرینش خود از شدّت حیا سر خود را بالا نمیآورند. شاید وَجه این موضوع که معمولاً مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) به اشخاص نگاه نمیکردند و سرشان پایین بود، همین منظور بود و شاید سرافکندگی دائمی در پیشگاه حقتعالی بود. «وَ حَیاءٌ یسْتَحِی مِنِّی»؛ انگار خدایی هم وجود دارد، «یسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ وَ أَکلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ[۲۲]»؛ از نظر خوراک به مقدار لابُدی میخورد؛ یعنی بیش از ضرورت غذا نمیخورد. اینها دستورات مراقبهای است. کسانی که اهل سلوک هستند و میخواهند در سِیر باطنی مجذوبِ حقتعالی بشوند، این موارد سرنوشتساز است و بسیار مؤثر خواهد بود. «وَ أَکلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»؛ به مقدار ضرورت غذا تناول میکنند. «وَ یبْغِضُ الدُّنْیا[۲۳]»، نسبت به دنیا نفرت دارند و اگر در جایی از آن تعریف نمایند، او ناراحت میشود؛ اگر در جایی امکانات روی به سوی او میآورد، پیش خود میگوید که نکند خداوند متعال در حال تنبیهکردن من است؛ زیرا من در کجا قرار دارم و اینها در کجاست؛ «وَ یبْغِضُ الدُّنْیا». حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دنیا را نامَحرم کرده بودند؛ لذا به آن نگاه نمیکردند. «طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا[۲۴]»؛ منظور از دنیا غفلت است. هرچیزی که موجب غفلت بشود، حتی اگر نمازمان باشد، دنیای ما خواهد بود. «کُلُّما شَغَلَکَ عَنِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُکَ[۲۵]»؛ هرچیزی که انسان را از خداوند غافل کند، بُتِ او خواهد بود و دنیا یک وادی وسیعی است. دنیا برای یک آخوند همان توقّعات، احترامات، دستبوسیدنها، صدرنشینی، رقیبنداشتن، یکّهتازی، بُلبُلزبانی، اظهار علم و مهم نشاندادن خود است؛ دنیای یک تاجر نیز سپردهها و تعدد حُجرههای اوست. این عبارت شریف که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ[۲۶]»، اختصاص به تکاثر مالی ندارد؛ بلکه در مورد علم نیز به همین صورت است. گاهی تکثیر علم برای انسان تکاثر است و تکثیر نیست و مایهی غفلت است. نماز هم به همین صورت است، نمازشب نیز به همین صورت میباشد. هرچیزی ما را نزد خداوند کوچک نماید و مایهی خجالت ما نزد پروردگار متعال باشد، در مقابل دنیا قرار دارد و هرچیز نَفسِ ما را بزرگ نماید، مانند دنیاست. لذا خیلی از مربّیان و مُزکّیان نُفوس برای شاگرد خود چلّه تعریف میکردند، ولی یک روز مانده بود تا آن چلّه تمام بشود، میآمدند و به یک بهانهای چلّهی او را برهم میزدند که این مغرور نشود و بگوید چلّهای را پُشت سر گذاشتهام. این ناراحتی که برای این امر پیش میآید که من لیاقت چلّه گرفتن را نداشتم، بیش از آن چلّه برای او اثر داشت. لذا این توجّه به حقیقت دنیا و حقیقت آخرت جزءِ ظرایف امور است. خیلیها گمان میکنند که گُریز از دنیا به معنای بیکاری است، به معنای رُهبانیّت است؛ بلکه اینگونه نیست. یک قلم از تولیدات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صدهزار درخت خُرما بود؛ ولی میفرمایند که من چنان دنیا را نامَحرم کردهام که دیگر راهی برای بازگشت به من ندارد. «لَا رَجْعَهَ فِیهَا»؛ از دنیا نفرت دارد ولی هرآنچه که گمان میکنیم برای ما دنیاست، برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نماز شبشان با غَرسِ نخلشان تفاوتی ندارد و هر دو دارای یک ثواب هستند و همهی اینها در اوج انقیاد و طاعت پروردگار عالَم بود. بنابراین باید نیّت تصحیح بشود و اگر نیّت درست باشد، تولید انسان نیز عبادت است و اگر نیّت خراب باشد، نماز او نیز مانند دنیاست. این مسألهی دقیق و ظریفی است که باید به آن توجّه داشت. «وَ یحِبُّ الْأَخْیارَ لِحُبِّی إِیاهُمْ[۲۷]»؛ اگر انسان خودش صالح نیست، لااقل صالحین را دوست داشته باشد، اگر انسان خودش عابد نیست، لااقل عابدین را دوست داشته باشد، اگر انسان خودش ایثار نکرده است، لااقل ایثارگران را دوست داشته باشد. اینها نشانههای عبودیّتی است که برای یک سالک آن چشمه است و علم از آن میجوشد.
توسّل و روضه حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
السّلام علیکِ یا سیّدتی و یا مولاتی یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
در زیر این آسمان کسی مظلومتر از حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ندیده است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بسیار مظلوم هستند و سید مظلومان عالَم هستند، ولی وقتی درون گودال قتلگاه بر روی زمین افتاده بودند و دستور هجوم به خیمهها صادر شد، ایشان غیرتالله بودند، سعی کردند از روی زمین بلند شوند و بروند و از ناموس خود دفاع کنند؛ اما کثرت جراحات و شدّت خونریزی امان ایشان را گرفته بود و نتوانستند از روی زمین بلند شوند. بر روی دستهایشان تکیه کردند و فریاد زدند: «وَ یْحَکُمْ یا شیعَهَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَ ارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ أَنَا الَّذی أُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُونی[۲۸]»؛ شما اسم خود را عَرب گذاشتهاید، عَرب بر روی ناموس خود غیرت دارد. در میان اعراب رسم نیست که مردی زنده باشد و تا زمانی که او زنده است، به زن و بچّههایش حمله ببرند. شمر با تمام حرامزادگیاش، رو به سوی لشکر کرد و گفت حسین غیرتمند است و حرف درستی میزند و نمیتواند این موضوع را تحمّل نماید؛ برگردید و کار خودش را تمام کنید. اما دلها برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بسوزد. دستهای ایشان بسته بود. نامرد دستور داد تا دست فاطمه (سلام الله علیها) را کوتاه کنید. تنها مُغیره و قُنفُذ نبودند؛ گویا مُغیره با غلاف شمشیر میزد و گویا قُنفُذ با تازیانه میزد. ولی به نظر میرسد که با مُشت و لگد میزدند. نمیدانم چه بر سرش آمد که صدا زد: «آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی[۲۹]».
