روز یکشنبه مورخ ۱۳ اسفندماه ۱۴۰۱ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
- جوانی بهترین فُرصتی است که میتواند انسان را به بهشت یا جهنّم سوق بدهد
- انسان باید همواره توبه داشته باشد
- شیطان همیشه به دنبال آلودهکردن انسانهاست
- مقامات حُبّی که بعضی از انسانها در جوانی به آن دست مییابند
- علم در جوانی میتواند انسان را مُجتهد نماید
- انسان باید به دنبال تغییر مبدأ میل خود باشد
- حضرت علی اکبر (علیه السلام) مانند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای وجود نوری و عَرشی بودند
- انسان باید به سیرهی حضرت علی اکبر (علیه السلام) مُتمسّک بشود تا به رستگاری برسد
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
جوانی بهترین فُرصتی است که میتواند انسان را به بهشت یا جهنّم سوق بدهد
روز ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) و روز جوان را تبریک عرض میکنم. بهار عُمر انسان، مقطع جوانی است. لذا در روز قیامت «لاَ تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلاَهُ[۲]»، وقتی عُمر مطلق است، شامل دورهی جوانی هم میشود؛ ولی در این حدیث شریف معصوم (علیه السلام) خواستند تا به این مقطع حسّاس و سرنوشتساز تنبُّه بدهند. هرکسی در جوانی به جایی برسد، رسیده است؛ وگرنه مشکل میشود. این اَمر محال نیست و وسعت رِزق خداوند متعال، عَفو خداوند متعال و کَرَم خداوند متعال تا آخرین لحظهی عُمر به گونهای است که راه توبه باز است. اما هم عقل و هم نقل و هم تجربه به انسان میگوید که انتخاب در مرحلهی جوانی سرنوشت همیشگی انسان را تعیین مینماید. کسب فضائل در دورهی اقتدار عُمر انسان است و دورهی اقتدار هم دوران جوانی است. تا سنّ ۴۰ سالگی صفات انسان قابل جابجایی است؛ یعنی اگر کسی ۴۰ سال بر کاری تمرین مداوم داشته باشد، طبیعت ثانوی میشود و اَحیاناً جزء اَخیر وجود او میشود. آنگاه «صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ[۳]» میشود. او علم غیبت غیب نمیدانست و گرفتار لعنتِ اَبد بود. گفت همه را اغوا میکنم. قرآن کریم میفرماید: «صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ». حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: اَبناء جاهلیّت خودشان کمک کردند تا حدس او به واقعیّت خارجی تبدیل بشود. لذا گفته شده است اگر کسی تا سنّ ۴۰ سالگی اصلاح نشود، شیطان پیشانی او را میبوسد و میگوید: پدر و مادرم به قُربانت که دیگر اصلاح نخواهی شد.
انسان باید همواره توبه داشته باشد
روایات ما در تَنبُّه به جوانها، روایات قابل مُلاحظهای است. «مَا مِنْ شَیْءٍ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ مِنْ شَابٍّ تَائِبٍ[۴]»؛ محبوبترین چیز در محضر خداوند، جوان تائب است. توبه این نیست که انسان آلوده بشود و سپس پشیمان بشود و استغفار نماید؛ بلکه این یکی از مصادیق توبه است. اما مُلاحظه فرمودهاید که قرآن کریم سُفرهی توبه را به وُسعت اهل ایمان گُسترده است. «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ[۵]»؛ شامل معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم میشود. هرکسی که مؤمن است، مأمور به توبه است. توبهی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از همه بوده است، توبهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) در دعاهای آنها جلوه دارد. این توبهی دَفعی است. یعنی با استغفار، با اِنابه، با تضرُّع اجازه ندهید تا گناه به سُراغ شما بیاید و هرگاه خودتان را در ترک نَفستان، در ترک گناهتان، در مقابلهی با شَهوت و غَضبتان موفّق دید، به یاد بیاورید که اگر خداوند شما را نگاه نمیداشت، الآن شما در چه وضعیّتی بودید. آن حال گریهای که باید پس از آلودهشدن پیدا میکردید، الآن هم شما نیستید که خودتان را نگاه داشتهاید، بلکه خداوند متعال شما را نگاه داشته است و اجازه نداده است تا آلوده شوید. «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی[۶]»؛ لذا با فرض اینکه خداوند متعال ما را رها میکرد و آلوده میشدیم، باید همیشه آن حالت سوز و گُداز را داشته باشیم و آن کسی که آلوده نشده است، منّت خداوند بر او بیش از دیگران است، بدهی او بیشتر از کسی است که افتاده است و خداوند او را بلند میکند. لذا قُلّهی شابّ تائب همانی است که توبهی دَفعی دارد. اجازه نمیدهد تا گناه به سُراغ او بیاید، یعنی هیچگاه دلش بر زمین نمیآید که گرفتار گَشتیهای شیطان بشود.
