حجّت الاسلام «مهدی فرمانیان» از پژهشگران حوزه امامت و مهدویت سال ۱۳۵۲ در کاشان متولّد شد و تحصیلات خود را از سال ۱۳۶۶ در حوزه آغاز کرد. از سال ۱۳۷۶ در «مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب» به تحصیل در رشته مذاهب اسلامی، فلسفه و کلام پرداخت و از ۱۳۸۱ به عضویت هیئت علمی این مرکز درآمد. او سابقه تدریس در «موسسه مذاهب اسلامی»، «مرکز تخصصی تاریخ دفتر تبلیغات» و «مرکز ادیان» را نیز دارد. فرمانیان یک دهه است که به پژهش در حوزههای ادیان، مذاهب، تاریخ تشیع و … میپردازد و کتابهایی مانند «اسماعیلیه: تاریخ و عقاید»، «زیدیه: تاریخ و عقاید»، «فرق تسنن»، «آثار مکتوب بابیه و بهائیت در بوته نقد» (دو جلد)، «اعجاز قرآن از دیدگاه معتزله»، «تاریخ و عقاید فرقههای خوارج» و… را به رشته تحریر در آورد. وی اکنون رییس «دانشکده مذاهب اسلامی»، «مشاور مرکز جهانی علوم اسلامی» و مدیر پژهوشی «مرکز ادیان» است و به عنوان کارشناس در برنامههای مذهبی رادیو و تلویزیون حضور دارد. در گفت و گو با «مهدی فرمانیان» مشخصههای خلافت و نظریههای مهدویت از نگاه «داعش» را ببرسی کردهایم.
جهان قبل از ظهور داعش نیز شاهد افراطیگری در برخی از کشورهای اسلامی از جمله ظهور «القاعده» در افغانستان بوده است. قاعدتاً تجربه القاعده باید درس خوبی میشد تا جریانات تکفیری و تندرو بیش از پیش منزوی شوند، امّا میبینیم که بار دیگر عدّهای از تازه مسلمانان به این جریانات پیوستهاند و برخی از مسلمانان ناآگاه نیز برای آن تبلیغ میکنند. دلیل این رویدادها چیست؟
در طول این سالها چند اتفّاق افتاد. پس از سقوط صدام شیعیان توانستند از زیر بار ظلم و فشاری که در زمان صدام متحمل میشدند، بیرون بیایند. مردم سالاری جدید در عراق بسیار به نفع شیعیان بود و آنان به دلیل اکثریتی که داشتند توانستند جایگاه برجستهای در حکومت پیدا کنند و در تقسیماتی که صورت گرفت، پست نخستوزیری یعنی بالاترین جایگاه اجرایی کشور نصیب آنان شد. همین مسأله بهانه به دست عدّهای از سلفیها داد تا به مخالفت با شیعیان بپردازند.
اتفّاق دیگر این بود که عدّهای از سلفیها در مخالفت با حضور آمریکا در جهان اسلام به عراق مهاجرت کردند و گروههای سلفی متعصبی را علیه آمریکا تشکیل دادند. سلفیها جهادی، جهاد علیه دشمن را واجب میدانند و اینکه موقعیّت جدیدی برای جهاد در عراق به وجود آمده بود. یکی از کسانی که این فضا را در عراق تشدید کرد «ابو مصعب الزرقاوی» است که در زندان سلفی شده بود. او به افغانستان رفت و وقتی برگشت، در سال ۲۰۰۲ به گروه سلفی «انصار الاسلام» پیوست و پس از آن گروه توحید و جهاد را در عراق تأسیس کرد. وی در سال ۲۰۰۴ براساس تفکر سلفیها جهادی و تفکرات القاعده، به صورت جدّی یکی از گروههای مخالف شیعه و آمریکا را در عراق سامان داد، امّا متأسفانه به جای اینکه دشمن اصلی را آمریکا معرفی کند، شیعیان را مورد حمله قرار داد و به بهانههای بسیار واهی از جمله اینکه شیعه میخواهد اهل سنّت عراق را از بین ببرد و به آنان ظلم میکند، شیعیان را دشمن اصلی معرفی کرد. البتّه شیعیان هیچگاه وحدت اسلامی را از یاد نبردهاند. زرقاوی با این بهانهها شروع به شیعهکشی کرد و عملیّاتهای انتحاری فراوانی را علهی شیعیان و آمریکاییها انجام داد. بیشترین تعداد کشتهها یا به قول زرقاوی دشمنان قریب یا دشمنان اصلی او شیعیان بودند. ورود القاعده و سلفیهای جهادی به عراق و مقابله حاد با شیعیان به این شکل اتفّاق افتاد.