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب نازنین امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.
خدایا! چشم ما را به جمال دلآرای امام زمانمان (ارواحنا فداه) و قلب ما را به معرفت و محبّت ایشان روشن بفرما.
الها! پروردگارا! سایهی پُر برکت نایب آن بزرگوار، سکاندار کشتی انقلاب را با عزّت و محبوبیّت و کفایت و کرامت تا ظهور حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و کنار ایشان مستدام بفرما.
اللّهُمَ انصُر مَن نَصَرَه وَ اخذُل مَن خَذَلَه.
اللّهُمَ اجعَل عَواقِبِ أُمُورِنا خَیراً.
اللّهُمَ ارحَمنا وَ ارحَم مَوتانا.
اللّهُمَ اشفِ مَرضانا.
اللّهُمَ وَفَّقنا مِمّا تُحِبّون وَ تَرضی.
خدایا! دولت ما را در اقناع وجدان مردم، در بازکردن گِرههای کار مردم پیروز بگردان.
خدایا! ما و دولت و نظام و رهبرمان را دشمن شاد نگردان.
خدایا! دشمنان غَدّار ما را و در رأس آن استکبار عالَمی آمریکا و صهیونیستها و تکفیریها و نفوذیهای داخلی و آنهایی با حاکمیّت دین تضاد دارند را به خودشان مشغول بگردان و شرّشان را از ما منصرف بگردان.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است را به ما مرحمت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۳] همان.
[۴] همان.
[۵] همان.
[۶] همان.
[۷] حدیث مِعراج، حدیثی قدسی که گفتگوی میان خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را در شب معراج گزارش میدهد. حدیثی که امروزه به نام «حدیث معراج»، شهرت دارد، روایتی طولانی است که نخستین بار در کتاب ارشاد القلوب آمده است. در این حدیث، از مسائل اخلاقی فراوانی مانند رضا، توکل، نکوهش دنیا، روزه، سکوت، محبتورزیدن به مستمندان، ویژگیهای اهل آخرت و اهل دنیا سخن به میان آمده است. کتابهای «راهیان کوی دوست» و «سِرُّ الإسراء فی شرح حدیث المعراج»، به شرح حدیث معراج پرداختهاند.
«رُوِی عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) أَنَّ النَّبِی(ص) سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَیلَهَ الْمِعْرَاجِ فَقَالَ یا رَبِّای الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ فَقَالَ اللهُ تَعَالَی لَیسَ شَیءٌ أَفْضَلَ عِنْدِی مِنَ التَّوَکلِ عَلَی وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ یا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَعَاطِفِینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِی وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَکلِینَ عَلَی وَ لَیسَ لِمَحَبَّتِی عِلْمٌ وَ لَا غَایهٌ وَ لَا نِهَایهٌ وَ کلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عِلْماً وَضَعْتُ لَهُمْ عِلْماً أُولَئِک الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیهِمْ وَ لَمْ یرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَی الْخَلْقِ بُطُونُهُمْ خَفِیفَهٌ مِنْ أَکلِ الْحَرَامِ نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیا ذِکرِی وَ مَحَبَّتِی وَ رِضَائِی عَنْهُمْ یا أَحْمَدُ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَکونَ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیا وَ ارْغَبْ فِی الْآخِرَهِ فَقَالَ إِلَهِی کیفَ أَزْهَدُ فِی الدُّنْیا فَقَالَ خُذْ مِنَ الدُّنْیا حَفْناً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَی ذِکرِی فَقَالَ یا رَبِّ کیفَ أَدُومُ عَلَی ذِکرِک فَقَالَ بِالْخَلْوَهِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِک الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِک وَ بَیتِک مِنَ الدُّنْیا یا أَحْمَدُ احْذَرْ أَنْ تَکونَ مِثْلَ الصَّبِی إِذَا نَظَرَ إِلَی الْأَخْضَرِ وَ الْأَصْفَرِ وَ إِذَا أُعْطِی شَیئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحَامِضِ اغْتَرَّ بِهِ فَقَالَ یا رَبِّ دُلَّنِی عَلَی عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیک قَالَ اجْعَلْ لَیلَک نَهَاراً وَ نَهَارَک لَیلًا قَالَ یا رَبِّ کیفَ ذَلِک قَالَ اجْعَلْ نَوْمَک صَلَاهً وَ طَعَامَک الْجُوعَ- یا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّهَ یطْوِی لِسَانَهُ فَلَا یفْتَحُهُ إِلَّا بِمَا یعْنِیهِ وَ یحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْوَاسِ وَ یحْفَظُ عِلْمِی وَ نَظَرِی إِلَیهِ وَ یکونُ قُرَّهُ عَینَیهِ الْجُوعَ یا أَحْمَدُ لَوْ ذُقْتَ حَلَاوَهَ الْجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الْخَلْوَهِ وَ مَا وَرِثُوا مِنْهَا قَالَ یا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ قَالَ الحِکمَهُ وَ حِفْظُ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَی وَ الْحُزْنُ الدَّائِمُ وَ خِفَّهُ الْمَئُونَهِ بَینَ النَّاسِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَا یبَالِی عَاشَ بِیسْرٍ أَمْ بِعُسْرٍ یا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَی وَقْتٍ یتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَی قَالَ [لَا یا رَبِّ قَالَ] إِذَا کانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً یا أَحْمَدُ عَجِبْتُ مِنْ ثَلَاثَهِ عَبِیدٍ عَبْدٍ دَخَلَ فِی الصَّلَاهِ وَ هُوَ یعْلَمُ إِلَی مَنْ یرْفَعُ یدَیهِ وَ قُدَّامَ مَنْ هُوَ وَ هُوَ ینْعُسُ وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَهُ قُوتُ یوْمٍ مِنَ الْحَشِیشِ أَوْ غَیرِهِ وَ هُوَ یهْتَمُّ لِغَدٍ وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَا یدْرِی أَنِّی رَاضٍ عَنْهُ أَوْ سَاخِطٌ عَلَیهِ وَ هُوَ یضْحَک یا أَحْمَدُ إِنَّ فِی الْجَنَّهِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤٍ فَوْقَ لُؤْلُؤٍ وَ دُرَّهٍ فَوْقَ دُرَّهٍ لَیسَ فِیهَا قَصْمٌ وَ لَا وَصْلٌ فِیهَا الْخَوَاصُّ أَنْظُرُ إِلَیهِمْ کلَّ یوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّهً فَأُکلِّمُهُمْ کلَّمَا نَظَرْتُ إِلَیهِمْ وَ أَزِیدُ فِی مِلْکهِمْ سَبْعِینَ ضِعْفاً وَ إِذَا تَلَذَّذَ أَهْلُ الْجَنَّهِ بِالطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ تَلَذَّذُوا أُولَئِک بِذِکرِی وَ کلَامِی وَ حَدِیثِی قَالَ یا رَبِّ مَا عَلَامَهُ أُولَئِک قَالَ مَسْجُونُونَ قَدْ سَجَنُوا أَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْکلَامِ وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعَامِ یا أَحْمَدُ إِنَّ الْمَحَبَّهَ لِلَّهِ هِی الْمَحَبَّهُ لِلْفُقَرَاءِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیهِمْ قَالَ وَ مَنِ الْفُقَرَاءُ قَالَ الَّذِینَ رَضُوا بِالْقَلِیلِ وَ صَبَرُوا عَلَی الْجُوعِ وَ شَکرُوا عَلَی الرَّخَاءِ وَ لَمْ یشْکوا جُوعَهُمْ وَ لَا ظَمَأَهُمْ وَ لَمْ یکذِبُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ یغْضَبُوا عَلَی رَبِّهِمْ وَ لَمْ یغْتَمُّوا عَلَی مَا فَاتَهُمْ وَ لَمْ یفْرَحُوا بِمَا آتَاهُمْ یا أَحْمَدُ مَحَبَّتِی مَحَبَّهُ الْفُقَرَاءِ فَأَدْنِ الْفُقَرَاءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْک وَ أَبْعِدِ الْأَغْنِیاءَ وَ أَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنْک فَإِنَّ الْفُقَرَاءَ أَحِبَّائِی یا أَحْمَدُ لَا تَزَینْ بِلَینِ اللِّبَاسِ وَ طَیبِ الطَّعَامِ وَ لَینِ الْوِطَاءِ فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَی کلِّ شَرٍّ وَ رَفِیقُ کلِّ سُوءٍ تَجُرُّهَا إِلَی طَاعَهِ الله وَ تَجُرُّک إِلَی مَعْصِیتِهِ وَ تُخَالِفُک فِی طَاعَتِهِ وَ تُطِیعُک فِیمَا تکره [یکرَهُ] وَ تَطْغَی إِذَا شَبِعَتْ وَ تَشْکو إِذَا جَاعَتْ وَ تَغْضَبُ إِذَا افْتَقَرَتْ وَ تَتَکبَّرُ إِذَا اسْتَغْنَتْ وَ تَنْسَی إِذَا کبِرَتْ وَ تَغْفُلُ إِذَا آمَنَتْ وَ هِی قَرِینَهُ الشَّیطَانِ وَ مَثَلُ النَّفْسِ کمَثَلِ النَّعَامَهِ تَأْکلُ الْکثِیرَ وَ إِذَا حُمِلَ عَلَیهَا لَا تَطِیرُ وَ کمَثَلِ الدِّفْلَی لَوْنُهُ حَسَنٌ وَ طَعْمُهُ مُرٌّ یا أَحْمَدُ أَبْغِضِ الدُّنْیا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَهَ وَ أَهْلَهَا قَالَ یا رَبِّ وَ مَنْ أَهْلُ الدُّنْیا وَ مَنْ أَهْلُ الْآخِرَهِ قَالَ أَهْلُ الدُّنْیا مَنْ کثُرَ أَکلُهُ وَ ضَحِکهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ قَلِیلُ الرِّضَا لَا یعْتَذِرُ إِلَی مَنْ أَسَاءَ إِلَیهِ وَ لَا یقْبَلُ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیهِ کسْلَانُ عِنْدَ الطَّاعَهِ شُجَاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِیهِ أَمَلُهُ بَعِیدٌ وَ أَجَلُهُ قَرِیبٌ لَا یحَاسِبُ نَفْسَهُ قَلِیلُ الْمَنْفَعَهِ کثِیرُ الْکلَامِ قَلِیلُ الْخَوْفِ کثِیرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطَّعَامِ وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیا لَا یشْکرُونَ عِنْدَ الرَّخَاءِ وَ لَا یصْبِرُونَ عِنْدَ الْبَلَاءِ کثِیرُ النَّاسِ عِنْدَهُمْ قَلِیلٌ یحْمَدُونَ أَنْفُسَهُمْ بِمَا لَا یفْعَلُونَ وَ یدَّعُونَ بِمَا لَیسَ لَهُمْ وَ یتَکلَّمُونَ بِمَا یتَمَنَّوْنَ وَ یذْکرُونَ مَسَاوِئَ النَّاسِ وَ یُخْفُونَ حَسَنَاتِهِمْ فَقَالَ یا رَبِّ کلُّ هَذَا الْعَیبِ فِی أَهْلِ الدُّنْیا قَالَ یا أَحْمَدُ إِنَّ عَیبَ أَهْلِ الدُّنْیا کثِیرٌ فِیهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ لَا یتَوَاضَعُونَ لِمَنْ یتَعَلَّمُونَ مِنْهُ وَ هُمْ عِنْدَ أَنْفُسِهِمْ عُقَلَاءُ وَ عِنْدَ الْعَارِفِینَ حُمَقَاءُ یا أَحْمَدُ إِنَّ أَهْلَ الْخَیرِ وَ أَهْلَ الْآخِرَهِ رَقِیقَهٌ وُجُوهُهُمْ کثِیرٌ حَیاؤُهُمْ قَلِیلٌ حُمْقُهُمْ کثِیرٌ نَفْعُهُمْ قَلِیلٌ مَکرُهُمْ النَّاسُ مِنْهُمْ فِی رَاحَهٍ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی تَعَبٍ کلَامُهُمْ مَوْزُونٌ مُحَاسِبِینَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَعَیبِینَ لَهَا تَنَامُ أَعْینُهُمْ وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُهُمْ أَعْینُهُمْ بَاکیهٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاکرَهٌ إِذَا کتِبَ النَّاسُ مِنَ الْغَافِلِینَ کتِبُوا مِنَ الذَّاکرِینَ فِی أَوَّلِ النِّعْمَهِ یحْمَدُونَ وَ فِی آخِرِهَا یشْکرُونَ دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللهِ مَرْفُوعٌ وَ کلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلَائِکهُ وَ یدُورُ دُعَاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ یحِبُّ الرَّبُّ أَنْ یسْمَعَ کلَامَهُمْ کمَا تُحِبُّ الْوَالِدَهُ الْوَلَدَ وَ لَا یشْغَلُونَ عَنْهُ طَرْفَهَ عَینٍ وَ لَا یرِیدُونَ کثْرَهَ الطَّعَامِ وَ لَا کثْرَهَ الْکلَامِ وَ لَا کثْرَهَ اللِّبَاسِ النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَی وَ الله عِنْدَهُمْ حَی کرِیمٌ یدَعُونَ الْمُدْبِرِینَ کرَماً وَ یزِیدُونَ الْمُقْبِلِینَ تَلَطُّفاً قَدْ صَارَتِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهُ عِنْدَهُمْ وَاحِدَهً یا أَحْمَدُ هَلْ تَعْرِفُ مَا لِلزَّاهِدِینَ عِنْدِی قَالَ لَا یا رَبِّ قَالَ یبْعَثُ الْخَلْقُ وَ ینَاقَشُونَ الْحِسَابَ وَ هُمْ مِنْ ذَلِک آمِنُونَ إِنَّ أَدْنَی مَا أُعْطِی الزَّاهِدِینَ فِی الْآخِرَهِ أَنْ أُعْطِیهُمْ مَفَاتِیحَ الْجِنَانِ کلِّهَا حَتَّی یفْتَحُواای بَابٍ شَاءُوا وَ لَا أَحْجُبَ عَنْهُمْ وَجْهِی وَ لَأُنْعِمَنَّهُمْ بِأَلْوَانِ التَّلَذُّذِ مِنْ کلَامِی وَ لَأُجْلِسَنَّهُمْ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ وَ أُذَکرُهُمْ مَا صَنَعُوا وَ تَعِبُوا فِیدار الدُّنْیا وَ أَفْتَحُ لَهُمْ أَرْبَعَهَ أَبْوَابٍ بَابٍ یدْخُلُ عَلَیهِمُ الْهَدَایا بُکرَهً وَ عَشِیا مِنْ عِنْدِی وَ بَابٍ ینْظُرُونَ مِنْهُ إِلَی کیفَ شَاءُوا بِلَا صُعُوبَهٍ وَ بَابٍ یطَّلِعُونَ مِنْهُ إِلَی النَّارِ فَینْظُرُونَ إِلَی الظَّالِمِینَ کیفَ یعَذَّبُونَ وَ بَابٍ یدْخُلُ عَلَیهِمْ مِنْهُ الْوَصَائِفُ وَ الْحُورُ الْعِینُ قَالَ یا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ الزَّاهِدُونَ الَّذِینَ وَصَفْتَهُمْ قَالَ الزَّاهِدُ هُوَ الَّذِی لَیسَ لَهُ بَیتٌ یخْرَبُ فَیغْتَمَّ لِخَرَابِهِ وَ لَا لَهُ وَلَدٌ یمُوتُ فَیحْزَنَ لِمَوْتِهِ وَ لَا لَهُ شَیءٌ یذْهَبُ فَیحْزَنَ لِذَهَابِهِ وَ لَا یعْرِفُهُ إِنْسَانٌ لِیشْغَلَهُ عَنِ اللَّهِ طَرْفَهَ عَینٍ وَ لَا لَهُ فَضْلُ طَعَامٍ یسْأَلُ عَنْهُ وَ لَا لَهُ ثَوْبٌ لَینٌ یا أَحْمَدُ وُجُوهُ الزَّاهِدِینَ مُصْفَرَّهٌ مِنْ تَعَبِ اللَّیلِ وَ صَوْمِ النَّهَارِ وَ أَلْسِنَتُهُمْ کلَالٌ إِلَّا مِنْ ذِکرِ الله تَعَالَی قُلُوبُهُمْ فِی صُدُورِهِمْ مَطْعُونَهٌ مِنْ کثْرَهِ صَمْتِهِمْ قَدْ أَعْطَوُا الْمَجْهُودَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَا مِنْ خَوْفِ نَارٍ وَ لَا مِنْ شَوْقِ جَنَّهٍ وَ لَکنْ ینْظُرُونَ فِی مَلَکوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَیعْلَمُونَ أَنَّ الله سُبْحَانَهُ أَهْلٌ لِلْعِبَادَهِ یا أَحْمَدُ هَذِهِ دَرَجَهُ الْأَنْبِیاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ مِنْ أُمَّتِک وَ أُمَّهِ غَیرِک وَ أَقْوَامٍ مِنَ الشُّهَدَاءِ قَالَ یا رَبِّای الزُّهَّادِ أَکثَرُ زُهَّادُ أُمَّتِی أَمْ زُهَّادُ بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَ إِنَّ زُهَّادَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی زُهَّادِ أُمَّتِک کشَعْرَهٍ سَوْدَاءَ فِی بَقَرَهٍ بَیضَاءَ فَقَالَ یا رَبِّ وَ کیفَ ذَلِک وَ عَدَدُ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکثَرُ قَالَ لِأَنَّهُمْ شَکوا بَعْدَ الْیقِینِ وَ جَحَدُوا بَعْدَ الْإِقْرَارِ. قَالَ النَّبِی (صلی الله علیه و آله): فَحَمِدْتُ اللهَ تَعَالَی وَ شَکرْتُهُ وَ دَعَوْتُ لَهُمْ بِالْحِفْظِ وَ الرَّحْمَهِ وَ سَائِرِ الْخَیرَاتِ- یا أَحْمَدُ عَلَیک بِالْوَرَعِ فَإِنَّ الْوَرَعَ رَأْسُ الدِّینِ وَ وَسَطُ الدِّینِ وَ آخِرُ الدِّینِ إِنَّ الْوَرَعَ بِهِ یتَقَرَّبُ إِلَی اللهِ تَعَالَی یا أَحْمَدُ إِنَّ الْوَرَعَ زَینُ الْمُؤْمِنِ وَ عِمَادُ الدِّینِ إِنَّ الْوَرَعَ مَثَلُهُ کمَثَلِ السَّفِینَهِ کمَا أَنَّ الْبَحْرَ لَا ینْجُو إِلَّا مَنْ کانَ فِیهَا کذَلِک