متن + درس اخلاق با موضوع مقام تربیت حضرت استاد صدیقی (حفظه الله) در حسینیه امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی (ره) برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[۱]
رعایت چند نکته برای کسانی که در مقام تربیت هستند، در مقام مهندسی اخلاق هستند، در مقام مراقبه در رویش انسانها هستند، باید مورد توجه قرار بگیرد، یکی این است که استاد، مربی، پدر، از خودش فارغ باشد، برخوردش با فرزندش، با شاگردش برخورد انتفاعی نباشد.
بلکه این را یک فرصتی ببیند که یک موجود با استعداد که می تواند برای خودش سرمایه باشد و هم چنین برای جامعه و هم چنین در تاریخ گنجینه باشد، این را کشف کند و باخودش هم این را معرفی کند، که در اینزمینه ها تو می توانی تا کجاها ارتقاء پیدا کنی و بالا بروی.
و از این حقیقت دعوت به راه خدا را امیر شود. رها کردن فرزند، شاگرد و افرادی که ما با آنها کار می کنیم تا آنها تربیت بشوند، صحیح نیست. باید تمام هم وغم ما این باشد که غیر خدا را از وجود اینها بزداییم، زنجیر اسارت، چه اسارت اقتصادی، چه اسارت سیاسی، چه اسارت فرهنگی، چه اسارت علمی و اسارت شخصیتی، اینها مانع پرش انسان است.
تا آدم در یک حصاری قرار گرفته است و خودش را در یک دژی می بیند، این آزاد نیست این در یک چارچوب و چار دیواری باقی می ماند، اولین وظیفه یک مربی این است که باید بنای خود را بر تأمین آزادی فکر و آزادی احساس و آزادی عمل بگذارد و در افق بی نهایت جا داشته باشد.
از هر محدودیتی و از هر مرزی عبور بدهد شاگرد خودش را، اسم این دعوت بالله است، این دارای هیچ حد و مرزی هم نیست، شما به هر چیزی به جز الله بشر را دعوت کنید، او را به محدودیت دعوت می کنید، اما خداوند قدرتش نامحدود است، رحمتش نامحدود است، علمش نامحدود است، جمالش نامحدود است، و اختصاص به جایی هم ندارد.
خدا، خدای عالمین است، ربّ العالمین است، ما باید جهانی فکر کنیم، اللّهم اشبع کُلِّ جائِع[۲]، نمی گوییم فقط تمام ایرانی ها را، اللهم فُکَّ کُلِّ اَسیر[۳]، فقط هم تنها اسرای خودمان را نمی گوییم، ما باید در یک افقی فکر بکنیم که عالم را زیر چتر رحمت درونی خودمان بیابیم، قطره ای باشیم که به دریای انسانها وصل باشیم.
هیچ جا جدا نشویم، از جامعه عالم امکان لحظهای جدا نباشیم و تعلیمات دینی ما در مهمترین کارهای فردی هم خدا ما را با جمع وصل کرده است، ما در نمازهای فردی (در سوره حمد) هم که می خوانیم، نمی گوییم ایّاکَ اعبد، می گوییم ایّاکَ نعبد، باز هم در آنجا از جمع استفاده می کنیم. ما هیچ وقت حرکت فردی نداریم، حرکت ما حرکت و همت ما همت نجات جمع است، «ایاکَ نَعبدُ و ایّاکَ نَستَعین[۴]» و در پایان نماز و در موقع سلام باز هم می گوییم «السلام علینا و علی عبادالله الصالحین» در اینجا ما خودمان را به همه انسانهای شایسته مرتبط می کنیم، متصل می کنیم.
