درس اخلاق حضرت استاد صدیقی در روز شنبه مورخ ۱۷ / ۱۱ / ۱۳۹۴ از ساعت ۱۰ تا ۱۱ صبح در حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار شد که مشروح آن در ذیل آمده است.
- حرکت انسان از منزلی به منزل دیگر
- لقاء پروردگار وطن نفس
- هجرت الی الله
- شیطان مانع رسیدن انسان به مقصد
- دو درخواست در نماز
- ویژگیهای منعم علیهم
- شرایط آیتِ اللّه
- مجذوب شدن در حق
- علّت غصهدار شدن انسان
- دعا فعل خدا
- اراده مهمترین خصیصهی انسان
- حفظ اعضا و جوارح از گناه
- عمل انسان با حجّت
- تحت اختیار نبودن زبان
- قلب حرم خدا
- ضرورت آگاهانه گناه نکردن
- مادیات علّت غم و ناراحتیها
- ویژگیهای عارف واقعی
- علّت نپذیرفتن ولایت خدا توسّط شیطان
- نتیجه دادن عمل برای خدا
- مواظبت در خود بزرگ بینی
- توسّل آیت الله کوهستانی به امیر المؤمنین
- عنایت امیر المؤمنین به آیت الله کوهستانی
- معنی ذکر الله
- نفس زندان انسان
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ اللَّهِ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ»
«یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»[۱].
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصَّلاهُ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا وَ شَفیعِ ذُنُوبِنَا حَبِیبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهَ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینِ».
حرکت انسان از منزلی به منزل دیگر
ما از خدا هستیم «إِنَّا لِلَّهِ»[۲] من الله هستیم. إلی الله هستیم، بالله هستیم و فی الله هستیم. خداوند آقای بهجت ما را با اولیاء و انبیاء خود محشور بدارد و ما را هم با ایشان محشور کند. ایشان میفرمودند: «من حرم إلی حرم». حرکت انسان دائماً طی منازل است. از حرمی به حرم جدید. بدا به حال آن کسانی که محرم نیستند، تا آنها را به حرم راه بدهند. اینها بیرونی هستند. لذا هیچگاه سامان ندارند، وطن ندارند.
لقاء پروردگار وطن نفس
ولی این تعبیر حضرت سالار شهیدان امام حسین (علیه الصّلاه و السّلام) «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ (موطناً) یا مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ»[۳] این موطّن به سوی خدا… آدم تا به خدا نرسیده است، به وطن خود نرسیده است. وطن ما مقام «عِنْدَ رَبِّهِ» بودن است، تا به آن جایگاه کسی نائل نشده است، بیوطن است. «و موطناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» یا «مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» لقاء پروردگار متعال وطن نفس است و کسی به این واقعیت رسیده باشد، این دائماً در حرم است ولی این حرم منزلی بعد از منزلی طی میشود تا به پروردگار عزیز نائل بشود «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۴] بشود.
هجرت الی الله
کسی که هجرت إلی الله دارد، سلوک إلی الله دارد، طی طریق به سوی خدا میکند، این از همان لحظهای که حرکت کرده است از مبدأ این در مسیر مقصد است. هر جا بمیرد در مقصد مرده است. «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»[۵] چون من البدو إلی الختم خدا است. وصول ما به درجاتی از نور خدا، صفات خدا و اسماء الهی است. کسی در خط باشد، در مسیر باشد، در حرم باشد، در هر حرمی بمیرد به مقصد رسیده است.
شیطان مانع رسیدن انسان به مقصد
ولی کسی در خط نباشد، در حرم نباشد، این در بیراهه است. چون در بیراهه است، آنجا زمینه، زمینهی غارت شیاطین است «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ * ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ»[۶] تا آدم از خط خارج بشود، در محاصرهی شیطان و شیاطین است و انسان را از بین میبرد، آدم را غارت میکند. نمیگذارند آدم دیگر به مقصد برسد.
دو درخواست در نماز
لذا در نمازهای خود ما از پروردگار متعال دو چیز میخواهیم؛ یکی بودن در صراط مستقیم که صراط منعم علیهم است. یعنی بودن با ولایت، یعنی تحت تولیت حق تعالی بودن. ما که ولایت امیر المؤمنین و ائمّه (علیهم السّلام) را جزء ضروریات دین خود میدانیم و بیولایت هیچ چیزی را مقبول به عندالله نمیبینیم، یعنی ما تحت سرپرستی هستیم.
