- عبادت یعنی تفکّر در یاد خدا
- فکر کردن در نعمات الهی
- قدر دانستن نعمتها
- نعمت امنیّت در جامعهی اسلامی
- مضایقه نکردن خدا از نعمات خود
- جفا نکردن در مقابل نعمتهای الهی
- ناشکری کردن در برابر نعمتها
- هدایت جامعه به دست پیغمبر اکرم
- تشخیص مصلحت واقعی به نفع جامعه
- ولایت داشتن بر اساس امانتداری
- مشورت اساس فرهنگ اسلامی
- نشان دادن راه حق از سوی خدا به پیغمبر
- دیدن واقعیّت از منظر پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- انحراف نداشتن چشم بصر پیغمبر
- اعتماد کردن و مشورت کردن با مردم
- مشورت کردن و حس شخصیّت دادن به دیگران
- مشورت و به وجود آمدن تعاون
- مشورت کردن پیغمبر به خاطر مصالح مردمی
- مشورت کردن بر اساس مدیریت قاطع
- مشورت کردن و عمل به حق
- عمل کردن حاکمیّت جامعه بر اساس حق
- توجیح کردن دیگران و همراه شدن با آنها
- در رأس قرار دادن حق و مصلحت مردم در مدیریت اسلام
- تسلیم نشدن حکومت در برابر برخی از طوفانها
- صبوری کردن در برابر طوفانها و دیدن حقایقها
- مقاومت در برابر اظهار نظرها و رسیدن به آرامش
- امین و کارشناس قرار دادن پیغمبر اکرم در امور کارها
- مشورت کردن پیغمبر با مردم و تصمیمگیری بر اساس نظر خود
- ولایت داشتن حضرت خضر بر حضرت موسی (علیه السّلام)
- حوصله کردن و درست بودن تصمیم ولایت
- رهبری عقل و مغز جامعهی اسلامی
- فاسد بودن گرایشات در حکومتها
- تعلّقات سبب جدا شدن انسان از حق
- خراب بودن دلها و جفاهایی که در حق علی (علیه السّلام)
- داشتن علم و نبودن تقوا
- چرا عالم بیتقوا میشود؟
- محبوب شدن ایمان در قلبها
- تقوا معلول گرایشها و تمایلات
- دل سپردن به ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهُِ فِی أَرْضِهِ وَ یَا حُجَّهَ اللَّهَِ عَلَى خَلْقِهِ وَ یَا نُورَ اللَّهِ وَ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مُولانا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلی یَومِ الدِّین».
عبادت یعنی تفکّر در یاد خدا
از امام حسن عسگری (علیه الصّلاه و السّلام) نقل شده است که فرمود: «لَیْسَتِ الْعِبَادَهُ کَثْرَهَ الصِّیَامِ وَ … التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللَّهِ»[۲] عبادت به زیاد نماز خواندن و عبادتهای مصطلح نیست، بلکه به تفکّر در خدا است؛ انسان اگر اهل فکر باشد، اهل باطن است؛ اهل ورد باشد بدون فکر اهل ظاهر است. باطن انسان با فکر نور میگیرد آن هم فکر در خدا.
فکر کردن در نعمات الهی
فکر در خدا گاهی شخصی مثل مرحوم آیت الله بهاء الدینی است که در بعض اسماء الهی فرمودند: ۳۰ سال فکر کردم. بعضی در حد ما هستند. فرمود: «التَّفَکُّرُ فِی آلَاءِ اللَّهِ»[۳] فکر در نعمتهای خدا داشته باشید، ببینید خدا چقدر به شما نعمت داده است، همین نعمتهایی که الآن به یاد نمیآورید.
