در این متن می خوانید:
      1.  

از ابوقتاده آمده که گفته است:

در مسیر بازگشت از تبوک، هم‌چنان که همراه سپاه حرکت می‌کردیم، شبی با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بودم و آن حضرت سوار بر شتر، به خوابی سبک رفت و به یک طرف خم شد. من نزدیک رفتم و او را راست کردم. بیدار شد و فرمود: کیست؟

گفتم: ابوقتاده هستم، ترسیدم بیفتی و تو را راست کردم.

فرمود: خداوند تو را حفظ کند هم‌چنان که رسولش را حفظ کردی!

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مقدار دیگری راه پیمود و دو مرتبه چرت زد و به یک طرف خم شد و من دوباره او را راست کردم. بیدار شد و فرمود: ای ابوقتاده؛ موافقی کمی بخوابیم؟

گفتم: هر طور شما بخواهید!

فرمود: ببین پشت سرت کیست؟

نگاه کردم دیدم دو سه نفرند.

فرمود: صدایشان بزن!

گفتم: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را پاسخ گویید. آنان آمدند و با هم پنج نفر شدیم. همراه من ظرف آبی بود و لیوان کوچکی از پوست که در آن آب می‌آشامیدم. خوابیدیم و بیدار نشدیم مگر از حرارت خوشید و گفتیم سبحان‌الله، ‌نماز صبح ما فوت شد.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: حالا ما هم شیطان را به خشم می‌آوریم، همان‌طور که او ما را به خشم آورد. با آبی که در ظرف بود وضو ساخت و کمی زیاد آمد و فرمود: ای ابوقتاده؛ این آب و آبخوری را نگه دار که برای آن شأن و منزلی خواهد بود و نماز صبح را بعد از طلوع آفتاب به صورت قضا با ما گزارد و سوره‌ی مائده را خواند و چون از نماز فارغ شد، فرمود: اگر حرف ابوبکر و عمر را شنیده بودند، کامیاب می‌شدند. علّت این بود که آن دو خواسته بودند لشکر کنار آبی فرو آید، ولی مردم گوش نداده و در صحرای بدون آب فرود آمدند.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سوار شد و هنگام ظهر به لشکر رسید و ما همراهش بودیم و نزدیک بود که مردم و اسب‌ها از تشنگی بمیرند. در این هنگام پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، آن ظرف آب را خواست و لیوان را گرفت، آب را در لیوان ریخت و انگشتان خود را در آن نهاد، از میان انگشتان آن حضرت چندان آب جوشید که همه‌ی مردم آب برداشتند و نوشیدند و اسب‌ها و مرکب‌های خود را سیراب کردند. در آن لشکر دوازده هزار ـ و به قولی پانزده هزار ـ شتر و ده هزار اسب بود و شمار مسلمانان سی هزار نفر و این، منظور پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود که به ابوقتاده فرمود: این آب و لیوان را نگه دار.[۱]

 

در پاسخ می گوییم:

یادآوری و تکرار

شماری از قضایا و پندارهای موهوم که در این روایات و اخبار گذشت، پیش از این هم در برخی حوادث تکرار شد و تا حدودی درباره‌ی هر کدام بحث و بررسی کردیم. شاید برخی موارد چندبار مورد نقد و بررسی قرار گرفته باشد. بنابراین نیازی به تکرار دوباره‌ی آن گفته‌ها نباشد. از جمله اموری که پیش از این درباره‌ی آن بحث کرده‌ایم، این موارد تواند بود:

۱٫‌ داستان خواب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و قضا شدن نماز صبح؛

  1. داستان سیراب شدن مردم از انگشتان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم؛
  2. داستان مخالفت برخی با فرمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مبنی بر دست نزدن به آب چشمه‌ای در مسیر تبوک که حضرت آنان را لعنت و نفرین کرد.

 در عین حال ضروری می‌دانیم به چند نکته اشاره کنیم. خواهیم کوشید به اختصار، نکاتی را در این‌باره بیان کنیم:

چرت روی شتر

داستان نخست می‌گوید، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی که روی شتر سوار بود و در مسیر بازگشت از تبوک، به خوابی سبک رفت و در همین حال خم شد. ابوقتاده که با حضرت بود، خود را به او رساند و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را راست کرد!

۱٫‌ انتظار می‌رود کسی که روی شتر در حال حرکت می‌خوابد، از روی آن بیفتد نه این‌که به یک‌سو خم شود؛ زیرا فرض آن است که وی را روی شتر، هم‌چون بار، نبسته‌اند…

  1. ابوقتاده گمان می‌برد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را راست کرده تا حضرت نیفتد. پرسش این است که چگونه این کار را کرد؟!

آیا او هم سوار شتر بود؟! آیا پیاده گام بر می‌داشت؟! اگر سوار بر شتر بود، چگونه خود را به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رساند تا او را راست کند؟! آیا درازای دست وی به چندین متر می‌رسید؟!

اگر پیاده بود، ایا قامت وی تا چه اندازه بلند بود که موازی و همسان با ارتفاع شتر باشد یا اندکی از آن بلندتر تا بتواند سواره را نگه دارد که نیفتد؟!

  1. اگر ابوقتاده متوجّه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نمی‌شد و حضرت می‌افتاد، چه اتّفاقی روی می‌داد؟! آیا شتر سواری در حالی که خواب بر او چیره بود، خطری به شمار نمی‌رفت که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نمی توان انتظار داشت؟! اصولاً چنین اقدامی از یک نفر عادی، پسندیده نتواند بود تا چه رسد به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که عقل کل و مدبر کل است!
  2. چرا در ابتدای امر تصمیم نگرفت، در جایی فرود آید و بخوابد؟! چرا جان خود را به خطر انداخت؟!
  3. برخی متون تصریح دارد که چشمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خواب می‌رود ولی قلبش بیدار می‌ماند.

