آیات قرآن

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا؛وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفی‏ فی‏ نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی‏ أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً؛ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً؛الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسیباً؛ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیما.[۱]

ترجمه: و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد؛ و هر کس خدا و فرستاده اش را نافرمانی کند قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است.

و آنگاه که به کسی که خدا بر او نعمت ارزانی داشته بود و تو [ نیز] به او نعمت داده بودی، می‌گفتی: « همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان می‌کردی و از مردم می‌ترسیدی، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسی. پس چون زید از آن [زن] کام برگرفت [و او را ترک گفت] وی را به نکاح تو در آوردیم تا [در آینده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسر خواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهی نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد.

بر پیامبر در آنچه خدا برای او فرض گردانیده گناهی نیست. [این] سنت خداست که از دیر باز در میان گذشتگان [معمول] بوده و فرمان خدا همواره به اندازه مقرّر [و متناسب با توانایی] است.

همان کسانی که پیام‌های خدا را ابلاغ می‌کنند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند و خدا برای حسابرسی کفایت می‌کند. محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزی داناست.

تاریخ ازدواج

مورخان می‌گویند: پیامبر صلّی الله علیه و آله در ذی قعده سال پنجم هجرت با زینب بنت جحش ازدواج کرد.[۲] آیه حجاب به همین مناسبت نازل شد.

ابوعبیده و خلیفه بن خیاط گویند: در سال سوم هجرت با او ازدواج کرد.[۳]

گفته شده است: این ازدواج پس از غزوه بنی قریظه بود.[۴]

گفته شده است: در ذی حجه سال چهارم هجرت انجام شد.[۵] این زینب دختر عمه رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود؛ مادرش: امیمه دختر عبدالمطلب بود.

روایات داستان ازدواج زینب با رسول اکرم

۱ – داستان ازدواج رسول خدا صلّی الله علیه و آله با زینب چنان بود که:

 از او برای زید بن حارثه خواستگاری کرد. زینب می‌پنداشت که حضرت او را برای خود می‌خواهد، از این رو رضایت داد. وقتی فهمید که او را برای زید می‌خواهد، رد کرد و به نسب و زیبائی اش به او فخر فروشی کرد. برادرش عبدالله نیز در این باره از او پیروی کرد. زینب به پیامبر صلّی الله علیه و آله گفت: ای رسول خدا؛ من دختر عمه تو هستم، او را برای خودم نمی‌پسندم (یا : چنین کاری نخواهم کرد).

رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: همانا که من او را برای تو پسندیده ام. در همین زمان که آن دو با هم سخن می‌گفتند، خداوند عزّوجل نازل فرمود:

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً…[۶]

زینب و برادرش بدان رضایت دادند و این کار را به پیغمبر صلّی الله علیه و آله واگذار کرد. زید با او ازدواج کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله ده دینار، شصت درهم، یک خمارک (نوعی حجاب زنان که قسمت جلوی گردن، چانه و دهان را می‌پوشاند و روی فرق سر، به هم متصل می‌شود)،[۷] یک درع (پیراهن زنانه)، یک ازار (روپوش)، یک ملحفه، پنجاه مد طعام و سی صاع خرما مهریه او کرد.

مدتی (حدود یک سال یا قدری بیشتر) با زید زندگی کرد. پس از آن با هم اختلاف پیدا کردند. زید نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد و گفت: می‌خواهم از همسرم جدا شوم.

حضرت فرمود تو را چه شده است؟ از او چیزی به تو رسیده است؟!

زید گفت: نه، به خدای سوگند؛ یا رسول الله؛ جز نیکی از او ندیده ام، لیکن به سبب شرافت خود بر من بزرگی می‌کند و با زبانش مرا آزاد می‌دهد!

فرمود: زنت را نگه دار و درباره او از خداوند بترس (تقوا پیشه کن).

سپس زید او را طلاق داد. آنگاه که عده زینب تمام شد، پیغمبر صلّی الله علیه و آله به زید گفت: در دلم از تو مطمئن‌تر پیدا نمی‌کنم. برو و با زینب در مورد من صحبت کن (یا فرمود: زینب را برای من خواستگاری کن).

 زید گفت: وقتی پیامبر صلّی الله علیه و آله این سخن را گفت، در خود احساس بزرگی کردم. نزد زینب رفتم؛ پشت به در کردم و گفتم: ای زینب؛ مژده! رسول خدا صلّی الله علیه و آله از تو یاد می‌کند (یا از تو خواستگاری می‌کند). زینب از این بابت شادمان شد و گفت: هیچ کار نمی‌کنم تا پروردگار عزّوجل مرا فرمان دهد. به جایگاه نماز خود رفت، دو رکعت نماز خواند و با پروردگارش مناجات کرد و گفت: خدایا؛ رسول تو از من خواستگاری می‌کند. اگر شایسته او هستم، مرا به همسری او در آور.

این آیه نازل شد:

فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی‏ أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا.[۸]

پس چون زید از آن [زن] کام برگرفت [و او را ترک گفت] وی را به نکاح تو در آوردیم تا [در آینده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسر خواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهی نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد…[۹]

۲ – در یک روایت دیگر چنین است:

وقتی عده زینب تمام شد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله به او گفت: ای زید؛ نزد زینب برو و به او خبر ده که خداوند او را به همسری من در آورد. زید رفت و در زد.

زینب گفت: کیست؟

گفت: زید.

گفت: زید را به من چه نیاز است، در حالی که مرا طلاق داده است؟!

 زید گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله مرا فرستاده است.

زینب گفت: فرستاده رسول خدا صلّی الله علیه و آله خوش آمد. در را برای زید باز کرد. وقتی زید بر او وارد شد، زینب گریه می‌کرد.

زید گفت: خداوند چشمانت را نگریاند. اگر حق مرا ادا و فرمانم را اطاعت می‌کردی و از خواسته ام پیروی می‌کردی (و در متن دیگر: و شادمانی ام را کامل می‌کردی)، بهترین زن بودی. همانا خداوند بهتر از من را به تو داد.

گفت: کیست؟

زید گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله.

زینب به سجده افتاد.[۱۰]

۳ – به روایت بلاذری:

وقتی زینب بشارت یافت که خداوند او را به همسری پیغمبرش درآورده و در این باره آیه‌ای نازل شده است، عهد کرد که به شکرانه خدا، دو ماه روزه بگیرد و حلّه‌ای را که به تن داشت، به بشارت دهنده داد.[۱۱]

۴ – به موجب روایتی دیگر، زینب می‌گفت:

شماری از مردان قریش از من خواستگاری کردند. خواهرم، حمنه را نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرستادم و در این باره با او مشورت کردم. پیغمبر صلّی الله علیه و آله زید را پیشنهاد کرد. خواهرم خشم گرفت و گفت: آیا دختر عمه‌ات را به برده آزاد کرده ات می‌دهی؟! پس مرا از این ماجرا آگاه کرد. من از او خشمگین‌تر شدم. آیه قرآن نازل شد. نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرستادم و پیغام دادم. مرا به همسری هر که می‌خواهی درآورد. او مرا به زید داد.[۱۲]

۵ – در متن دیگری که از مذکور مولای زینب نقل شده، گفت:

گروهی از یاران رسول خدا صلّی الله علیه و آله یا جمعی از مردان قریش از من خواستگاری کردند. برادرم را برای مشورت نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرستادم.

