«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مروری بر جلسات قبل

در حدیث شریف امام عظیم الشأنمان، رئیس حوزه‌های علمیه، چشمه‌ی علم همه‌ی علمای عالم امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام، عنوان بصری عرضه داشت که از خدای متعال خواستم در قلب شما جایی داشته باشم و عاطفه‌ی عرشی شما به من معطوف بشود و اتّصال و شعاعی از نور شما در من حاصل بشود و از علم هادی شما، علمی که برای من نافع است و موجب نجات من می‌شود خدای متعال روزی من کند.

وجود مقدّس حضرت جواب فرمودند: آن چیزی که می‌خواهی با تعلّم حاصل نمی‌شود، باید بدانی که آن فقط نور است و نوری است که هر دل لیاقتِ آن نور را ندارد، هر خانه‌ای پذیرشِ آن نور را ندارد، بلکه دلی که تکویناً مورد اراده‌ی الهی قرار بگیرد و خدای متعال خواسته باشد که آن را هدایت کند، و اگر خواستی به چنین علمی که فراتر از گفت و شنود و نوشتار و مطالعه و کتاب و حوزه و دانشگاه و استاد و شاگردی است، اولاً باید حقیقتِ عبودیت را در نفس خودت طلب کنی، راه اول شکستنِ خودت است.

باید انگیزه‌ی علوّ معالجه شود

«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»،[۲] این دار آخرت که دارِ قربِ الهی است، دارِ «جَنَّاتٍ تَجْرِی»[۳] است، دارِ «الجنّه» است، دارِ مقامِ عندیّت است، دارِ ابدیّت و به معنایی ازلیّت است، این نصیب کسانی می‌شود که در زندگی انگیزه‌ی علو را معالجه کرده باشند.

«لَا یُرِیدُونَ»، نه تنها به آنجا نرسند بلکه از ابتدا رنگ بندگی را نبازد، ذیّ عبودیت را از دست ندهند، «لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»، کسانی که در روی زمین، در هر محدوده‌ای، طلبه در حجره‌ی خودش می‌خواهد موقعیتی نزد رفیق خود داشته باشد، اراده‌ی او علو دارد، خودش را بالاتر از هم‌حجره‌اش می‌بیند، خودش را ممتاز می‌داند، از او توقع دارد؛ یک فرد می‌خواهد در کوچه و محله‌ی خودش نامدار باشد و دیگران در برابر او خضوع کنند و سبقت بر سلام داشته باشند؛ یک آقا در زندگی خانوادگی با باور به پدرسالاری حالتِ تفرعون دارد، مثلاً می‌گوید وقتی من چیزی گفتم همسرم باید انجام بدهد، یا اینکه چرا تا وقتی من می‌آیم همسرم فلان کار را انجام نداده است.

«کلٌ قد اضمر ما اظهر فرعون»، فرعونِ شقیِ بدبخت، چون اراده‌ی علوّ داشت آنطور ذلیلانه به سوی جهنّم فرستاده شد، و این تکبّر که عبد بودن منحصراً در این است که هیچ تکبّری در انسان وجود نداشته باشد.

تواضع، آن هم نه تظاهر به تواضع، گاهی خودِ تظاهر به تواضع تکبّر است، دست به سینه می‌گذارد و با ادب حرف می‌زند ولی می‌خواست خودش را جا بیندازد، این تواضع نیست، این خودِ تکبّر است، تکبّرِ فریبکارانه است.