ما می خواهیم با صالحین مانوس باشیم، و در آخرهم «السلام علیکم» هر که در محضر خدا است، ما در آن پایان با همه کسانی که در حضور حق تعالی هستند که همه عبادالله در هنگام نماز در نزد خدا هستند، وقتی به همه آنها سلام می کنی یعنی برای همه آنها سلامتی می خواهی، و برای همگی آنها دوری از آفت ها، و مراحل رشد را برای همه می خواهیم،« السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
این دعوت الی الله است«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ »، راه ربّ راه رهایی از محدودیت های خانوادگی، نژادی، آب و خاکی، صنفی و امثال اینها است، الله، الله همه است و خلق هم عبادالله است «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ » اما ابزاری این دعوت محقق می شود، یکی حکمت است «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ »
شاید عرض کرده باشیم که خداوند متعال، پیغمبر ما را در دو بخش معلّم معرفی کرده است،« یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ [۵]» کتاب چیزهایی است که خدا بر بندگانش واجب کرده است، الزام کرده است، و چاره ای هم نیست و باید انجام شود، واجبات را خداوند تحت عنوان، کُتِبَ، مطرح کرده است.
جهاد را خدا نوشته است « کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ [۶]» و جز الزامات زندگی شما است، باید آموزش های نظامی را شما ببینید، باید خودتان را برای مقابله با دشمن بسازید« وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ [۷]» این چکاوک شده است، یعنی دیگر قابل اغماض نیست، ما این را بخش نامه کرده ایم و تمام شده است، ما برای شما این را نوشته ایم.
روزه را هم می گوید: کُتِبَ، و نماز را می گوید که مکتوب است، و اینها الزامات و تعبدیات است، یعنی چیزهایی است که خداوند متعال برای بندگانش مصلحت لازم دیده است و تغییر این مصلحت هم موجب سقوط بشر می شود، ما چه حکمت این را بدانیم یا ندانیم، خدا چون خدا است و ما چون مأمور و بنده خدا هستیم، بی چون و چرا. کُتِبَ، ما اینها را نوشته ایم و اینها قانون است.
قانون را که نمی شود زیر پا گذاشت، قانون وقتی قانون شد، کسانی که در نظام زندگی می کنند و در کشور زندگی می کنند، ولو این قانون بد هم باشد، من که نمی توانم بگویم که قانون را قبول ندارم که، قانون است و لازم الاجرا، اینها هم کُتِبَ است.
این چار چوب ها و این الزامات، و این جدولها که خدا برای ما قرار داده است، اینها کتاب است« و یُعلِّمهُم الکِتاب» یعنی تمام الزامات، عوالم، قوانین و قوائدی که برای زندگی در این چند روز خداوند متعال به صورت یک برنامه در اختیار بشر قرار داده است، و نظام زندگی بشر را بر آن اصول استوار کرده است، اینها کتب است و کتاب مکتوب است.
در کنار کتاب خدای متعال، حکمت را قرار داده است ملاحظه کنید که می فرماید: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ[۸]» حکمت چیزی است که در وجود خود انسان است ولی گاهی تذکر می خواهد، و یا یک دست کاری می خواهد که انسان او را در وجود خودش بیابد، دارد ولی کشف نکرده است، دارد ولی به آن توجه نکرده است، به آن یادآوری نشده است.
این وجدان اخلاقی که در وجود انسان است، و چارچوبهای عقلی که اگر انسان اهل فکر باشد با چینش معلومات، مجهولات خودش را کشف می کند، اگر عقل خودش را به کار ببرد، میرسد و به چیزهای محکمی هم میرسد، آنچه را که خداوند متعال در دایره عقل قرار داده است و با تعقل و برهان می شود به آن رسید، و چون انسان خودش با تعقل رسیده است، هضمش کرده است، چیز محکمی هم خواهد بود.
لذا« مَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا [۹]» کسی که زندگی اش بر مبنای عقل باشد، تعقل باشد، این را با استدلال، دو دو تا چهار تای ریاضی کرده است و نتیجه گرفته است، و حالا در زندگی به آن عمل می کند، پیغمبرها یک بخشی از کارشان کشف دفینه های عقل دروجود انسانها است.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از این راز پرده برداشت که« وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ [۱۰]» اینها شخم می کنند تا دفینه های عقل را به خود بشر بدهند، اگر خودت هم فکر کنی می فهمی که این راه چه راهی است، تو را ارشاد می کند تا خودت تعقل کنی.
