در این متن می خوانید:
      1. آمدن پیامبر از طرف خدا برای هدایت و راهنمایی مردم
      2. اعتماد کردن به مسئولین و چون و چرا نکردن در برابر آن‌ها
      3. قبول کردن ریاست به عهده‌ی یک نفر در سفرها
      4. مسئول بودن یکی از عقلانی‌ترین دستورات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
      5. پدر ستون خیمه‌ی خانواده
      6. قبول کردن یک مسئول در خانواده
      7. دلسوزی به خود نوعی معارضه کردن است
      8. چون و چرا نکردن از دستورات خدا
      9. شرط ایمان داشتن، تسلیم محض بودن در برابر خدا
      10. نطق و کلام پیغمبر بر حسب وحی الهی
      11. نشان دادن حق و باطل به پیغمبر از جانب خدای متعال
      12. رعایت کردن قرقگاه‌ها و چراغ قرمزها
      13. رعایت کردن قرقگاه‌ها و رسیدن به حق و بصیرت الهی
      14. زبان باز کردن کودک به اذن الهی و گفتن حق از زبان او
      15. سپر بلا قرار دادن یوسف و متّهم خواندن او
      16. قانون حکیمانه‌ی کلّی برای تشخیص حق و باطل
      17. فرستادن شاهد از غیب برای کشف حق
      18. ضرر رسیدن به خود در چون و چرا کردن با دستورات پیغمبر
      19. تسلیم شرط اهل باطن بودن
      20. چون و چرا کردن راه آدم‌های تسلیم است
      21. شرط همراهی حضرت موسی با خضر نبی در چون و چرا نکردن با او
      22. بازگو کردن حکمت‌ نگفته به حضرت موسی (علیه السّلام)
      23. چون و چرا نکردن عاشق در برابر معشوق
      24. حکمت، عدل بین زیرکی و تفریط
      25. تسلیم و تعبّد در برابر احکام شریعت و اعتماد کردن به آن
      26. توقّع بی‌جا در برابر چون و چرا کردن با دستور پیامبر
      27. تلخ شدن کام‌ها به خاطر قربانیان حج

برای دانلود کلیپ « اعتماد به دستورات الهی » مربوط به این جلسه، با حجم ۲۲ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود کلیپ « جایگاه مرد در اسلام » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۴ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود کلیپ « تقوا » مربوط به این جلسه، با حجم ۱۰ مگابایت، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود تمام کلیپ های این جلسه با حجم ۴۴ مگابایت به صورت یکجا، اینجا کلیک نمایید.

***شایان ذکر است برای دانلود صوت و فیلم این جلسه، از آیکون دانلود بالای صفحه استفاده نمایید***


 

«السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا سَیِّدِی‏ وَ یَا مَولای یَا بَقیَّهَ الله، سَلامَ مُخْلِصٍ لَکَ فِی الْوِلایَهِ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مُولانا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ عَجَّلَ الله فَرَجَه وَ رَزَقَنَا الله صُحبَتَه وَ نُصرَتَه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

آمدن پیامبر از طرف خدا برای هدایت و راهنمایی مردم

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ».[۲]

آیات مبارکات سوره‌ی حجرات که دست‌های سعادت‌ساز زندگی بشر است، سبک زندگی، روش برخورد، کیفیت تلقّی مسائل را به ما راهنمایی می‌کند. فرمود: بدانید در میان شما پیامبر است، رسول الله است؛ شما یک طبیب دارید، شما یک راهنما دارید، شما یک بلدچی دارید، شما در میان خود یک ره‌ یافته دارید باید اعتماد کنید که او برای شما آمده است، او راهنمای آسمانی است.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (1)