به روایت دیگری، زینب گفت:

خواهرم، حمنه را نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرستادم، پیامبر صلّی الله علیه و آله گفت: او را چه نسبتی است با مردی که به کتاب پروردگارش را بیاموزد و سنت پیامبرش را؟!

حمنه گفت: این مرد کیست؟

گفت: زید بن حارثه.

حمنه با شنیدن این سخن، به شدت خشمگین شد و گفت: ای رسول خدا؛ آیا دختر عمه ات را به برده آزاد کرده ات می‌دهی؟!

حمنه این ماجرا را به من خبر داد. من سخنی شدیدتر از او گفتم و بسی خشمگین‌تر شدم. خداوند متعال نازل فرمود:

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا.[۱۳]

نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرستادم که مرا به همسری هر که می‌خواهی درآور. او مرا به زید داد. او را با زبان اذیت می‌کردم. از من به رسول خدا صلّی الله علیه و آله شکایت کرد؛ به او گفت: بنابراین او را طلاق بده. زید مرا طلاق داد…[۱۴]

۶ – گفته‌اند:

وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله با زینب ازدواج کرد، یهودیان و منافقان لب به سخن گشودند و گفتند: در حالی که خود، زن پسر را بر پدر حرام کرده، با زن پسرش ازدواج کرد. خداوند عزّوجل نازل فرمود:

فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی‏ أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا؛ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیما.[۱۵]

۷ – به موجب برخی روایات:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله نشسته بود و با عایشه صحبت می‌کرد. در همین زمان از هوش رفت. چون به هوش آمد تبسّم بر لب داشت و گفت: چه کسی نزد زینب می‌رود و به او مژده می‌دهد که خداوند از آسمان او را به همسری من در آورد؛ و این آیه را تلاوت کرد:

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفی‏ فی‏ نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی‏ أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا.[۱۶]

 و آنگاه که به کسی که خدا بر او نعمت ارزانی داشته بود و تو [نیز] به او نعمت داده بودی، می‌گفتی: « همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان می‌کردی و از مردم می‌ترسیدی، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسی. پس چون زید از آن [زن] کام برگرفت [و او را ترک گفت] وی را به نکاح تو درآوردیم تا [در آینده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسر خواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهی نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد.

 عایشه گفت: به یک باره همه عالم به دور سرم چرخید! هم از این بابت که زینب زیبا بود و دیگر اینکه آنچه خداوند درباره او انجام داد، بزرگ ترین و با شرافت ترین کارها بود: خداوند او را از آسمان به همسری پیغمبر صلّی الله علیه و آله داد. با خود گفتم: زینب به واسطه همین مسئله به ما فخر فروشی خواهد کرد.

سلمی، خدمتکار رسول خدا صلّی الله علیه و آله به تندی بیرون رفت و موضوع را به زینب گفت: زینب زیوری را که بر تن داشت، به سلّمی داد.

این گزارش در کتاب المنتقی آمده است. گویند:

زینب به این موضوع می‌بالید و با افتخار و مباهات به زنان پیغمبر صلّی الله علیه و آله می‌گفت: شما را خانواده هایتان به همسری پیغمبر صلّی الله علیه و آله دادند در حالی که مرا خداوند از بالای هفت آسمان به او داد.[۱۷]

۸ – مطابق اخبار و روایات تاریخی، برای هیچ یک از زنان خود بیشتر و بهتر از ولیمه زینب نداد. او در ازدواج با زینب خرما و سویق، ولیمه داد. گوسفندی را کشت و نان و گوشت به مردم داد. مردم گروه گروه می‌آمدند و غذا می‌خوردند. یک گروه غذا می‌خورد و می‌رفت. گروه دیگری می‌آمد و غذا می‌خورد. این وضع در طول روز ادامه داشت. رسول خدا صلّی الله علیه و آله با نان و گوشت از همه پذیرایی کرد تا اینکه همه خوردند و او را رها کردند. [۱۸]

درنگ هایی در روایات فوق

آنچه گذشت گوشه‌ای از روایاتی است که داستان ازدواج زینب با رسول اکرم صلّی الله علیه و آله را نقل کرده اند. پیش از ادامه بحث لازم دیدیم به نکاتی چند در این باره اشاره کنیم:

 الف) رد معیار های غلط در ازدواج

در روایات آمده بود که حمنه و برادرش و نیز زینب فرزندان جحش از پیشنهاد رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای ازدواج با زید بن حارثه بسی خشمگین شدند و آن را موجب کسر شأن خانوادگی خود دانستند. آنان معتقد بودند که موقعیت اجتماعی خانواده جحش به لحاظ شرافت و نسب اجازه چنین ازدواجی را به زینب نمی‌دهد.

برخی نیز از زینب روایت کرده اند که می‌گفت: «من سرور فرزندان عبد شمس هستم.»[۱۹] حتّی در برخی روایات است که زینب درباره زید به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: « من که بانوی قریش هستم، او را نمی‌پسندم.»[۲۰]

به عقیده برخی، این دو روایت می‌رساند که زینب مقام و منزلتی برای خود قائل بود که نداشت بلکه آرزوهای نامتعادل و غیرواقعی، او را به چنین پنداری سوق داده بود.

۱ – این موضوع ما را به یاد پندار خالی برخی می‌اندازد که گمان برده اند: خدیجه سلام الله علیها پیش از ازدواج با رسول خدا صلّی الله علیه و آله با دو مرد از اعراب بنی تمیم ازدواج کرده بود. در حالی که خدیجه سلام الله علیها به لحاظ نسبی و نیز موقعیت و منزلت اجتماعی بسی از زینب شریف‌تر و گرامی‌تر بود. همه اشراف و امرای قریش خواهان همسری او بودند.[۲۱]

چگونه می‌توان پذیرفت که این زن شریف و خردمند چنین خواستگارانی را نپذیرد، امّا حاضر شود به همسری مردی بیابانگرد از اعراب بنی تمیم درآید تا چنین مردی، شوهر و پدر فرزندانش باشد؟!

در حالی که زید بن حارثه از نظر منزلت و شرافت از آن دو مرد گمنام و موهوم تمیمی بسی والاتر و ارجمندتر بود. اصولاً از آن دو مرد چیزی نمی‌دانیم و حتّی نام یکی از آن دو شناخته شده نیست و هنوز تاریخ نتوانسته است به صورت دقیق پرده از آن بردارد.[۲۲]

افزون بر آن، زید به این شرف بزرگ نایل آمد که پسر خوانده پیغمبر صلّی الله علیه و آله گردید و مهم‌تر آنکه به عشق و محبّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله دست پیدا کرد، چنان که او را «زید الحب»: زید دوست داشتنی می‌نامیدند. پیغمبر صلّی الله علیه و آله او را با حمزه بن عبدالمطلب، عموی خود برادر کرد و آن هنگام که حمزه به جبهه جنگ می‌رفت، به او وصیّت کرد.