قدر دانستن نعمتها
اینکه شما مزّهی غذاها را متوجّه هستید، از خوردن غذا لذّت میبرید، میدانید بعضی از افراد مزّه را تشخیص نمیدهند. اینکه شما میبینید، بعضیها نمیبینند، نمیدانند رنگها چگونه هستند. شکل شما را نمیتوانند تشخیص دهند. از نگاه کردن به بچّههای خود لذّت نمیبرند، بچّه است از نگاه به پدر و مادر لذّت نمیبرد، ولی شما چشم دارید، همدیگر را میبینید، از دیدن لبخند دوست خود، فامیل خود خوشحال میشوید، این چه نعمتی است و ما قدر آن را نمیدانیم. تک تک این اعضا و جوارح ما نعمت الهی است و باید گاهی نشست به تک تک نعمتها فکر کرد. خانوادههایی هستند که آرزوی داشتن یک بچّه را دارند. گاهی از مراکز پرورشگاهی بچّه میآورند. کسانی که بچّه دارند قدر آن را میدانند که خدا چه نعمتی به آنها عنایت کرده است؟
نعمت امنیّت در جامعهی اسلامی
خدا این امنیّت را به ما داده است، همه جا ناامن است، آتش ناامنی بیداد میکند. ناامنیهای مختلف ناامنیهای اخلاقی، ناامنیهای اقتصادی، ناامنیهای جانی، مالی. خدای متعال در این مملکت به ما امنیّت داده است. هر جا میخواهیم با امنیّت و آرامش میرویم و برمیگردیم. از خانهی خود میرویم زن و بچّهی ما نگران نیستند که میرویم و برمیگردیم نکند اتّفاقی بیفتد. چه نعمتی است که خدا به ما عطا فرموده است. اینکه در مسجدها به روی ما باز است، در بعضی از کشورها مسجدها را آتش میزنند. کسانی که مسجد میروند با امنیّت نمیروند در معرض کشتار هستند، مساجدهای ما امن است، حسینیههای ما امن است. کلاسهای دانشگاهی ما امن است. این چه نعمتی بزرگی است که بچّههای ما سالم به مدرسه میروند و برمیگردند.
مضایقه نکردن خدا از نعمات خود
اینکه در رأس نظام ما یک فقیه متدیّنِ صالحِ سالمِ زاهدِ بیتعلّق به دنیا، دارای شرح صدر فوق العاده است، دارای حکمت، دارای شجاعت است که هم در خود و هم در فرزندان او آدم جز خوبی سراغ ندارد و شما هیچ کشوری را سراغ ندارید که رئیس آن سالم باشد. در بانکهای مختلف دنیا پولهای مملکت خود را آنجا به نام خودش و فرزندانش ذخیره نکرده باشد، آدم چطور قدر این نعمت را بداند، چگونه میتواند نعمت این شکر را به جا بیاورد؟ نعمت تابش آفتاب، مناطقی در دنیا هستند که آفتاب نمیبینند، ما آفتاب میبینیم، چهار فصل داریم. باران میبینیم، برف میبینیم در عین حال در جای جای مملکت ما رویش است، سرسبزی است. خدا چه چیزی به ما نداده است؟ بین خود و خدا نگاه کنید ببینید خدا چه چیزی به ما نداده است؟ کجا مضایقه کرده است؟
جفا نکردن در مقابل نعمتهای الهی
بحمد الله این مدارس علمی، پایگاههای امام زمان، مدارس امام باقر و امام صادق که اقبال جوانها برای آموختن قرآن و معارف اهل بیت اینها نعمتها است. چند نعمت را گفتیم که یک مقدار در این نعمتها فکر کنیم. حالا خدا که اینقدر نعمت به ما داده است، ما به خدا چه دادیم؟ همیشه خدا به ما محبّت میکند، ما هم همیشه در برابر این نعمتها جفا میکنیم، حق نعمت را ادا نمیکنیم.
ناشکری کردن در برابر نعمتها
بنابراین تفکّر فی الله برای نوع ما تفکّر در آلاء الله است. آلاء الله یعنی نعمتهای خدا. یک نگاهی به داشتههای خود کنید، نداشتهها دیگر برای شما نیست میشود. یک چیز نداریم میبینیم ناشکری میکنیم. این همه داریم اگر چیزهای دیگر را از ما گرفته بود چه میکردیم.
هدایت جامعه به دست پیغمبر اکرم
آیهای که در هفتههای پیش از سورهی مبارکهی حجرات در محضر شریف شما سفرهی دلهای ما بود «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»[۴] بدانید در میان شما رسول الله است، رسولی است که طوفانهای هوا و هوس جامعه او را از مسیر هدایت بیرون نمیکند، گاهی دو شعار دهند، چند جا تظاهرات کنند. یک رانندهای که باید ما را به مقصد ببرد حواس او پرت میشود و مسیر را تغییر میدهد و به ناکجا آباد منجر میشود. امّا اگر رهبری قرص و محکم بود، از سر و صدای دشمنان و جوّسازیها نترسید، مصالح واقعی امّت را فدای هوا و هوس عدّهای نکرد این خیلی مهم است.