اعتماد کردن به مسئولین و چون و چرا نکردن در برابر آن‌ها

شما توقّع داشته باشید او تحت فشار حرف‌های شما را قبول کند. جوسازی کنید، غوغاسالای کنید و از او یک نظری بگیرید، این توقّع به ضرر شما است. «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» اگر بنا باشد رهبری، پدری، معلّمی، طبیبی در اختیار مشتهیات دیگران باشد، پدر بچّه‌ی کوچک هر چه می‌خواهد به او بدهد، این خدمت به بچّه نیست، بچّه تجربه ندارد، بچّه آینده‌نگر نیست، بچّه معلومات کافی تحصیل نکرده است، این پدر است که گرم و سرد زندگی را دیده است، بچّه‌ی نوپایی که تازه به دبستان می‌رود، قرار باشد راجع به کتاب، راجع به حضور و غیاب، راجع به نوشتن و ننوشتن اظهار نظر کند و معلّم را تحت فشار قرار بدهد که هر چه بچّه گفت، معلّم تابع بچّه باشد. در مجموعه‌های مختلف جامعه، ما مدیران، مسئولین، کارآزموده‌ها را باید در محدوده‌ی کار خود که تخصّصی دارند، تجربه‌ای دارند، دلسوزی دارند و امانت و دیانت آن‌ها محرز است باید اعتماد کنیم، چون و چرا نکنیم، اوضاع را به هم نریزیم.

قبول کردن ریاست به عهده‌ی یک نفر در سفرها

آنچه که عرض کردم این اقتضای عقل است، اگر بنا باشد هرج و مرج نباشد، وجود نازنین پیغمبر خدا دستور دادند اگر با کسی سفر می‌روید یکی رئیس باشید، آن دیگری قبول کند که با نظر او کار کند. اگر دو نظر باشد و قرار باشد هر دو نظر حاکم باشد، آن‌ جایی که اختلاف نظر است، آن‌ جایی که تفاهم نیست، به نزاع می‌کشد. امّا اگر به حکم عقل خواستید صفا را ادامه دهید، علیه هم نباشید، قرار بگذارید یکی مسئول باشید.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (2)

مسئول بودن یکی از عقلانی‌ترین دستورات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

این امر یکی از آن عقلانی‌ترین دستورات نبیّ مکرّم اسلام است که زندگی اجتماعی وقتی از زندگی فردی به خانوادگی می‌رود، قرآن کریم فرموده است: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[۳] در خانواده‌ای که زنی است، مردی است، فرزندانی است، نمی‌شود از هر سری آوازی بیاید و توقّع این باشد که هر کس هر گونه خواست عمل کند. این به معنای به هم ریختن خانواده است، هرج و مرج است، نبود سامان خانوادگی است. در خانواده باید یک مسئول و مدیری قبول مسئولیّت کند و دیگران هم تحت مدیریت او انجام وظیفه کنند.

پدر ستون خیمه‌ی خانواده

لذا قرآن کریم برای انسجام امر خانوادگی پدر خانواده، مرد خانواده را به عنوان کسی که قوام است، او ستون این خیمه‌ی زندگی خانوادگی است و باید این ستون را نشکنید. اگر قرار باشد همسران توجّه به مردان خود نداشته باشند، روی حرف آن‌ها حرف بیاورند، جلوی بچّه آن‌ها را بی‌اعتبار کنند خیانت به خود و سامان سعادت خانوادگی کرده است.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (3)

قبول کردن یک مسئول در خانواده

بله ممکن است یک زن خیلی فهیم باشد، اگر فهیم باشد نفوذ در فکر شوهر باید داشته باشد، نباید مقابله کند، نباید پیش بچّه ابهت پدر را مخدوش کند. سامان زندگی، انسجام و قوام خانواده اقتضا دارد یک خانواده، یک مسئول داشته باشد، یک مدیر داشته باشد، دیگران هم در چهارچوب امور منطقی با او همراهی کنند و مشکلات را اضافه نکنند. مقابله، تنازع، اختلاف مشکل را حل نمی‌کند، مشکلی بر مشکلات اضافه می‌کند.

دلسوزی به خود نوعی معارضه کردن است

این مسئله را در محیط پزشکی ببرید قضیه خیلی روشن‌تر است، وقتی پزشک یک نظری می‌دهد، دستور می‌دهد بستری شود، او حاضر نیست برود، می‌گوید من طاقت جدایی از خانواده را ندارم، آن امکاناتی که در بیمارستان است، در خانه نیست. این عاطفه، عاطفه‌ی کاذب است. شما اگر سالم باشید به درد خانواده می‌خورید، اگر مریض باشید کَل بر خانواده هستی، برای آن‌ها مشکل درست می‌کنید یا خدایی نخواسته در اثر بی‌احتیاطی‌ها، بی‌توجّهی‌ها عضو فاسد شده است که جز با عمل جراحی، سلامتی او تأمین نمی‌شود. کمیسیون پزشکی تشکیل می‌شود، می‌گویند باید جراحی شوید، انگشت قطع شود، پا قطع شود. او شروع به فریاد کشیدن کند که من چگونه حاضر شوم که عضوی از بدنم را قطع کنند. وقتی از نظر عاطفی معارضه می‌کند به خود دلسوزی می‌کند، این دلسوزی نیست، این خیانت به خود است.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (4)