آیا این مطلب نمی‌تواند دلیل کذب پندار کسانی باشد که گمان برده اند خدیجه، آن گوهر گران بها و بی همتا در تاج سروری قریش، با دو مرد اعرابی بی نام و نشان ازدواج کرده بود؟!

۲ – خشم فرزندان جحش از ازدواج زینب با زید بر عنوان‌های بی اهمیّتی متمرکز بود که هیچ نقشی در زندگی مردم ندارند بلکه مولود غرور و تکبّر جاهلی، تخیلات باطل و اندیشه‌های بیمار و برداشت‌های اشتباه از معنا و مفهوم ارزش‌های انسانی بود. اسلام در همه زمینه‌ها حتّی در روابط اجتماعی و از جمله موضوع ازدواج به جنگ این مفاهیم غلط رفته است. منظور اسلام از هم شأنی در ازدواج، یک معنای ایمانی است و بیانگر مفهوم صحیح ارزش‌های انسانی که می‌بایست در پیدایش، بالندگی و ثبات در روابط اجتماعی حاکمیت داشته باشد.

از این رو، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله این مفهوم جاهلی را ردّ کرد، مفهومی که خود را بر تصمیم فرزندان جحش تحمیل کرده و طوفانی از خشم و غضب در درون آنان برانگیخته بود. حضرت به آنان فهماند که ایمان و تقوا، علم و عمل به کتاب خداوند و سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله ارزش است و معیار اساسی برای سنجش شایستگی‌های شرّ و تعیین منزلت و جایگاه افراد.

در حالی که نسب و انتساب در بسیاری از موارد به تحریک نهفته‌های نژادی منتهی می‌شود. قوام این تعصبات، افتخار بر نژاد و پیوند با دیگران از طریق آن است و بر همین اساس اولویت‌ها و امتیازات تعیین می‌شود. انسان هیچ نقشی در انتخاب نژاد و خانواده یا رنگ و طول قد یا رهایی از آن ندارد. این ویژگی‌ها تحمیلی است و هیچ تأثیر قابل ذکری در ساخت شخصیت انسان و تبلور ویژگی‌ها و خصوصیات آن ندارد.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله با این اقدام، گرایش‌های طبقاتی را در هم شکست و در عمل و با یک تصمیم کوبنده الهی، آن را از درجه اعتبار فرو افکند و نشان داد که برتری به تقواست و معیار دیگری جز آن برای امتیاز طلبی و برتری افراد بر همدیگر وجود ندارد. این معیار که اگر کسی به بردگی رود و از قید بندگی آزاد شود، با کسی که قید بردگی بر گردن او نرفته است، هم شأن نیست، اگرچه آن یکی در علم و زهد و تقوا و استقامت از وی برتر باشد؛ چیزی جز برتری طلبی طبقاتی نیست. این معیار در منطق اسلام و قرآن مردود است.

ب)‌ سلب حق انتخاب در ازدواج؟!

در روایات آمده بود که آیه:

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً.[۲۳]

در ردّ زینب بنت جحش فرود آمد که ازدواج با زید را نپذیرفت. خداوند در این آیه زینب را مجبور کرد که با زید ازدواج کند و او نیز به رغم میل درونی اش، به این ازدواج تن داد.

پرسش این است که چرا زینب از حق خود در انتخاب همسر محروم شد؟!

به پرسش هایی را که درباره صحت و سلامت چنین روشی مطرح است، چگونه پاسخ می‌دهید؟!

در پاسخ، به دو نکته توجّه می‌دهیم:

۱ – نزول آیه: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ، درباره زینب به صورت قطعی ثابت نشده است.

در روایات آمده که این آیه مبارکه درباره امّ کلثوم دختر عقبه بن ابی معیط نازل شد که خود را به رسول خدا صلّی الله علیه و آله بخشید و حضرت پذیرفت و او را به زید بن حارثه داد. امّ کلثوم و برادرش ناراحت شدند و گفتند: ما رسول خدا صلّی الله علیه و آله را می‌خواستیم امّا او ما را به بنده اش داد. در این هنگام، این آیه نازل شد.[۲۴]

در روایت دیگری است که وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله زنی از انصار را برای جلبیب خواستگاری کرد، مادر دختر نپذیرفت. این آیه نازل شد.[۲۵]

شاید علّت سخت گیری در این مسئله برای امّ کلثوم آن باشد که وقتی خودش را به رسول خدا صلّی الله علیه و آله بخشید، مقتضای هبه (بخشش) آن است که طرف هرگونه بخواهد در آن تصرف کند. بنابراین خشم وی از کاری که خودش زمینه آن را فراهم آورد و به آن مشروعیت داد، بی معنا بود! مگر وقتی خود را به حضرت بخشید، این کار را به عنوان شوخی و مزاج انجام می‌داد؟!

وانگهی هر کس اقدامی انجام دهد باید تبعات آن را بپذیرد، اگرچه جاهل باشد. اگر کسی سم خورد به ناچار خواهد مرد، اگرچه نداند که سم است. همان گونه که اگر کسی بداند: روزه خواری در ماه رمضان حرام است و از روی عمد، روزه نگیرد باید که کفاره بدهد، اگرچه مقدار کفاره را نداند.

عذر وی نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا بخشنده (واهب) نمی‌تواند چگونگی تصرف را برای طرف معین نماید و به او بگوید که در آنچه به تملک وی در می‌آورد، چگونه تصرف کند.

۲ – حتّی اگر آیه درباره زینب بنت جحش نازل شده باشد، نه با عدالت منافات دارد و نه زینب را از دایره ی انتخاب به التجاء و اضطرار می‌کشاند؛ زیرا پیغمبر صلّی الله علیه و آله او را برای زید خواستگاری کرد و بس. از این رو به زینب گفت که زید را برای او پسندیده است.

برخی متون تصریح دارد که زینب از رسول خدا صلّی الله علیه و آله درخواست کرد تا هر که را می‌خواهد برای وی انتخاب کند و گفت: مرا به همسری هر که می‌خواهی، درآور. حضرت، زید را پیشنهاد کرد.

حال چگونه می‌توان از زینب پذیرفت که وقتی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله وکالت داد یا موضوع ازدواج خود را به آن حضرت تفویض نمود، با انتخاب وکیل خود مخالفت کند و آنچه را مفوّض انجام داده نپذیرد؟! حتّی در برخی متون به صراحت آمده که زینب کسی را که پیغمبر صلّی الله علیه و آله برای او پسندید، نپسندید و رضایت نداد!