لَا ینْجُو الزَّاهِدُونَ إِلَّا بِالْوَرَعِ یا أَحْمَدُ مَا عَرَفَنِی عَبْدٌ وَ خَشَعَ لِی إِلَّا خَشَعَ لَهُ کلُّ شَیءٍ یا أَحْمَدُ الْوَرَعُ یفْتَحُ عَلَی الْعَبْدِ أَبْوَابَ الْعِبَادَهِ فَیکرَمُ بِهِ الْعَبْدُ عِنْدَ الْخَلْقِ وَ یصِلُ بِهِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَحْمَدُ عَلَیک بِالصَّمْتِ فَإِنَّ أَعْمَرَ مَجْلِسٍ قُلُوبُ الصَّالِحِینَ وَ الصَّامِتِینَ وَ إِنَّ أَخْرَبَ مَجْلِسٍ قُلُوبُ الْمُتَکلِّمِینَ بِمَا لَا یعْنِیهِمْ یا أَحْمَدُ إِنَّ الْعِبَادَهَ عَشَرَهُ أَجْزَاءٍ تِسْعَهٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِیبَ مَطْعَمُک وَ مَشْرَبُک فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَ کنَفِی قَالَ یا رَبِّ مَا أَوَّلُ الْعِبَادَهِ قَالَ أَوَّلُ الْعِبَادَهِ الصَّمْتُ وَ الصَّوْمُ قَالَ یا رَبِّ وَ مَا مِیرَاثُ الصَّوْمِ قَالَ الصَّوْمُ یورِثُ الحِکمَهَ وَ الحِکمَهُ تُورِثُ الْمَعْرِفَهَ وَ الْمَعْرِفَهُ تُورِثُ الْیقِینَ فَإِذَا اسْتَیقَنَ الْعَبْدُ لَا یبَالِی کیفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِیسْرٍ وَ إِذَا کانَ الْعَبْدُ فِی حَالَهِ الْمَوْتِ یقُومُ عَلَی رَأْسِهِ مَلَائِکهٌ بِیدِ کلِّ مَلَک کأْسٌ مِنْ مَاءِ الْکوْثَرِ وَ کأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یسْقُونَ رُوحَهُ حَتَّی تَذْهَبَ سَکرَتُهُ وَ مَرَارَتُهُ وَ یبَشِّرُونَهُ بِالْبِشَارَهِ الْعُظْمَی وَ یقُولُونَ لَهُ طِبْتَ وَ طَابَ مَثْوَاک إِنَّک تَقْدَمُ عَلَی الْعَزِیزِ الْکرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أَیدِی الْمَلَائِکهِ فَتَصْعَدُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَهِ عَینٍ وَ لَا یبْقَی حِجَابٌ وَ لَا سِتْرٌ بَینَهَا وَ بَینَ اللهِ تَعَالَی وَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهَا مُشْتَاقٌ وَ یجْلِسُ عَلَی عَینٍ عِنْدَ الْعَرْشِ ثُمَّ یقَالُ لَهَا کیفَ تَرَکتِ الدُّنْیا فَیقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِک وَ جَلَالِک لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْک فَیقُولُ الله صَدَقْتَ عَبْدِی کنْتَ بِجَسَدِک فِی الدُّنْیا وَ رُوحُک مَعِی فَأَنْتَ بِعَینِی سِرُّک وَ عَلَانِیتُک سَلْ أُعْطِک وَ تَمَنَّ عَلَی فَأُکرِمَک هَذِهِ جَنَّتِی مُبَاحٌ فتبیح فَتَبَحْبَحْ فِیهَا وَ هَذَا جِوَارِی فَاسْکنْهُ فَیقُولُ الرُّوحُ إِلَهِی عَرَّفْتَنِی نَفْسَک فَاسْتَغْنَیتُ بِهَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِک وَ عِزَّتِک وَ جَلَالِک لَوْ کانَ رِضَاک فِی أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً وَ أُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَهً بِأَشَدِّ مَا یقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَکانَ رِضَاک أَحَبَّ إِلَهِی کیفَ أُعْجَبُ بِنَفْسِی وَ أَنَا ذَلِیلٌ إِنْ لَمْ تُکرِمْنِی وَ أَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَ أَنَا ضَعِیفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَ أَنَا مَیتٌ إِنْ لَمْ تُحْینِی بِذِکرِک وَ لَوْ لَا سَتْرُک لَافْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّهٍ عَصَیتُک إِلَهِی کیفَ لَا أَطْلُبُ رِضَاک وَ قَدْ أَکمَلْتَ عَقْلِی حَتَّی عَرَفْتُک وَ عَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ وَ الْأَمْرَ مِنَ النَّهْی وَ الْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَ النُّورَ مِنَ الظُّلْمَهِ فَقَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا أَحْجُبُ بَینِی وَ بَینَک فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ کذَلِک أَفْعَلُ بِأَحِبَّائِی یا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِیای عَیشٍ أَهْنَی وَای حَیاهٍ أَبْقَی قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَیشُ الْهَنِیءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِکرِی وَ لَا ینْسَی نِعْمَتِی وَ لَا یجْهَلُ حَقِّی یطْلُبُ رِضَای لَیلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیاهُ الْبَاقِیهُ فَهِی الَّتِی یعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّی تَهُونَ عَلَیهِ الدُّنْیا وَ تَصْغُرَ فِی عَینَیهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَهُ عِنْدَهُ وَ یؤْثِرَ هَوَای عَلَی هَوَاهُ وَ یبْتَغِی مَرْضَاتِی وَ یعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یذْکرَ عِلْمِی بِهِ وَ یرَاقِبَنِی بِاللَّیلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ کلِّ سَیئَهٍ وَ مَعْصِیهٍ وَ ینْفِی قَلْبَهُ عَنْ کلِّ مَا أَکرَهُ وَ یبْغِضَ الشَّیطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَی قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِک أَسْکنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّی أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَهِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَی أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَینَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّی یسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ ینْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیقَ عَلَیهِ الدُّنْیا وَ أُبَغِّضَ إِلَیهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیا وَ مَا فِیهَا کمَا یحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْکهِ فَإِذَا کانَ هَکذَا یفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ ینْقَلُ مِنْدار الْفَنَاءِ إِلَیدار الْبَقَاءِ وَ مِنْدار الشَّیطَانِ إِلَیدار الرَّحْمَنِ یا أَحْمَدُ لَأُزَینَنَّهُ بِالْهَیبَهِ وَ الْعَظَمَهِ فَهَذَا هُوَ الْعَیشُ الْهَنِیءُ وَ الْحَیاهُ الْبَاقِیهُ وَ هَذَا مَقَامُ الرَّاضِینَ فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَائِی أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُکراً لَا یخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِکراً لَا یخَالِطُهُ النِّسْیانُ وَ مَحَبَّهً لَا یؤْثِرُ عَلَی مَحَبَّتِی مَحَبَّهَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِذَا أَحَبَّنِی أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَینَ قَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی فَلَا أُخْفِی عَلَیهِ خَاصَّهَ خَلْقِی فَأُنَاجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیلِ وَ نُورِ النَّهَارِ حَتَّی ینْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مُجَالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ أُسْمِعُهُ کلَامِی وَ کلَامَ مَلَائِکتِی وَ أُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی وَ أُلْبِسُهُ الْحَیاءَ حَتَّی یسْتَحِی مِنْهُ الْخَلْقُ کلُّهُمْ وَ یمْشِی عَلَی الْأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ وَ أَجْعَلَ قَلْبَهُ وَاعِیاً وَ بَصِیراً وَ لَا أُخْفِی عَلَیهِ شیء [شَیئَاً] مِنْ جَنَّهٍ وَ لَا نَارٍ وَ أُعَرِّفَهُ بِمَا یمُرُّ عَلَی النَّاسِ فِی یوْمِ الْقِیامَهِ مِنَ الْهَوْلِ وَ الشِدَّهِ وَ مَا أُحَاسِبُ بِهِ الْأَغْنِیاءَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْجُهَّالَ وَ الْعُلَمَاءَ وَ أُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ أُنْزِلُ عَلَیهِ مُنْکراً یسْأَلُهُ وَ لَا یرَی غَمَّ الْمَوْتِ وَ ظُلْمَهَ الْقَبْرِ وَ اللَّحْدِ وَ هَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتَّی أَنْصِبَ لَهُ مِیزَانَهُ وَ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَانَهُ ثُمَّ أَضَعُ کتَابَهُ فِی یمِینِهِ فَیقْرَأُ مَنْشُوراً ثُمَّ لَا أَجْعَلُ بَینِی وَ بَینَهُ تَرْجُمَاناً فَهَذِهِ صِفَاتُ الْمُحِبِّینَ یا أَحْمَدُ اجْعَلْ هَمَّک هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَک وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَک حَیاً لَا تَغْفُلْ أَبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأَی وَادٍ هَلَک یا أَحْمَدُ اسْتَعْمِلْ عَقْلَک قَبْلَ أَنْ یذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لَا یخْطِئُ وَ لَا یطْغَی یا أَحْمَدُ أَنْتَ لَا تَغْفُلُ أَبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأَی وَادٍ هَلَک یا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی لِأَی شَیءٍ فَضَّلْتُک عَلَی سَائِرِ الْأَنْبِیاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ بِالْیقِینِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ سَخَاوَهِ النَّفْسِ وَ رَحْمَهٍ بِالْخَلْقِ وَ کذَلِک أَوْتَادُ الْأَرْضِ لَمْ یکونُوا أَوْتَاداً إِلَّا بِهَذَا یا أَحْمَدُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا جَاعَ بَطْنُهُ وَ حَفِظَ لِسَانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِکمَهَ وَ إِنْ کانَ کافِراً تَکونُ حِکمَتُهُ حُجَّهً عَلَیهِ وَ وَبَالًا وَ إِنْ کانَ مُؤْمِناً تَکونُ حِکمَتُهُ لَهُ نُوراً وَ بُرْهَاناً وَ شِفَاءً وَ رَحْمَهً فَیعْلَمُ مَا لَمْ یکنْ یعْلَمُ وَ یبْصِرُ مَا لَمْ یکنْ یبْصِرُ فَأَوَّلُ مَا أُبَصِّرُهُ عُیوبُ نَفْسِهِ حَتَّی یشْغَلَ بِهَا عَنْ عُیوبِ غَیرِهِ وَ أُبَصِّرُهُ دَقَائِقَ الْعِلْمِ حَتَّی لَا یدْخُلَ عَلَیهِ الشَّیطَانُ یا أَحْمَدُ لَیسَ شَیءٌ مِنَ الْعِبَادَهِ أَحَبَّ إِلَی مِنَ الصَّمْتِ وَ الصَّوْمِ فَمَنْ صَامَ وَ لَمْ یحْفَظْ لِسَانَهُ کانَ کمَنْ قَامَ وَ لَمْ یقْرَأْ فِی صَلَاتِهِ فَأُعْطِیهِ أَجْرَ الْقِیامِ وَ لَمْ أُعْطِهِ أَجْرَ الْعَابِدِینَ یا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی مَتَی یکونُ لِی الْعَبْدُ عَابِداً قَالَ لَا یا رَبِّ قَالَ إِذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ وَرَعٌ یحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ صَمْتٌ یکفُّهُ عَمَّا لَا یعْنِیهِ وَ خَوْفٌ یزْدَادُ کلَّ یوْمٍ مِنْ بُکائِهِ وَ حَیاءٌ یسْتَحِی مِنِّی فِی الْخَلَاءِ وَ أَکلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ یبْغِضُ الدُّنْیا لِبُغْضِی لَهَا وَ یحِبُّ الْأَخْیارَ لِحُبِّی إِیاهُمْ یا أَحْمَدُ لَیسَ کلُّ مَنْ قَالَ أُحِبُّ اللهَ أَحَبَّنِی حَتَّی یأْخُذَ قُوتاً وَ یلْبَسَ دُوناً وَ ینَامَ سُجُوداً وَ یطِیلَ قِیاماً وَ یلْزَمَ صَمْتاً وَ یتَوَکلَ عَلَی وَ یبْکی کثِیراً وَ یقِلَّ ضَحِکاً وَ یخَالِفَ هَوَاهُ وَ یتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیتاً وَ الْعِلْمَ صَاحِباً وَ الزُّهْدَ جَلِیساً وَ الْعُلَمَاءَ أَحِبَّاءَ وَ الْفُقَرَاءَ رُفَقَاءَ وَ یطْلُبَ رِضَای وَ یفِرَّ مِنَ الْعَاصِینَ فِرَاراً وَ یشْغَلَ بِذِکرِی اشْتِغَالًا وَ یکثِرَ التَّسْبِیحَ دَائِماً وَ یکونَ بِالْعَهْدِ صَادِقاً وَ بِالْوَعْدِ وَافِیاً وَ یکونَ قَلْبُهُ طَاهِراً وَ فِی الصَّلَاهِ ذَاکیاً وَ فِی الْفَرَائِضِ مُجْتَهِداً وَ قَیماً عِنْدِی مِنَ الثَّوَابِ رَاغِباً وَ مِنْ عَذَابِی رَاهِباً وَ لِأَحِبَّائِی قَرِیباً وَ جَلِیساً یا أَحْمَدُ لَوْ صَلَّی الْعَبْدُ صَلَاهَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَی مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِکهِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَی فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّهً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیک سَلَامِی وَ مَحَبَّتِی».
[۸] حدیث شریف معراج؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ۱۴۱۲ ق، ج ۱، ص ۱۹۹ تا ۲۰۶. / فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ ق، ج ۲۶، ص ۱۴۲؛ حر عاملی، الجواهر السنیه، ۱۳۸۰ ش، ص ۳۸۲؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ۱۴۰۳ ق، ج۷۴ ، ص ۲۲. / حر عاملی، الجواهر السنیه، ۱۳۸۰ ش، ص ۳۹۰؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ترجمه علی سلگی، ۱۳۷۶ ش، ج ۱، ص ۵۱۰ تا ۵۲۳.
[۹] همان.
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۶٫
«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا ۖ وَ لِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ».
[۱۲] حدیث شریف معراج.
[۱۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۴٫
«وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ ۖ وَ فِی نُسْخَتِهَا هُدًى وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ».
[۱۴] نهج البلاغه، حکمت ۳۸۲٫
«وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ، بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ؛ فَإِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ».
[۱۵] سید عبدالهادی شیرازی، فرزند سید اسماعیل در سال ۱۳۰۵ق در سامرا به دنیا آمد. پدرش در سال تولد او درگذشت و سید محمدحسن شیرازی پسرعموی پدرش، سرپرستی او را برعهده گرفت. و در هفت سالگی او میرزای شیرازی (درگذشت ۱۳۱۲ق) نیز از دنیا رفت و او تحت سرپرستی سید علی فرزند میرزای شیرازی قرار گرفت. سید عبدالهادی در سال ۱۳۶۹ق بر اثر بیماری نابینا شد و را برای معالجات به تهران رفت؛ ولی معالجه سودبخش واقع نشد. عبدالهادی در زمان حضور در ایران با بزرگان حوزه مشهد و قم به خصوص با آیتالله بروجردی دیدار داشت. او ۱۰ صفر ۱۳۸۲ق در کوفه بر اثر بیماری درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپرده شد. سید عبدالهادی در سامرا تحصیلات مقدماتی خویش را نزد سید علی فرزند میرزای شیرازی و محمدتقی شیرازی به پایان برد. وی در سال ۱۳۲۶ق راهی نجف شد و در درس آخوند خراسانی و شیخ الشریعه اصفهانی شرکت کرد و فلسفه را از محمدباقر استهباناتی و اخلاق را از رضا تبریزی آموخت. عبدالهادی در سال ۱۳۳۰ق به سامرا بازگشت و درس علی شیرازی حاضر شد. سپس به همراه محمدتقی شیرازی، رهبر مردم عراق در جریان انقلاب ضد انگلیسی، به کربلا مهاجرت کرد. او در سال ۱۳۳۷ق به نجف رفت و در درس شیخ الشریعه اصفهانی حاضر میشد و پس از درگذشت شیخ الشریعه در سال ۱۳۳۹ق تدریس طلاب حوزه نجف را به عهده گرفت. او حدود سی سال از استادان مشهور حوزه نجف بود.