چون و چرا نکردن از دستورات خدا

در رأس همه‌ی این‌ها پیامبر خدا است، امام معصوم است و بالاتر از آن‌ها خدا است. لذا در قرآن کریم فرموده است: «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»[۴] خدا مسئول نیست، بندگان باسواد، بی‌سواد، حکیم، فقیه، عارف، روشنفکر با فکر محدود، عقل محدود، علم محدود خود بخواهند در دستورات خدا چون و چرا کنند.

شرط ایمان داشتن، تسلیم محض بودن در برابر خدا

آنچه را که در قرآن کریم برای ایمان شرط لازم دیده شده است و اگر آن را نداشته باشیم از دیدگاه وحی الهی مؤمن نیستیم، تسلیم محض در برابر خدا است. آیه‌ی کریمه فرمود: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»[۵] خدا به خدایی خود قسم می‌خورد، قسم مؤکّد می‌خورد «فَلا وَ رَبِّکَ» قسم به پروردگارت کسانی که امّت تو به حساب می‌آیند، ادّعای ایمان می‌کنند محک مؤمن بودن آن‌ها به این است که وقتی شما در مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، در وظایف شخصی خود، اجتماعی خود اظهار نظر می‌کنید باید آن‌ها تسلیم شوند. نه عملاً تسلیم شوند. دادگاه گاهی حکم می‌دهد امّا دلایل کافی نبوده است، حق تشخیص نداده است، حکم به باطل داده است. پیش می‌آید، قاضی که معصوم نیست. ممکن است فرد وکیل باهوشی داشته باشد یا آن فرد از ارائه‌ی دلایل خود عاجز باشد، او هم بر حسب آن پرونده حکم دهد. این‌جا کسی که محکوم شده است هیچ چاره‌ای ندارد، می‌پذیرد ولی آه خود را می‌کشد، نفرین هم می‌کند، می‌گوید حقّ من در این‌جا پایمال شد، درست هم می‌گوید. امّا وقتی پیغمبر نظر بدهد این‌طور نیست.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (5)

نطق و کلام پیغمبر بر حسب وحی الهی

پیغمبر مظهر علم پروردگار متعال است. پیغمبر هیچ حرفی را از جانب خود نگفته است، پیغمبر از جانب خود هیچ حکمی را نداده است. هم نطق پیغمبر، کلام پیغمبر بر حسب آنچه که قرآن شریف می‌گوید وحی الهی است، نه قرآن او وحی است، حرف‌های او هم وحی است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى».[۶]

نشان دادن حق و باطل به پیغمبر از جانب خدای متعال

 در موردی که پیغمبر خدا اظهار نظر می‌کند، داوری می‌کند، قضاوت می‌کند نه این‌که آن را از روی کتاب می‌خواند و قضاوت ذهنی می‌کند. «تَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ»[۷] خدا به پیغمبر حق را نشان می‌دهد، پس پرده را می‌بیند، پیغمبر که با دید ظاهری به شما حکم نمی‌کند «تَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ» خدا پس پرده را ارائه می‌کند، حق و باطل را روشن می‌کند.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (6)

رعایت کردن قرقگاه‌ها و چراغ قرمزها

برای طلبه‌های عزیز ما جای تجربه است، مردم مؤمنی هم که در این جلسات حضور پیدا می‌کنند آن‌ها هم دنبال نسخه‌های کارساز برای درمان قلب و روح خود، ایمان و زندگی خود هستد، این دستورات را جدّی بگیرند. خداوند متعال فرموده است: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[۸] اگر شما اهل تقوا باشید، حرام‌خور نباشید، زندگی خود را پاک کنید، لقمه‌ی حرام نخورید، مال مردم را نخورید، کار نکرده حقوق نگیرید، به اموال وقفی تعرّض نکنید، منافع وقت را در نظر بگیرید، به حقوق مردم تعرّض نکنید، مردم آزاری نکنید، دل بندگان خدا را نرنجانید، قرقگاه‌ها و چراغ قرمزها را رعایت کنید، خدا در خدایی خود قول داده است، فرموده است: «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً».