شیطان همیشه به دنبال آلودهکردن انسانهاست
«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا[۷]»؛ این آیهی کریمه به این معناست که گاهی گَشتیهای شیطان به سُراغ افراد باتقوا میروند، راهزَن در راهش قرار میگیرد و برای او ایجاد مُزاحمت مینماید؛ اما نمیتواند او را از راه بیرون کند؛ «تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ[۸]». باید این مُراقبه و مُجاهده به قَدری ادامه داشته باشد تا خداوند متعال انسان را تحویل بگیرد. «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا[۹]»؛ دیگر تو نباشی. خداوند بگوید: من خودم تولیت دلت را بر عُهده گرفتهام. وقتی دل نزد خداوند باشد، دیگر شیطان به بالا راه نخواهد داشت. این عبارت «شِهَابٌ ثَاقِبٌ[۱۰]» فقط برای عوالِم مادّه نیست؛ اَنوار درخشانی که برای اهل معنا از آسمان نازل میشود، شیطان تا جایی که جاذبهی زمین کار میکند، میتواند گَشت و گُذار داشته باشد؛ ولی نمیتواند از منطقهی جاذبهی زمین بالاتر برود. تا زمانی که انسان زمینی است، یعنی طبیعی است، یعنی غَریزی است؛ این غرایزی که در زمین زندگی جسمی ما را تأمین میکند، تا در این محدوده زندگی میکنیم، شیطان روی ما سرمایهگذاری میکند و مأمورین را بر ما میگُمارد. شیطان پیادهنظام دارد، سوارهنظام دارد که اینها تعبیرات قرآن کریم است. فرماندهی جهانی است، مُستکبر عالَم است و طیّ قُرون مُتمادی از آغاز خلقت تا «إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ[۱۱]» که ما نمیدانیم منظور قیامت است و یا قبل از قیامت است، اجمالاً خداوند متعال به او عُمر داده است و ۱۰ هزار سال یا ۶ هزار سال در جمه مَلائکه بودن و عبادتکردن، این ظرفیّت جهانی را به او داده است. قدرت بَدها در پَرتوی خوبان است. این با خوبها محشور بوده است و در آنجا مدّت ۶ هزار سال که مشخّص نیست منظور سال دُنیوی بوده است و یا منظور سال آخرتی بوده است، شما هیچکسی را پیدا نمیکنید که در میان انسانها و بنیآدم به این اندازه عبادت کرده باشد. خداوند متعال هم برای هرکاری اثر آن کار را واجب فرموده است. هرچه انسان بکارد، برای او رویش دارد. این عبادت ۶ هزار ساله به قَدری وجود او را گُسترده کرد که بر اَعماق روحِ بَشر نفوذ پیدا میکند؛ «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ[۱۲]».
مقامات حُبّی که بعضی از انسانها در جوانی به آن دست مییابند
چون غَرایز جوان مانند اُمور فِطری او، مانند حُبّ فیالله، مانند عشق به امام زمانش، همانگونه که عشق به خداوند و اولیای خداوند در جوانی با مقاطع دیگر عُمر متفاوت است، غَریزه نیز به همین صورت است و طُغیان آن در جوانی است، شور آن در جوانی است. شیطان هم همه را میشناسد. برای جوان برنامههای ویژه تدارک دیده است و به سُراغشان میآید؛ «وَ لَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ[۱۳]» و غالباً هم موفّق میشود و غالباً شکار دارد. حال اگر در میان این همه اهل غفلت، عدّهای آمدند و با حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) بیعت کردند و جوانیشان را با امام زمان (ارواحنا فداه) مُعامله کردند و خودشان را وقف اینجا کردند، اینها در پیشگاه خداوند به مقامات حُبّ میرسند. حبیبالله میشوند و در میان احبّاءالله از همه بالاتر هستند. «در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است». وقتی جوان از کسب کمالات علمی و عَملی غافل میشود، ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) بسیار ناراحت میشوند. وجود مبارک حضرت امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: «لَوْ وَجَدْتُ شَابّاً مِنْ شُبَّانِ اَلشِّیعَهِ لاَ یَتَفَقَّهُ لَضَرَبْتُهُ ضَرْبَهً بِالسَّیْفِ[۱۴]»؛ یعنی من مرگ او را بر زندگیاش ترجیح میدهم. جوان شیعه که میتواند دینشناس بشود، میتواند حقّشناس بشود، معرفتالله پیدا کند و به علوم توحیدی دست پیدا نماید، اگر قَدر این گنج و سرمایه را نداند و به دنبال چنین سرمایهای نرود، مرگ او بهتر است. «لَضَرَبْتُهُ ضَرْبَهً بِالسَّیْفِ»؛ این اعلان خطر است که مرگ بر او باد! مُرده باد جوانی که میتواند فقیه شود و به دنبال فقاهت نمیرود. وجود مبارک حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) هم شبیه این تعبیر را فرمودهاند که اگر من اقتدار داشتم، با قدرت همهی شیعیان را وادار میکردم که مُتفقّه بشوند. این سخن به ما میرساند که یکی از برنامههایی که باید در رأس حکومتی در حکومت اسلامی اجرا بشود، بالابردن فقاهت افراد جامعه است.