تشخیص مصلحت واقعی به نفع جامعه
این برای جامعهی اسلامی نکتهای است، برای خانوادهها، برای بچّه مدرسهای، برای اخلاقیّون که اساتیدی دارند، کلیدداران بهشتی در خدمت آنها است، گاهی انسان چیزهای زیادی میخواهد، بچّه است به پدر فشار میآورد برای من ماشین بخر او مطالعه میکند، میبیند حواس و اعصاب او تمرکز ندارد، اگر سوار ماشین شود و پشت فرمان بنشیند تصادف میکند، خود را از بین میبرد، یک نفر دیگر را از بین میبرد. هر چه اصرار کند او اطاعت نمیکند برای اینکه بچّهی خود را دوست دارد نمیخواهد بچّهی او در تصادف کشته شود.
خداوند منّان این نکته را برای آرامش ما در یک جامعهای که «وَ الْمُؤْمِنُونَ … بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ».[۵]
ولایت داشتن بر اساس امانتداری
جامعهی ولایی است که پدر ولایت بر خانواده دارد، مرد ولایت بر همسر خود دارد؛ مدیران مراکز اسلامی اگر مدیران مؤمن باشند و روی روابط مدیر نشده باشند، روی رو دروایسیها در پستها قرار نگرفته باشند، امانتداری را پذیرفته باشند و مأذون از صاحب کار باشند آنها هم ولایت دارند.
مشورت اساس فرهنگ اسلامی
اولیاء امور در ممکلت اسلامی مجاری ولایت هستند، یک فرمانده انتظامی، فرمانده نظامی، فرمانده پاسدار اینها بازوان ولایت هستند و به زیر مجموعهی خود ولایت دارند. اگر زیر مجموعهها بخواهند قرآنی عمل کنند نباید اظهار نظر خود را از ترس اظهار نکنند. این خطا است برای اینکه در جامعهی اسلامی مشورت جزو اساس فرهنگ است.
نشان دادن راه حق از سوی خدا به پیغمبر
پیغمبری که علم غیب دارد، پیغمبری که رادار غیب در وجود او مستقر است، پیغمبری که «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ»[۶] نه با فکر خود مردم را اداره میکرد، خدا حق را به او نشان میداد. او راه حق را میدیدید نه با فکر خود استنباط میکرد خدای متعال فرمود: به آنچه که میبینی حکم کن. معلوم میشود که پیغمبر خدا قدم به قدم حق را شهود میکرد، از جانب خدا رؤیت میکرد. حجابی بین پیامبر اکرم و حقایق نبود. خود او هم در دعاها دارد و این را از خدا خواسته است. «اللّهُمَّ ارنا الأَشیاءَ کَمَا هِیَ»[۷] خدایا اشیاء را آنگونه که هستند به من نشان بده.
دیدن واقعیّت از منظر پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
لذا هیچ وقت پیغمبر تخیّلی، توهمّی با اشیاء برخورد نمیکرد، واقعیّت هر چیز را میدید. اگر یک چیزی مضر بود واقعاً مضر میدید، اگر یک چیزی نافع بود واقعاً نافع میدید، اگر یک چیزی مصلحت بود، مصلحت واقعی را پیغمبر میدید. پیغمبر مفسدهی واقعی را میدید، باطن گناه را پیغمبر آتش میدید، باطن عبادتها را پیغمبر بهشت میدید «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ»[۸]، «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى».[۹]
انحراف نداشتن چشم بصر پیغمبر
این چشم بصر پیغمبر خدا که در معراج حقایق را دید، قرآن کریم دارد که این بصر هیچ انحراف نداشت، طغیان هم نداشت، زیادهروی نکرد. آنچه را که باید ببیند خدا همه را به او نشان داد. «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى»[۱۰] پیغمبر از آیات بزرگ الهی مشاهده کرد، شهود کرد، خدا به او نشان داد. یک چنین پیغمبری با امّت خود مشورت میکند و خدا او را مأمور به مشورت میکند. «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»[۱۱] تو مردم را به حساب بیاور، با مردم مشورت کن.