رعایت کردن قرقگاه‌ها و رسیدن به حق و بصیرت الهی

اگر شما متدیّن بودید، زبان خود را از حرام نگه داشتید، چشم خود را، شکم خود را، زندگی خود را از حرام نگه داشتید، خداوند متعال به شما قدرت تمیز می‌دهد، هیچ وقت فریب نمی‌خورید، گرفتار باطل نمی‌شوید. در انتخاب همیشه حق را انتخاب می‌کنید، باطل را انتخاب نمی‌کنید. این آیه صریح است «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» اگر شما با تقوا باشید، با کنترل زندگی کنید، با ترمز ایمان زندگی را کنترل شده پیش ببرید، خداوند متعال یک بصیرتی به شما می‌دهد، همیشه حق جلوی پای شما می‌آید. مثل بعضی از افراد که به اشتباه قضاوت می‌کنند این کار را نمی‌کنید، خدای متعال نمی‌گذارد شما در اشتباه بیفتید و به دست شما حق کسی پایمال شود. «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً».

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (7)

زبان باز کردن کودک به اذن الهی و گفتن حق از زبان او

می‌گویند مرحوم آیت الله آخوند ملّا قربان علی زنجانی که از فقهای به نام زمان مشروطیّت و از اوتاد و اولیای الهی بود. ایشان در میان مردم قضاوت می‌کرد. یک دعوایی را پیش ایشان مطرح می‌کنند، شاهد نداشت. آن بزرگوار به بچّه‌ی نوزادی که تازه در بغل مادر بود و زبان باز نکرده بود، به او خطاب کرد، گفت: تو آن‌جا بودی چه دیدی؟ خدا زبان او را باز می‌کند و حق را می‌گوید.

سپر بلا قرار دادن یوسف و متّهم خواندن او

در جریان حضرت یوسف هم همین‌طور است «وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»[۹] آن‌جا چه کسی شهادت داد؟ اتاق که خلوت بود، درها هم که قفل بود؟ زلیخا تمام درهای قصر را قفل کرده بود، قفل سلطنتی هم بود، همه‌ی درها بسته بود. امّا وقتی که حضرت یوسف از گناه به سمت در بسته فرار کرد، به امید این‌که خدا در را نبسته است، اگر خدا در را نبسته باشد، باز می‌کند و بنده‌ی خود را نجات می‌دهد اتّفاقاً تا نزدیک در رسید، عزیز مصر در را باز کرد و با این صحنه مواجه شد که یوسف رو به بیرون است و زلیخا هم پشت او تعقیب می‌کند. آن‌جا وقتی به زلیخا گفتند: «ما جَزاءُ»[۱۰]پاداش کسی که «مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» نظر بد به ناموس شما داشته باشد باید با او چه کرد؟ فوراً همین آدمی که خود را فدایی یوسف می‌کرد، تا خطر دید، یوسف را سپر کرد و او را متّهم کرد. این‌که گفتند:

بی‌گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق           یوسف از دامان پاک خود به زندان می‌شود

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (8)

قانون حکیمانه‌ی کلّی برای تشخیص حق و باطل

آن‌جا یوسف و زلیخا بود. یوسف گفت: مقصّر او است، زلیخا گفت: یوسف قصد خیانت به من داشت، قرآن کریم می‌فرماید: «وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها» یک نفر از اهل خود زلیخا آن‌جا شهادت داد، نگفت که حق با یوسف است یا با زلیخا است، یک قانون کلّی داد که این برای قاضی‌های بعدی هم، برای داوری‌های زمان‌های طولانی بتواند نظر کارشناسانه باشد. کارشناسانه نظر داد. گفت: «إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ» اگر پیراهن او از پشت پاره شده بود، یوسف راست می‌گوید، تقصیر زلیخا بود. امّا اگر از جلو پاره شده بود، معلوم می‌شود یوسف قصد تعرّض داشته و درگیر شده است. یک زنی که به او حمله می‌کنند، زن دفاع می‌کند از جلو پیراهن پاره می‌شود. امّا اگر کسی فرار می‌کند، از پشت او را می‌گیرند، معلوم می‌شود زلیخا دنبال یوسف بود، نه این‌که یوسف دنبال زلیخا بود. یک قانون حکیمانه‌ی کلّی برای تشخیص حق و باطل در این‌گونه موارد است. کارشناسانه قانون داد که ببینید پیراهن او از کجا پاره شده است از جلو پاره شده یا از عقب پاره شده است.