علم در جوانی میتواند انسان را مُجتهد نماید
این جملهی نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ[۱۵]»؛ علم مبناست، شالوده است، ستون است و اگر نباشد، خیمهی دین بدون پایه است. علم هم در جوانی است. شهید بزرگوارمان مرحوم «آیت الله قُدّوسی[۱۶]» (رضوان الله تعالی علیه) که سلام خداوند بر ایشان باد، از حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکردند و میفرمودند: اگر تا سنّ ۳۰ سالگی مُجتهد شدید، کار تمام شده است، ولی اگر تا این سنّ نتوانید مُجتهد شوید، مشکل است که دیگر بتوانید مُجتهد بشوید. لذا اغتنام فُرصت جوانی برای شما بزرگوارانی که الحمدلله خداوند متعال شما را گُزینش کرده است، اِصطفاء شدهاید، اِجتباء شدهاید، به این دنیایی که «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ[۱۷]» است. حال که آمدهاید، در پَناه حضرت علی اکبر (علیه السلام)، علی اکبر وار زندگی کنید. هم تکوینتان را با اِکسیر محبّت آلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) تغییر بدهید. «وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا[۱۸]»؛ تا زمانی که تکوین تغییر نکند، این عوارض قِوام و دَوام ندارد. الآن نماز میخواند، روزه میگیرد، کارهای مُستحبّ را انجام میدهد، اینها حال و فعل است و تا زمانی که به مَلَکه و صفت مُنتقل نشود و تحوّل انسان، تحوّل جوهری نشود، خطر همچنان باقی است. از این جهت «طِیباً لِخَلْقِنا»؛ این ارتباط، این ارادت، این امتثال اَوامرشان باید به گونهای باشد که خَلق ما طیب پیدا کند و مُعطّر بشود. تکویناً تراوشاتی از یَمِ وجود حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) در وجود ما محقّق بشود و این نَمِ وجود ما به یَمِ وجود آنها اتّصال پیدا نماید که دیگر ما نباشیم و بوی آنها را بدهیم. قرآن کریم تعبیر «صِبْغَهَ اللَّهِ[۱۹]» را دارد و در زیارت جامعهی کبیره تعبیر «طِیباً لِخَلْقِنا» استفاده شده است. «طِیباً لِخَلْقِنا» یعنی تکوین عوض میشود.