یکی از ادعاهای داعش که شاید برای تندروها جذاب باشد، برقرای «خلافت اسلامی» است، آیا داعش ظرفیت لازم و طرح و برنامهای هدفمند و دراز مدّت برای برقراری خلافت اسلامی دارد یا این ادعا صرفاً یک جنگ تبلیغاتی است؟
«رشید رضا» حدود ۷۰ سال پیش و شاید هم پیشتر جواب داعشیها را داده است. با فضای امروز جهان اسلام، اصلاً تأسیس خلافت اسلامی و امپراتوری اسلامی امکانپذیر نیست. تنها دلیل هم این نیست که به قول داعشیها مرزها را انگلستان ایجاد کرد و ما این مرزها را قبول نداریم، بلکه فضای مردم سالاری جهان اسلام زیربار چنین تندرویهایی نمیرود.
نکته دوم اینکه جهان اسلام آمادگی پذیرش نظریه خلافت را ندارد، چون این اعتقاد همواره وجود داشته است که خلیفه ویژگیهایی دارد و خداوند عنایات خاصی به برخی از افراد و قبایل داشته است، امّا امروز این اعتقاد در عموم مردم وجود ندارد. در حال حاضر مردم غالباً مردم سالاری را پذیرفتهاند و بسیاری از متدینین در جهان اسلام این مبانی را قبول ندارند. همان طور که خود ما این تجربه را داشتیم و در ایران، جمهوری اسلامی را تأسیس کردیم. رأی مردم بسیار مهم و مقبولیّت نظام وابسته به رأی مردم است. همین نگاه در نزد بسیاری از متدینین اهل سنّت نیز وجود دارد، لذا بعید میدانم خلافت اسلامی دوباره جان بگیرد. شاید داعش بتواند در منطقهای حضور داشته باشد و یا حتّی شاید بتواند چهار شهر دیگر را هم تصّرف کند، ولی خلافت اسلامی به آن معنا که آنها در نظر دارند و در طول تاریخ مطرح بوده، ابداً امکانپذیر نیست. شاید یکی از دلایل مخالفت بسیاری از بزرگان القاعده با داعش همین موضوع باشد که آنان معتقدند هنوز فضای جهان اسلام آمادگی ظهور و بروز خلافت اسلامی را ندارد. یک دولت کوچک را میتوان در همه جا تأسیس کرد، ولی اینکه این دولت تبدیل به خلافت شود، حتّی در اذهان القاعده، سلفیهای جهادی، اخوانیها و وهابیها نیز جایگاه ندارد. بنابراین تا وقتی که داعشیها در سوریه و عراق حضور دارند، بحث دولت مطرح است. میبینید که عربستان و قطر کمک میکنند، کسانی مانند قرضاوی فتوای جهاد می دهد، «عرعور» کمک میکند، امّا همین که موضوع خلافت اسلامی مطرح میشود، همه اینها ضد داعش میشوند. البتّه علّت مخالفت عربستان و قطر سیاسی است. عدّهای هم معتقدند جهان اسلام از لحاظ فکری آمادگی ظهور و بروز خلافت را ندارد.