ویژگیهای منعم علیهم
در خط بودن جز اینکه آدم در سرپرستی باشد و جذبههای او را ببرد، هیچ راه دیگری ندارد. منعم علیهم، نعمت مطلق ولایت است. «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»[۷] این منعم علیهم که نبیّین، صدیقین، شهدا و صالحین هستند، اینها در صراط مستقیم هستند و اینها تحت ولایت هستند، یعنی هیچ لحظهای رها نیستند. همیشه از آنها حمایت میکنند. همیشه یک کششی از آن طرف وجود دارد که آن کشش آن طرف، کوشش این طرف را جوشش میدهد.
همیشه کشش و کوشش با همدیگر ملازمه دارد. اگر جذبهای از مقصد نباشد، کوششی از مبدأ نخواهد بود. این مبدأ حرکت وقتی سیر میکند، این جوششی که در درون دارد، این جوشش معلول آن جذبهای است که مقصد دارد. یک دانهی گندم از وقتی که در زیر زمین تحت فشار خاک قرار میگیرد و تحمّل ظلمات زیر زمین را میکند، این حرکتی که میکند رسیدن به آن خوشه است که این را حرکت میدهد. تا آن مقصد نباشد، این سیر نخواهد بود. اینکه از درون دارد میجوشد، بیرون فشار میآورد؛ ولی فشار بیرون درون این را به جوشش در آورده است، دارد شکوفا میشود، دارد باز میشود، دارد سعهی وجودی پیدا میکند، دارد خود واقعیاش را که آن خوشه بودن است .این در اینجا بسته بود، حالا آن را باز کردند دارد آن میشود. تا آن جذبه از آن طرف نباشد، این کوشش از این طرف زمینه پیدا نمیکند.
خوشه شدن انسان به این است که در اسماء الهی سیر بکند. اسم الله بشود، آیت الله بشود، مرآت حق بشود.
شرایط آیتِ اللّه
آیت خدا بودن هم به سواد نیست، به خیلی از افرادی که آیت الله میگویند، اینها آیت شیطان هستند. به هر کسی که آیت الله گفتند، او آیت الله نیست. آیت الله العظمی علی اصغر امام حسین است. آیت الله العظمی غلام سیاه امام حسین است. آیت الله العظمی حر است که روز عاشورا آیینهی خدا شد. با یک تحوّل، با یک جوشش درونی امام حسین شد، حر دیگر حر نیست. حر وضع بدی داشت ولی دیگر آن حر باقی نماند، جذبهی حسینی باعث شد او ذوب در امام حسین شود. این قطرهای که ذوب در دریا میشود، هیچ خبری، هیچ اثری از قطره بودن او میماند؟ نمیماند. اگر بخواهد قطره خود را از دریا جدا بکند، قطره دیده میشود ولی وقتی جذب دریا شد دیگر قطرهای نیست تا دیده بشود.
مجذوب شدن در حق
انسان تا جذب حقیقت مطلق نشده است دیده میشود، خودنمایی میکند، مریدپروری میکند، از شلوغ شدن اطراف خود لذّت میبرد. یک جایی از او تعریف بکنند، شارژ میشود. یک جایی بیاعتنایی بکند افسرده میشود این بیچاره یک قطرهای است که باد او را از دریا جدا کرده است، جز باد هیچ چیزی در آن نیست. سر او باد دارد، بینی او باد دارد. روی خود حساب میکند. منم دارد میرنجد، میرنجاند. اینها که مرنج و مرنجان شدند کسانی هستند که این مشکل را حل کردند. فهمیدند که باید مجذوب حق بشوند، در حقّ مطلق خود را به دامن حق مطلق بسپردند تا خودی از آنها باقی نماند که برنجند یا برنجانند.