انسان باید به دنبال تغییر مبدأ میل خود باشد
مرحوم «آیت الله بهاءالدّینی» (روحی فداه) که مَثَلِ اعلای زُهد بودند، به معنای واقعی کلمه هیچ گَردی از دنیا به دامان ایشان ننشست، اصلاً به این دنیا نیامدند و دنیا را ندیدند؛ آن بزرگوار تعبیری داشتند و چه بسا در این محفل هم خدمت شما بزرگواران گفته شده است؛ ایشان میفرمودند: باید مبدأ میل تغییر پیدا کند. تا زمانی که مبدأ میل عوض نشده باشد، انسان گرفتار هوسِ خودش است. میل میآید و مُقابلهی با میل سخت است؛ ولی اگر انگیزه عوض بشود و مسیر میل تغییر کرد؛ چنان که در مورد «جناب سلمان[۲۰]» فرمودهاند: «إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ[۲۱]»؛ این عَمل نبود و هوی بود. او خواست خودش را ذوب در خواست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میکرد. «من از درمان و درد و وصل و هجران. پسندم آنچه را جانان پسندد[۲۲]». نه اینکه آنها چیزی میگویند و خلاف میل من است، من با خودم مُبارزه میکنم تا به خواست آنها تَن بدهم. این همچنان حالت جنگی است و انسان باید همیشه رنجِ جنگ را متحمّل بشود. ولی اگر مبدأ میل تغییر پیدا کرد و انسان نسبت به دنیا حالت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را پیدا کرد که فرمودند: «قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا[۲۳]»؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دنیا را نامَحرم کردند و عفّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، عفّت گوهری و وجودی بود. ذاتاً گوهر وجود ایشان عَفیف بود. لذا هیچگاه نامَحرم را ندیدند تا نسبت به آن رَغبتی داشته باشند. مانند حضرت یوسف (علیه السلام) که بُرهان را دیدند و زُلیخا را ندیدند. «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۲۴]»؛ او یوسف در جَمال عالَم مُلک را میدید و حضرت یوسف (علیه السلام) اصلاً مُلک را نمیدید تا بخواهد زُلیخا را در این مُلک ببیند؛ او بُرهان ربّ را میدید. لذا شما مُطمئن باشید که برای حضرت یوسف (علیه السلام) هیچ علاقهای نسبت به این زن پیش نیامد، هیچ میلی پیش نیامد؛ زیرا قُماش وجود او به آن نمیخورد. حضرت یوسف (علیه السلام) نوری بودند و زُلیخا ناری بود. حضرت یوسف (علیه السلام) آسمانی بود و زُلیخا زمینی بود. حضرت یوسف (علیه السلام) برتر بود و زُلیخا دون بود. وقتی آن زن در زندان برای وجود مبارک حضرت امام کاظم (علیه السلام) خیلی طَنّازی کردند، حضرت خواستند تا او را هدایت نمایند و هدایت کردند. یک اشارهای کرد و چشم بَرزخی او باز شد و مشاهده کرد که چه حوریها و مناظر دلانگیزی در اختیار حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) است و خجالت کشید که مگر کسی با وجود اینها، میل به چنین وجودی میکند؟!
«چشم دل باز کن که جان بینی ***** آنچه نادیدنی است آن بینی[۲۵]»
این کار در جوانی ممکن است و در سنین پیری دیگر امکانی برای آن وجود ندارد. جاذبهی حضرت علی اکبر (علیه السلام) باید این اَثر را در شما داشته باشد که شما را در سنگر توبه قرار بدهد که دائماً دَفعِ گناه کنید، دَفعِ هوی و هَوس کنید؛ اجازه ندهید تا بیاید و سپس خودتان را با توبه مُعالجه کنید. بهداشت توبه داشته باشید و دَرمان توبه نداشته باشید.
حضرت علی اکبر (علیه السلام) مانند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای وجود نوری و عَرشی بودند
وجود نازنین حضرت علی اکبر (علیه السلام) خَلقاً مانند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. معنای این چیست؟ یعنی وجود ایشان بسیار عَریق و ریشهدار بود. «أَصْلُهَا ثَابِتٌ[۲۶]»؛ اصل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد خداوند متعال بود. همانگونه که خداوند متعال در مورد قرآن کریم میفرماید: «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ[۲۷]»؛ اینکه کسی نمیتواند قرآن را از بین ببرد، زیرا ریشهی او نزد حقتعالی است. کسی نمیتواند خداوند را از بین ببرد و این ریشه در خودِ خداوند و در ذاتِ رُبوبی دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی[۲۸]» هستند؛ ایشان «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ» هستند. حضرت علی اکبر (علیه السلام) خَلقاً مانند ایشان است. وجود مُنبسط هستند که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ[۲۹]» هستند. اصل ایشان ریشهدار است و فَرع ایشان در آسمان است، یعنی همهی عوالِم را پوشش میدهد. از سایهی این درخت جایی خالی نمانده است. این ریشه عَمیق است و ساقهاش سر از عَرش برآورده است و اُکُل آن نیز انقطاع ندارد. برکات وجودیاش همهی موجودات را تغذیه مینماید؛ «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[۳۰]». لذا تحوّل در وجود، تحوّل در قلب و تغییر ذات در رأس برنامههای ما باشد و به جایی برسیم که حتّی در خواب هم خوابِ بَد نبینم. در مورد یکی از عُلما نقل شده است که خواب شیطانی دیدند و مُحتلم شدند. از خواب بیدار شدند و رسالهی خود را جمع کردند و گفتند که مشخّص میشود که هنوز شیطان در وجود من نفوذ دارد و من صَلاحیّت مرجعیّت شیعه را ندارم. هنوز ذاتِ من بیمه نشده است. کسی که خواب بَد میبیند، خواب او تَبلوُر کارهای بیداری انسان است. هرکاری در بیداری میکنیم، اَثری در برزخ ما میگذارد و خوابمان هم یافتن برزخ خودمان است. لذا از حضرت علی اکبر (علیه السلام) که خَلقاً مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؛ یعنی عصمت داشتند، یعنی وجود نوری داشتند، یعنی شاهد بودند، یعنی اُلگو بودند، یعنی عینالله بودند، یعنی اُذنالله بودند، یعنی لِسانالله بودند، یعنی یَدالله بودند. وجود ایشان یک وجود الهی بود، یک وجود رَبّانی بود. به تعبیر حضرت زهرا (سلام الله علیها) که در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارند، هیکل ایشان رَبّانی بود، خَلق ایشان اینگونه بود، خُلق ایشان هم مانند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۳۱]».