وی از شیخ الشریعه اصفهانی، سید مهدی آل حیدر کاظمی، سید علی شیرازی، علی یزدی نجفی و شیخ عباس قمی، اجازه نقل روایت داشت. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی در سال ۱۳۶۵ق و جانشین وی سید حسین طباطبایی قمی در سال ۱۳۶۶ق، مرجعیت شیعه را عهده دار شد و به درخواست مقلدان رساله علمیه اش را منتشر کرد. او پیش از آن در مسجد شیخ انصاری امامت جماعت میکرد. پس از درگذشت آیتالله بروجردی (درگذشت ۱۳۸۰ق)، تعداد زیادی از مقلدان وی به صف مقلدان شیرازی پیوستند و دایره مرجعیت او گستردهتر شد. سید عبدالهادی شیرازی مخالف حکومت و سلطه حزب کمونیست عراق بود. در سال ۱۳۷۹ق سید محسن حکیم و سید عبدالهادی شیرازی فتوا به گمراهی حزب کمونیست دادند.
[۱۶] حدیث شریف معراج.
[۱۷] روضه الواعظین، جلد ۲، صفحه ۳۲۹.
«قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کَانَ فِیمَا نَاجَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْ قَالَ لَهُ یَا اِبْنَ عِمْرَانَ کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی فَإِذَا جَنَّهُ اَللَّیْلُ نَامَ عَنِّی أَ لَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَهَ حَبِیبِهِ هَا أَنَا یَا اِبْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِی إِذَا جَنَّهُمُ اَللَّیْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِی قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِی بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ یُخَاطِبُونِّی عَنِ اَلْمُشَاهَدَهِ وَ یُکَلِّمُونِّی عَنِ اَلْحُضُورِ یَا اِبْنَ عِمْرَانَ هَبْ لِی مِنْ قَلْبِکَ اَلْخُشُوعَ وَ مِنْ بَدَنِکَ اَلْخُضُوعَ وَ مِنْ عَیْنَیْکَ اَلدُّمُوعَ فِی ظَلاَمِ اَللَّیْلِ فَادْعُنِی فَإِنَّکَ تَجِدُنِی قَرِیباً مُجِیباً».
[۱۸] سید احمد کربلایی تهرانی (متوفای ۱۳۳۲ق)، عالم، فقیه و از عرفای بزرگ شیعه در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری بود. او اصالتا اهل تهران ولی در کربلا متولد شده و در نجف اشرف تحصیل کرده و به درجه اجتهاد رسید. وی در فقه و اصول فقه از محضر بزرگانی چون میرزای شیرازی، میرزا حسین خلیلی تهرانی، میرزا حبیبالله رشتی، آخوند خراسانی استفاده نموده و در عرفان از ملا حسینقلی همدانی بهره برد. سید علی قاضی، سید محسن امین، محمدتقی بافقی قمی و سید ابوالقاسم لواسانی از شاگردان مشهور او هستند. سیمای عرفانی و معنوی و اخلاقی ایشان بیشتر جلوهگر است ولی در میدان فقاهت نیز از جایگاه والایی برخوردار است. وقتی نام سید احمد کربلایی را میشنویم یا پارهای از منابع و زندگینامههای مربوط به او را بررسی کنیم، بیشتر سیمای عرفانی و معنوی و اخلاقی او برای ما جلوهگر است و بعد علمی و فقهی او چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، اما حقیقت این است که ایشان، همانطور که در عرصه عرفان و سیر و سلوک و مجاهده با نفس ید بیضایی داشت، در میدان فقاهت نیز از جایگاه والایی برخوردار است، که گروهی از بزرگان تراجم از این نکته غافل نشدهاند.
از تألیفات این عالم بزرگ خبری در دست نیست، فقط شاگرد برجستهاش دراین راستا میگوید: له مولفات فی الفقه و الاصول. او آثاری در زمینه مسائل فقه و اصول فقه داشت ولی به نظر میرسد چاپ نشده است. البته در حوزه مسائل عرفانی در قسمت عرفان عملی دستورالعملهایی برای شاگردانش دارد و مکاتبات او با شیخ محمد حسین اصفهانی ـ به نام «رساله محاکمات بین علمین» معروف است ـ از آن بزرگوار به یادگار مانده است. اثر اخیر وی «رساله محاکمات بین علمین» نشانی است از توان علمی و ژرفاندیشی آن فقیه و عارف کمنظیر که با مقدمه علامه محمد حسین طباطبایی و تعلیقات آن بزرگوار و شاگردش محمدحسین حسینی تهرانی به زیور چاپ آراسته گردیده است. سید احمد کربلایی، در لحظات آخر نماز عصر روز جمعه ۲۷ شوال المکرم (۱۳۳۲ق) در نجف اشرف چشم از جهان خاکی فرو بست. پیکر او بعد از نماز، به دوش کشیده شد و در حرم حضرت امیرالمومنین (علیهالسلام) مقابل ایوان طلا، در پشت سر مبارک حضرت مدفون گردید.
[۱۹] مفاتیح الجنان، دعای بعد از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) معروف به دعای علقمه.
[۲۰] حدیث شریف معراج.
[۲۱] همان.
[۲۲] همان.
[۲۳] همان.
[۲۴] نهج البلاغه، حکمت ۷۷؛ بیاعتنایی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به دنیا.
«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَهَ الضَّابِیِ] حَمْزَهَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَهَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ، یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ [هُوَ] یَقُولُ: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ».
[۲۵] برخی از این جمله به عنوان حدیث یاد کردهاند، لیکن در منابع حدیثی یافت نشد.
[۲۶] سوره مبارکه تکاثر، آیه ۱٫
[۲۷] حدیث شریف معراج.
[۲۸] مقتل الحسین خوارزمى، ج ۲، ص ۳۳ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۰ – ۵۱٫
[۲۹] بحار الانوار ج ۸ ، ص ۲۲۲.
«قال عمر:… فذکرت أحقاد علیّ و ولوعه فی دماء صنادید العرب و کید محمّد و سحره، فرکلتُ الباب و قد ألصقَت أحشائها بالباب تترسه. و سمعتُها و قد صرخَت صرخه حسبتُها قد جعلَت أعلی المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه یا رسول اللَّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک و ابنتک؟ آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل وسمعتُها تمخض و هی مستنده إلی الجدار، فدفعتُ الباب و دخلت…»
پاسخ دهید