علّت غصهدار شدن انسان
مرحوم آیت الله آقا شیخ محمّد کوهستانی (اعلی الله مقامه الشّریف) انصافاً آیه بود، انصافاً مرآت بود، انصافاً حق بود، انصافاً عشق بود، انصافاً کمال بود. رضوان خدا بر ایشان باد. ایشان نه تنها در مسئلهی رنجیدن بیرون، رنجاندن بیرونی یا رنجیدن از بیرون مشکل خود را حل کرده بود، بلکه اینکه انسان غصهدار میشود، حزین میشود، اندوهگین میشود این یک انفعال است. «الْمُؤْمِنُ کَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ»[۸] یک وقت انسان حزن را انتخاب میکند، برای امام حسین گریه میکند. یک نفس مهموم در مصیبت، اینها حکم تسبیح را دارد. نفس کسی که برای امام حسین مهموم است حکم تسبیح را دارد. آدم این را انتخاب میکند، انتخاب انفعال نیست، نقش است، اثرگذاری است ولی یک وقت نه، انتخاب نبود آدم یک داغی که میبیند شکسته میشود، انتخاب نکرده است، در اختیار خود او هم نبوده است ولی مصیبت وارده او را آب کرده است، چیزی از او باقی نمانده است. این حالا انفعال این با مظهریّت پروردگار متعال سازگاری ندارد.
دعا فعل خدا
خدای متعال «فعّال ما یشاء» است. هیچ جایی تحت تأثیر خدا قرار نمیگیرد. اینکه ما دعا میکنیم خدا دعای ما را مستجاب میکند، نه اینکه خدا دلی دارد دل او میسوزد، غصهدار میشود، متأسّف میشود دل او به حال ما میسوزد، اینطور نیست. دعای ما فعل خدا است. دعای ما امر خدا است، فعل خدا است. (ای دعا از تو اجابت هم زتو) او به ما دعا میدهد. چون اراده کرده است، مشکل ما را حل بکند، زمینهی دعا در دل ما ایجاد میکند، دل ما را میسوزاند، اشک ما را جاری میکند، تمام اینها کار خود او است. هر کسی حال دعا دارد، بداند کار خدا است. نه اینکه بنده خودم حال پیدا کردم و دعا کردم، دعای من مستجاب شد، او میخواست دعای من را مستجاب بکند، به من دعا داد. «فَإِذَا أُلْهِمَ الْمَرِیضُ الدُّعَاءَ»[۹] وقتی که مریض ملهم به دعا میشود «أَذِنَ اللَّهُ فِی شِفَائِهِ» این اذن الهی در شفا است، الهام دعا به او میشود، دل او میشکند، اشک او جاری میشود خدای متعال هم… همه فعل الهی است هیچ کجا انفعال از جانب حق تعالی نیست.
اراده مهمترین خصیصهی انسان
مهمترین خصیصهای که انسان در میان همهی موجودات دارد این است که موجودات اراده ندارند، همهی کارهای آنها از بیرون تنظیم میشود. آن بیرون یا ملک است یا اینکه شرایط بیرونی است آنها را در مسیر خود قرار میدهد. دو راهی ندارند، تا اراده بکنند یک راه را انتخاب بکنند. این اراده برای خدا است و تا انسان به مقام کن فیکون نرسیده است، به مقصد نرسیده است «عَبدى أطِعنِى حَتَّى أجعَلَکَ مِثلى فَانِّى أقُول کُن فَیَکون فَانَتَ تَقُول کُن فَیَکون»[۱۰].
حفظ اعضا و جوارح از گناه
انسان باید مظهر اراده بشود، پیغمبران «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»[۱۱] صاحبان عزم، صاحبان شریعت جهانی هستند که سراسر وجود آنها عزم و عزیمت است. انسانی که تحت تأثیر غرایز خود هیچ عرضه ندارد یک بار به چشم خود نه بگوید، یک بار به زبان خود نه بگوید، یک بار به گوش خود نه بگوید، همیشه ذلیل اوامر غرایز خود قرار گرفته است، این شباهتی به خدای خود ندارد، هیچ مظهریّتی از پروردگار خود نصیب او نشده است ولی او که در هر کاری تأمّل میکند و اراده میکند.
عمل انسان با حجّت
از این جهت فرمود: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ»[۱۲] عاقل آن کسی که حجّت خدا در وجود او است و با حجّت عمل میکند، بدون حجّت حرف نمیزند، بدون حجّت کار نمیکند لذا روز قیامت دست او پر است، هر چه بپرسند حجّت دارد. هیچ کاری که دلیل نداشته است انجام داده باشد ندارد. همهی آن سرافرازی است. بعضیها هم نه، هیچ حجّتی در زندگی برای هیچ کار خود ندارند. اگر بنا باشد پرونده را رو بکنند، بگویند چرا این کارها را کردی؟ برای هیچ یک از آنها پاسخی ندارد. آن کسی که عقل دارد، حجّت خدا در وجود او است، با حجّت زندگی میکند، این تا وجههی رضای الهی را در سخنی نبیند، لب به سخن باز نمیکند. اوّل قلب کار میکند، عقل کار میکند بعد زبان کار میکند.