انسان باید به سیرهی حضرت علی اکبر (علیه السلام) مُتمسّک بشود تا به رستگاری برسد
صفات حضرت علی اکبر (علیه السلام) همگی جلوههای صفات خداوند متعال بود و مظاهر اسماء الهی بود. منطق حضرت علی اکبر (علیه السلام) هم منطق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. زبان دل میدانستند، صاحب اَمر بودند. «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی[۳۲]»؛ تا زمانی که ما با عالَم تَجرّد ارتباط نداشته باشیم، وقتی حرف میزنیم، روح ما نیست، بلکه لَقلَقهی زبان است. لذا در دل اَثری نمیگذاریم. ولی وقتی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نُطق میکردند، این زبان تَبَلوُر وجود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. نور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زبانشان جاری بود و مُنوّر بودند، مُبیّن بودند، هدایت میکردند و بستر هدایت الهی بودند. منطق پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، منطق هدایت بود، منطق طبابت بود، منطق جَذب بود، منطق تحوّل بود. آیات سورهی مبارکهی الرحمن که میفرماید: «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ[۳۳]»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن تعلیم فرمود. «عَلَّمَهُ الْبَیَانَ»؛ بیان ایشان همان قرآن کریم بود. قرآن کلامالله است و منطق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم منطق قرآن است. لذا امروز که روز جوان است، قصد داشتیم تا عرض ارادتی به حضرت علی اکبر (علیه السلام) کرده باشیم و عرض کنیم که جوانی فُرصت استثنائی است. دامان حضرت علی اکبر (علیه السلام) را بگیرید و مشکل مرگ را حل نمایید. اگر کسی مشکل مرگ را حل نماید، به فَضل الهی مشکل زندگیاش برطرف میشود. «مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ[۳۴]»؛ این موضوع یقینی است. کسانی که دَغدغهی آخرت آنها را از اینکه دَغدغهی دنیا را داشته باشند، باز میدارد، خداوند اجازه نمیدهد تا دَغدغهی دنیا را داشته باشند و این منطق حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود. «أَفَلَسْنا عَلَى الْحَقِّ؟[۳۵]»؛ آیا ما بر حقّ نیستیم؟ وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ دادند: بله؛ عرضه داشت: «إذاً لاَ نُبالی بِالْمَوتِ[۳۶]»؛ اصلاً مشکل مرگ را برطرف کرده است. لذا هیچگاه دنیا برایشان مشکلی نداشته است. کسانی که آخرتشان را آباد میکنند، کسانی که ملکوتشان درست است، مُلکشان مشکلی ندارد. دنیا بسیار کوچک است و اگر انسان متوجّه کوچکی آن بشود، خودش را مُعطّل آن نمیکند. اگر انسان بداند دنیا چقدر پَست است و پَسماندهی چه حیوانات کثیفی است، هیچ رَغبتی نسبت به این دنیا پیدا نمیکند. ولی چون چیز بزرگتری ندیده است، به اینجا چسبیده است. «الدُّنْیَا جِیفَهٌ وَ طَالِبُهَا کِلَاب[۳۷]»؛ دنیا جیفه است و سگها هم بر سر آن دعوا میکنند. اینها را حقیقت بدانید و انشاءالله راهی را در پیش بگیریم که ما را به حضرت علی اکبر (علیه السلام) برساند و آن آدرس را پیدا کنیم. انشاءالله شرح حدیث «عنوان بصری» برای جلسات آینده باقی باشد.
روز میلاد حضرت علی اکبر (علیه السلام) است و فقط سلام عرض میکنیم. «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکَ مِنِّی سَلامُ اللّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لَا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیارَتِکُمْ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَ عَلَى أَصْحابِ الْحُسَیْنِ[۳۸]».
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به مُقرّبان دَرگاهت، به مظاهر جَمال و جلالت، به مظهر تامّ صفت عُلیای خود حضرت علی اکبر (علیه السلام) قَسمت میدهیم امام زمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! نظام ما، مردم مسلمان ما، شهدای ما، عَلمدار جبههی انتظار ما یعنی رهبر عزیز ما را دشمنشاد نکن.
خدایا! این دولت مؤمن به انقلاب را سراَفکنده نکن.
خدایا! جوانی این جوانهای ما را طُعمهی شیطان قرار نده.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم آنها را گرفتار تضییع عُمر و حسرت تضییع عُمرشان نگردان.
خدایا! آنچه در پَروندهی ما خِلاف رضای تو بوده و ثبت شده است، به خاطر حضرت علی اکبر (علیه السلام) امروز قلم عَفوی مَمرود بفرما.
خدایا! عاقبت ما را با عنایت حضرت علی اکبر (علیه السلام) مختوم به سعادت و شهادت بگردان.
خدایا! نسل ما و آیندههای ما را نسل حُسینی و نسل عاشورایی و نسل انقلابی قرار بده.
خدایا! یکایک این جوانهای ما را مرغوب و محبوب خودت و اولیای خودت و حضرت علی اکبر (علیه السلام) محسوب بدار.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم باطنما را بهتر از ظاهرمان و آخرتمان را بهتر از دنیای ما قرار بده.
خدایا! همهی ما را فَقیه در دین قرار بده.
الها! نگرانیهای این کشور را با ولایت حضرت علی اکبر (علیه السلام) مُرتفع بفرما.
خدایا! امام عظیمالشأن ما (رضوان الله تعالی علیه) و شهیدان خوشبخت ما را شفیع ما و روحشان را همواره از ما راضی بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم مریضها عموماً، مریضهای که امروز راهی بیمارستان بود و به نوع خاصّی خداحافظی میکرد را شِفای عاجل و شِفای کامل روزی بفرما.
خدایا! قَدر سلامتی و شُکر عافیت و امنیّت و طلبگی را نصیب ما بگردان.
خدایا! ما را به همهی نعمتهای خود آشنا و شُکر همهی نعمتهای خود را روزی ما بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] الخصال، الجزء ۱، الصفحه ۲۵۳.
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ اَلْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَتْنَا رُقَیَّهُ بِنْتُ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَتْ حَدَّثَنِی أَبِی إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لاَ تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلاَهُ وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اِکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ».
[۳] سوره مبارکه سبأ، آیه ۲۰٫
«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ».
[۴] روضه الواعظین، جلد ۲، صفحه ۴۸۱. / کنزالعمال، ۱۰۲۲۳٫
[۵] سوره مبارکه نور، آیه ۳۱٫
«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ ۖ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ ۚ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».
[۶] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۳٫
«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۰۱٫
[۸] همان.
[۹] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫
«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».
[۱۰] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۰٫
«إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ».
[۱۱] سوره مبارکه ص، آیه ۸۱٫
[۱۲] سوره مبارکه ناس، آیه ۵٫
[۱۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷٫
«ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَ لَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ».
[۱۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۳۴۶.
«وَ أَرْوِی عَنِ اَلْعَالِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: لَوْ وَجَدْتُ شَابّاً مِنْ شُبَّانِ اَلشِّیعَهِ لاَ یَتَفَقَّهُ لَضَرَبْتُهُ ضَرْبَهً بِالسَّیْفِ وَ رَوَى غَیْرِی عِشْرُونَ سَوْطاً».
[۱۵] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۷۲. / بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۶۸.