اعتماد کردن و مشورت کردن با مردم
این اعتمادی که حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) به مردم کشور داشتند، این تأسّی به پیغمبر خدا بود. امام مردم را قبول داشت، امام یقین داشت که مردم اسلام را میخواهند، مردم قرآن را میخواهند، مردم امام زمان را میخواهند، مردم علی و فاطمه را میخواهند، مردم مکتب را میخواهند، الآن هم اگر فشارهای سیاسی نباشد مردم به حال خود باشند عاشق دین و اسلام هستند، امّا در جوّهای تبلیغاتی انتخاباتی کسی به حق فکر نمیکنند، همه میخواهند باند خود را جلو ببرند و مقاصد خاصّ خود را دارند، آنها به مردم ظلم میکنند، به مردم خیانت میکنند، مردم را از مسیر حق به زور با فشارهای تبلیغاتی خارج میکنند. مردم دین میخواهند، مردم به خاطر دین شهید دادند، الآن هم شهید میدهند، ما مرتّب شهدای مدافع حرم داریم، خود ما هم حاضر هستیم شهید شویم. به یک چنین مردمی باید اعتماد کرد.
مشورت کردن و حس شخصیّت دادن به دیگران
اگر بخواهید بچّهی شما با شما یکی شود باید با او مشورت کنید، باید بچّه را امین بدانید، به بچّه اعتماد کنید، با او میدان دهید تا فکر کند. بچّه زمانی میدان پیدا میکند و فکر میکند که وقتی با او مشورت میکنید. میگوید میخواهم به فلان مسافرت بروم این مشکلات به نظر من میرسد، این منافع هم به نظر من میرسد. پسرم شما یک فکری بکن ببینم صلاح شما چیست، بروم یا نروم؟ آدم وقتی با بچّهی خود مشورت میکند بچّه احساس شخصیّت میکند، اینکه پدرم به من احترام گذاشته است، من هم میتوانم نظر بدهم.
مشورت و به وجود آمدن تعاون
اینکه انسان با مشورت شخص را مورد احترام قرار داده است، او را به حساب آورده است، به او اطمینان پیدا کرده است که صاحب فکر است و ممکن است فکری بهتر از فکر من داشته باشد. ولی مشورت کردن که شخص را هم به فکر وا میدارد، هم به شخص شخصیّت میدهد و هم جذب کمک او است. وقتی من میخواهم یک کاری را از روی استبداد بگویم که نه حتماً باید این کار را انجام دهید عکس العمل او هم این میشود که مگر من بردهی تو هستم، مگر من مملوک تو هستم، تو مگر خالق من هستی؟! این کار را نمیکنم. امّا وقتی مشورت میکنیم و او هم راهی را نشان میدهد و میگوید این درست است، وقتی شما کار میکنید چون خود او نظر داده است، خودش هم کنار شما است. این تعاون را به همراه دارد.
مشورت کردن پیغمبر به خاطر مصالح مردمی
مسئلهی مشورت مشارکت مردمی را در فکر و عمل دنبال دارد. از این جهت وجود نازنین پیغمبر خدا مشورت میکرد با اینکه نیاز به مشورت نداشت، برای اینکه حق را میدید امّا برای این مصالح مأمور به مشورت میشود.
مشورت کردن بر اساس مدیریت قاطع
آیا مشورت کردیم کما اینکه در مسئلهی بانوان بعضی از یک حدیثی برداشت اشتباه دارند. وجود مقدّس امیر المؤمنین (علیه السّلام) دارند: «شَاوِرُوهُنَ»[۱۲] با زنان خود مشورت کنید؛ ولی در نظر دادن بانو یا غیر بانو خود را ملزم ندانید که او هر چه نظر داد به آن عمل کنید. شما وقتی مشورت میکنید و کسی نظری میدهد خجالت ندارد اگر نظر او درست نبود نگویید چون او نظر داده است حتماً باید انجام دهم، نه خواستید هم نظرسنجی کنید و ببینید او چطور فکر میکند، هم خواستید فکر خود را به افکار دیگران عرضه کنید تا صحّت و سقم قضیه بیشتر روشن شود، زوایای قضیه بیشتر روشن شود ولی مدیریت تحت تأثیر نظرات نیست، مدیریت قاطعیّت میخواهد، تصمیمگیری میخواهد. در آراء متناقضه که زیر مجموعهی شما ۱۰۰ نفر هستند، با ۱۰۰ نفر مشورت کنید اگر ۱۰۰ رأی دادند، شما نمیتوانید ۱۰۰ رأی را عمل کنید، باید به یک رأی عمل کرد که آن هم رأی حق است. به بانوان خود احترام کنید. دستور این است که با بانوان مشورت کنید ولی چون خانم شما گفته است باید همین کار را بکنید، نه این کار را نکنید ببینید حق کدام است.