در روایات دیگری است که آن حضرت در خواب هم متوجّه وقایعی است که پیرامونش در حال وقوع است و درمی‌یابد که در اطراف او چه می‌گذرد.

سپاه سی‌هزار نفری

روایت خواب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر این پندار است که حضرت از ابوقتاده خواست که به عقب نگاه کند و چون نگریست جز سه نفر ندید. آنان پنج نفر شدند که توقف کردند و به خواب رفتند، امّا بیدار نشدند مگر در اثر حرارت خورشید و آن هنگامی بود که نماز صبحشان قضا شده بود..

قصد نداریم از عصمت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از خطا و نسیان و سهو و عمد، سخن گوییم؛ و نه از اهتمام شدید او به نماز و مراقبت دقیق اوقات نماز؛ و نه از این‌که خداوند متعال او را به قیام در شب فرمان داده و نماز شب را بر حضرت واجب کرده است. بنابراین معقول نتواند بود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، نماز شب را بگزارد که بهترین و با فضیلت‌ترین وقت آن، سحرگاهان نزدیک طلوع فجر باشد، سپس بخوابد تا نماز صبحش قضا شود!!

امّا می‌خواهیم بپرسیم:

چرا همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جز سه یا چهار نفر نبود؟! مگر افراد سپاه سی‌هزار نفری کجا بودند؟! چرا احدی سراغ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را نمی‌گیرد؟! چرا آن سه نفر از سپاه عقب ماندند؟!

اگر نیروهای سپاه همراه حضرت بودند، چرا احدی از آنان، این پنج نفر را بیدار نکرد؟!

حقیقت آن است که به تصریح همین روایات سپاه از حضرت پیش افتاده بود. بنگرید:

«رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سوار شد و هنگام ظهر به لشکر رسید».

این بدان معنی است که فاصله میان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و لشکر خیلی زیاد بود؛ چنان‌که چند ساعت و به احتمال، بیش از شش ساعت طول کشید تا آن مسافت را بپیمایند.

حال چگونه توان پذیرفت که این سپاه،‌ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را فقط با چهار نفر و بلکه با یک نفر در قلب صحرای سوزان و بی‌آب ‌و علف رها کنند و بروند؟! آیا نترسیدند که دشمن آسیبی به حضرت بزند؟! آیا تصور نکردند، گرفتار حیوانات وحشی شود؟! آیا به مخیله آنان خطور نکرد که راه را گم کند و از گرسنگی و تشنگی بمیرد؟!

پیامبر و شیطان

این روایات در جسارت به مقام رسالت بسی پیش رفته است تا آن‌جا که گمان می‌برد: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اقرار کرد که شیطان موجب شد در خواب بماند و نماز صبح وی و همراهانشان قضا شود! به خیال این روایت، حضرت فرمود: «حالا هم شیطان را به خشم می‌آوریم، همان‌طور که او ما را به خشم آورد!»[۲]

این ادعای باطل، هم با حکم عقل در تناقض است و هم با فرموده خداوند متعال در آیات فراوانی از قرآن کریم و از جمله آیه:

إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکلُونَ.[۳]

چه او (شیطان) را بر کسانی که ایمان آورده‌اند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند، تسلطی نیست.

اطاعت از شیخین

در مورد این سخن که سی هزار نفر نپذیرفتند در کنار آب فرود آیند بلکه به مسیر خود ادامه دادند تا این‌که به ناچار در صحرای بدون آبی پیاده شدند؛ گوییم:

۱٫‌ چرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دخالت نفرمود و سپاه خویش را فرمان نداد که در کنار آب فرود آیند؟! چگونه پذیرفت که با آنان همراهی کند و جان سی هزار نفر را به خطر اندازد تا از تشنگی در آن صحرای خشک و بی‌آب بمیرند؟!

  1. چگونه احدی از سی هزار نفر، به نظر شیخین توجّه نکرد و حال این‌که همه می‌دانستند زندگی آنان مرهون آب است، آن هم در این صحرای خشک و بی‌آب و علف؟!
  2. همین سپاه، چند روز قبل در مسیر رفت از همین راه آمده بودند و آبگاه‌ها را می‌شناختند و به درستی می‌دانستند کجا آب هست و کجا آب ندارد. پس چرا سی هزار نفر نپذیرفتند که در کنار آب فرود آیند، اما ترجیح دادند که در صحرای خشک و بی‌آب،‌ بار اندازند؟! مگر ابوبکر و عمر یادآوری نکردند؟! آیا خودکشی را بر ادامه زندگی ترجیح دادند؟!

 

منبع: که اقتباسی است از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۰ 


[۱]ـ المغازی، ۳/۱۰۳۸؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۴۶۵؛ امتاع الاسماع، ۲/۷۳؛ ۵/۱۰۷٫

[۲]ـ تهذیب الکمال، ۲۱/۸۱؛ میزان الاعتدال، ۳/۱۴۸؛ تهذیب التهذیب، ۷/۳۲۲؛ امتاع الاسماع، ۲/۷۲؛ ۹/۹۸؛ سیره حلبی، ۳/۱۱۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۴۶۴٫

[۳]ـ نحل: ۹۹٫