سید عباس (رضوان الله تعالی علیه) که شهید شد، ابتدا تشییع را در بیروت انجام دادیم، سپس پیکر ایشان و خانوادهاش را به بعلبک بردیم و در آنجا نیز تشییع کردیم. در بعلبک تا روز دوم ماندیم تا به نبی شیث برویم. در آن شب (که قبل از دفن شهید سید عباس بود)، شورای اجرایی حزبالله جلسه گذاشت و بحث و مذاکره شد.
جلسهی بسیار خاصی بود. همه در حالت روحی خاصی بودند و گریه میکردند. ما، جلوی مردم خودداری میکردیم و گریه نمیکردیم، اما وقتی خودمان جلسه گذاشتیم، چندین ساعت در حال گریه بودیم. سپس برادران مسئلهی انتخاب دبیر کل را مطرح کردند. همهی اعضای شورا، از لحاظ سنّی از من بزرگتر بودند. «شیخ محمد یزبک» در حقیقت یکی از استادان من بود که من چند بخش از کتاب «لُمعه» را نزد او خوانده بودم. «شیخ نعیم قاسم» نیز از من بزرگتر بود و «شیخ صبحی طفیلی» تنها فرد از حلقهی شهید سید عباس بود. اگرچه پیشش درس نخوانده بودم و از استادانم نبود، اما او از نسل استادانم بود و آنان در کار و امور مربوط به خودمان، از من قدیمیتر بودند.
نظر من بر این بود که شیخ صبحی دبیر کل بشود. او قبل از شهید سید عباس دبیر کل بود، پس باید دوباره دبیر کل میشد. اما در این جلسه، همه اجماع کردند که من دبیر کل شوم؛ حتی خود شیخ صبحی طفیلی؛ و این برای من بسیار دشوار بود.
روز دوم که برای تشییع پیکرهای شهید سید عباس، همسر و فرزندش رفتیم، اعلام شد که شورا، جلسهی انتخاب دبیر کل جدید را برگزار کرده است و سید حسن نصرالله را به دبیر کلی حزب الله برگزیده است. من نیز در مراسم تشییع سخنرانی کردم.
البته این کار خیلی زود و شتابزده انجام شد، چرا که از طرفی برای حزبالله اهمیت داشت و از طرف دیگر ضربهی مهمی بر صهیونیستهایی بود که گمان میکردند اگر سید عباس را کشتند، ما اختلاف پیدا میکنیم و تکه تکه میشویم و حزبالله تمام خواهد شد. این کار سریع، حزبالله را تثبیت کرد؛ وضعیتش را در لبنان قدرت بخشید و باعث ناامیدی و شکست دشمن شد.
بعد از اینکه حضرت سید قائد مسئولیت مرجعیت را پذیرفت، به من و جناب شیخ یزبک تفضّل کرد و ما را نمایندگان عام خود در لبنان قرار داد. ایشان لبنان را به دو منطقه تقسیم کردند. من وکیل ایشان در منطقهی بیروت و جبل عامل بودم و شیخ یزبک، وکیل ایشان در بقاع و شمال بود. یعنی هر کسی در لبنان میتواند به من یا شیخ یزبک مراجعه کند.
منبع: کتاب «سید عزیز»- نشر یازهرا سلام الله علیها
پاسخ دهید