افزون بر این صراحتی آشکار و قوی در روایات فراوان دیده می‌شود که علّت اصلی مخالفت زینب، فخرفروشی، تکبر و شرافت نسبی وی بود؛ چنان که در برخی روایات آمده که وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای زینب بیان کرد که زید خصوصیت برجسته‌ای دارد که مؤمنان صالح بدان مشتاق هستند؛ به رغم این توضیح، آن را رد کرد و آن هنگامی بود که حضرت فرمود:
زینب را چه نسبتی است با کسی که کتاب پروردگارش را به او بیاموزد و سنّت پیغمبر را؟!

این مطالب بیانگر آن است که کسی که چنین وضعیتی دارد و کارش به جایی رسیده که از انتخاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای وی به خشم و غضب می‌آید، مستحق تأدیب و نیازمند تأدیب است تا دیگران درس اطاعت و فرمان برداری از رسول خدا صلّی الله علیه و آله، بیاموزند.

از این رو خداوند به رسول خود فرمود که این زن به حکمی متناسب با حال خود و شایسته تصرفات خویش محکوم است یعنی: وجوب پذیرش ازدواج با کسی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای او پسندیده است و حق ندارد از چیزی که خدا و رسول او پسندیده اند، به خشم آید.

این حکم الزامی زینب را بی اختیار نمی‌کند. همان گونه که وجوب نماز بر مکلف از او سلب اختیار نمی‌کند بلکه همچنان قادر به اطاعت و عصیان است. از این رو بلافاصله خداوند فرمود:

وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً.[۲۶]

از سوی دیگر، این توضیح بیانگر آن است که ازدواج آسمانی زینب به موجب فضیلتی که وی شایستگی آن را داشته، نبود بلکه بدان معنی است که این امر قضای خداوندی است و زینب را بدان ملزم و به سبب تکبر و فخر فروشی به او تحمیل کرده است. یکی از فواید این ازدواج، ابطال پسر خواندگی خواهد بود. حال اگر زینب مخالفت کند، معصیت کار خواهد بود و خویشتن را در معرض گمراهی و ضلالت قرار خواهد داد…

بدین ترتیب درست آن است که این آیه را با آیات قبلی مربوط بدانیم تا مفید این نکته باشد که منظور از احکامی که بدان شاره شده، زیان رساندن به احدی از مردمان نیست برای مصلحت همگان است و باید از آن اطاعت کنند…

همان گونه که اگر خدا و رسول او به امری تدبیری فرمان دهند، باید از آن اطاعت کند و احدی حق اعتراض ندارد.

ج) برتری آموزگار قرآن

 باید به این نکته اشاره کنیم که اسلام به شناخت کتاب خدا و سنّت پیغمبر صلّی الله علیه و آله بسی اهمیّت داده است…، چنان که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به گونه‌ای سخن خویش را بیان فرمود که دلالت دارد بر:

۱ – تلاش یکسان زن و مرد برای فراگیری کتاب و سنّت.

۲ – برتری آموزگار قرآن و سنّت بر دیگران حتّی اگر از نسب شریف و مقامی بلند برخوردار باشند.

۳ – علم شریف آن دانشی است که انسان را به احکام و شرایع الهی و همه معانی و مفاهیمی آشنا می‌کند که خداوند اراده فرموده همه افراد بشر از آن آگاه باشند امّا سایر دانش‌ها مثل نجوم، ریاضیات و فیزیک در سطح دانش دین و شریعت نمی‌باشند.

د) علت مشورت زید با پیغمبر

زید بن حارثه برای جدایی از زینب و طلاق وی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله مراجعه و با حضرت مشورت کرد. در حالی که می‌توانست بدون مشورت با پیغمبر صلّی الله علیه و آله همسرش را طلاق دهد. چرا؟

شاید زید به رسول خدا صلّی الله علیه و آله مراجعه کرد تا از آن حضرت درس بیاموزد و ادب زندگی فرا گیرد. او به خوبی می‌فهمید که پیغمبر صلّی الله علیه و آله افزون بر اینکه او را پسر خود خوانده است، برای وی به مثابه پدری مهربان و صادق و امین است و بسی علاقه مند تا او را به خیر و رشاد دلالت کند و به حق و سداد هدایت. علاوه براین، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله پیغمبر او است که اطاعت از او واجب است و سروری وی که احسانش او را در بر گرفته است و خیرخواه مهربان و درمانگر بامدارا و دوست راست گو و هدایتگر به راه است.

وانگهی او زینب را برای زید خواستگاری کرد و او را به ازدواج وی در آورد. او حاکم و قاضی ای است که باید شکایت هر دو را بشنود. تا جلوی آزار و اذیت زید را بگیرد؛ زید نیز امیدوار است که حضرت، اذیت و آزار زینب را از وی دور سازد.

ه) تلاش پیامبر برای منصرف کردن زید از طلاق

رسول خدا صلّی الله علیه و آله به زید فرمود که همسرش را نگه دارد و طلاق ندهد. این امر الزام ایجابی نیست بلکه از باب رفاقت، محبّت و رعایت است. بنابراین مخالفت با آن حرام نیست. از این رو زید ترجیح داد که به این مدارا و محبّت عمل نکند بلکه عمل به رخصت را آسانتر دید. (در برخی روایات آمده است: زید چند بار خواست او را طلاق گوید ولى پیغمبر وساطت کرد و مانع از این کار شد)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله در ادامه همین سخن به زید فرمود: درباره او از خداوند بترس (تقوا پیشه کن). این سخن دلالت ندارد که زید به همسرش ستم می‌کرد و با او بد رفتاری داشت و در مورد وی از خدا نمی‌ترسید و تقوای الهی پیشه نمی‌کرد بلکه مقصود دعوت از زید است برای بازنگری اصلاحی در زندگی با زینب و رعایت جانب احتیاط و دقّت در برخورد با او و پرهیز از اینکه مبادا اقدامی انفعالی انجام دهد و با قدری زیاده روی و شتاب تصمیم گرفته باشد و در نتیجه زینب در مضایقه قرار گیرد یا نکوهش و سرزنش شود، آن هم به خاطر مسئله‌ای که می‌شد از آن چشم پوشی کرد یا به سادگی از کنار آن گذشت. باید موضوع را با همه جزئیات آن به دقّت بررسی کرد و هر یک از اجزای آن را بر مبنای احکام شرع مقدس سنجید. شاید مسئله‌ای که زید از آن رنج می‌برد به حدی نرسیده باشد که به حقوق شرعی وی آسیب زند یا زینب به معصیت خداوند بیفتد، هر چند موجب شده باشد که زید در زندگی خود دچار تنگنا یا حرج شود.