تحت اختیار نبودن زبان
ولی بعضیها اینطور نیستند. زبان دل را تحت تأثیر قرار میدهد. شرارت زبان، چموشی زبان ارادهای برای او باقی نگذاشته است، به غیبت عادت کرده است، به لغو عادت کرده است، عادت کرده است به نیش زبان. اصلاً ارادی او نیست تا مینشیند شروع به حرف زدن میکند. این اصلاً اراده ندارد، همهی کارهای او انفعال است. همهی کارهای او اثرپذیری است، هیچ اثرگذاری در وجود او نیست. این انسان هیچ وقت در حرم نیست. هیچ وقت حرمت ندارد. کسی حرمت دارد که در حرم باشد، امّا کسی که حرم ندارد، حرمت هم ندارد.
قلب حرم خدا
خانهها حریم دارد، املاک حریم دارد. اگر نباشد چه حرمتی؟ زمین بیابان خالی در صحرا که حریم ندارد این زمینهای بایر که حریم ندارد. باغ اشخاص، قنات اشخاص، خانهی اشخاص حریم ندارد امّا این مرزبندی نشده چیز ویژهای به عمل نیامده است، حرمتی هم وجود ندارد لذا «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ»[۱۳] اگر دل دل باشد، حرم خدا است. اگر حرم خدا است، حریم دارد، به حریم دل نباید تجاوز کرد. نه به دل بیگانه راه ندارد، به حریم دل راه ندارد. همینطور که در حریم خانهها نمیشود کار خاصّی کرد، در حریم دل هم نمیشود متجاوزی وارد حریم دل بشود. اگر این حقیقت را انسان لمس بکند، با ریاضت، با تمرین و تقویت اراده که هر گناهی را آگاهانه ترک میکنیم.
ضرورت آگاهانه گناه نکردن
خدا را شکر میکنیم محیط، محیط گناه نیست. الآن شما در اینجا گناه نمیکنید. نه گناه زبانی دارید، نه گناه چشمی دارید، نه گناه گوشی دارید، اعضا و جوارح شما هیچ کدام مشغول گناه نیست. ولی اینکه آگاهانه که ترک گناه نمیکنید. گناه نمیکنید در سلامت هستید، در امن هستید ولی با این گناه نکردن در این جلسه تکامل هم پیدا میکنید؟ نه. آدم در جامعه تکامل پیدا میکند. رهبان آن است که اصلاً زمینهی گناه برای او نیست، گناه نمیکند که این هنری ندارد، این رشدی ندارد. هنر این است که انسان در دریا برود و دامن او آلوده نشود، دامن او خیس نشود. اگر در دریا بودی، غرق نشدی، دامن تو هم خیس نشد، معلوم میشود تو روح الله هستی، میتوانی از روی آب عبور بکنی، پای تو خیس نشود. اینکه انسان در دریای لجن در دریای گناه، در دریای زرق و برق دنیا باشد ولی دامن او گرد نگیرد.
مادیات علّت غم و ناراحتیها
مرحوم آقا شیخ محمّد کوهستانی -رضوان خدا بر ایشان باد- در نجف که برای تحصیل رفته بودند، یک غم مرموزی بر ایشان عارض شده بود. نشسته بود ارزیابی کرده بود، روانکاوی کرده بود تا علّت غم خود را بفهمد، چرا ناراحت است؟ چرا غمگین است؟ وقتی تحلیل کرده بود، دیده بود تمام اینها معلول وابستگیهای به این دنیا است. یا به چیزی میخواست برسد، نرسیده است یا چیزی داشته است از دست او رفته است. هیچ کدام از آنها منشأ الهی ندارد. این شکستهای مادی زندگی یا عدم وصول به آرزوهای ظاهری و زندگی این آرزوها اشکال مختلف دارد. حالا یک کسی میخواهد عارف بشود، تا مرید داشته باشد. یک کسی میخواهد پولدار باشد تا مهم بشود. یک کسی میخواهد عارف بشود مهم بشود، یک کسی میخواهد عالم بشود، علّامه بشود، مهم بشود، یک کسی میخواهد مرجع تقلید، آیت الله بشود، همهی اینها مادی است، در هیچ یک از اینها خدا نیست.