مشورت کردن و عمل به حق
مشورت کردید احترام گذاشتید، مشورت کردید او را به فکر واداشتید امّا حق باید عمل شود نه اینکه باید به آراء عمل شود. اینکه اکثریّت در اسلام مناط نیست «وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»[۱۳]، «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[۱۴] در عین حال مشورت است، مشورت با عموم است، برای این است که آدم مردم را در مسیر حق به فکر وا دارد. خدا شهید باهنر را رحمت کند، رضوان خدا بر ایشان باد میفرمودند: در تربیت بچّه از آنجایی که او دوست دارد شروع میکنیم، ولی به جایی که خود ما دوست داریم او را با خود همراه میکنیم و میبریم که او احساس تحمیل نکند، احساس فشار نکند.
عمل کردن حاکمیّت جامعه بر اساس حق
این مشورتها و احترام گذاشتنها احساس فشار نسبت به حکومت نمیکنند، امّا آیا باید حاکمیّت باید به آراء عمل کند یا باید به حق عمل کند؟ اگر آراء یک عدّهای خلاف قانون بود، خلاف مصالح بود، باید حاکم مطیع آراء باشد یا باید مطیع حق باشد؟ طبیب باید به مریض دارویی بدهد که او را خوب میکند یا دارویی بدهد که او دوست دارد؟ معلوم است که طبیب باید دارویی بدهد که او را خوب کند.
توجیح کردن دیگران و همراه شدن با آنها
صلاح مریض در تشخیص طبیب است امّا اگر طبیب مدیری باشد، طبیب با کفایتی باشد یک آمادگیهایی به مریض میدهد که مریض این داروی تلخ را با عشق بخورد، نه اینکه با تحمیل بخورد. با بداخلاقی مریض را نسبت به خودش بدبین نمیکند، خوش اخلاقی میکند او را توجیح میکند بعد هم میگوید این دارو را بدهم در این مدّت خوب میشوی حاضر هستی بخوابی یا جراحی کنی که ما این غده را در بیاوریم یا این داروهای تلخ را بخوری یا این پرهیز را داشته باشی؟ مریض را توجیح میکند که او را هم با خود هم نظر کند.
در رأس قرار دادن حق و مصلحت مردم در مدیریت اسلام
اجمالاً در محیط مدیریت در اسلام، در ادیان الهی هم باید به آراء و نظریات مردم توجّه کرد و هم ملاک حق است، باید به حق عمل کرد، باید به مصالح عمل کرد. اگر یک گروهی آگاهی داشتند و با قدرت تبلیغات جمعی را وادار کردند و یک خواستهای دارند که خلاف شرع است مثلاً در یک جایی علیه حجاب تظاهرات کردند آیا حاکم باید تسلیم شود بگوید نه، چون مردم حجاب را نمیخواهند ما کاری به کار آنها نداریم؟
تسلیم نشدن حکومت در برابر برخی از طوفانها
اگر تظاهرات کردند که جوانها میخواهند فساد کنند، حکومت باید فسادخانه دایر کند؟ باید تسلیم شد؟ اگر تظاهرات کردند که ما میخواهیم شرابخانه دایر شود، پروانه بگیریم و مردم آزاد باشند، چرا قاچاقی بخورند؟ حکومت باید تسلیم شود؟ ابدا. ولو همهی مردم متحّد شوند، بخواهند بیدینی کنند، همهی مردم را در یک مسیری بردند یک آدمهای شیطان، یک آخوندهای پیچیده پیدا شدند که با امریکا همدست شدند، میخواهند فرهنگ شما را عوض کنند، شما را به یک راهی تحریک کردند خلاف دین شما است اینجا باید عمل کرد؟ نخیر. غریب شدید که شدید، منزوی شدید که شدید، شما را کشتند بکشند، ولی زیر بار نروید. حق را زیر پا نگذارید.