«رَوَى صَاحِبُ کِتَابِ مُنْتَقَى اَلْیَوَاقِیتِ [مناقب] فِیهِ مَرْفُوعاً إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَهٍ فَاطْلُبُوا اَلْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ وَ اِقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّ تَعْلِیمَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ حَسَنَهٌ وَ طَلَبَهُ عِبَادَهٌ وَ اَلْمُذَاکَرَهَ بِهِ تَسْبِیحٌ وَ اَلْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ – وَ تَعْلِیمَهُ مَنْ لاَ یَعْلَمُهُ صَدَقَهٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَهٌ إِلَى اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِأَنَّهُ مِنْ مَعَالِمِ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ وَ مَنَارُ سَبِیلِ اَلْجَنَّهِ وَ اَلْمُؤْنِسُ فِی اَلْوَحْشَهِ – وَ اَلصَّاحِبُ فِی اَلْغُرْبَهِ وَ اَلْوَحْدَهِ وَ اَلْمُحَدِّثُ فِی اَلْخَلْوَهِ وَ اَلدَّلِیلُ عَلَى اَلسَّرَّاءِ وَ اَلضَّرَّاءِ وَ اَلسِّلاَحُ عَلَى اَلْأَعْدَاءِ وَ اَلزَّیْنُ عَلَى [عِنْدَ] اَلْأَخِلاَّءِ یَرْفَعُ اَللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً فَیَجْعَلُهُمْ فِی اَلْخَیْرِ قَادَهً یُقْتَبَسُ آثَارَهُمْ وَ یُهْتَدَى بِفِعَالِهِمْ وَ یُنْتَهَى إِلَى رَأْیِهِمْ وَ تَرْغَبُ اَلْمَلاَئِکَهُ فِی خَلَّتِهِمْ وَ بِأَجْنِحَتِهَا تَمْسَحُهُمْ وَ فِی صَلاَتِهِمْ تُبَارِکُ عَلَیْهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُ لَهُمْ کُلُّ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ حَتَّى حِیتَانُ اَلْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ – وَ سِبَاعُ اَلْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ وَ إِنَّ اَلْعِلْمَ حَیَاهُ اَلْقُلُوبِ مِنَ اَلْجَهْلِ وَ ضِیَاءُ اَلْأَبْصَارِ مِنَ اَلظُّلْمَهِ وَ قُوَّهُ اَلْأَبْدَانِ مِنَ اَلضَّعْفِ یَبْلُغُ بِالْعَبْدِ مَنَازِلَ اَلْأَخْیَارِ وَ مَجَالِسَ اَلْأَبْرَارِ وَ اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ وَ اَلْفِکْرَهُ فِیهِ یَعْدِلُ بِالصِّیَامِ وَ مُدَارَسَتُهُ بِالْقِیَامِ وَ بِهِ یُطَاعُ اَلرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یُعْبَدُ وَ بِهِ تُوصَلُ اَلْأَرْحَامُ وَ یُعْرَفُ اَلْحَلاَلُ وَ اَلْحَرَامُ وَ اَلْعِلْمُ إِمَامُ اَلْعَمَلِ وَ اَلْعَمَلُ تَابِعُهُ – یُلْهِمُهُ اَلسُّعَدَاءَ وَ یَحْرِمُهُ اَلْأَشْقِیَاءَ فَطُوبَى لِمَنْ لاَ یَحْرِمُهُ اَللَّهُ مِنْهُ حَظَّهُ».
[۱۶] علی قُدّوسی (۱۳۰۶- ۱۳۶۰ ش) روحانی شیعه و از مبارزان علیه حکومت پهلوی. وی از مؤسسان و مدیران مدرسه علمیه حقانی بود. همچنین وی بنیانگذار مکتب توحید بود که بعد از انقلاب اسلامی ایران تبدیل به حوزه علمیه خواهران شد. شاگردان و تربیتشدگان مدرسه تحت مدیریت او سمتها و مسئولیتهای مهمی را بعد از انقلاب به عهده گرفتند. بعد از انقلاب اسلامی، دادستان انقلاب شد. قدوسی درسهای مقدمات و سطح حوزه علمیه را از اساتید مانند شهید صدوقی آموخت و در درس خارج آیت الله بروجردی و امام خمینی شرکت کرد و در سال۱۳۴۱ به اجتهاد رسید. قدوسی همراه مرتضی مطهری و سید محمد حسینی بهشتی در درس علامه طباطبایی حاضر میشد. طباطبائی به او علاقه داشت و او را به دامادی خود پذیرفت و دخترش، نجمه سادات طباطبایی را به عقد ازدواجش درآورد. قدوسی در جریان ملی شدن صنعت نفت در سال۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ش با سید ابوالقاسم کاشانی همکاری و با فداییان اسلام نیز ارتباط برقرار کرده و از حامیان نواب صفوی بود. وی در همان سالها، آموزشهای نظامی را در مناطق کوهستانی گذراند. وی همچنین در نهاوند در مقابل فعالیتهای حزب توده جبههگیری کرد.