تفاوت «خلافت داعش» با نظریههای مشابهی که در اخوان و سایر گروههای جهادی مطرح میشود در چیست؟ طالبان قائل به «امارت اسلامی» است. در بعضی از گفتمانهای اخوان المسلمین نیز جنین مباحثی مطرح است، امّا هیچ کدام ادعای «خلافت» نداشتهاند…
نه طالبان، نه اخوان المسلمین و نه حزب التحریر هیچگاه ادعای خلافت اسلامی نکردهاند، بلکه امارت اسلامی را مطرح کردهاند. جایگاه «امارت» از «خلافت» به مراتب پایینتر است. امارت یعنی یک محدوده کوچک. محدودهای که من تحت سلطه دارم و در این محدوده میخواهم حکومت کنم. اگر کسی بخواهد در منطقه محدودی که خود تصّرف کرده، حکومت کند، دیگران ابداً با او کاری ندارند. حتّی شاید سلفیها از او حمایت هم بکنند، امّا «ابوبکر بغدادی« و داعش ادعای خلافت اسلامی را مطرح کردهاند و برای همین بر قریشی بودن تأکید دارند. ما نزد اهل سنّت در این زمینه روایتهای معتبری داریم. در «صحیح بخاری» آمده است که «خلفاء امّتی اثنی عشر کلهم من قریش». «خلفای امّت من دوازده نفر و همگی از قریشاند». امارت اسلامیای که طالبان مطرح کرد این نبود که ما قریشی هستیم و کل جهان اسلام باید با ما بیعت کند. حزب التحریر و اخوان المسلمین هم این ادعا را نداشتند، امّا «ابوبکر بغدادی» ادعای خلافت اسلامی میکند و میگوید من خلیفه مسلمین هستم و تمام مسلمانها باید بر اساس حکم پیامبر (ص) با قریشی، یعنی در واقع با من بیعت کنند.
وقتی این اتفّاق روی میدهد، کشورهایی مثل عربستان، قطر و امارات که حوزه قدرتشان تحت الشعاع قرار میگیرد، مخالفت میکنند. عدّهای م میگویند که اگر ادعای خلافت اسلامی کنید، پتانسیل لازم برای خلافت اسلامی را از دست میدهیم و ما را از بین میبرند. برای همین «ابوبکر محمّد مقدسی«، «ایمن الظواهری» و … با خلافت اسلامی داعش مخالفت میکنند. انگار اینها میخواهند به «ابوبکر بغدادی» بگویند که اگر سیّد و قریشی هم هستی، امّا جزو خلفای روایت ائمّه اثنی عشر نیستی و نمیتوانی ادعای خلافت کنی. برو در محدودهای که تصرف کردهای یک دولت اسلامی تشکیل بده. بعد از آن هم همگام با سلفیهای جهادی دیگر رفتار کرن، نه اینکه بگویی من «ایمن الظواهری» را قبول ندارم و دکانی در مقابل دکان «ایمن الظواهری» بزنی. به هر حال اینها معتقدند که رهبر باید واحد باشد. دیگران با الظواهری بیعت کردهاند، پس داعش هم باید این کار را بکند و دولت اسلامی باید تحت بیعت «ایمن الظواهری» باشد. اینکه تو بیعت شکستی و بیعت جدید از مردم گرفتی، خلاف سنّت پیامبر (ص) و خلاف آن چیزی است که ما از اسلام میفهمیم. اینها دلایل مخالفت سلفیها و غیرسلفیها با داعش است. غیرسلفیها از ابتدا هم با سلفیها مشکل داشتند. یک صوفی یا یک اشعری با سلفیها مخالف است و از اساس اینها را قبول ندارد و لذا با حاکمیتشان که به طریق اولی مخالف است. بنابراین این بحث صحیح است که «ابو محمّد مقّدسی»، «ابوفتاده فلسطینی»، «ایمن الظواهری» با خلافت اسلامی داعش مخالفت میکنند.
در طول تاریخ شاهد مجموعهای از «تحرکات مهدوی» بودهایم. در صد سال اخیر حتّی در میان اهل سنّت نیز این اتفّاق روی داده است، از جمله حرکت «المهدی» در سودان. از سوی دیگر داعش و جریانات دیگر سلفی تأکید زیادی بر قریشی بودن رهبران خود دارند. این تأکید از زمان «ابو عمر بغدادی» باب شد. با نظر به این مسائل، آیا ممکن است داعش در آینده مباحث مربوط به «مهدویت» و «آخر الزمان» را مطرح کند؟
احتمالش بسیار زیاد است. امتیاز اوّل اینها دولت اسلامی و امتیاز دومشان خلافت اسلامی بود که هر دو را خرج کردند. حالا یک امتیاز دیگر باقی مانده و آن «مهدویت« است. اگر داعش ببیند که نمیتواند جایگاهش را تثبیت کند، احتمال دارد شخص «ابوبکر بغدادی» یا سیّد دیگری را به جای او به عنوان «مهدی» معرفی و مردم را به سوی خود جذب کند. مشکل اینجاست که مبنای سلفیهای جهادی تحت تأثیر اخوان المسلمین، حکومت اسلامی است. آنها میخواهند به هر طریق و با هر هزینهای حکومت اسلامی تأسیس کنند. برای همین هم داعش را تأسیس کردند. آنان اگر بار دیگر موفّق نشوند، از امتیاز آخرشان که موقعیّت مهدویت در جهان اسلامی است، استفاده میکنند. جالب اینجاست که دشمن ما نیز ادعا میکند در حال آمادهسازی شرایط برای ظهور مهدی (علیه السّلام) است.