مردم ما مردم حق طلبی هستند، آنها حتماً دنبال حق میروند ولی در یک فضاهای طوفانی گاهی پیش میآید که یک گروه از مردم نیستند، اگر ریشهیابی کنید میبینید این رسانهها چند روزنامه بیشتر نیستند، چند سایت بیشتر نیستند، آنها با جای دیگر در ارتباط هستند ولی طوفان میکنند و مردم را در یک شرایط احساسی، هیجانی قرار میدهند. نباید تسلیم طوفانها شد.
صبوری کردن در برابر طوفانها و دیدن حقایقها
صبر کنید تا این غبارها بنشنید مردم در غبار حق را نمیبینند، کمی حوصله کنید تا این غبارها بنشیند، آن وقت مردم حق را میبینند و به حق عمل میکنند. حق را دوست دارند، حق برای همه خوب است. دین برای همه خوب است، آخرت آباد برای ما خوب است، ابدیّت آباد برای ما خوب است، بیدینی به ضرر دنیا و آخرت مردم است، نباید مردم را با شعارهای فریبنده از مسیر بیدینی برد.
مقاومت در برابر اظهار نظرها و رسیدن به آرامش
این آیات کریمه در فضای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی خیلی کاربرد دارد «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»[۱۵] بدانید پیغمبر در میان شما است، شما قدرت مفکره دارید، عقل کل در میان شما است. توقّع نداشته باشید وقتی اظهارنظر میکنید، نظر میدهید یک چیزی را مطالبه میکنید او باید دنبال شما باشد، هرگز این توقّع را نداشته باشید. «لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ». حالا اگر در جریان انتخابات ۸۸ حضرت آقا در برابر این جو تسلیم شده بود، انتخابات را باطل اعلان میکردند، الآن ما نظام اسلامی نداشتیم، تمام شده بود همه چیز را میبردند. امّا مقاومت کرد، طوفان سخت بود، گفت امام تسلیم نشده است، من هم تسلیم نمیشوم. نتیجهی آن آرامش شد، نتیجهی آن به نفع مردم شد.
امین و کارشناس قرار دادن پیغمبر اکرم در امور کارها
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ» بدانید که رسول الله در میان شما است، شما به رسول الله نظر بدهید، شما خواستههای خود را به پیغمبر خدا بگویید، آرزوهای خود را مطرح کنید، ولی او را امین خود بدانید، او را کارشناس خود بدانید، او را مهربان خود بدانید، بگذارید او برای شما تصمیم بگیرد.
مشورت کردن پیغمبر با مردم و تصمیمگیری بر اساس نظر خود
قرآن کریم میفرماید: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»[۱۶] با آنها مشورت کن، نظر آنها را به دست بیاور، آراء آنها را مورد توجّه قرار بده، امّا عزیمت و تصمیم برای تو است، نه برای مردم. «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» وقتی تصمیم گرفتی با توکّل به خدا حرکت کن، حالا یا همه مخالفت میکنند یا همه موافقت میکنند. این برای شما مهم نباشد، مهم باشد که خدا را راضی کنی. نمیشود همه را راضی کرد باید به همه احترام کنید ولی نمیشود همه را راضی کرد. هر کاری انجام دهید یک عدّه مخالفان و یک عدّه موافقان دارد. آدم نمیشود در تضادها همه را راضی کند. حالا که نمیشود همه را راضی کرد باید خدا را راضی کنید. شما خدا را راضی کنید، مردم هم راضی میشوند. در یک فضایی ممکن است ناراضی باشند، ولی بعد میفهمند عجب کار خوبی شد اگر این کار را نکرده بود چه میشد.
ولایت داشتن حضرت خضر بر حضرت موسی (علیه السّلام)
لذا در جریان حضرت خضر و حضرت موسی بود که حضرت خضر چند کار انجام داد و فریاد حضرت موسی بلند شد. حالا اگر حضرت خضر به نظر حضرت موسی عمل کرده بود، خضر ولایت داشت، موسی نبوّت داشت ولی ولایت نداشت، خضر ولایت داشت. خضر کشتی را سوراخ میکرد، او گفت دست نگه دار مال مردم را خراب نکن، حق نداری به مال مردم صدمه بزنی، چرا به مال مردم صدمه میزنی؟ بعد معلوم شد که این صدمه زدن باعث شده است این کشتی سالم بماند و به صاحب خود برسد.