قدوسی از طرفداران نهضت امام خمینی بود، وی عضو گروهی از مدرسین حوزه بود که بعدها به گروه یازده نفری موسوم شدند. این مجموعه برای مبارزه با رژیم شاه، اصلاح نظام آموزشی حوزه و ایجاد تحرک در شخصیتهای مبارز، فعالیت میکرد، در فروردین ۱۳۴۵ش، اساسنامه گروه به دست ساواک افتاد و اعضای آن تحت تعقیب قرار گرفتند. قدوسی هم که مسئولیت اطلاعات و اخبار این سازمان را عهدهدار بود، دستگیر و همراه آیت الله ربانی شیرازی در زندان قزل قلعه زندانی و شکنجه شد. قدوسی در آستانه ورود امام خمینی به ایران، یکی از اعضای فعال کمیته استقبال بود. عضویت در شورای عالی قضایی و دادستانی کل انقلاب، از مسئولیتهایی بود که بعد از انقلاب برعهده وی گذاشته شد. او آییننامه دادگاههای انقلاب را نوشت و برخی از نیروهای معتقد به انقلاب را وارد سیستم قضایی کرد. او همچنین برای تغییرات در وزارت فرهنگ طرحهایی ارائه کرد. قدوسی شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ش بر اثر انفجار بمبی در دادستانی به شهادت رسید. پیکر او پس از تشییع در تهران به قم منتقل و در حرم حضرت معصومه دفن شد. امام خمینی شهادت او را تسلیت گفت.
[۱۷] سوره مبارکه روم، آیه ۴۱٫
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ».
[۱۸] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸٫
«صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ».
[۲۰] سلمان فارسی ایرانی، از جلیلالقدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه السّلام) میباشد که به بالاترین درجههای ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشارهای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کردهاند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامیای شبیه به این مورد را ضبط کردهاند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران میباشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”میباشد.
سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقهای از ایمان بر قلب روزبه میتابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد. دربارۀ آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است ولی روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازاء سیصد تا چهارصد درخت خرما زرد و قرمز که میکارد و به ثمر میرساند آزاد شود اما این کار چند سال طول میکشید، و با اعجاز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. لذا به همین دلیل سلمان در جنگهای اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد جنگ خندق بود.
[۲۱] بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱، صفحه ۲۶۷.
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا أَکْثَرَ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ فَقَالَ لاَ تَقُلْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانُ اَلْمُحَمَّدِیُّ أَ تَدْرِی مَا کَثْرَهُ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لاَ قَالَ لِثَلاَثٍ أَحَدُهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی هَوَی نَفْسِهِ وَ اَلثَّانِیَهُ حُبُّهُ اَلْفُقَرَاءَ وَ اِخْتِیَارُهُ لَهُمْ عَلَی أَهْلِ اَلثَّرْوَهِ وَ اَلْعُدَدِ وَ اَلثَّالِثَهُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ اَلْعُلَمَاءِ إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ».
[۲۲] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۲۸.
[۲۳] نهج البلاغه، حکمت ۷۷٫
«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَهَ الضَّابِیِ] حَمْزَهَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَهَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ، یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ [هُوَ] یَقُولُ: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ».
[۲۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».
[۲۵] هاتف اصفهانی، دیوان اشعار.
[۲۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۴٫
«أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ».
[۲۷] سوره مبارکه نمل، آیه ۶٫
«وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ».
[۲۸] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۴، صفحه ۱۷۰.
«وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِیٍّ ثُمَّ خَلَقَ اَلْعَرْشَ وَ اَللَّوْحَ وَ اَلشَّمْسَ وَ ضَوْءَ اَلنَّهَارِ وَ نُورَ اَلْأَبْصَارِ وَ اَلْعَقْلَ وَ اَلْمَعْرِفَهَ اَلْخَبَرَ».
[۲۹] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۴٫
[۳۰] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۵٫
«تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ».
[۳۱] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫
[۳۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵٫
«وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا».
[۳۳] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۱ الی ۴٫
[۳۴] نهج البلاغه، حکمت ۸۹٫
«و قال (علیه السلام): مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ؛ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ؛ وَ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ، کَانَ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ».
[۳۵] مقتل الحسین خوارزمى، ج ۱، ص ۲۲۶٫
[۳۶] همان.
[۳۷] مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، امام صادق(علیه السلام)، مؤسسه الأعلمی، بیروت، ۱۴۰۰ قمری، چاپ اول، ص ۱۳۸، الباب الرابع و الستون (فی الزهد).
[۳۸] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).
پاسخ دهید