گویی خداوند متعال به زید می‌گوید: اگر می‌خواهد با زینب بر پایه محاسبات دقیق و عمل به حق خالص و بدون هرگونه اغماض یا تسامح، یا مدارا و تفضّل رفتار کند، باید انتظار داشته باشد که خداوند متعال چنین رفتاری با او داشته باشد امّا اگر تقوای الهی پیش گیرد و با زینب با رحمت و رفق و مدارا و اغماض و تسامح رفتار کند، همین رفتار را از خداوند سبحان خواهد دید.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله می‌بایست این گونه با زید رفتار کند و البّته می‌دانست که کار به طلاق منتهی خواهد شد و زینب پس از جدایی از زید، یکی از زنان او خواهد بود؛ اما آن حضرت باید مطابق مقررات شرعی و بر وفق طبیعت و ظاهر امور با مسائل برخورد کند نه بر پایه علم نبوّت.

و) واسطه شدن شوهرسابق زینب برای ازدواج او با پیامبر

مطابق روایات، رسول خدا صلّی الله علیه و آله به زید فرمود که او زینب را برای حضرت خواستگاری کند… زید اطاعت کرد و از زینب برای پیغمبر صلّی الله علیه و آله خواستگاری نمود.

قابل توجّه است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله مردی را واسطه ازدواج قرار می‌دهد که در گذشته خیلی نزدیک، همسر همان زن بوده است. این، کار نامأنوسی بود و از نظر مردم معمولاً غیر مجاز؛ زیرا مردم بر مبنای منطق شهوات و نظرهای شک آلود رفتار می‌کنند که سرشار از معانی ناخالص و پر از بوهای ناخوشایند و مشمئز کننده است. از دیدگاه آنان، مردی که روزگاری شوهر زنی بوده است، پس از جدایی هم نظرش به آن زن بر مبنای حالات و خیالاتی است که پیش از طلاق با او داشته است.

آن مردی هم که می‌خواهد شوهر جدید این زن باشد، وقتی تصاویری از این زن در دوره زندگی مشترک با مردی دیگر به مخیله وی هجوم می‌آورد، نمی‌تواند چندان راحت باشد بلکه آن تصاویر روحش را آزار و احساساتش را زیر فشار سنگین خود قرار می‌دهد. هر چه آن مرد تلاش کند تا از آن رهایی یابد و خود را از آن دور سازد و از آن فاصله گیرد، کمتر موفق خواهد شد.

پیامبر صلّی الله علیه و آله با روح زلال و فانی فی الله که جز حق و نیکی چیزی نمی‌بیند و تحت تأثیر جوسازی غرایز و هواهای نفسانی و انگیزه‌های غیر الهی قرار نمی‌گیرد و او که نمونه کامل و الگوی برتر انسان الهی است و همواره می‌کوشد که حق را به مردم بیاموزد و راه تسلیم در برابر آن را برایشان تسهیل کند و به آنان تعلیم دهد که چگونه به حق و در حق ذوب و گداخته شوند؛ زید بن حارثه را برای خواستگاری زینب بنت جحش می‌فرستد تا آشکارا بیان کند که به طهارت وجدان و تعالی نفس و صفای ایمان و خلوص نیّت زید شناخت و اطمینان دارد.

آن حضرت نه تنها از حضور همیشگی زید و قرابت وی به خود در تنگنا قرار نگرفت بلکه زید همچنان قریب و حبیب او ماند، به او اشتیاق داشت، وابستگی و تعلق خاطرش به او فزونی گرفت و همواره یار خالص و با فضیلت حضرت و محبوب و عزیز او باقی ماند.

ز) پرهیزکاری زید

در روایات آمده که وقتی زید از طرف رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای خواستگاری زینب آمد، نشان داد همان مرد پرهیزکار، چشم پاک، عفیف و با ایمانی خالص است که حضرت او را برای خواستگاری زنی فرستاده است که اندکی قبل همسر خود او بود. زید به زینب نگاه نکرد تا حال و روز او را پس از جدایی ببیند بلکه پشت خود را به او کرد و صد البّته که نه برای تحقیر و توهین بلکه برای تعظیم و گرامیداشت او.

ح) علت ازدواج پیامبر با زینب و عدم اثبات اجلال زینب

تعبیری که در قرآن آمده است ازدواج زینب با رسول خدا صلّی الله علیه و آله را به حکم عزّت الهی نسبت می‌دهد. خداوند متعال فرمود:

فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها.

در روایات نیز آمده که زینب به دیگر زنان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله مباهات می‌کرد که خداوند او را به ازدواج پیغمبر صلّی الله علیه و آله درآورده است.

لازم است در این باره به چند نکته توجّه کنیم:

۱ – این ازدواج الهی نه به منظور تکریم و اجلال زینب است و نه گرامیداشت وی به موجب انتخابی که کرده یا طاعتی که انجام داده یا ویژگی منحصر به فرد وی در ارتباط با ایمان یا اخلاق، یا عمل خداپسندانه‌ای که در راه رضای پروردگار انجام داده است.

زیرا آیه قرآن تصریح دارد که سبب این ازدواج چیز دیگری است. آنجا که می‌فرماید:

لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا.

بار دیگر همین معنی را مورد تأکید قرار داده است:

ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُورا

بر پیامبر در آنچه خدا برای او فرض گردانیده گناهی نیست. [این] سنت خداست که از دیرباز در میان گذشتگان [معمول] بوده و فرمان خدا همواره به اندازه مقرّر[و متناسب با توانایی] است.

اگر علّت این ازدواج آن است که قبح ازدواج با زن پسر خوانده را بشکند دیگر جایی برای استفاده تکریم و گرامیداشت از چنین ازدواجی باقی نمی‌ماند. ریشه کنی این مفهوم جاهلی از ذهنیت مردم اقدام عملی و دخالت مستقیم الهی است.

۲ – اگرچه زینب تلاش کرد چنین فضیلتی برای خود دست و پا کند و کسانی چون عایشه هم او را در این ادعا یاری دادند امّا تلاش نافرجامی بود؛ زیرا در آیه چیزی وجود ندارد که دلال کند خداوند اجرای صیغه عقد او و پیغمبر صلّی الله علیه و آله را بر عهده داشته است بلکه می‌گوید: ما اسباب ازدواج با زینب را برای تو فراهم ساختیم. بدین ترتیب که هم اجازه دادیم و هم فرمان صادر کردیم.

اگر در آسمان عقدی بوده است نیاز به نص دیگری است تا آن را اثبات کند و در این میان جز یک روایت از امام رضا علیه السّلام وجود ندارد که پس از شکست خصم به علی بن جهم گفت:
خداوند عزّوجل عهده دار ازدواج احدی از خلق خود نشد مگر ازدواج حوا و آدم و زینب و رسول خدا صلّی الله علیه و آله که در این باره فرمود:

فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها

و ازدواج فاطمه و علی.[۲۷]

 در عین حال این روایت از نظر سندی قابل اثبات نیست. حتّی اگر درست باشد که بگوییم: منظور از «زَوَّجْناکَها» این است که این ازدواج از طرف خداوند بوده است، در این صورت هم دلالت نخواهد داشت که هدف گرامیداشت و تکریم زینب بوده است؛ زیرا آیه قرآن سبب ازدواج را به طور دقیق تعیین کرده است: از بین بردن مفهوم جاهلی حرمت ازدواج با زن پسر خوانده؛ و هیچ انگیزه دیگری در کار نبوده است.

از سوی دیگر این روایت تصریح دارد که ادعای آنان نیز دروغ است که می‌گویند:

خداوند حفصه را به ازدواج کسی درآورد که از عثمان بهتر است، یعنی: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و عثمان را به همسری کسی که از حفصه بهتر است؛ یعنی: دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله.[۲۸]

۳ – اگر خداوند عهده دار ازدواج زینب بود و رسول خدا صلّی الله علیه و آله بدون اجازه بر او وارد شد، پس چرا آن حضرت زید را برای خواستگاری نزد زینب فرستاد؟!

۴ – خدیجه بنت خویلد یکی از چهار زنی است که از میان زنان بشر به مرتبه کمال نایل آمده اند. در عین حال آیه‌ای از قرآن درباره ازدواج او با رسول خدا صلّی الله علیه و آله  نازل شد؟ امّ سلّمه از نظر فضیلت در مرتبه بعد از خدیجه قرار دارد و میمونه دختر حارث هلالی پس از او. با این وجود هیچ آیه‌ای از قرآن درباره ازدواج آنان با رسول خدا صلّی الله علیه و آله  نازل نشد… اگر این ازدواج تکریم و گرامیداشت آن زن بود، این زنان بزرگ و با فضیلت سزاوارتر بودند تا خداوند آنان را به همسری رسول خدا صلّی الله علیه و آله درآورد.

ط) محاسبات عایشه

عایشه اعتراف دارد که وقتی از موضوع ازدواج زینب آگاه شد، همه عالم به دور سرش چرخید؛ زیرا هم از زیبایی و قشنگی وی خبر داشت و هم نگران بود که زینب به خاطر این ازدواج آسمانی بر او فخر فروشی و مباهات کند.

از سوی دیگر، عمر بن خطاب به امتیاز زینب بر حفصه و زنان دیگر از بابت زیبایی تصریح کرده به دخترش گفت:

 تو را نه نصیب و بهره عایشه است و نه زیبایی زینب.[۲۹]

ملاحظه می‌کنید که عایشه به جنبه‌های انسانی و ایمانی توجّه ندارد بلکه به خبرهایی اهمیّت می‌دهد که از زیبایی هوویش به او رسیده است و از این نگران است که زینب افتخار خواهد کرد که درباره اش قرآن نازل شده و از ازدواج رسول خدا صلّی الله علیه و آله با او سخن می‌گوید.

این موضوعات کاملاً دنیوی است و اوضاع و احوال بر زینب تحمیل کرده است. او خود هیچ نقشی در انتخاب یا تصمیم گیری نداشت. در مقابل همه همّت امّ سلّمه کسب خشنودی و رضایت رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود. از این رو از آن حضرت درخواست کرد که از خداوند بخواهد که رشک ورزی را از دل او بزداید تا چیزی که پیغمبر صلّی الله علیه و آله را ناراحت کند یا خاطر او را مکدّر سازد، از وی سر نزند.

خدیجه نیز به واسطه امتیازات انسانی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و خصلت‌های نیک حضرت برای همسری با او پیش قدم شد و تلاش کرد به این افتخار نایل آید.

هر چند سخن عمر متضمن اعتراف به زیبایی زینب است امّا به گمان ما به منظور تأیید موضوع عایشه بیان شده است که مدعی بود بهره و نصیبی خاص نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله دارد. هدف آن بود که عایشه از نفوذ بیشتری برخوردار شود و سلطه فزون‌تری بر دل‌های مردمان پیدا کند؛ خصوصاً که خلفای نخستین برای تأیید طرح‌ها و تقویت شوکت خود نیاز مبرمی به او داشتند.

عایشه شخصیتی جسور بود تا آنجا که لشکری را برای جنگ با مقدس ترین مرد پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرماندهی کرد. او توانمندی‌های فراوانی برای اجرای این مأموریت مهم به نفع خلفا داشت و خود نیز همراه آنان از این قضیه بهره می‌برد.

ی) افترایی بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله

حلبی شافعی می‌گوید:

مقاتل (رضی الله عنه) گفت: وقتی زید بن حارثه (رضی الله عنه) قصد داشت با زینب ازدواج کند، نزد پیغمبر صلّی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا؛ برایم خواستگاری کن.

پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: چه کسی را؟

گفت: زینب بنت جحش.

فرمود: فکر نکنم بپذیرد. او گرامی‌تر از آن است که همسر تو شود. گفت: ای رسول خدا؛ اگر با او صحبت کنی و بگویی که زید گرامی ترین مردم نزد من است، خواهد پذیرفت.

فرمود: زینب زن زبان آور و فصیحی است.

زید (رضی الله عنه) نزد علی کرّم الله وجهه رفت و او را وادار کرد که در مورد وی با پیغمبر صلّی الله علیه و آله صحبت کند.

علی همراه او نزد پیغمبر صلّی الله علیه و آله رفت و با او صحبت کرد.

حضرت فرمود: من این کار را می‌کنم. ای علی؛ تو را نزد خانواده زینب می‌فرستم. برو و با آنان صحبت کن. علی این کار را کرد. سپس نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله برگشت و نارضایتی زینب و برادرش را به عرض رساند.

 پیغمبر صلّی الله علیه و آله نزد آنان فرستاد و گفت من او را برای شما پسندیده ام و حکم می‌کنم که ازدواج با او را بپذیرید. خانواده جحش زید را قبول کردند…[۳۰]

تاملی در روایت فوق

خوانند ارجمند را به چند نکته توجّه می‌دهیم:

۱ – در برخی از بخش‌های این روایت تردید داریم و معتقدیم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله چنین سخنی را بر زبان نمی‌آورد. مثل این جمله :« فکر نکنم بپذیرد. او گرامی‌تر از آن است که همسر تو شود». معیاری که در قرآن آمده و رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن را تبیین کرد و خود بدان متعهد بود و دیگران را به آن ملزم ساخت، تقواست. خداوند فرمود:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏.[۳۱]

در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

این رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود که فرمود:

هر گاه کسی آمد که دین و اخلاقش را می‌پسندید، او را برای همسری قبول کنید. اگر نپذیرید، فتنه‌ای در زمین و فسادی بزرگ خواهد بود.[۳۲]

آن گرامی مقرر فرمود که معیار هم شأنی در ازدواج، اسلام و ایمان است.

۲ – این روایت با روایات دیگری تعارض دارد که می‌گوید: وقتی شماری از اصحاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله از زینب خواستگاری کردند، زینب نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرستاد و درباره ازدواج با آن حضرت مشورت کرد.