فرستادن شاهد از غیب برای کشف حق

روایت دارد که یک بچّه‌ی بی‌زبانی آن‌جا بود که او دیده بود و این قانون را به آن‌ها گفت «وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها» چون یوسف تقوا داشت، چون خداترس بود، خدای متعال برای کشف حق، احقاق حق شاهد از غیب می‌رساند و حق را روشن می‌کند.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (9)

ضرر رسیدن به خود در چون و چرا کردن با دستورات پیغمبر

این است که در مسئله‌ی تبعیّت از احکام دین بعضی از روشنفکرها، بعضی از آدم‌های مریض القلب نسبت به ارث، نسبت به حقوق زن، نسبت به خیلی از امور چون وچرا دارند، روشنفکرهایی که گاهی راجع به احکام جزایی اسلامی هم چون و چرا دارند. قرآن کریم می‌فرماید: اگر پیغمبر به این چون و چراهای شما گوش می‌کرد، پیغمبر ضرر نمی‌کند، ولی مثل این می‌ماند که طبیبی تشخیص خود را نادیده بگیرد، طبق اشتهای مریض بخواهد دوا بدهد. شما برای درمان این مریض چه توقّعی دارید؟ «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ».[۱۱] ما که آدم‌های عادی هستیم.

تسلیم شرط اهل باطن بودن

 در جریان حضرت یوسف، حضرت موسی و خضر نبی که وزری است، صاحب ولایت بود، اهل باطن بود. ولی حضرت موسی نبی بود و اهل ظاهر بود. خضر با موسی که همراه می‌شود، اوّل شرط می‌کند شرط بودن با اهل باطن تسلیم است.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (10)

چون و چرا کردن راه آدم‌های تسلیم است

خدا مرحوم آیت الله انصاری همدانی را رحمت کند. همدان هم عجب بزرگانی داشت، همه هم رفتند. آقای الطافی پدر شهید بود، ولی صاحب مکاشفات و اهل باطن بود بعضی از آن‌ها را ما دیده بودیم، کسانی را که دیده بودیم الآن همه رفتند. مرحوم حاج شیخ جواد انصاری که بزرگان ما شیدای او بودند. آیت الله خوشبخت همه‌ی عرفا را دیده بود، ولی کسی را با او قابل مقایسه نمی‌دانست. حاج شیخ حسن پهلوانی برادر مرحوم آقای سعادت‌پرور که خیلی مأنوس بود، می‌گفت من درس‌های آقای طباطبایی را دیدم، امّا آقای انصاری چیز دیگری بود. آقای انصاری دل شده بود، دل او را محبّت خدا آب کرده بود، هیچ چیزی از او باقی نمانده بود. می‌گفت یکی از کسانی که به آقای انصاری خیلی علاقه داشت ولی اهل بحث بود، مدام می‌آمد سؤال می‌کرد و دوباره می‌پرسید، ذهن آرامی نداشت. آقای انصاری عذر او را خواست، گفت: این راه آدم‌های تسلیم است.