ولی درواقع انسان خودش را در برابر عظمت خدا فانی کند و فقر خودش را، که فقیر هم نیست، فقر است، فقیر چیزی دارد و چیزهایی هم ندارد، وجود خودش وجود مستقلی است و برای خودش کسی است ولی در به در است، مثلاً می‌خواهد خانه بخرد و دست پیش این و آن دراز می‌کند و می‌گوید مرا کمک کنید، مثلاً نان شب را ندارد و می‌گوید مرا کمک کنید، یک چیزی در خودش هست، چیزی را که ندارد از دیگری توقع دارد، ولی اصلاً فقر ناداری است، هیچ چیزی در وجودش نیست، حیات دارد ولی برای خودش نیست، آن کسی هم که خدای متعال چیزی به او داده است اینطور نیست که چیزی از خدای متعال کَنده شده باشد و در اختیار این شخص قرار گرفته باشد، نه، خدای متعال او را نگاه می‌کند و این هست، همینکه خدای متعال نگاه خود را بردارد نیست، حیات و عزّت و علم و معرفت و موقعیت و سلامتی و محبّت و محبوبیتِ این شخص به یک نگاه وصل است، اگر نازی کند در هم فرو ریزند، این‌ها یک شکل ظاهری است، هیچ چیزی نیست، تا زمانی که خدای متعال هوای تو را دارد هستی، همینکه خدای متعال تو را رها کند دیگر نیستی، به چه چیز خودت می‌نازی؟ آیا از فردای خدا خبر داری؟ آیا می‌دانی وقتی حضرت عزرائیل علیه السلام بیاید تو چه قدرتی در برابر او داری؟

باید این حقیقتِ عبودیت را باور کرد، «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ»،[۴] اگر این در جامعه عملی بشود همه سالک الی الله می‌شوند، دیگر شکل این رقابت‌های انتخاباتی عوض می‌شود.

تواضع شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشّریف

مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف وفات کرد، یا صاحب جواهر رضوان الله تعالی علیه، بعد از ارتحال او به سراغ شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشّریف رفتند و گفتند که شما باید زعیم حوزه و مرجع تقلید شیعیان باشید. شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشّریف فرمودند: شریف العلماء در نجف بود و با یکدیگر درس می‌خواندیم، او بهتر از من بود، باید او اعلم باشد، بروید و از او بپرسید، اگر خودش را اعلم می‌داند از او تقلید کنید، اگر مرا اعلم می‌داند از من تقلید کنید.

نزد شریف العلماء در مازندران می‌روند و می‌گویند که به سراغ شیخ انصاری اعلی الله مقامه الشّریف رفتیم و ایشان فرمودند شبهه‌ی اعلمیت در شماست. شریف العلماء فرمودند: بله! آن زمانی که من در حوزه بودم بر ایشان تقدّم داشتم ولی مدّت‌هاست من از حوزه فاصله گرفته‌ام، من تحلیل رفته‌ام، او در این مدّت ورزیده شده‌اند، بنابراین او اعلم است.

اینکه هیچ برای او مهم نیست که مهم بشود، مشهور بشود، به جایی برسد…

بعضی‌ها از این بالاتر…

شهرت‌گریزیِ میرازی شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف

مرحوم میرزای شیرازی اعلی الله مقامه الشّریف احتیاطاتشان را به یکی از علمای عارف آسید احمد کربلایی تهرانی واحدالعین که جزو اعجوبه‌هاست، همان کسی است که آسید جمال را به زانو درآورد، آسید جمال گلپایگانی در سیر و سلوک از اصفهان شروع کرده است، در محضر مرحوم جهانگیرخان قشقایی حکمت خوانده‌اند و از او و از مرحوم آشیخ محمد کاشی بندگی آموخته است، در مسیر توحید قرار گرفته است، به نجف هم نزد آشیخ علی محمد نجف‌آبادی رفت و مورد پذیرش قرار گرفت و او تربیت ایشان را بعهده داشته است، هر هفته یک شب را در مسجد سهله بیتوته می‌کرد و استادشان هم فرموده بودند که باید بدن خودت را توانمند نگه داری که این بدن طاقت عبادت‌های فرساینده را داشته باشد، لذا همیشه مختصر نانی در دستمالشان بوده است که وقتی ضعف می‌کنند صرفه‌جویی کنند و عبادت خودشان را ادامه بدهند.