حوصله کردن و درست بودن تصمیم ولایت
اگر این کشتی سالم بود آن پادشاه غصبی همهی کشتی را میگرفت، او با یک خدشهای که به این کشتی وارد کرد مال مردم را به مردم رساند. یک مقدار صبر کنید در آن موقع فشار وجود دارد، ولی اگر حوصله کنید بعد میبینید تصمیم ولایت درست است نه آن چیزی که من دوست دارم. اینها توجیحات دلنشین آدم را آرام میکند، آدم را با رأس هرم مرتبط میکند، یگانه میکند ما همه یکی هستیم، ولی وقتی مغز تصمیم میگیرد و تشخیص میدهد دست نباید مخالف مغز عمل کند. او تشخیص میدهد دست ما خلاف عقل کار کند، این درست نیست.
رهبری عقل و مغز جامعهی اسلامی
رهبری در جامعهی اسلامی عقل جامعه است، مغز جامعه است، اگر تشخیص داد اعضا و جوارح باید با آن مخالفت نکنند، باید با آن هماهنگی داشته باشند «لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»[۱۷] اگر او دنبال آراء مردم، این عدّه، آن عدّه، این جناح و آن جناح باشد و تحت فشارهای جناحی تسلیم شود همه چیز بر باد میرود، خود آن جناحها هم ضرر میکنند، دیگر سنگی روی سنگ بند نمیشود. آراء مردم، اهواء مردم کار میکنند نه اینکه قانون کار میکند، نه اینکه حق کار میکند.
فاسد بودن گرایشات در حکومتها
حق محور باشید، خدا محور باشید، مصلحت محور باشید نه اینکه هوا محور باشید، نه جناح محور باشید، نه گروه محور باشید. «لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» حالا چه میشود که عدّهای دوست دارند همیشه رهبری دنبال آنها باشد نه آنها دنبال رهبری؟ چرا از امیر المؤمنین اطاعت نکردند؟ چرا علی را خانهنشین کردند؟ منشأ آن تشخیص نبود، آنها هم تشخیص میدادند ولی گرایشهای آنها خراب شده بود. کسی که معتاد به سیگار است یعنی نمیداند سیگار ضرر دارد؟
تعلّقات سبب جدا شدن انسان از حق
یکی از بستگان ما بیمارستان بقیّه الله بستری بود، من رفتم با دکتر او صحبت کردم سن او تقریباً حدود سن ما است، ولی میگفت با محاسبهی ما او ۱۰۰ سال سیگار کشیده است. ریههای او سیاه شده، خراب شده است. حفرههایی در ریهی او ایجاد شده است. او تشخیص میدهد ولی عادت کرده است، نمیتواند ترک کند، او سیگار را دوست دارد، به آن تعلّق پیدا کرده است. تعلّقات باعث میشود آدم از حق جدا شود، از ولایت جدا شود.
خراب بودن دلها و جفاهایی که در حق علی (علیه السّلام)
علی حق بود، تشخیص حق علی معصومانه بود، تشخیص علی تشخیص خودش نبود، علی حق را میدید. «عَلِیٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُ مَعَ عَلِیٍ ِیٍ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»[۱۸] محور حق علی است، چرا با اینکه بیعت کرده بودند بیعت را شکستند؟ چرا امیر المؤمنین با حضرت زهرا خانه به خانه در مهاجر و انصار میسوخت و حضرت زهرا با آن حال استنصار میکرد، کمک میخواست؟ جز چهار نفر برای کمک کردن به علی نیامدند. چرا تشخیص نمیدادند؟ سابقهی علی را ندیده بودند، ایثار او را ندیده بودند، جنگ احد او را ندیده بودند؟ آن همه زخمی، سوابق جبههی او کم بود؟ ایثار او کم بود؟ به خاطر این مردم سه شبانه روز با زن و بچّهی خود گرسنگی را طی نکرده است؟ کجا برای مردم کم گذاشته بود؟ چه کسی مثل امیر المؤمنین دلسوز مردم بود؟ چه کسی به مردم این همه ایثار داشت؟ هیچ کسی مثل علی نبود پس چرا این کار را کردند؟چون دل آنها خراب بود. یک گروهی که مسلّط شد میترسیدند، طمع داشتند، حق و مصلحت را رها کردند، تحت فشار هستند.