شرط همراهی حضرت موسی با خضر نبی در چون و چرا نکردن با او

موسی وقتی خواست با حضرت خضر همراهی کند، اوّل خضر اتمام حجّت کرد، گفت: تو نمی‌توانی دوست من باشی، برای این‌که تو اهل سؤال هستی، من اهل تعبّد هستم. او هر چه گفت من می‌خواهم بی‌چون و چرا اجرا کنم، تو می‌خواهی با من چون و چرا کنی. گفت: نه. شرط کرد حرف نزند، سؤال نکند. حضرت خضر اوّلین کاری که کرد کشتی که سوار شده بودند سوراخ کرد. حضرت موسی با این‌که قرار بود حرف نزند، ولی دید خلاف شرع می‌کند، این کشتی که کشتی ما نیست، صاحب دارد، با چه جرأتی این کشتی را معیوب می‌کند. اعتراض کرد چرا به مال مردم تعرّض کردی؟ حضرت خضر فرمود: نگفتم تو نمی‌توانی با من باشی، صبر نداری. گفت: ببخشید. بار دوم رفتند و حضرت خضر یک نوجوانی را کشت. این‌جا دیگر فریاد موسی بلند شد. از باب امر به معروف وظیفه داشت، موسی مأمور به ظاهر بود نباید در برابر قتل سکوت کند. لذا گفت: «أَقَتَلْتَ‏ نَفْسًا زَکِیَّه»[۱۲] با یک حالتی گفت: آدم کشتی؟! حضرت خضر فرمودند: نگفتم تو اهل صبر نیستی. گذشت بار سوم به یک روستایی رفتند که هر دو گرسنه و خسته بودند، گفتند به ما غذا بدهید، می‌خواستند پول هم بدهند. امّا اهل آن روستا مهمان‌نوازی نکردند، جفا کردند، بداخلاقی کردند و آن‌ها را ناامید کردند. در همان روستایی که مردم آن‌جا این‌قدر بخیل و جفاکار به مهمان بودند، یک دیوار شکسته‌ای آن‌جا بود، ایشان آستین را بالا زد و شروع به عملگی کرد. گفت: این چه کاری است؟ کار بی‌مزد، کار بی‌نتیجه؟ این‌جا بود که حضرت خضر به حضرت موسی فرمود: «هذا فِراقُ بَیْنی‏ وَ بَیْنِکَ»[۱۳] خداحافظ.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (11)

بازگو کردن حکمت‌ نگفته به حضرت موسی (علیه السّلام)

در روایت دارد حضرت خضر گفته بود من هزار سر آماده کرده بودم که در اختیار موسی قرار دهم، امّا با این سؤال و جواب کردن نتوانست و در این‌جا باید به او می‌گفتم «هذا فِراقُ بَیْنی‏ وَ بَیْنِکَ». محرومیتی که برای حضرت موسی پیش آمد، در روایتی دیدم به حضرت موسی گفتند تلخ‌ترین حادثه‌ی زندگی شما چه موقع بود؟ گفت: همان موقعی بود که خضر به من گفت: «هذا فِراقُ بَیْنی‏ وَ بَیْنِکَ». آن‌جا که می‌خواست خداحافظی کند، گفت: حالا بیا حکمت‌ کارهایی که انجام دادم به تو بگویم، من کار بی‌حکمت انجام نمی‌دهم، کار، کار من نبود، من مأمور خدا بودم. اگر جوان را کشتم همان‌طور که عزرائیل جان می‌گیرد، مگر کسی به عزرائیل اشکال می‌کند، مأمور خدا است، من هم مأمور خدا بودم، حکمت هر سه مسئله را گفت و موسی هم قانع شد. پیغمبر و خدای پیغمبر هیچ دستور بی‌حکمتی ندارند، هیچ قانون بی‌دلیلی ندارند، ولی مگر قرار است انسان هر دلیلی را هر جا بداند. خیلی از قوانین فوق عقل ما است، باید تحمّل کنیم تا زمان‌های بعد روشن شود.

چون و چرا نکردن عاشق در برابر معشوق

در مسئله‌ی عروج، در مسئله‌ی سقوط، در مسئله سیر و سلوک، حرکت سریع به سوی خدا یک جان تمیزی می‌خواهد که شیدای او باشد، عاشق او باشد. عاشق هر کاری معشوق انجام دهد می‌گوید خوب است. چشم محبّت آدم را توجیه می‌کند، هیچ عاشقی نسبت به معشوق خود سخت نمی‌گیرد. عالمی که عاشق نیست به مشکل می‌خورد، گرفتار روشنفکری می‌شود، چون و چرا می‌کند او را نمی‌برند. امّا عالمی که عاشق است هم علم دارد، هم می‌داند او طبیب است، می‌داند او حکیم است، می‌داند که او دلسوز است، اگر حضرت صادق به کسی دستور داد به آتش برو یعنی محبّت حضرت صادق که امام زمان در آن جمعیّت بود، کمتر از پدر او است؟ اگر او می‌گوید داخل آتش برو، با این‌که محبّت دارد، حکیم است، کار بی‌دلیل انجام نمی‌دهد، حجّت خدا و ولیّ خدا است، جای این است که انسان بایستد و بگوید من چه کار کردم که داخل آتش بروم؟ چرا چون و چرا می‌کنید؟ اگر می‌رفت به کجا می‌رسید؟