کار من در مسئله تبعیت از عالم و متخصص و این که باید حاکم حتماً عالم هم باشد، این را خدای متعال به این کیفیت فرموده است:« أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى[۱۱]» یکی از دلایل ضرورت ولایت همین آیه است« أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ[۱۲]» و ترجمه اش هم این است که می فرماید: آیا کسی که راه حق را بلد است و آشنا است و دانش و بینش دارد، او سزاوار است که آدم دنبالش برود و تابع او بشود، «أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى » یا کسی که خودش بلد نیست و منتظر است تا کسی بیاید و دستش را بگیرد؟ و اگر کسی او را هدایت نکند کلاه سرش میرود، کدام یک سزاوارتر است؟ راه بلد را باید تبعیت کرد یا آن کسی که بلد نیست که باید از چه مسیری عبور کند؟
خداوند این را به صورت یک سوال مطرح کرده است، اما دستور نمی دهد، می گوید: « أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ » آن کسی که پرچم هدایت را بر دست گرفته است و مسیر حق را به شما نشان می دهد و به شما می گوید که به دنبال من بیایید و از اینجا برویم، که در زندگی دچار پوچی نشوید، آیا باید تابع او باشید« أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ » لا یهدی یعنی لا یهتدی، یا کسی که راه را بلد نیست و راه نیفتاده است« إِلاَّ أَن یُهْدَى » خودش راه را بلد نیست تا راه بیفتد و منتظر است که راهنمایی بشود، این را به صورت سوال مطرح می کند.
شما چه طور نظر میدهید؟ باور شما در این امر چه طور است؟ آیا دنبال آن کسی که راه را بلد است ما باید حرکت کنیم، و عالِم را بر خودمان حاکم کنیم یا جاهل را؟
« فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» به وجدانتان، به عقلتان مراجعه کنید می بینید که شما چه طور حکم می کنید، و شما چه طور قضاوت می کنید، این حکمت است، خوب این یک بخش.
«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ » اول آزادگی، خدا و لا غیر، هیچ قید و بندی، آدم تا ذهنش پیش داوری دارد به اینجاها نمی رسدها، ذهن را باید از همه پیش داوری ها پاک کرد، الهی شدن همین است که آدم هیچ پیش فرضی و چارچوبی را ندارد.
آدم وقتی می خواهد بین حق و باطل داوری کند، باید چاه خانه اش را پر کند، علامه حلی رحمه الله علیه، وقتی می خواست حکم آب چاهی را که نجس شده است را اجتهاد کند، اول چاه منزل خودش را پر کرد، گفت من یک تعلقی به این دارم این در ذهنیت من اثر می گذارد، من باید اول ذهن خودم را آزاد کنم و اسیر چیزی نباشم و گرایشی نسبت به چیزی نداشته باشم، تا بتوانم بی طرفانه، بی غرض، بی مرض داوری کنم.
اولین کار یک استاد قیچی کردن زنجیرهای ذهن شاگردش است، باید روح آزاد، فکرآزاد، فکر بلند، همت بلند داشته باشد.
دوم اتکای به حکمت است، تعقل، باید طلبه را ریاضی بار آورد، یکی از خلأها چه بسا در حوزه ها، کم توجهی به ریاضیات است، مرحوم آقا میرزای قاضی به آقای طباطبایی گفته بودند که اگر می خواهی فلسفه بخوانی اول باید ریاضی بخوانی، و مرحوم طباطبایی که رضوان خدا بر ایشان باد، سراغ استاد ریاضی گرفته بودند، گفته بودند که یک ریاضی دان در نجف هست ولی کشف نکرده است.
1- نحل آیه ۱۲۵
۲- فرازی از دعای ماه رمضان
۳- همان
۴- حمد آیه ۴
۵- آل عمران آیه ۱۶۴
۶- بقره آیه ۲۱۶
۷- انفال آیه ۶۰
۸- نحل آیه ۹۰
۹- بخشی از آیه ۲۶۹ سوره بقره
۱۰- نهج البلاغه خطبه ۱
۱۱- سوره یونس آیه۳۵
۱۲- یونس آیه ۳۵
پاسخ دهید