در رزمگاه عشق، نه فرق پسر شکست

گویی درست، شیشه عمر پدر شکست

 

پشتی که جز مقابل یکتا دو تا نشد

پشت حسین بود و ز داغ پسر شکست

 

تا شد سپر به تیغ، سر شبه مصطفی  

سر، شد دو تا و  رونق «شق القمر» شکست

 

شد با سر شکسته ز زین سرنگون، لیک

با آن شکست، داد به بیدادگر شکست

 

سر سبز شد به اشک،نهالم، ولیک خصم

تا خواست این درخت برآرد ثمر، شکست

 

مادر، در انتظار، و زین بی خبر که تیغ

از تو  سر و ازو دل و از من، کمر شکست

 

آن دست بشکند! که سرت را شکست و  یافت

پای امید مادر خونین جگر، شکست

 

صیاد دون به داغ تو،  او را ز پا فکند

از مرغ دل شکسته، چرا بال و پر شکست؟

 

شاعر: علی انسانی