حضرت فرمود: او را چه نسبتی است با کسی که کتاب پروردگارش را به او تعلیم دهد و سنّت پیغمبرش را؟![۳۳]

۳ – اگر پیغمبر صلّی الله علیه و آله می‌خواست که زینب با هر که خودش انتخاب می‌کند، ازدواج کند و می‌دانست که زید را انتخاب نخواهد کرد و همین موضع علّت ردّ تقاضای زید برای خواستگاری از زینب بود؛ پس چرا علی علیه السّلام را نزد زینب فرستاد تا از او برای همین مرد یعنی زید خواستگاری کند؟! نه قبل از وساطت علی علیه السّلام چیزی تغییر کرده بود و نه بعد از آن چیزی عوض شد.

و اگر حضرت قصد داشت ازدواج با زید را به او تحمیل کند، پس چرا بار اوّل زید را ناکام برگرداند. سپس با وساطت علی علیه السّلام به درخواست زید پاسخ مثبت داد؟!

۴ – ممکن است گفته شود: ندیده ام که پیغمبر صلّی الله علیه و آله احدی را به ازدواج با دیگری وادار کرده باشد؛ پس چرا فقط زینب را با صدور حکم قضایی به این کار مجبور کرد؟

پاسخ آن تواند بود که احتمالاً رسول خدا صلّی الله علیه و آله این کار را بر این مبنا انجام داده است که از مؤمنان به خودشان سزاوارتر است و مصلحت تشریع، مقتضی اعمال این ولایت در همین مورد به خصوص بوده است.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۵ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی


 

[۱]. احزاب: ۳۶-۴۰٫

[۲]. ر. ک: البدایه و النهایه، ۴/۱۴۵؛ بحار الانوار، ۲۰/۲۹۷؛ بهجه المحافل، ۱/۱۸۹؛ الکامل فی التاریخ، ۲/۱۷۷؛ صفه الصفوه، ۲/۴۶؛ شرح المواهب اللدنیه، ۴/۴۱۳؛ اسد الغابه، ۱/۲۲؛ انساب الاشراف، ۱/۴۳۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/۵۰۰-۵۰۱؛ تفسیر القاسمی، ۵/۵۳۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۳/۴۸۴، ۵۱۱؛ حاشیه الصاوی علی تفسیر الجلالین، ۳/۲۸۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ۴/۳۵۶؛ ۱۱/۲۰۱؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۷؛ مروج الذهب، ۲/۲۹۸؛ فتح الباری، ۸/۳۵۱؛۷/۳۳۳؛ سیره ابن کثیر،۳/۲۷۷؛ سیره حلبی، ۲/۲۹۳؛ ۳/۳۲۰؛ وفاء الوفاء، ۱/۳۱۰؛ الجامع الصحیح، ۹/۵۰؛ سیره مغلطای، ۵۵؛ حبیب السیر، ۱/۳۵۹؛ الدر المنثور، ۵/۲۱۴؛ فتح القدیر، ۴/۲۹۹؛ الطبقات الکبری، ۸/۱۷۴؛ الجامع الاحکام القرآن، ۱۴/۱۶۵؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۲۳۱٫

[۳]. ر. ک: سیره ابن کثیر، ۳/۲۷۷؛ سبل الهدی و الرشاد، ۴/۲۵۶؛ ۱۱/۴۵، ۲۱۰؛ وفاء الوفاء، ۱/۳۱۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/۵۰۰؛ حبیب السیر، ۱/۳۵۹؛ فتح الباری، ۷/۳۳۳؛ اسد الغابه، ۵/۴۹۳؛ الاصابه، ۴/۳۱۳؛ الاستیعاب، ۴/۳۱۴؛ تهذیب الکمال، ۳۵/۱۸۴؛ دلائل النبوه، بیهقی،۳/۴۱۷؛ سیره مغلطای، ۵۵؛ عیون الاثر، ۲/۳۰۴؛ انساب الاشراف، ۱/۴۳۳؛ شرح المواهب اللدنیه ، ۴/۴۱۳؛ تفسیر القاسمی، ۵/۵۳۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۳/۴۸۴؛ حاشیه الصاوی علی تفسیر الجلالین، ۳/۲۸۰؛ الجامع الصحیح، ۹/۵۰٫

[۴]. دلائل النبوه، بیهقی، ۳/۴۶۷٫

[۵]. المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ۴/۳۰۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲۵۶؛ ر. ک: عیون الاثر، ۲/۳۰۴؛ سیره ابن کثیر، ۳/۲۷۷؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱۱/۲۰۱؛ سیره حلبی، ۳/۳۲۰؛ فتح الباری، ۷/۳۳۳؛ سیره مغلطای، ۵۵؛ مسند ابن راهویه، ۴/۴۴؛ شرح المواهب اللدنیه، ۴/۴۱۳؛ روح البیان، ۷/۱۸۰٫

[۶]. احزاب: ۳۶٫

[۷]. فرهنگ البسه مسلمانان، ۱۱۰٫

[۸]. احزاب:۳۷٫

[۹]. تاریخ الخمیس، ۱/۵۰۱؛ بحار الانوار، ۲۲/۱۷۷-۱۷۹؛ ر. ک: اسد الغابه، ۵/۴۹۴؛ سیره حلبی، ۳/۳۲۰- ۳۲۱؛ بهجه المحافل، ۱/۲۸۹-۲۹۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ۴/۴۷۲؛ تفسیر القاسمی، ۵/۵۲۲؛الجامع الاحکام القرآن، ۱۴/۱۹۲؛ السنن الکبری، ۷/۵۷؛ سنن نسائی، ۶/۷۷؛ شرح المواهب اللدنیه، ۴/۴۱۰؛ غرایب القرآن، ۲۲/۱۲-۱۳؛ البدایه و النهایه، ۴/۱۴۶؛ المعجم الکبیر، ۲۴/۴۰-۴۵؛ الاستیعاب،۴/۳۱۶؛الدر المنثور، ۵/۲۰۰-۲۰۱؛ از عبدالرزاق، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن المنذر، طبرانی از قتاده و انس؛ سیر اعلام النبلاء، ۲/۲۱۷؛سنن نسائی، ۶/۷۹؛ مسند احمد، ۳/۱۹۵؛ حیاه الرسول و فضائله، ۲۰۸، حیله الاولیاء، ۲/۵۲- ۵۳؛ نور الثقلین، ۴/۲۸۳؛ کنز الدقائق، ۱۰/۳۹۶-۳۹۷؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ۳/۲۲۶- ۲۲۷؛ سیره ابن کثیر، ۳/۲۷۸ -۲۸۲؛ حدائق الانوار، ۲/۶۰۱- ۶۰۲؛ صحیح مسلم، ۲/۱۰۴۸؛ الطبقات الکبری، ۸/۱۰۲٫