می‌گوید من وارد مسجد شدم و وضو گرفتم و عبادت کردم و نیاز پیدا کردم که غذایی بخورم، همینکه دستمال را باز کردم که نانی میل کنم دیدم که یک ناله‌ی جانسوزی گویا در و دیوار مدرسه را آب می‌کند، با آه سوزان و ناله‌ی خروشان راه می‌رود و اشعاری از حافظ را می‌خواند

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم     از بد حادثه این جا به پناه آمده‌ایم

همینطور می‌گوید و می‌سوزد و می‌نالد و… به مقابل مقام امام عصر ارواحنا فداه آمد. آن شب این ناله‌های این فردِ سوخته‌ای که من هم او را نمی‌شناسم مرا از عبادت و مناجات و همه‌ی کارهای متعارف خودم بازداشت، تا نماز صبح را خواندم و خواستم بروم، خادم مسجد هم بیرون از مسجد بود، آنجا حجره داشت، به سراغ او رفتم و پرسیدم این شخص چه کسی بود؟ گفت: با این چیزی که نقل می‌کنی این شخص آسیّد احمد کربلایی بود.

مرحوم میرزای شیرازی احتیاطات خود را به او ارجاع می‌دادند که او بعد از میرزای شیرازی در آینده مرجع تقلید باشد.

گریه می‌کرده است و می‌گفته است که می‌دانم کار کارِ خودش است، او می‌خواهد ما رئیس بشویم، ولی اگر دست برندارد من شکایت او را به مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌کنم.

شهرت‌گریز بودند، ریاست‌گریز بودند، می‌ترسیدند، از ریاست و شهرت بیش از مار و اژدها و گرگ بیابان وحشت داشتند و فرار می‌کردند.

تواضعِ عجیب مرحوم آیت الله آمیرزا ابوالقاسم کبیر قمی

مرحوم آیت الله آمیرزا ابوالقاسم کبیر قمی، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند که ما در حوزه درس اخلاق هم گفتیم، به تعبیر من ولی چیزی از آن درنیامد، افرادی در قم بودند که وقتی یک مرتبه به آن‌ها نگاه می‌کردیم، همین یک نگاهِ ما، ما را یک هفته کنترل می‌کرد و ما را به خدای متعال وصل می‌کرد. گفتند این چه کسی بود که نگاه کردن به او و دیدارِ او انسان را با خدای متعال مرتبط می‌کرد و سیم دل وصل می‌شد و یک هفته هم شارژ نگه می‌داشت؟ گفته بود آیت الله آمیرزا ابوالقاسم کبیر.

ایشان مرجع مسلّم قم بودند، صاحب رساله بودند و همه هم از ایشان تقلید می‌کردند، در قداست و تواضع هم خود را کامل شکانده بود.

طلبه‌ای آمده بود و سبزی خریده بود، وقتی این سبزی را می‌آورد این سبزی ریخته بود، در حال جمع کردن سبزی بود، این مرجع تقلید به کنار او می‌آید و می‌نشیند و کمک می‌کند که این سبزی‌ها را جمع کنند.

یک سرِ سوزن اینطور نبودند که بگویند من مدرّس هستم، من مشهور هستم، من کسی هستم، اصلاً اینطور نبودند.

نام این شخص مرجع باشد، رئیس جمهور باشد یا هر چیز دیگری که می‌خواهد باشد، این شخص همان آدم قبلی است.

تواضع حیرت‌انگیز آیت الله العظمی بهجت اعلی الله مقامه الشّریف

ما آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را قبل از مرجعیتشان دیده بودیم، بعد از مرجعیتشان هم ارادت داشتیم، ان شاء الله خدای متعال به برکت این علاقه‌ای که به این‌ها داده است ما را هم ببخشد، ما را به شماها ببخشد، بخاطر همین عواطفی که هست، وگرنه وضع ما خیلی خراب است، اگر خدای متعال ارفاق نکند ما بیچاره و بدبخت هستیم…

وقتی آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف مرجع شدند هیچ عملی در ایشان تغییر نکرد، هیچ چیزِ ایشان عوض نشد.

پسر ایشان می‌خواستند در یک مجلس فاتحه‌ای شرکت کنند، خود حاج علی آقا می‌گفتند که آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف به من فرمودند که اگر می‌خواهی بعنوان پسر آقای بهجت به آنجا بروی و جایی پیدا کنی و جزو علما بنشینی نرو، اما اگر می‌خواهی بعنوان یک طلبه بروی و هر جایی که خالی بود بنشینی برو.

حواس ایشان هم به خود بود و هم به دیگران، مگر اگر کسی مرجع تقلید شد چه شده است؟ بارِ او سنگین‌تر شده است، بدهی او بیشتر شده است، دغدغه و گرفتاری او بیشتر شده است، او قابل ترحّم است، بدهی او که بیشتر است.

ما هیچ هستیم

لذا این عبودیت بجز کَندنِ ریشه‌ی شجره‌ی خبیثه‌ی خودبینی و خودخواهی و خودپرستی، راه دیگری ندارد. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا».

این‌هایی که در حجره‌ها از ابتدا ذی خادمی دارند، زحمت رفیق خود را می‌کشد… مرحوم آقای مشگینی اینطور بودند، و خیلی جلوتر از آن رفیقی بودند که اینطور نبود، امام رضوان الله تعالی علیه با اشخاصی به مشهد می‌رفتند، ایشان یک زیارت مختصری می‌کردند و می‌آمدند و بساط پذیرایی آن‌ها را فراهم می‌کردند و این خادمِ زائرِ امام رضا علیه السلام بودن را بر زائر بودن ترجیح می‌دادند.

این‌ها آن ظرافت‌هایی است که اگر انسان توجّه داشته باشد، چه چیزی انسان را بالا می‌برد؟ چه کسی انسان را بالا می‌برد؟ انسان چه قدرتی دارد؟ مگر انسان در دل‌ها چقدر توان و نفوذ دارد که بخواهد خودش را با دست و پا زدن شیرین کند تا دیگران او را دوست داشته باشند؟ انسان هیچ است، انسان به معنای واقعی کلمه هیچ است.

حاج آقا حسین فاطمی اعلی الله مقامه الشّریف

این تعبیراتی که بعضی از اساتید اخلاق مانند مرحوم حاج آقا حسین فاطمی اعلی الله مقامه الشّریف… که ایشان رفیق امام بودند، به یکدیگر دل داده بودند، و آن مکاشفه‌شان هم که امام رضا علیه السلام به امام اشاره کرده بودند و فرموده بودند که ایشان مجاهد هستند، حاج آقا حسین فاطمی در حمایت از امام خمینی رضوان الله تعالی علیه تمام العله بوده‌اند، او بعد از جریان پانزده خرداد خیلی قرص نبودند که آیا جایز است این خون‌ها ریخته بشود یا نه، بعد امام رضا علیه السلام را می‌بینند و حضرت رضا سلام الله علیه در حالی که امام خمینی در کنارشان بود به حاج آقا حسین فاطمی می‌فرمایند که ایشان مجاهد فی سبیل الله هستند.

درس اخلاق او درس نبود بلکه تزریق اخلاق بوده است، پمپاژ نور بود، خیلی بدون پیرایه می‌گفتند «أنا هیچ بن هیچ»، والله این را تعارف نمی‌گفته است، برای بازارگرمی نمی‌گفته است، خودش را هیچ می‌دانسته است.

قرآن کریم اینطور می‌گوید، «قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّه»،[۵] خواب ما برای خودمان نیست، این خدای متعال است که ما را می‌خواباند، «وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ»،[۶] بیداریمان برای خودمان نیست، «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا».[۷] بعد آن چیزی را که بخواهد بماند خدای متعال مبعوث می‌کند، خواب مرگ است، خدا می‌میراند، کسی نمی‌تواند خودش را بمیراند، و بیداری حیاتِ بعد از مرگ است، برای این است که گفته‌اند هنگام خوابیدن وضو بگیرید، استغفار کنید، به ملاقات خدای متعال می‌رویم، والله هر شب به ملاقات خدای متعال می‌رویم، روح را تمیز کنید، خدای متعال توفّی و قبض روح می‌کند، این روح را با ذکر و گریه بدرقه کنید.

مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف در مورد استادشان محقق اصفهانی، آیت الحق حاج شیخ محمد حسین، می‌گفتند هنگام خوابیدن آنقدر گریه می‌کردند که بالشت ایشان همیشه خیس بود.

ما برای مردنمان اینطور نیستیم که آن‌ها برای خوابشان اینطور با خجالت می‌رفتند.

ما مالک هیچ چیزی نیستیم

هنگام خوابیدن این اورادی که در مفاتیح و جاهای دیگر هست را حتماً بخوانیم، شهادتین را بگوییم، خدای متعال می‌فرماید ما شما را هنگام خواب می‌میرانیم، «فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ»،[۸] آن کسی که مقضی است بمیرد یا بماند، آن را امساک می‌کند و نگه می‌دارد، و آن کسی که بناست زنده بماند خدای متعال دوباره روح را ارسال می‌کند.

خواب ما برای خودمان نیست، خنده‌ی ما برای خودمان نیست، بکاء ما برای خودمان نیست، «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى»،[۹] این خدای متعال است می‌خنداند و می‌گریاند، گریه تحفه‌ی خدای متعال است، باید از خدای متعال چشم گریان خواست، این خدای متعال است که عطاء می‌کند، این در اختیار کسی نیست، نه گریه برای ماست و نه خنده و نه عزّت و نه ذلّت، «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»،[۱۰] و یک کلمه «لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا»، ما مالک هیچ چیزی نیستیم.

انسانی که اینقدر ضعیف و ذلیل است، هیچ کاری از دست او ساخته نیست، «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ، وَ حَلِّ الْعُقُودِ، وَ نَقْضِ الْهِمَم»،[۱۱] خودِ این چه درس توحیدی بزرگی است!

چند درصد از عظائم شما در زندگی عملی شده است؟ خیلی از چیزها را اراده می‌کنید اما پشیمان می‌شوید و این کار را نمی‌کنید، این شما نیستید، یک حقیقت دیگری شما را جابجا می‌کند و خودتان خبر ندارید، فکرتان را عوض می‌کند، او بین خود شما و اراده‌ی شما حائل می‌شود، اصلاً تو نیستی و همه چیز اوست، «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»،[۱۲] همه چیز خودِ اوست.

پس ما چه‌کاره هستیم؟ قرآن کریم تعبیرِ «آیه» می‌کند و در سوره مبارکه اعراف می‌فرماید «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ»،[۱۳] ما مجرا هستیم، بگویید آینه هستیم، در آینه فقط عکس دیده می‌شود، غیر از آن عکس هیچ چیزی در آینه نیست.

ما همینطور جلوه خدای متعال هستیم، اسماء الهی در ما دیده می‌شود، البته اگر حجاب گناه بگذارد، آن هم نمی‌گذارد ما خدانما باشیم، خدای متعال ما را آفریده است که ما آینه باشیم، آیا آدم کثیفی مانند من می‌تواند آیت الله باشد؟ چه کسی وقتی مرا می‌بیند بوی خدا از من می‌شنود؟ آیه‌ی خدا شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه بود، آیه خدا آن پیرمرد بی‌سواد به معنای واقعی کلمه، آن پیرمرد بی‌سوادی که در اثر خداترسی حافظ کل قرآن شد، چون کار حرام نمی‌کرد خدای متعال او را حافظ قرآن کرد، این‌ها آیت هستند و خدا را نشان می‌دهند.

سعی کنیم ولو مختصر هم که شده است ما هم کاری برای خدا کنیم، خدای متعال خودش را در ما نشان می‌دهد، ما نمی‌توانیم، ما اگر بخواهیم نشان بدهیم هم خرابکاری می‌کنیم، هر وقت خواستیم آباد بشویم یک قدم جلو رفتیم اما شیطان ما را دو قدم عقب می‌برد، ما در خوبی‌هایمان بد هستیم، خیلی با دیگران تفاوت داریم، «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا».[۱۴]

ورشکسته‌ترین آدم‌ها کسانی هستند که زندگی‌شان را در این دنیا گُم می‌کنند، وقتی به قبر می‌رسند از او می‌پرسند عمر و جوانی و شب و روز تو کجاست؟ بعد از آن طرف گفته می‌شود «أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا»،[۱۵] همه‌ی خوبی‌هایتان را در دنیا خرج کردید و هیچ چیزی برای اینجا نگذاشتید.