از لابهلای نقدهایی که به داعش شده و حتّی نقدهایی که سلفیها جهادی به داعش داشتهاند، میتوان فهمید که در صحبتهای پنهانی، ادعاهایی درباره مهدویت شده، امّا شاید چون فضا را در جهان اسلام آماده ندیدهاند، آن را علنی نکردهاند. در لابهلای بحثهای «ابو محمّد مقدسی» و دیگران و نقدهایی که میشود، به نوعی به بحث مهدویت اشاره میشود. این بحثها از کجا آمده و به چه دلایلی مطرح شدهاند؟ این نشان میدهد این موضوع که خلافت اسلامی متعلّق به حضرت مهدی است، در ذهن سلفیهای جهادی وجود دارد، امّا در مصداق اختلاف وجود دارد. امّا درباره این که چرا پرچم و لباس اینها سیاه است، برخی معتقدند میخواهند به عبّاسیها شباهت داشته باشند، امّا به نظر من اینها در راستای «رایات اسود» حرکت میکنند و میخواهند خود را مهدی معرفی کنند.
شاید این سؤال برای شما مطرح شود که قبل از امام مهدی چه کسی میآید، به هر حال کسانی هستند که پرچم و لباسشان سیاه است و پیغمبر فرموده که اگر شدهرویبرف هم سینه خیز بروید، این کار را بکنید و به آنها ملحق شوید. داعش میخواهد بگوید جهان اسلام باید به ما ملحق شود. در نگاه برادران اهل سنّت، امام مهدی یک حاکم عادل در یک منطقه خاص است، امّا در نگاه سلفیها، مثلاً «اسماعیل مقدم» که یکی از شخصیّتهای سلفی مصر است و میتوان گفت که تفکّر سلفی را او به مصر برده است، مسأله فرق میکند. او کتابی در مورد امام مهدی دارد و مینویسد وقتی امام مهدی ظهور میکند، عدالت را زیاد میکند و مانند «عمرو بن عبدالعزیز» آدم خیلی خوبی است، امّا عدالتپروری او به خلیفه دوم نمیرسد. در فضای فکری برادران اهل سنّت امام مهدی تماماً سیاسی است. احتمال این وجود دارد که داعشیها در آینده بخواهند از این موضوع برای گسترش تفکّر خود و حفظ خلافتی که تأسیس کردهاند، سوء استفاده کنند. اگر دقبت کنید لباسهای اینها افغانی است، ولی جنگها همه طبق روایات در عراق و شام صورت میگیرند. در هنگام ظهور، حضرت مهدی به عربستان وارد خواهند شد. به احتمال قریب به یقین اینها این کارها را طبق یک برنامه نانوشته یا یک برنامه نوشته شده مخفی انجام میدهند و میگویند ما ابتدا در خراسان «رایات اسود» را درست کردیم و حالا به سوریه، عراق و شامات گسترش دادهایم. در آن مناطق درگیری ایجاد و پس از آن به مکّه و مدینه حمله خواهیم کرد و در آنجا «سیّد یمانی» و امام زمان ظهور و تمام جهان را پر عدل و داد خواهد کرد. شاید همین تحلیلها باعث شده که بسیاری از بزرگان سلفی با آن مخالفت کنند. عربستان و قطر با این اندیشه مخالفت کردهاند و حتّی شخصی مثل «یوسف قرضاوی» هم که جیرخوار قطر است با آن مخالفت میکند.
منبع: عصر اندیشه
پاسخ دهید