ویژگیهای عارف واقعی
حتّی آن کسی هم که میخواهد عارف بشود این عارف نه اینکه خود را دارد میشوید، میخواهد خود او عارف بشود، عرفان به معنی واقعی میخواهد این نباشد تا او باشد. میخواهد خود را آب بکند، چون خود او حجاب است، تا خود او وجود دارد، میبیند دوست در وجود او جلوه نمیکند. آمده است که خود را از میان بردارد. این از شهرتی ناراحت میشود. از هر عجبی ناراحت میشود. این عارف واقعی است.
علّت نپذیرفتن ولایت خدا توسّط شیطان
ولی کسانی که آوازهی عرفا را میشنوند که اشخاصی طی الارض دارند، اشخاصی روی آب راه میروند، اشخاصی تا اراده کردند چیزی واقع بشود، واقع میشود. اشخاصی از اسرار مردم اطّلاع دارند. اینها میخواهند آنطور بشوند. یعنی میخواهد مهم بشود، میخواهد این حجاب او بزرگتر بشود. این فرقی بین پول و منصبهای ظاهری و سلطنت و آیت اللّهی و مرجعیّت هیچ فرقی ندارد. همهی آنها یک آهنگ دارد. شیطان با عبادت شش هزار سالهی خود مدام به حجابهای او اضافه شد. به قدری بزرگ شد که دیگر ولایت پذیری برای او ممکن نبود، تمام درها را بست، همه خود او بود، غیر از خود جایی برای کسی باقی نگذاشت. آدم که از راه رسید، دید این نورسیده میخواهد این را محدود بکند، قبول نکرد. نمیخواهد خود را بشکند، زیر بار نمیرود. لذا هم آخوندی خطرناک است، هم مال خطرناک است، هم قدرت و منصب خطرناک است. همهی اینها خطرناک است و تمام ناراحتی هم برای همین است.
نتیجه دادن عمل برای خدا
حالا یک عارفی هم که چند بار یک چلههایی را اجرا کرد به جایی نرسید، او هم غصّه میخورد. این نشان میدهد که این برای خدا نبوده است، اگر برای خدا کردی چیزی از دست ندادی. چه میخواستی؟ میخواستی خدا را راضی بکنی، خوب شبهایی برای خدا بیداری کشیدی، چرا داری تجارت میکنی؟ میگویی من این کار را کردم، نتیجه نگرفتم. چه نتیجهای جز ارتباط با خدا میخواستی که به دست تو نیامده است.
مواظبت در خود بزرگ بینی
این مسائل، مسائل دقیق و ظریفی است که اگر از اوّل ما در سیر طلبگی خود اینها را مورد توجّه قرار ندهیم، یک وقت میبینیم ملّا شدیم، نماز اوّل وقت هم میخوانیم، نماز شب هم میخوانیم، امّا خیلی بزرگ شدیم. دیگر هیچ انتقادی را حاضر نیستیم قبول بکنیم. هیچ رقیبی را نمیتوانیم بپذیریم. آن وقت دست به هر جنایتی میزنیم برای حفظ موقعیت خود. با هر کسی و ناکسی زد و بند میکنیم. برای اینکه موقعیت خود را حفظ بکنیم. این است که هیچ کاری از ما ساخته نیست. این وجود ضعیف ذلیل بدبخت که اگر کسی ما را تحویل نگیرد، از ما حمایت نکنند، در آخوندی خود خراب میشویم، در حجرههای خود خراب میشویم.
توسّل آیت الله کوهستانی به امیر المؤمنین
مرحوم آقا شیخ محمّد کوهستانی دیده بود که تمام این افسردگیها و پریشانیها و غمهایی که وجود دارد، همه ریشهی دنیوی دارد. وقتی مرض را یافته بود، به امیر المؤمنین پناه برده بود. رفته بود خدمت حضرت امیر در حرم مولا به حضرت عرض کرده بود: آقا مرض را پیدا کردم ولی درمان در دست شما است. «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ»[۱۴] حبّ دنیا همان حبّ نفس است. جز نفس دنیایی وجود ندارد. «وَ فِی کُلِّ شَیءٍ لَهُ آیَه».[۱۵] این حبّ نفس است که حجاب شده است که ما نمیتوانیم آیه بودن موجودات را به دست بیاوریم.