[۱۰]. ر. ک: تاریخ الخمیس، ۱/۵۰۱-۵۰۲؛ الاصابه، ۴/۳۱۳؛ تفسیر ماوردی، ۴/۴۰۶٫

[۱۱]. انساب الاشراف، ۱/۴۳۶؛ الطبقات الکبری، ۵/۱۰۲٫

[۱۲]. بحار الانوار، ۲۲/۱۷۷؛ مجمع البیان، ۸/۱۶۱؛ ر. ک: الدر المنثور، ۵/۲۰۳٫

[۱۳]. احزاب: ۳۶٫

[۱۴]. الدر المنثور، ۵/۲۰۳؛ المعجم الکبیر، ۲۴/۳۹- ۴۰؛ حلیه الاولیاء، ۲/۵۱- ۵۲؛ مجمع الزوائد، ۹/۲۴۶- ۲۴۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ۵۰/۲۳۰-۲۳۱؛ کنز العمّال، ۱۲/۱۴۰؛ سنن الدار قطنی، ۳/۲۰۸؛ السنن الکبری، ۷/۱۳۷٫

[۱۵]. احزاب: ۳۷- ۴۰٫

[۱۶]. احزاب:۳۷٫

[۱۷]. تاریخ الخمیس، ۱/۵۰۲؛ الاصابه، ۴/۳۱۳؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ۳/۲۲۶؛ الطبقات الکبری، ۸/۱۰۲؛ اسد الغابه، ۵/۴۶۴؛ المحبر، ۸۶؛ نیل الاوطار، ۸/۲۱۱؛ بحار الانوار، ۲۲/۱۷۹؛ تاریخ مدینه دمشق، ۲۲/۱۶۲؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/۴۴؛ مجمع البیان، ۸/۱۶۴؛ فتح الباری، ۲/۳۴۸؛ ۷/۳۱۷؛ المعجم الکبیر، ۲۴/۴۵؛ کنز العمّال، ۱۳/۷۰۴؛ شرح المواهب، اللدنیه، ۴/۴۱۱٫

[۱۸]. تاریخ الخمیس، ۱/۵۰۲؛ بحار الانوار، ۲۲/۱۷۷- ۱۷۹؛ تذکره الفقهاء (چ قدیم)، ۲/۵۸۰؛ مسالک الافهام، ۷/۲۶- ۲۷؛ المغنی، ۸/۱۰۵؛ جواهر الکلام، ۲۹/۴۷؛ المجموع، ۱۶/۳۹۲؛ الشرح الکبیر، ۸/۱۰۵؛ نیل الاوطار، ۶/۳۲۱؛ مستدرک سفینه البحار، ۱۰/۴۵۰؛ مسند احمد، ۳/۱۷۲، ۲۲۷؛ الفوائد المنتقاه، ۸۵؛ ارواء الغلیل، ۷/۳؛ الجامع الاحکام القرآن، ۱۴/۱۹۲؛ المعجم الکبیر، ۲۴/۴۳؛ سنن ابن ماجه، ۱/۶۱۵؛ السنن الکبری، ۴/۱۴۹؛ مسند ابویعلی، ۶/۹۲، ۱۸۰؛ الآحاد و المثانی، ۵/۴۲۷؛ سبل الهدی و الرشاد، ۹/۵۶؛ ۱۱/۲۰۲؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۲۶؛ الطبقات الکبری، ۸/۱۰۷؛ منتخب مسند عبد بن حمید، ۳۰۴؛ مسند ابوالجعد، ۲۱۸؛ عون المعبود، ۱۰/۱۴۹؛ فتح الباری، ۹/۱۹۴؛صحیح مسلم، ۴/۱۴۹٫

[۱۹]. السمط الثمین، ۱۲۹٫

[۲۰]. الطبقات الکبری، ۸/۱۰۱٫

[۲۱]. الاستغاثه، ۱/۷۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱/۹؛ البدایه و النهایه، ۲/۳۵۸٫

[۲۲]. ر. ک: بنات النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أم ربائبه؟!، ۶۸٫

[۲۳]. احزاب: ۳۶٫

[۲۴]. بحار الانوار، ۲۲/۱۷۷؛ انوار التنزیل، ۴/۱۶۳؛ التبیان، ۸/۳۴۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/۵۰۱؛ الدر المنثور، ۵/۲۰۱؛ تفسیر ماوردی، ۴/۴۰۴- ۴۰۵؛ لباب النقول، ۱۵۹؛ فتح القدیر، ۴/۲۸۳؛ تاریخ المدینه، ۲/۴۹۳؛ مجمع البیان، ۲۲/۱۰؛ تفسیر جلالین، ۶۴۱؛ البحر المحیط، ۷/۲۳۳؛ تفسیر القاسمی، ۵/۵۱۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ۳/۴۷۰٫

[۲۵]. ر. ک: مسند احمد، ۳/۱۳۶؛ تفسیر القاسمی، ۵/۵۱۳- ۵۱۴؛ الاستیعاب، ۱/۲۵۶؛ الاصابه، ۱/۲۴۲؛ تفسیر القرآن العظیم، ۳/۴۷۰ ۴۷۱٫

[۲۶]. احزاب: ۳۶٫

[۲۷]. عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، ۲/۱۷۲؛ امالی، صدوق، ۸۴؛ بحار الانوار، ۱۱/۷۴؛ ۲۲/۲۱۸؛ مستدرک سفینه البحار، ۴/۳۱۹؛ نور الثقلین، ۴/۲۸۱؛ قصص الانبیاء (علیهم السّلام)، ۱۵؛ التفسیر الأصفی، ۲/۹۹۵؛ مجمع البحرین، ۳/۱۹۷؛ مسند الامام الرضا (علیهم السّلام)، ۲/۹۵؛ حیاه الامام الرضا (علیه السّلام)، ۱/۱۵۵؛ التفسیر الصافی، ۴/۱۹۲٫

[۲۸]. کنز العمّال، ۱۱/۵۸۹؛ ۱۳/۶۹۸؛ الطبقات الکبری، ۸/۸۳؛ سبل الهدی و الرشاد، ۱۱/۱۸۴٫

[۲۹]. الطبقات الکبری، ۸/۱۳۷- ۱۳۸؛ فتح الباری، ۹/۲۳۱- ۲۳۳٫

[۳۰]. سیره حلبی، ۳/۳۲۰٫

[۳۱]. حجرات: ۱۳٫

[۳۲]. الدر المنثور، ۱/۲۷۵؛ الثقات، ۵/۴۹۹؛ تهذیب الکمال، ۹/۳۵۵؛ کنز العمّال، ۱۶/۳۱۸؛ اعانه الطالبین، ۳/۳۰۸؛ سبل الهدی و الرشاد، ۹/۴۷؛ احکام القرآن، جصّاص، ۱/۴۸۷؛ ۳/۴۱۳؛ ایضاح الفوائد، ۳/۲۳؛ المعجم الاوسط، ۱/۱۴۲؛ غوالی اللآلی ، ۳/۳۴۰؛ نیل الاوطار، ۶/۳۶۱؛ المجموع، ۱۶/۱۸۳- ۱۸۸٫

[۳۳]. مجع الزوائد، ۹/۲۴۶؛ المعجم الکبیر، ۲۴/۳۹؛ سنن دار قطنی، ۳/۲۰۸؛ الدر المنثور، ۵/۲۰۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ۵۰/۲۳۱٫