داشتن علم و نبودن تقوا
دنبالهی آیه «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» رمز اطاعت و عصیان را میگوید. کسانی که مطیع ولایت هستند معلول محبّت خود هستند. عاشق نسبت به معشوق نه ندارد. (از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن) امّا کسی که دل او خراب است، عشق ندارد، او تشخیص هم میدهد ولی تسلیم نمیشود. علی رغم تشخیص خودش عین سیگار کشیدن، عین انجام دادن کارهای بد که همه میدانند ولی در عین حال کارهای بد انجام میدهند گرایش غیر از تشخیص است. لذا خیلی از جاها عالم است ولی عامل نیست. علم دارد ولی تقوا ندارد.
چرا عالم بیتقوا میشود؟
او که میدانست حلال و حرام را که میدانست بد و خوب را میدانست چرا بد شد؟ دل غیر از تشخیص است، دل را آباد کنید، هوای دل خود را داشته باشید. نگذارید میلها خراب شود، نگذارید گرایشها خراب شود «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» اگر پیغمبر از شما اطاعت میکرد، به هواهای مردم اطاعت میکرد، به فشارها تن میداد خود شما بدبخت میشدید، ولی چه شد که پیغمبر اطاعت نکرد؟ خدا ایمان را برای شما محبوب کرد که به پیغمبر علاقه پیدا کردید، عاشق پیغمبر بودید، شما تسلیم او شدید نخواستید او را تسلیم خود کنید.
محبوب شدن ایمان در قلبها
«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» الله ایمان را در دل شما پر جاذبه کرد، ایمان محبوب قلب شما شد. «وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» هم چراغ ایمان در دل شما روشن شد و هم خدای متعال با نقوش ایمانی خانهی دل شما را مزیّن کرد، این دل را نقاشی کرد و نقاشی ایمانی نقاشی پر جاذبهای است. نقش عرش بر دل شما قرار داد. دل فاسد شود عقل محکوم دل است. ای کاش دل آدم پاک باشد لذا «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[۱۹] نمیگوید «هُدیً لِلعَالمین» عالم غیر از متّقی است.
تقوا معلول گرایشها و تمایلات
تقوا معلول به گرایشها و تمایلات است. این تمایلات با تمرین حل میشود کسی که دروغ را تکرار میکند، او با دروغ عجین میشود، میل او به این سمت باشد نمیتواند راست بگوید. مدام دروغ میگوید. امّا کسی که مواظب زبان خود بود یک بار به خود اجازهی دروغ نداده است، صداقت برای او محبوب شده است، خانه زاد او شده است، نمیتواند از صداقت جدا شود. این انسها گرایش دارد، کسانی که با گناه مأنوس میشوند به گناه علاقه پیدا میکنند؛ کسانی که با پاکیها انس میگیرند، با تکرار به آنها علاقه پیدا میکنند. این علاقهها سرنوشت انسان را تأمین میکند نه تشخیصها.
دل سپردن به ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
لذا دل به ولایت دهید، به امیر المؤمنین دل دهید، به امام زمان خود دل دهید. هر کس دل دهد سر هم میدهد، سر سپردگیها برای دلدادهها است. اگر کسی دل داد سر هم میدهد. امّا کسی دل نداده باشد نمیتواند سرسپرده باشد، نمیتواند سربدار باشد. این سرهایی که بالای دار رفته است، سرهایی که بالای نیزه رفته است چون دلها پرواز کرده بود. سرها به دنبال دلها حرکت میکند.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۱۸۴٫
[۳]– همان، ص ۱۸۵٫
[۴]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۵]– سورهی توبه، آیه ۷۱٫
[۶]– سورهی نساء، آیه ۱۰۵٫
[۷]– لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، ج ۸، ص ۴۳۰٫
[۸]– سورهی نساء، آیه ۱۰۵٫
[۹]– سورهی نجم، آیه ۱۷٫
[۱۰]– همان، آیه ۱۸٫
[۱۱]– سورهی آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۱۶۵٫
[۱۳]– سورهی مائده، آیه ۱۰۳٫
[۱۴]– سورهی سبأ، آیه ۱۳٫
[۱۵]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۶]– سورهی آل عمران، آیه ۱۵۹٫
[۱۷]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۸]– بحار الأنوار، ج ۱۰، ص ۴۳۲٫
[۱۹]– سورهی بقره، آیه ۲٫
پاسخ دهید