دامن امیر المؤمنین را گرفته بود یا امیر المؤمنین، یا ذی الکرم؛ پدر ما هستی، ما را عاق نکن، ما را تحویل بگیر. چرا در این راهی که مرحوم آقای آیت الله بهجت در سفرهای مکّه به ما سفارش میکردند «اِلهی عَظُمَ الْبَلاء» را بخوانید ولی با حضور بخوانید. اوّل دامن رحمت خدا را میگیریم، خدا باب را نشان میدهد. به سراغ محمّد و علی برو. چون «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ»[۱۶] یا رسول الله، یا امیر المؤمنین فرزند ناخلف هستم ولی جز شما کسانی را ندارم. یا امیر المؤمنین ادرکنی. اغثنی.
عنایت امیر المؤمنین به آیت الله کوهستانی
حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) حقیقت در او دیده بود، دیده بود واقعاً پناه آورده است، از خود ناامید شده است، امیر المؤمنین هم گرد دنیا را از دل او پاک کرد، دل او را الهی کرد. خانهی دل او را به صاحبخانه سپرد. از آن به بعد مرحوم آیت الله کوهستانی در تمام عمر خود غصّهی دنیا نخورده بود. لذا هچ وقت مشکل قلبی هم پیدا نکرد. آرام زندگی کرد و راحت شد. «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبَ»[۱۷].
معنی ذکر الله
این ذکر الله یعنی دادن خانه به صاحبخانه. در دل شما چیز دیگری نباشد. فقط خدا باشد. حبّ شما فی الله، بغض شما فی الله، جذب شما فی الله، انجذاب شما فی الله، همه فی الله باشد. «من حرم إلی حرم» تعبیر مرحوم آیت الله بهجت و قرآن کریم «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ»[۱۸].
نفس زندان انسان
این بیت سجن نفس است. زندان طبیعت ما است «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ»[۱۹] نه اینکه از چهار دیواری آجری بیرون رفتی، از آن بیرون رفتی ولی از خود بیرون نرفتی این نفس اماره تو را چنگ گرفته است. روی منبر هم که میروی خود را میبینی. در محراب هم میروی خود تو بت شدی. خیال میکنی تو معبود هستی، خیلی مهم هستی که اینها پشت سر تو نماز میخوانند. تو محراب از خدا که خجالت نمیکشی. اینجا هم احساس میکنی، عجب من مهم هستم، به من اقتدا میکنند. امّا اگر از خود بیرون آمدی، خود نبودی. همه جا خدا است. «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ».
وقتی به امیر المؤمنین گزارش دادند لشکریان معاویه خلخال از پای زن ذمّیه بیرون آورده است، حضرت فرمودند: اگر کسی دق بکند و بمیرد جای ملامت نیست.
[۱]– سورهی یوسف، آیه ۸۸٫
[۲]– سورهی بقره، آیه ۱۵۶٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷٫
[۴]– سورهی قمر، آیه ۵۵٫
[۵]– سورهی نساء، آیه ۱۰۰٫
[۶]– سورهی اعراف، آیات ۱۶ و ۱۷٫
[۷]– سورهی فاتحه، آیه ۷٫
[۸]– الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج ۶، ص ۳۹۴٫
[۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۱۸۴٫
[۱۰]– قصص الأنبیاء، ص ۸۰۱
[۱۱]– سورهی احقاف، آیه ۳۵٫
[۱۲]– نهج البلاغه، ص ۴۷۶٫
[۱۳]– بحار الأنوار، ج ۶۷، ص ۲۵٫
[۱۴]– الکافی، ج ۲، ص ۱۳۱٫
[۱۵]– بحار الأنوار، ج ۸۱، ص ۱۸۴٫
[۱۶]– بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۹۵٫
[۱۷]– سورهی رعد، آیه ۲۸٫
[۱۸]– سورهی نساء، آیه ۱۰۰٫
[۱۹]– سورهی نساء، آیه ۱۰۰٫
پاسخ دهید