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (12)

حکمت، عدل بین زیرکی و تفریط

این آیه‌ی کریمه هم برای اهل الله، اهل سیر و سلوک است درس است، هم برای کسانی که یک مقداری بی‌قراری‌های فکری دارند که از نظر حکما زیرکی می‌گویند. زیرکی بین حکمت و کودنی است یعنی کودنی تفریط است، زیرکی افراط است. بین زیرکی و تفریط آن‌که عدل است حکمت است. انسان حکیم زیاده‌روی نمی‌کند، چون و چرای بی‌دلیل نمی‌کند، سؤال جا دارد، اگر با پیغمبر طرف باشید چه سؤالی دارید، اگر خدا دستور داده باشد چه سؤالی دارید؟

 از ابراهیم یاد بگیرید خدا در خواب به او گفت: بچّه‌ی خود را به قربانگاه ببر و با دست خود قربانی کن، نگفت بچّه‌ی من چه گناهی دارد، من چرا بچّه‌ی خود را بکشم. شما با خدا طرف هستید، او مهربان است، اگر او چیزی می‌گوید بعداً روشن می‌شود او ضرر شما را نخواسته است، او خیر شما را خواسته است.

تسلیم و تعبّد در برابر احکام شریعت و اعتماد کردن به آن

لذا تسلیم و تعبّد در برابر احکام شریعت و دستورات ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) و در زمان غیبت هم آدم نسبت به بزرگان، از وضعیّت خانواده گرفته که «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[۱۴] تا ولایت ولیّ امر همه جا مدرسه، دانشگاه، پادگان هر جایی که یک مدیر شناخته‌ شده‌ی معتمد امتحان داده است، آن‌جا باید با خیال آرم، آرام و به جای بی‌چون و چرا کردن و سخت گرفتن و فضا را علیه یک جمعی به پا کردن باید انسجام و توجیه باشد، اعتماد باشد و هر جا خلاف شرع بیّن بود «لَا طَاعَهَ لِمَخْلُوقٍ‏ فِی‏ مَعْصِیَهِ الْخَالِقِ‏»[۱۵] هیچ کسی حق ندارد به ما بگوید برو فلانی را بکش، آدمی است که سواد دارد و من را قبول دارم، اگر دستور معصیت به من داد، نمی‌توانم این کار را انجام دهم.

Sadighi-Masjed-13940720-ThaqalainSite (13)

توقّع بی‌جا در برابر چون و چرا کردن با دستور پیامبر

این آیه‌ی کریمه‌ی «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»[۱۶] در میان شما رسول الله وجود دارد که اگر توقّع داشته باشید به جای این‌که شما از او اطاعت کنید، او از شما اطاعت کند، اوضاع شما به هم می‌خورد، توقّع نداشته باشید بالا دستی از پایین دستی اطاعت کند.

تلخ شدن کام‌ها به خاطر قربانیان حج

ایّام در آستانه‌ی ماه غم و اندوه حسینی است، محرم در پیش است، قافله‌ی کربلا هم در راه هستند، دل‌ها هم گرفته است، واقعاً حادثه‌ی حج امسال کام‌ها را تلخ کرد. ما روزهای دوشنبه به دانشگاه شریف می‌رویم، از ما خواستند که به جای شرح زیارت جامعه در رابطه با این موضوع صحبت کنم. پدر یکی از دانشجوها جزو این حجّاج بود که جنازه‌ی او را تحویل گرفتند. با این دل‌های گرفته، با این همه گرفتاری، با این همه نگرانی، با این آتشی که در منطقه روشن است، همه جا حالت جنگی دارد و بعید ندانید این امور به جنگ جهانی متّصل شود و اوضاع عالم به هم بخورد.


 

[1]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۳]– سوره‌ی نساء، آیه ۳۴٫

[۴]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۳٫

[۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۶۵٫

[۶]– سوره‌ی نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۷]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۰۵٫

[۸]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۹٫

[۹]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۶٫

[۱۰]– همان، آیه ۲۵٫

[۱۱]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۱۲]– مکاتیب الأئمه، ج ‏۵، ص ۳۰۰٫ 

[۱۳]– سوره‌ی کهف، آیه ۷۸٫

[۱۴]– سوره‌ی نساء، آیه ۳۴٫

[۱۵]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۲۱٫

[۱۶]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