خدایا! تو تو از حسرت کبری و مصیبت عظمی پناه می‌بریم که چه مصیبتی در پیش داریم و به همین زودی هم به آنجا می‌رسیم.

ولی اگر خدای متعال بخواهد انسان کاری برای خدا می‌کند، خدای متعال در همان یک کار دیده می‌شود.

خودمان را منها کنیم، تا زمانی که خودمان را منها نکنیم… مشکل این است که ما مملوک نیستیم، ما مالک خودمان هستیم.

«فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ»، به دنبال این باشیم که من «من» نباشد. اگر توانستیم که این حقیقت عبودیت است در عمق جان ما، باور می‌کنیم که ما هیچ‌کاره هستیم، آمده‌ایم که نوکری کنیم، دستور هم داده است، فرمانده بالای سر ماست، اوامر او دائماً به ما گفته می‌شود، ما آمده‌ایم که اجرای دستور کنیم و غیر از این هم هیچ کار دیگری نداریم، این عبودیت است.

روضه و توسّل به امام موسی کاظم سلام الله علیه

«السَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ».

شب شهادت باب الحوائج‌مان است، مصیبت حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه خیلی جانسوز است، معمولاً زندانی‌ها ملاقاتی دارند، مخصوصاً اگر دختر داشته باشد، مخصوصاً اگر بچه‌های مهربان داشته باشد… فراق پدر دختر را آب می‌کند…

حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه هجده دختر دارند، آن هم دخترانی مانند حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها…

همان نسبتی که حضرت زینب کبری سلام الله علیها با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشتند که خیلی بابایی بودند، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها هم اینطور بودند، دخترِ خیلی مهربانی بودند، ولی سال‌ها محروم بودند و پدر خود را ندیدند، سایه‌ی پدر بر سرِ ایشان نبود…

این یک شکنجه‌ی عاطفی برای حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه و دخترانشان بود…

بعلاوه اینکه حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه در زندان آزاد نبودند، «السَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ»، گاهی حضرت را در گودال می‌انداختند، ای کاش لااقل دستان مبارک حضرت باز بود، ای کاش لااقل پاهای مبارک حضرت را نبسته بودند… استخوان‌های ساق حضرت کوبیده شده بود…

دیگر بدنی از حضرت نمانده بود، بدن حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه مانند بدنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شده بود، یا شاید بدنِ حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه مانند بدنِ حضرت زین العابدین صلوات الله علیه شده بود، حضرت سجّاد علیه السلام هم در غل و زنجیر بودند…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

الا لعنت الله علی القوم الظّالمین

آجرک الله سیّدی و مولای یا بقیّه الله

دعا

أَسْتَغْفِرُ اللّه الَّذِی لَاإِلهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوْمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ أتوبُ إلَیه

نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم اِلَهَنا بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الحُسَین یا الله… یَا أرحَمَ الرّاحَمِین، یَا عَفُو، یَا غَفُور، یَا سَتّار، یَا مُقَلِّبَ القُلُوب، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَوَاصِی الْعِبَادِ، إرحَمنا بِحَقّ محمدٍ وَ آله الطّاهِرین.

صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳ (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ)

[۳] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۳ (وَأُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ۖ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ)

[۴] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴ (أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏).

[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۸۸ (قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ)

[۶] سوره مبارکه روم، آیه ۲۳ (وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ)

[۷] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲ (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)

[۸] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲ (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)

[۹] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۳

[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۲۶ (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)

[۱۱] نهج البلاغه، حکمت ۲۵۰

[۱۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۳ (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)

[۱۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳ (وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَٰکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ)

[۱۴] سوره مبارکه کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴

[۱۵] سوره مبارکه احقاف، آیه ۲۰ (وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ)